خانه » همه » مذهبی » جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)

جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)

جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)

امام علي (ع)فرمودند: « وصيت مي کنم شما را به اصحاب پيامبرتان… و ايشان کساني هستند که بعد از پيامبر، بدعتي پديد نياورده اند و رسول خدا نسبت به آنها وصيت کرده است.»( الامالي شيخ طوسي، ص 523، ح 1157)

a5d06ee7 69c2 4c23 9e42 50d0a637ae10 - جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)

sa1007 - جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)
جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(3)

 

نويسنده:آيت الله شيخ محمد سند
ترجمه: فهيمه فهيمي پور*

 

4. حديث چهارم
 

امام علي (ع)فرمودند: « وصيت مي کنم شما را به اصحاب پيامبرتان… و ايشان کساني هستند که بعد از پيامبر، بدعتي پديد نياورده اند و رسول خدا نسبت به آنها وصيت کرده است.»( الامالي شيخ طوسي، ص 523، ح 1157)

نقد و بررسي
 

اين روايت را شيخ صدوق با اين سند روايت کرده است: جماعتي از ابي مفضل براي ما خبر داده اند از فضل بن محمد بن مسيب ابومحمد بيهقي شعراني در جرجان، از هارون بن عمرو بن عبدالعزيز بن محمد ابوموسي مجاشعي از محمد بن
جعفر بن محمّد از پدرانش که برايمان حديث گفت از اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع).
چند نکته در اينجا قابل توجه است.
4-1- روايت دلالت بر حجيت آنان نمي کند، چرا که نمي توان گفت که آنان تنها بر مبناي وحي سخن گفته اند.
4-2- سند آن ضعيف است زيرا:
اول. فضل بن محمد بن مسيب مجهول است و در جوامع رجالي ما ذکر نشده، بلکه از علماء عامه است. ذهبي وي را در تذکرة الحفاظ با لفظ حافظ و امام وصف کرده است.( مستدرکات علم الرجال، ج 6، ص 209؛ اعيان الشيعه، ج 8، ص 407)
دوم. هارون بن محمد مجهول است. ( معجم الرجال، ج 20، ص 250)
4-3- مؤلف ازاين روايت نيز، آنچه را که با منظور وي منافات داشته حذف کرده است. اينک تمام روايت را در امالي بنگريد:« وصيت مي کنم شما را به اصحاب پيامبرتان. آنان را سب و لعن نکنيد. ايشان کساني اند که بعد از او بدعتي ننهادند و به عنوان بدعت گذار ظاهر نشدند، چرا که رسول خدا (ص)به آنان وصيت کرده است.»( امالي شيخ طوسي، ص 523)
مي بينيم که نويسنده، کلام اميرالمؤمنين (ع)را که گفته اند« آنان را سب و لعن نکنيد»، حذف کرده است . اين سخن نتيجه وصيت به آنان است نه حجيت قولشان که نويسنده پنداشته و خواسته است اين مطلب را القاء کند. همچنين ظاهراً جمله ي « بعد از او بدعت نياوردند»( لم يأتوا محدثاً) به اين صورت باشد که « و لم يؤوا محدثاً» ( آنان به بدعت گذار، پناه نداده اند.)
4-4- ظاهراً اين روايت، همان سفارش مولايمان اميرالمؤمنين (ع)به امام حسن (ع)و خاندان اوست که آن را ثقة الاسلام کليني و شيخ صدوق و شيخ طوسي ذکر کرده اند، بدين گونه: « خدا را درباره ي اصحاب پيامبرتان در نظر بگيريد، همان کساني
که بدعتي نياوردند و پناهگاه بدعت گذاران نشدند، چرا که رسول خدا (ص)به آنان سفارش نمود و بدعت گذار- از آنها و غير آنها- و نيز هرکسي که به بدعتگذاران پناه دهد، لعن کرد. ( کافي، ج 7، ص 52؛ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 191؛ تهذيب الأحکام، ج 9، ص 177؛ تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 79؛ بحارالانوار، ج 22، ص 306 و ج 74، ص 405)
شيخ محقق محمدباقر محمودي کلام و تحليلي زيبا در کتاب خود ذيل اين روايت دارد که علاقه مندان بايد به آن مراجعه کنند.( نهج السعادة، ج 8، ص 484)
4-5- حضرت علي(ع) فرمود:« و آنان کساني اند که بعد از او بدعتي نگذاشتند و بعد از او پناهگاه بدعت گذاران نشدند.» اين کلام مي رساند که پيامبر (ص)به کساني سفارش کرده که بعد از حضرتش مرتکب بدعت و جعل حديث نشده و از ايمان بيرون نرفته اند. آنان تعداد اندکي از صحابه بودند، همان گونه که در صحاح اهل سنت، در چگونگي وقوع بدعت بعد از پيامبر و ارتداد آنان آمده و اينکه – بجز اندکي از آنها- به جهنم داخل مي شوند. در صحيح بخاري آمده است، از ابوهريره از پيامبر(ص)( در ضمن گزارش از وضع قيامت) فرمود:
« در ميان جماعتي ايستاده بودم که آنها را مي شناختم. فردي از ميان من و آنان خارج شد. گفت: جلو بيا. گفتم: کجا؟ گفت: به خدا قسم به سوي آتش جهنم. گفتم: گناهشان چيست؟ گفت: آنها بعد از تو، به جاهليّت خود بازگشته و مرتد شده اند. سپس به گروهي ديگر رسيدم که آنان را مي شناختم. فردي از ميان ما خارج شد. گفت: جلو بيا. گفتم: کجا؟ گفت: به خدا قسم به سوي جهنم. گفتم: گناه آنان چيست؟ گفت: آنان کساني هستند که بعد از تو، به علت بازگشت به عقب، مرتد شده اند. گمان نمي کنم که کسي از ميانشان خلاصي يابد، مگر همانند گوسفنداني فراموش شده.( صحيح بخاري، ج 7، 207( 1295، رقم 6587)؛ کتاب الرقاق، باب في الحوض)
در تأييد اين حديث بايد به اعتراف بعضي از صحابه اشاره شود به اينکه بدعتهايي از جانب ايشان به وقوع پيوسته است. چند مورد آن عبارت است از :

الف- براء بن عازب:
 

بخاري از علاء بن مسيب از پدرش روايت کرده که گفت: براء بن عازب را – که خداوند از او و پدرش خشنود باد- ديدم. به او گفتم: خوشا به حالت! همدم پيامبر (ص)شدي و با او زير درخت، بيعت نمودي( بيعت رضوان)! گفت: پسر برادرم! تو نمي داني که بعد از او، ما چه بدعتهايي پديد آورديم.( صحيح بخاري، ج 5، ص 65( 790 رقم 4170)؛ کتاب المغازي، باب غزوة الحديبية؛ مقدمة فتح الباري، ابن حجر، 433)
براء بن عازب از بزرگان و پيشگامان صحابه است و در شمار نخستين کساني است که با پيامبر(ص) زير درخت بيعت کرده است. با اين همه، بر ضد خودش ديگر صحابه شهادت مي دهد که بعد از وفات پيامبر(ص) بدعت گذاشته اند.

ب- ابوسعيد خدري:
 

ابن حجر به اسناد خود، از علاء بن مسيب از پدرش از ابوسعيد روايت کرده که به او گفتيم: ديدار رسول خدا(ص) و همدمي با او گوارايت باد! گفت: تو چه مي داني که ما بعد از او چه بدعتهايي گذاشته ايم.( الاصابة: ج 3، ص 67؛ و با اختلاف مختصر در الفاظ: تاريخ مدينة دمشق: ج 20، ص 391( دو روايت)
همچنين در الکامل، عبدالله بن عدي، ج 3، ص 63، شرح حال خلف بن خليفة آمده که او گفت:« مسلماً اين گواهي مهم، از صحابي اي بزرگ است که دست کم خودش و مردم به صراحت سخن مي گفت.

ج- عايشه ام المؤمنين:
 

عايشه نيز قبل از مرگش اين چنين اعتراف کرده است که بعد از رسول خدا (ص)بدعت گذاشته است، چنانکه حاکم نيشابوري از قيس بن ابي حازم روايت کرده که عايشه- در حالي که با خودش نجوا مي کرد که همراه رسول خدا (ص)و ابوبکر در خانه اش دفن شود- گفت: اما من بعد از رحلت رسول خدا بدعت آوردم، پس مرا با همسران پيامبر دفن کنيد. بدين لحاظ در بقيع دفن شد.(حاکم گويد:) اين حديث به
شرط شيخين( مسلم و بخاري) صحيح است گرچه آن را ذکر نکرده اند.( المستدرک علي الصحيحين:ج 4، ص 6 و همينطور ذهبي آن را تصحيح کرده است در تلخيص مستدرک)
مؤيد اين مطلب، خبري است که از عايشه وارد شده که گفت: زماني که رسول خدا رحلت کند، تمامي عرب مرتد مي شوند و نفاق بالا مي گيرد( البداية و النهاية، ج 6، ص 33)
ابن عساکر از او روايت کرده است که: زماني که فوت شود( يعني رسول خدا(ص))، همگي عرب مرتد مي شوند و نفاق بالا مي گيرد و تمام اصحاب محمد (ص)ماهيت خويش را نشان داده و مرتداني مي شوند که همگي يا برخي، در هر ناحيه از شبه جزيره عربستان از دين خارج مي شوند و يهوديان و مسيحيان گردن مي کشند و نفاق در مدينه و پيرامون آن پابرجا مي ماند.( تاريخ مدينة دمشق، ج 30، ص 314)
کمترين نتيجه اي که از اين روايت به دست مي آيد، مخالفت مردم با پيامبر بعد از رحلت حضرتش در مهمترين واجبات است، همچنان که ابن اثير و ابن منظور آورده اند.( النهاية 2: 214؛ لسان العرب( ماده ي « ردد»))
د- از عمروبن ثابت در تأييد اين مضمون روايت شده که گفت: وقتي پيامبر(ص) وفات يافت، تمام مردم بجز پنج تن کافر شدند.( تهذيب الکمال، ج 21، ص 557؛ تهذيب التهذيب، ج 8، ص 9؛ سوالات الآجري لابي داود، سليمان بن الاشعث، ج 1، ص 341؛ البداية و النهاية، ج 6، ص 91)
ظاهر سخن علماء درباره ي عمروبن ثابت، اين است که او، امين و متدين است و احاديثش صحت دارد، چنان که ابن حجر در شرح حالش تصريح کرده است:
« او در حديث بسيار راستگو است و از ابن داود روايت شده که احاديث او صحت دارد. و در جايي ديگر گفته که در سخنانش حديث منکر( ناآشنا) نيست. ولي از ابي حاتم آمده که « حديثش را مي نويسد در حالي که فاسد الرأي و شيعه اي سخت متعصب است».( تهذيب التهذيب، ج 8، ص 9)
علت اينکه برخي از آنها حديث او را ضعيف مي دانند، فقط بخاطر تمايل او به اميرالمؤمنين (ع)است، چنان که در کلام ابن حجر به نقل از ابي حاتم خوانديم. ابن حجر همچنين از ابن عقيل آورده که او رافضي خبيثي است.( تهذيب التهذيب، ج 8، ص 9)
« ابن سعد گفت که او شيعه ي افراطي بود». و عبدالله بن احمد از پدرش نقل کرد که او به عثمان بد مي گفت، لذا ابن مبارک حديثش را ترک کرد. ساجي گفت: نکوهيده است و به عثمان بد مي گفت و علي را بر شيخين( ابوبکر و عمر) مقدم مي داشت. عجلي گفت:« شيعه اي سخت متعصب است و در شيعه بودن غلو مي کند و حديثش بي اساس است. بزار گفت: به شيعه تعصب داشت و مذهب خود را ترک نمي نمود.»( تهذيب التهذيب، ج 8، ص 10)

پي‌نوشت‌ها:
 

*كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب .
 

منبع:نشريه سفينه، شماره 25.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد