جایگاه تزکیه و اهمیت خودسازی در جوانی
اهمیت تعلیم و تربیت در تعالی انسان
تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح؛ تربیت اسلامی، اگر تعلیم تنها باشد بدون تربیت، فایده ندارد؛ بلکه گاهی مُضر است. تربیت بیتعلیم هم نمیشود؛ به نتیجه نمیرسد. این دو تا باید با هم باشند، توأم باشند؛ تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد میکند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم. این قافله حرکت دارند میکنند، انسان هم یکی از آنهاست. یک نباتی است اول و بعد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات است و تا سرحد حیوانیت با حیوانات شریک است؛ چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحد حیوانیت با همه حیوانات شرکت دارد؛ و از آنجا راهش جلوتر میرود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن، همه حیوانات همیناند، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات و لو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضیشان با بعضی خوراکشان فرق دارد؛ یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد – توأم با هم – در همین حد حیوانیت باقی میماند. و انسان از سایر حیوانات، اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.(1)
آمال و شهوات انسان
حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمهای گیر میآورد و میخورد و دیگر ذخیره نمیکند، الا بعضیشان، و همان وقتی که سایر شد میرود سراغ کارش میخوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» میگذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتداء خودش خیال میکند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی به خانه میرسد، میبیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ که رسید، میبیند بس نیست. یک مزرعهای داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه میرسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم! به آن میرسد، هر چه بالا میرود زیادتر میشود. ابتداء یک چیز مختصری میخواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر میشود، طمعش زیادتر میشود، آرزویش زیادتر میشود. اینهایی که یک مملکت دارند، میبینید که میروند دنبال یک مملکت دیگر؛ مملکت گیری میکنند. اگر همه ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن وقت به فکر میافتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر میافتد برود کره مریخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد میرود سراغ جاهای دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همانهایی که حیوان میخواست، این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، آن وقت وقتی است که میخواهد تولید مثل بکند؛ در مابقیاش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی – که غیر از آن طوری که انبیا آمدهاند محدودش کردند به حدودی – انسان هیچ این حرفها ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمیکند پیش او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی، که همه این آمال و آرزوهایی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهایی که مربوط به امور طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر میشود، همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا انسان شد، آنجا انسان است.
حقیقت آزادی غربی
اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که چشمهای این عالم نمیتواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا میکند؛ و اگر چنانچه نتواند این کار را بکند، مهار را رها کند.(2)
خوب، بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند؛ آزادند! این آزادیای که غربیها میخواهند همین است. آزادند، هر چه میخواهند و هر کاری میخواهند بکنند. ظلم بکند آزاد است، شهوات غیرمشروع، آزاد است، بدگویی به هر کس، آزاد است، قلمفرسایی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادیای که همین غیر محدود بودن این قسم حیوان است، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی میخواهد جلوتر برود.(3)
فرق بین مکتب انبیا و سایر مکاتب
اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیا آوردهاند برای اینکه غیر انبیا راه را نمیدانند. اما الان یک راهی را داریم قهراً میرویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیا برای ما آوردند که از آن راه باید بروید، آن صراط مستقیم که منتهی میشود به آنجایی که ماها دیگر الان نمیتوانیم ادراک بکنیم، این را انبیا آوردهاند. مکتب غیر انبیا اصلاً اطلاع از ماوراء طبیعت ندارد. هر چه مکتب هست همین طبیعت است. مکتب انبیاست که ماوراء طبیعت را هم طرح میکند. در مکتبهای دیگر اصلاً طرح نمیشود ماوراء، بله میگویند دروغ است! یک آدمی که اصلاً نمیداند ماوراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانهاش و میگوید نخیر، نیست! انبیا میدانند راه چه هست، از کجا باید رفت؛ چه جوری باید رفت. راهی است که تا به وسیله انبیا و تعلیمات انبیا نباشد، انسان نمیتواند به مقصدش برسد. راه مستقیمی که انسان را به مقصد میرساند اگر راه انبیا نباشد، معوج میشود؛ یا این طرف میرود، یا آن طرف میرود. انبیا هستند که ما را به راه مستقیم هدایت میکنند و کیفیت تربیت و تعلیمی که برای آن عالم هم باشد – هم این عالم، و هم آن عالم – نه اینکه انبیا به این عالم کار ندارند. این عالم هم، با هر چیزی که بگویید، آنها منافی و مخالف با آن نیستند. مخالف با دل بستن به دنیا هستند. این دو تا اشتباه میشود.(4)
مخالفت اسلام با دلبستگی به دنیاست نه با تمدن
آنهایی که میخواهند عیب گیری کنند میگویند که با همه تمدنها مخالف است؛ اسلام با همه تمدنها مخالف است. این اشتباه است. اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست. اسلام تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را، تقریباً اکثر معموره را [متمدن] کرد؛ با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی و محدود شدن مخالف است که همه آمال و آرزوی ما همین باشد؛ همه هم ما همان علفمان باشد؛ تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات، دلبستگی را مخالف است، این که هم انسان، علفش باشد! با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت، همه مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها، شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی – در همان زمانهای سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست – راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی : این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما میگویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کردهاند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری میکنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آن طوری که انبیا و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان هم صحیح میشود و روی یک نظامی تحقق پیدا میکند و این آکل و مأکول (5) او این تعدنیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمیشود؛ و هم آن طرف – که عمده آن طرف است – آن حیات جاویدی که آخر ندارد تأمین میشود.(6)
بکوشید تا معنویت تحصیل کنید
آزادی تنها سعادت ملت نیست، استقلال تنها سعادت ملت نیست، مادیت تنها سعادت ملت نیست. اینها در پناه معنویات سعادتند. معنویات مهم است. بکوشید تا معنویات تحصیل کنید. علم تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است؛ ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات. معنویات است که تمام سعادت بشر را بیمه میکند؛ و کوشش کنید در تحصیل معنویات. در خلال علم که تحصیل میکنید معنویات را تحصیل کنید. دانشگاهها معنویت پیدا بکنند، مدارس معنویت پیدا بکنند، مکتبها معنویت پیدا بکنند، تا ان شاء الله سعادتمند بشوند. خداوند همه شما را سعادتمند کند.(7)
اخلاق و تهذیب در رأس برنامههای حوزه و دانشگاه
اگر بخواهید خدمتگزار اسلام باشید، خدمتگزار ملت اسلامی باشید، و اسیر در دست ابرقدرتها و آنها که پیوند با ابرقدرتها دارند نباشید، باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط به دانشگاهند و همه آنها که مربوط به فیضیه هستند در رأس برنامههای تحصیلیشان برنامه اخلاقی و برنامههای تهذیبی باشد؛ تا امثال مرحوم مطهری (ره) را به جامعه تقدیم کند. و اگر خدای نخواسته بر خلاف باشد، آن وقت افراد مقابل این افراد را به جامعه میفرستد؛ و اینها جامعه را به فساد میکشند و مردم را به اسارت.(8)
دانشگاه مرکز علم و تهذیب
مهم این است که دانشگاه یک کسی که از آن بیرون بیاید بفهمد که من با بودجه این مملکت تحصیل کردهام، متخصص شدهام، به مقامات عالیه علم رسیدهام، و باید برای این مملکت خدمت بکنم. و برای استقلال این کشور باید خدمتگزار باشم. باید این اساتید دانشگاه آن چیزهایی که در سالهای طولانی و خصوصاً در این تقریباً پنجاه سال آخر در مغز این جوانها انباشته کردهاند؛ و به آنها همچو باورانده بودند که ما خودمان چیزی نیستیم و باید همه چیزمان از آنجا باشد، که این موجب این شد که مغزهای اینها به کار نیفتاد برای این که، خودشان یک چیزی را ایجاد کنند. باید آنهایی که به این کشور علاقه دارند، آنهایی که به این ملت علاقه دارند، آنهایی که خودشان وابسته نیستند و خدمتگزار ابرقدرتها نیستند، آنها همت کنند به اینکه دانشگاه را یک مرکزی درست کنند که مرکز علم و تهذیب باشد، که همه تخصصها در خدمت خود کشور باشد نه اینکه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن امریکا بکشد. متخصص بشود و با آن تخصصش به کشور ما ضربه وارد کند. هر چه متخصصتر؛ بدتر.
آن کسی که مهذب نشده است، و آن کسی که برای کشور خودش احساس نکرده که من برای این کشور هستم و از این کشور، من استفاده کردهام و استفاده علمیام را باید به این کشور تحویل بدهم، اگر این احساس نباشد و این باور نباشد، دانشگاه بدترین مرکزی است برای اینکه ما را به تباهی بکشد. و اگر این احساس پیدا شد و این اساتید دانشگاه، آنهایی که متعهدند، آنهایی که توجه دارند، آنهایی که در زمان سابق برای این مملکت غصه میخوردند، باید خودشان را مجهز کنند که این فرزندان ایران، متعهد و در خدمت خود ایران باشند. اگر این طور بشود، دانشگاه بالاترین مقامی است که کشور ما را به سعادت میرساند.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت. راه ذلت و مسکنت و نوکرمآبی و امثال اینها، و راه عظمت و عزت و بزرگمنشی، دانشگاه همین دانشگاه را تا ما داریم فایده ندارد. اما دانشگاه پنجاه سال است داریم. و از دانشگاه هر چه فساد توی این مملکت پیدا شد از این اشخاصی بود که در دانشگاه تحصیل کرده بودند، تخصصی هم شاید داشتند.
آن «احمدی»(9) زمان رضا خان که بسیاری از رجال این مملکت را او با آمپولش کشت، آن هم از دانشگاهها، تخصص هم داشت، ولی تخصص را به این راه که آنهایی را که امر میشد به او که باید کشته بشوند، با یک آمپول آنها را میکشت. شما یک همچو دانشگاهی میخواهید و یک همچو اساتیدی و یک همچو تخصصی؟ از آن طرف هم دانشگاه، از آن، اشخاص شریف بیرون میآید، و ما میخواهیم همهشان شریف باشند.(10)
تشکیل کلاس اخلاق برای جوانان
عزمتان جزم این معنا باشد، و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص برای خدای تبارک و تعالی، جدیت کنید که در آن مدرسه که هستید تحصیل کنید. و بالاتر از تحصیلی، تهذیب اخلاق [است]. اسلامی باشید و علوم اسلامی را با نفوس اسلامی تکمیل کنید. در کنار تحصیل جدی در احکام اسلام و معارف اسلامیه، تهذیب اسلامی داشته باشید.
مدرسههای علمی و دینی و تمام مدارسی که در آن تحصیل میشود، چه تحصیلات علوم دینی باشد یا تحصیلات دیگر، در رأس برنامههایشان در این جمهوری اسلامی باید این معنا باشد که مهذب باشند، قبل از اینکه عالم هستند. مهذب باشند، قبل از اینکه محصل هستند. در مدارس، همه مدارس سرتاسر کشور، لازم است که اشخاصی که مهذب هستند و علما و گویندگانی که راه حق را تا آن اندازه که قدرت داشتند پیمودهاند در این مدارس بروند و حوزه اخلاقی و حوزه تهذیب و حوزه معارف اسلامی تشکیل بدهند، که در کنار تحصیلات علمی، تهذیب اسلامی و اخلاق اسلامی باشد.
اگر تهذیب اسلامی در مدارس نباشد، چه مدارس دینی و چه مثل سایر دانشگاهها، که آنها هم باز مدارس اسلامی و دینی هستند، باید توجه کنند که معلمانی که در این مدارس هستند و کسانی که در این مدارس تبلیغ میکنند یا صحبت میکنند اشخاصی باشند که صد در صد اسلامی و معتقد به احکام اسلام و عقاید اسلامی باشند، که کسانی که پیش آنها تربیت میشود تربیتهای اسلامی با تهذیبهای اسلامی باشد.(11)
لزوم تهذیب نفس در جوانی
از مکاید (12) شیطان این است که انسان را هی توجه میدهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاء الله وقتی پیر شدی، آن وقت جبران میکنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف میشود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی میشود، و آن درخت قوی را نمیشود با یک اراده ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است، (13) این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبداً کمال دور میکند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا میکند. دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد و لو به یک تسبیح، و لو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و كذا.(14)
در جوانی به فکر اصلاح خود باش
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باشی که در پیری همه چیز را از دست میدهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد استدراج (15) است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود باز میدارد و امید میدهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان میگذرد درجه درجه او را با وعدههای پوچ از این فکر باز میدارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آنگاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش میکند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر میدهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوضترین موجود جلوه میدهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح، به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیدهام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ میدانند. (16)
دعاهای ائمه معصومین را بخوان
پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمیتواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد.
عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات میدانند و خود را مستحق عذاب الهی میدانند و بجز رحمت حق به چیزی نمیاندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل میکنند؛ چون حق جلا و علا را نشناختهاند.
پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور میکنیم. آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شدهاند و جز او چیزی نمیبینند در آن حال، کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صحو قبل از محو (17) یا بعد از محو (18) که خود را در حضور حاضر میبینند صادر شده است و دست ما و همه کسی غیر از اولیاء خلص از آن کوتاه است.(19)
خودسازی در جوانی و آمادگی برای ناملایمات
شما آقایان که نعمت جوانی را واجد هستید چیزی نمیگذارد که به پیری خواهید رسید، نگذارید جوانی از دست برود و کوشش کنید در خدمت به خالق و خلق و جلب رضای مولا – جلت قدرته. در جوانی تهذیب نفس بسیار اسهل است از ایام پیری و ضعف که قدرت از دست میرود و ریشه اخلاق فاسده که اصلش از حسب دنیا و نفس است استحکام پیدا میکند و تصفیه و تهذیب بسیار مشکل میشود. مجهز کنید خودتان را برای تحمل ناملایمات و سختیها در راه خدای تعالی؛ ممکن است خدای نخواسته روزهای سختی پیش آید که اگر هم اکنون خود را مهیا نکنید تحملش بسیار ناگوار و سخت باشد. کوشش کنید حب دنیا و شهرت و جاه را سرکوب کنید که این خاطر در ایام
پیری بزرگترین مصایب است. (20)
پینوشتها:
1- صحیفه امام، ج 8، ص 513-514.
2- همان، ص514-515.
3- همان، ص 515-516.
4- همان، ص 516.
5- خورنده و خوراکی.
6- صحیفه امام، ج 8، ص 516-517.
7- همان، ج 7، ص 534.
8- همان، ج 14، ص 169.
9- پزشک احمدی شهریاری که عده زیادی از مبارزان عصر حکومت رضا خان را با آمپول هوا کشت و یا برای افرادی که زیر شکنجه کشته میشدند، گواهی مرگ طبیعی صادر میکرد.
10- صحیفه امام، ج 13، ص 418-420.
11- همان، ج 14، ص 168-169.
12- فریبها، نیرنگها.
13- مانند حدیث امام چهارم (ع): «الدُنیا دُنیاء ان دُنیا بَلاغٍ و دُنیا مَلعونَه؛ دنیا دو [نوع] دنیاست:
دنیایی که به سعادت میرساند و دنیایی که لعنت شده است». (اصول کافی، ج 2، ص 317،ح 8)
14- صحیفه امام، ج 18، ص 14-15.
15- کسی را به نعمتهای داده شده به او مغرور ساختن و بدان واسطه از حق غافل نمودن.
16- صحیفه امام، ج 20، ص 437-438.
17- اشاره است به مقام هوشیاری عبد به منزلت عبودیت پیش از آنکه فانی در حق تعالی شود.
18- اشاره است به مقام هوشیاری حاصل از بقای به حق، بعد از فانی شدن در او.
19- صحیفه امام، ج 20، ص 438.
20- همان، ج 2، ص 101.
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم