جایگاه تصوّف در تفسیر ابوالفتوح رازی
رویکرد ابوالفتوح رازی به صوفیه و سخنان آنان با بسیاری از عالمان پیش از وی و همروزگارش تفاوتی آشکار دارد و او بر خلاف شمار زیادی از عالمان شیعه، به معارف صوفیانه و برخی از مشاهیر تصوّف تا حدودی روی خوش نشان می دهد و ردّپای دلبستگی هایی از این جنس در نوشتارش هویداست. این در حالی است که بیشتر عالمان شیعه تا سده ی هفتم به تصوّف خوشبین نبودند و تصوّف را امری غیر شیعی و پدیده ای در حوزه ی عموم اهل سنّت می دیدند.
همچنین نباید فراموش کرد که ابوالفتوح واعظ و مذکّر بوده و شاید سنّتهای واعظانه و مذکّرانه ی آن روزگار که با مجلس گویی های صوفیان مشترکاتی داشت ذهن و زبان وی را اندکی با فرهنگ تصوّف خوگر کرده باشد.(1)
در تفسیر روض الجنان سخنان صوفیان کم نیست و پاره ای از این شمار، سخنان « اهل اشارت» است که با عنوان « تفسیر اشاری آیات قرآن» مجال طرح یافته است.(2) ابوالفتوح با تصرح به لفظ « اشارت» در این گونه موارد، گویی خواسته است این مطالب را از مطالب تفسیری مرسوم خود متمایز سازد. سخنان منقول از اهل اشارت در روض الجنان که گاه با تقریر خود شیخ نیز آمیخته می شود در مواردی با نوشته های فارسی صوفیان آن روزگار کاملاً هماهنگ است و گاهی نیز به گرمی و شورمندی و برانگیزندگی پرحرارت ترین اندرزهای صوفیان مجلس گوی تصوّف خراسانی می رسد.(3)
وی همچنین از صوفیانی چون ابراهیم ادهم، ابراهیم خواص، ابن عطاء، ابوالحسین نوری، ابوبکر واسطی، ابوبکر ورّاق، ابوسلیمان دارانی، احمدبن عاصم انطاکی، بویزید بسطامی، جنید بغدادی، حاتم اصمّ، حسن بصری، ذوالنون مصری، سری سقطی، سفیان ثوری، سهل بن عبدالله تستری،، شبلی، عبدالرحمن سُلَمی، عمروبن عثمان صدفی، فضیل عیّاض، محمّد بن علی ترمذی، یحیی بن معاذ و… نام می برد و حکایتها و سخنانی را از آنان نقل می کند، و در عین حال گاه به اغراق آمیز بودن پاره ای از این حکایتها و سخنان نیز توجّه نشان می دهد.
عبدالله افندی درباره ی گرایش ابوالفتوح رازی به تصوّف می نویسد:
ابوالفتوح گرایشی به تصوّف و سخنان صوفیه داشت، و این از تفسیر پارسی و شرح شهاب او دانسته می شود.(4)
امّا مرحوم محدّث ارموی بر این باور است که منظور افندی از گرایش به تصوّف و سخنان صوفیه تنها نقل سخنان مشایخ صوفیه است و به هیچ رو نمی تواند بر گرایش ابوالفتوح به عقاید و اندیشه های صوفیان دلالت کند؛ زیرا همان گونه که عبدالجلیل رازی گفته:
مخبر و محدّث مانند غوّاصی است که به دریا فرو رود، هر چه به دستش بیفتد بر آرد و آن دلالت مذهب او بناشد، تا در کتب مخالف و مؤالف هرگونه خبر آورده اند از مناقب و مَساوی و به اعتقاد محدّث تعلّق ندارد.(5)
مرحوم محدّث می افزاید: بنابراین، آنچه در روض الجنان از سخنان و اندیشه های صوفیان نقل شده، لزوماً به معنای اعتقاد مؤلّف به آن نیست.
افزون بر اینکه اخلاص، ارادت، آشنایی و معرفت ابوالفتوح رازی به خاندان عصمت و طهارت(ع) به گونه ای است که انسان نمی تواند نسبت گرایش به صوفیه را در مورد وی بپذیرد.
وی در ادامه دلایل دیگری را برای دیدگاه خود مطرح می کند که عبارت اند از:
1. بر پایه ی قرائن و شواهد روشنی که نزد عالمان پیش همچون ابوالفتوح رازی بوده تردیدی در تشیّع گروهی از بزرگان صوفیه، که امروز ما آنان را مخالف شیعه و مشرب فکری ایشان می دانیم، وجود نداشته است. دلیل آشکار بر این سخن، مطلبی است که عبدالجلیل رازی به هنگام ذکر مشاهیر شیعه از طبقات گوناگون، آورده است:
و امّا زهّاد و عبّاد و اهل اشارات و اهل موعظت همه عدلی مذهب بوده اند و مذهب صالح گفته اند و از جبر و تشبیه تبرّی کرده اند، چون عمر و عبید و واصل عطاء و حسن بصری و شیخ ابوبکر شبلی و جنید و شیخ روزگار بایزید بسطامی و بوسعید بوالخیر، و شیعه در این جماعت ظنّ نیکو دارند از بهرآنکه عدلی و معتقد بوده اند، و جماعتی از آن طایفه که بی شبهت شیعی مذهب و اصولی و معتقد بوده اند، معروف کرخی است و یحیی معاذ رازی و طاوس الیمانی و بهلول مجنون و مالک دینار و منصور عمّار…(6)
2. شیخ ابوالفتوح خود در پاره ای موارد اشاره کرده است که بخری از حکایتهایی که از صوفیان نقل می شود، چندان پایه و مایه ای ندارد، و این گونه حکایتها از قبیل مؤیّدات است. وی در تفسیر آیه ی « فمن اضطرّ غیرباغ و لا عاد فلا إثم علیه»(7) پس از نقل حکایتی از صالحان در این باره می نویسد:
و این حکایت اگرچه لایق نیست برای آن آوردم تا بدانی که پرده بر احوال خود پوشیدن و حاجت عرض ناکردن اولیتر باشد که رُبما مقصود از آن بهتر برآید که از سؤال و تعرّض.(8)
با تدبّر در این سخن ابوالفتوح آشکار می شود که وی تا چه اندازه از گرایش به باورها و اندیشه های صوفیان پرهیز داشته است.(9)
علامه شعرانی نیز دیدگاهی همچون دیدگاه مرحوم محدّث دارد و در پاره ای از تعلیقات خود بر تفسیر ابوالفتوح در صدد توجیه رویکردهای صوفیانه ی ابوالفتوح برآمده است. او در این باره می نویسد:
اگر گویی مؤلّف چرا از مشایخ صوفیه روایت کرده است؟ گوییم: همه ی آن مردمی که صوفیه از مشایخ خود می شمارند بدعت گذار نبودند، بلکه آنان حضرت امام محمّدباقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام و دیگر ائمّه را نیز از مشایخ خود شمرند.
دیگر آنکه سخن حق را از هر کس باید فرا گرفت که « الحکمةُ ضالّةالمؤمن» چنان که اصولیان و محدّثین و علمای عربیت و قرائت، اصطلاحات از اهل سنّت گرفته اند، مثل صحیح، موثّق، ضعیف و اجازه و مسند و… به هر حال صوفیان در عهد مؤلّف چنان منفور نبودند که در عهد ما چون بدعت در این عهد بیشتر است.(10)
پی نوشت ها :
1. بنگرید به: « کلام اهل اشارت در تفسیر روض الجنان»، جویا جهانبخش، آینه ی پژوهش، ش 94، ص 34.
2. درباره ی تفسیر اشاری بنگرید به: مکتب تفسیر اشاری، سلیمان آتش، ترجمه ی توفیق هـ.سبحانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1381.
3. « کلام اهل اشارت در تفسیر روض الجنان»، صفحات 34-35.
4. ریاض العلماء، ج2، ص 158.
5. النقض، ص 273. عبدالجلیل رازی در جایی دیگر ( صفحات 261-262) نیز نوشته است: « مذهب و اعتقاد دگر باشد و نقل و حکایت دگر؛ و… خواجه باید که نقل و حکایت را از مذهب بازداند».
6. النقض، ص 197.
7. بقره(2)، 173.
8. روض الجنان، ج6، ص 251.
9. بنگرید به: مجموعه آثار، ج4، صفحات 84-88 ( مقدّمه ی مرحوم محدّث ارموی بر تفسیر گازر).
10. مجموعه آثار، ج9 ( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 44.
منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389