خانه » همه » مذهبی » جريان روشنفكري و ارتباط آن با دين در ايران چگونه قابل توضيح است؟

جريان روشنفكري و ارتباط آن با دين در ايران چگونه قابل توضيح است؟

روشنفكر در زبان فارسي برابر انتلكتوئل كه در لفظ به معناي كساني كه اهل قضاوت عقلي و سنجش‌گرايانه در امور هستند و از كلمه «intellect» به معناي قوة عقلي گرفته شده مي باشد: در دوران مشروطيت آن را «منّور الفكر» ترجمه مي‌كردند.[1] مي‌توانيم بگوييم اصطلاح «روشنفكري» كه ترجمه‌اي از كلمه (intelectualism) مي‌باشد، پس از عصر نوزايي و «رنسانس» مطرح شد[2] و به عبارت ديگر، روشن فكري جرياني است كه عقل گرا و علم جو كه در برابر سلطه‌جويي كليسا قرار گرفته و در دنياي غرب پا به عرصه گذاشته است، البته گفته‌اند روشنفكر اشاره به كساني است كه هوادار دئيسم[3]، خردگرايي علمي و ايدئولوژي بودند[4] و گفته‌اند روشنفكر يعني خودبنيادي و رها شدن انسان از همه امور غير از خود و به اين معنا او از اين عالم خسته شده و دوست دارد كه در عالم كار نو كند خلاصه چنان كه ميرزا فتحعلي آخوندزاده كه از روشنفكرنمايان ايراني است مي‌گويد: «چند صباحي هم بگذاريد بدون اخلاق سنتي و بدون دين زندگي كنيم، بگذاريد ببينيم اين زندگي چطوري است».[5] با اين اوصاف روشنفكري ابتدا در ايران معادل لفظ منور الفكر بوده و بعدها لفظ روشنفكر جايگزين آن گرديد و اين لفظ به كساني اطلاق مي‌گرديد كه در رفتار خود، مظاهر فرهنگ غرب را به نمايش مي‌گذاشتند[6] يا بهتر بگوييم روشنفكر همان مدرنيست و متجدد بود.
سيري مختصر در روند جريان‌هاي روشنفكري در ايران:
برخي جريان روشنفكران در ايران را به بيش از 150 سال پيش، هنگام مواجه شدن ما با پديده‌اي به نام غرب در زمان شكست در جنگ با روس باز مي گردانند.[7]  روشنفكري از دوران حكومت قاجار به رهبريت «ميرزا ملكم خان» تلاش كرد تا لعاب دين را بر پيكر انديشه غربي و اروپايي خويش بنشاند و در زير چتر نوعي نفاق، راه دين زدايي را تا نفي كامل حقيقت، دنبال كند. روشنفكري در ديار ما با بي‌ديني و سست عقيدگي آغاز شد و با بي‌بند و باري درآميخت و در عده اي از افراد با گرايش ماركسيسم دنبال گرديد. البته گرايش به ماركسيسم، از سوي روشنفكران در دروة بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهريور 1320 و با پيوستن به حزب توده آغاز شد و بخش وسيعي از روشنفكري را در حصار آموزه‌هاي ماركسيستي درآورد كه با زوال سياسي ماركسيسم ديدگاه‌هاي ليبراليستي پا به عرصه اين ديار گذاشت و انديشه‌هاي كارل پوپر به سرعت جايگزين ايدئولوژي ماركس شد[8] و جريان روشنفكري عمدتاً مروج اين رويه‌هاي فكري بوده است.
مقام معظم رهبري درباره ماجراي غم انگيز روشنفكري در ايران مي فرمايند: «البته به نظر ما، در روشنفكري به معناي حقيقي كلمه نه ضديت با مذهب است، و نه ضديت با تعبد، يك انسان مي‌تواند هم روشنفكر باشد،  به همان معنايي كه همه روشنفكر را تعريف كرده‌اند، كسي كه به آينده نگاه مي‌كند كار فكري مي‌كند، رو به پيشرفت دارد، و هم مي‌تواند مذهبي باشد، مي‌تواند متعبد باشد مي‌تواند مرحوم دكتر بهشتي باشد، مي‌تواند شهيد بهشتي باشد.»[9] البته «من بارها گفته‌ام كه روشنفكري در ايران، بيمار متولد شد، مقوله روشنفكري با خصوصياتي كه در عالم, تحقق و واقعيت دارد كه در آن، فكر علمي، نگاه به آينده، فرزانگي، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعي، به خصوص آن چه كه مربوط به فرهنگ است، در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولد شد. چرا؟ چون كساني كه  روشنفكران اوّل تاريخ ما هستند، آدم‌هاي ناسالمي‌‌اند.»[10]با اين اوصاف در ادامه توضيحات پيشين در باره سير روند جريان روشنفکري در ايران بايد گفت؛ تحولات جديدي كه در دو دهه چهل و پنجاه و يا به عبارتي در دهة سي در محيط روشنفكري اتفاق افتاد، زمينه‌هايي را براي همكاري نيروهاي مذهبي با نيروي روشنفكري پديد آورد و نيروهاي مذهبي در موج و خيزش خود با بخش‌هايي از روشنفكران مواجه مي‌شود كه در طيف‌هاي مختلف به توجيه روشنفكرانه دين مي‌پردازند و انقلاب اسلامي  هم مي‌توانست پس از درهم ريختن يك نظام به شدت وابسته، براي سامان بخشيدن دوباره جامعه به همراهي برخي از طيف هاي روشنفكرانه اميدوار باشد.[11] با اين همه حركت‌هاي روشنفكرانة مذهبي و غيرمذهبي در پيروزي پرشتاب و سريع انقلاب اسلامي فاقد هرگونه ابزار تئوريك بودند و غافل گير و بهت‌زده به حوادث مي‌نگريستند و علت آن اين بود كه نفوذ فزاينده و موقعيت جديدي كه رهبري حضرت امام (ره) در جريان انقلاب و پيروزي آن به دست آورد، بر جاذبه‌هاي سنّت‌هاي ديني قوت و شدت بيشتري بخشيد و بدين خاطر بخش عظيمي از روشنفكران ديني با سرخوردگي از حركت‌هاي التقاطي در دهة پيشين در خدمت انقلاب و آرمان‌هاي مذهبي ديني درآمدند. به هر حال از پايان دهة شصت با سيطرة پوپر بر محيط روشنفكري ايران و بازگشت آنان به دوره‌ منور الكفري به تدريج دفاع از غرب به صورت يكي از شاخصه‌هاي روشنفكر درآمد و پرسش از چيستي و هستي غرب خطايي شد كه از نگاه روشنفكران قابل اغماض نبود.[12]

رابطه روشنفكري و عملكرد آن در خصوص دين؛
شيفتگي در مقابل فرهنگ غرب براي طيف‌هايي از جريان روشنفكري و نداشتن شناخت نسبت به مباني فرهنگ ديني و بومي(‌به خصوص دور بودن از مفاهيم ديني شكل گرفته بر اساس اجتهاد شيعي )و تضاد اهداف اين جريان با آموزه‌هاي ديني موجب گرديده است تا نسبت به اسلام و آموزه‌هاي آن و مبلغان ديني، ‌موضع خصمانه‌اي دنبال كنند و بدون آن كه شناخت دقيقي از بنيان‌هاي فكري شيعه داشته باشند زبان به انتقادگشوده‌اند. از سوي ديگر اسف‌بارتر اينكه آنها در طول نيمه دوّم سدة اخير يا در مقابل مردم و در كنار حاكماني چون رضا خان قرار گرفته و به مدح چنين حاكماني پرداختند و از نقد حاكميّت شانه خالي كردند و يا به كنج عزلت رفته و هيچ اقدام مثبتي از خود نشان ندادند، امّا به عكس، اين رفتار در روزگار حاكميّت دين و حاكميّت مردم، از آن رو كه اين نظام بر اساس مباني فرهنگي اسلامي جامعه و خواست مردم شكل گرفته، آنان زبان به اعتراض گشوده و به صراحت تمام به موضع‌گيري در مقابل آن پرداخته‌اند.[13] 
پي نوشت ها:
[1] . آشوري، داريوش، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، ص 178.
[2] . اشكوري، سيد عبدالمجيد، روشنفكري در ايران، نشريه پويا، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ش 1، ص 65.
[3] . ايمان به خدا بدون اعتقاد به وحي و دخالت خداوند در امور روزمرة طبيعت.
[4] . بروجردي، مهرزاد، روشنفكران ايران و غرب، ترجمه جمشيد شيرازي، تهران، نشر پژوهش فروزان، چ سوّم، 1378 ، ص 43.
[5] . مددپور، محمد، روشنفكري گذشته، حال و آينده؛ كيهان 2 و 4/2/80، (به نقل از بازتاب انديشه، ش 14، ص 144).
[6] . اشكوري، سيد عبدالمجيد، روشن فكري در ايران، همان، ص 65.
[7] . همان.
[8] . شيرازي، علي، روشنفكران اصلاحي، مقاله منتشر در روزنامه رسالت، مورخه 14/6/79، ص 6.
[9] . بيانات مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان دانشگاه تهران، ارديبهشت ماه 1377، (روزنامه قدس، ش 2996).
[10] . همان.، (نقل از روزنامه قدس، ش 2995).
[11] . پارسانيا، حميد، انقلاب و نيروي روشنفكري، (مقاله منتشره در روزنامه رسالت، مورخه 14/10/75).
[12] . همان.
[13] . اشكوري، سيد عبدالمجيد، روشنفكري در ايران، مقاله منتشره در روزنامه رسالت، مورخه 14/10/75، ص 67.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد