خانه » همه » مذهبی » جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)

جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)

جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)

علم و عمل همزاد يکديگرند. عمل و نوع آن هميشه مشخص کننده ي مسير علم است. اگر علم، الهي و خداگونه باشد، به مراتب نيکوي آن يعني ايمان نايل خواهد شد و زمينه ساز هدايت به نيکوترين راه است: «ان الله يدخل الذين امنوا و عملوا اصالحات جنّات تجري من تحتها الانهار يحلّون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير و

7417b9fb b9df 47d7 8123 c205ac423634 - جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)

21629 - جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)
جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (2)

 

 

عوامل از بين بردن زيغ
 

1ـ عمل گرايي عالمانه
 

علم و عمل همزاد يکديگرند. عمل و نوع آن هميشه مشخص کننده ي مسير علم است. اگر علم، الهي و خداگونه باشد، به مراتب نيکوي آن يعني ايمان نايل خواهد شد و زمينه ساز هدايت به نيکوترين راه است: «ان الله يدخل الذين امنوا و عملوا اصالحات جنّات تجري من تحتها الانهار يحلّون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير و هدوا الي الطيب من القول و هدوا الي صراط الحميد». (1) آري، آنان که ايمان و عمل صالح مداوم و پيوسته دارند، هدايت پذيرند: «و اني لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدي» (2) و چون هدايت پذير شدند، خداوند نيز آنان را هدايتي همراه با ثبات قدم عطا مي کند: «قل نزله روح القدس من ربّک بالحق ليثبت الذين امنوا و هدي و بشري للمسلمين». (3)
حال، اين ايمان شامل ايمان به خدا، روز قيامت، نبوت رسول خدا (ص)، قرآن کريم و … است و اين ثبات قدم هم در دنيا و هم در آخرت است: «يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت في الحياه الدنيا و في الاخره». (4)
اما اگر بر طبق علم خويش رفتار ننمود، در سراشيبي کفر و ناسپاسي فرو خواهد غلتيد: «ان الله لا يهدي من هو کاذب کفار» (5) و لحظه به لحظه و ساعت به ساعت گمراهي از مسير حق بيشتر خواهد شد: «فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم» (6)
کوتاه سخن اين که، اگر آدمي خواهان دوري از انحراف و کژي است و مي خواهد به والاترين هدايت ها که همان رضاي خداوند و بقاي اوست دست يازد، بايد عمل را در نيکوترين شکل آن، يعني عمل صالح «فمن کان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرک بعباده ربّه احدا» (7) و علم را در زيباترين وجه آن، يعني تسليم، به کار بندد: «قل ان هدي الله هو الهدي و امرنا لنسلم لربّ العالمين». (8)
بي هيچ شايبه اي، سنت الهي، قانون و مشيت او نيز بر هدايت ما تعلق خواهد گرفت؛ چرا که تعلق مشيّت الهي مستلزم قانون او، يعني ايمان و عمل صالح است: «ليس عليک هداهم و لکن الله يهدي من يشاء و ما تنفقوا من خير فلأنفسکم و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خير يوف إليکم و أنتم لا تظلمون». (9) و انسان در مشيّت الهي به اندازه ي سر سوزني و ذره اي مورد ظلم واقع نمي شود.
سؤالي که ممکن است مطرح شود اين است که چگونه مي توان ميان آيه ي بالا و آياتي که هدايت را از آن خداوند دانسته است جمع کرد: «انک لا تهدي من احببت و لکن الله يهدي من يشاء و هو اعلم بالمهتدين» (10) و برخي از آيات ديگر، نظير: «و علامات و بالنجم هم يهتدون». (11) که مراد از نجم، رسول خدا(ص) (12) است. شايد پاسخ اين باشد که رسول خدا(ص) فقط وظيفه ي رسانيدن و تبليغ احکام را بر دوش دارند: «فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فإنّما عليک البلاغ و الله بصير بالعباد». (13)
مطلب ديگر اين که، اينان خود پشت کرده اند و ريشه هاي هدايت را در خود خشکانيده اند. اينان عقل، يعني رسول باطني و حتي ضعيف ترين شکل آن، يعني فطرت را وانهاده اند، لذا رسول ظاهري در آنان هيچ اثري نمي گذارد، اگر چه رسول خدا(ص)، در هدايت آنان حريص باشد: «ان تخرص علي هداهم فان الله لا يهدي من يضل و ما لهم من ناصرين». (14) آنان، خود از راه خدا به دور شده اند. «ان ربک هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين».(15) اين آيه، فعال مضارع «يضل» را آورده که نشان از ادامه دادن و استمرار در گمراهي است.
جان کلام اين که، انسان هر چه علم خود را به کار بندد و عمل کند، هدايت پذيري در او تقويت شده و از درجات بالاتر هدايت، يعني ايمان، تسليم و رضاي حق و لقاي او، برخوردار مي شود.

2ـ تهذيب نفس
 

اگرا نسان تمام کوشش خود را در تهذيب نفس و براي کسب رضاي خدا به کار بندد، خداوند او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند، و در نتيجه، از انحراف به دور خواهد بود: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين». (16) حال، اگر اين مجاهده و کوشش به ياري بيش از پيش اين خدا منجر گردد، ثبات قدم نيز به مراتب بيشتر خواهد شد: «يا ايها الذين امنوا ان تنصروا الله ينصرکم و يثبت اقدامکم». (17)

3ـ حق پذيري
 

مراد از حق پذيري آن است که پس از عرضه ي بيّنات و روشن شدن حقيقت، انسان متواضعانه و با تمام وجود، حقيقت را پذيرا گردد، که هر چه اين نيرو در انسان بيشتر گردد، به نور يقين متّصف خواهد شد. نمونه ي آشکار حق پذيري، ساحران زمان حضرت موسي(ع) هستند که پس از روشن شدن حقيقت، آن را به جان پذيرفتند و از چنان يقيني برخوردار شدند که حتي جان خود را در راه خدا از دست دادند. (18)
يکي از اصل هايي که در هر موقعي و براي هر انساني راه گشاست، حق پذيري و سر تسليم فرود آوردن در برابر حق است که از انحرافات ديني، دنيوي و اخروي انسان جلوگيري مي کند: «فبشّر عبادالذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب». (19) گاه اين حق پذيري دعوت انبيا و فرستادگان الهي است: «و قال الذي امن يا قوم اتبعون اهدکم سبيل الرشاد»، (20) و بالاتر از آن، تبعيت يعني پيروي مو به مو و بي چون و چرا از هدايت الهي است که در قالب دستورات کتب آسماني وارد شده است: «قال اهبطا منها جميعا بعضکم لبغض عدوّ فإمّا يأتينکم منّي هدي فمن اتّبع هداي فلا يضل و لا يشقي». (21)
پس به صورت کلي، مي توان گفت که هدايت پذيري، خود، نوعي از عمل است و در جلوگيري از انحراف انسان دخيل است: «و انّي لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدي». (22) و زماني که انسان هدايت پذير شد، لزوماً از عمل صالح برخوردار شده و به روز و لحظه به لحظه هدايت او بيشتر خواهد گشت: «و يزيد الله الذين اهتدوا هدي» (23) و در نهايت، تقواي الهي را هم از آن خود خواهد کرد: «و الذين اهتدوا زادهم هدي و آتاهم تقواهم». (24)

4ـ توبه
 

توبه، يعني رجوع از گناه، امام علي(ع) در بيان مفهوم توبه، سخن جامعي دارند: «توبه، پشيماني به دل، آمرزش طلبي به زبان، ترک گناه با جوارح، و تصميم به عدم بازگشت به گناه است». در هدايت، اولين قدم توبه است: (25) «و انّي لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدي». (26) يکي از ويژگي هاي ستودني حضرت آدم (ع) آن است که پس از خطاي خود اظهار پشيماني کرد و به سوي حضرت حق بازگشت نمود: «و عصي ادم ربّه فغوي ثم اجتباه ربّه فتاب عليه و هدي». (27) خداوند هدايت توبه کنندگان را تضمين نموده است: «يضل من يشاء و يهدي اليه من أناب» (28) و به هر شکلي، به آن استمرار، بقا و دوام خواهد بخشيد، اگر توبه کننده توبه اش مداوم و پيوسته باشد: «الله يجتبي اليه من يشاء و يهدي اليه من ينيب».(29)

5ـ دعا و توسل
 

در فرهنگ و معارف اسلامي، به خواهشي که از جانب بنده در برابر خداست، دعا گويند، و در علم بلاغت، به آن خواهشي که پايين دست از بالا دست مي کند، دعا گفته مي شود. (30) از جمله کليدهاي موفقيت و رشد در هر زمينه اي، نياز دعا به درگاه بي نياز است. (31) خداوند، خود، به دعا امر فرموده و وعده ي استجابت داده است. (32) در دعا انسان با سر منشأ خير و هدايت يک سو و هم جهت مي شود، لذا قلب او زمينه ي پذيرش هدايت و دوري از گمراهي را دارد: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب». (33)
در دعاهاي مأثور از ائمه معصومين (ع) نيز اين مطلب وارد شده است: «اللهم ارزقهم ايمام المومنين الذين ليس بعده شک و زيغ…». (34) چرا که فتنه هاي منحرف کننده، انسان را دچار حيراني و سرگرداني و سپس فرو رفتن در اين فتنه ها مي کند «اللهم و قد شملنا زيغ الفتن…» (35)
گذشته از اين، دعا باعث مي گردد که انسان در برخي از حوادث اجتماعي، نظير جنگ و جهاد با دشمنان و کفار نلغزد و ثابت و استوار باشد. نمونه ي بارز در اين مسأله حضرت طالوت (ع)، است که با تضرّع و خاکساري نسبت به حضرت حق و خواست و نياز به درگاه او بر جالوت پيروز گشت: «و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين». (36) آري، انبياي الهي همگي چنين بوده اند: «و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و إسرافنا في أمرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين». (37)

6ـ اطاعت از خدا و اولياي او
 

يکي از عوامل زمينه ساز هدايت در راه خدا، پيروي از خدا و اولياي اوست: «قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول فان تولوا فانما عليه ما حمل و عليکم ما حملتم و ان تطيعوه تهتدوا و ما علي الرسول الا البلاغ المبين». (38) و در اطاعت، ثبات قدم نيز وجود دارد: «ولو انهم فعلوا ما يوعظون به لکان خيرا لهم و اشد تثبيتا ذا لآتينا هم من لدنا اجرا عظيما و لهدينا هم صراطاً مستقيماً». (39)
پيامبران الهي و اوصياي آنان مردمان را به خدا مي خواندند و پيروي و فرمانبرداري از خود را در جهت حق مي خواستند و نه در جهت خود، سخن آنان اين بود: «و ان ربکم الرحمن فاتبعوني و اطيعوا امري». (40)
همه ي آنان، پيش از آن که مردم را به فرمانبرداي خود بخوانند، به خدا و تقواي الهي مي خواندند. سير دعوت انبياي الهي شاهدي گويا بر اين واقعيت است. آنان خود را فرستاده اي «امين» معرفي مي کردند، آن گاه به تقوا و فرمانبرداري از خود که فرمانبرداري از خداست، دعوت مي نمودند. چون نوح (ع)، شريعت آورد، چنين گفت: «اني لکم رسول امين فاتقوا الله و اطيعون» (41) چون هود (ع) آمد، همين سخن را گفت (42) . و آن گاه که صالح (ع)، براي هدايت مردمان به پيامبري برانگيخته شد، باز همين سخن بود. (43) لوط (ع) نيز در در دعوت خود همين را گفت. (44) و چون شعيب (ع)، براي هدايت قوم خويش به پا خاست، اين سخن تکرار شد. (46 و 45) در مورد رسول خدا(ص)، برگزيده ترين بنده ي خدا بر روي عالم خاکي، مسأله نيز بر همين منوال بوده است.
استاد دلشاد تهراني، در ادامه ي مطالبي که از نظر گذشت، چنين اضافه نموده اند: «خداي متعال، اطاعت خودش را در اطاعت فرستاده ي گرامي اش قرار داده است؛ فرستاده ي که جان مؤمنان را از محبت خويش پر کرد و آنان را پيرو و فرمانبردار حق گردانيد. خداوند آن وجود گرامي را به محبت خويش تربيت کرد. (47) و حقايق را به او تعليم نمود و آن حضرت به مرتبه اي رسيد که جز حق و صواب اختيار نمي کرد و در هيچ امري برخلاف خواست الهي چيزي به خاطرش خطور نمي کرد و خواهان چيزي نبود جز آن چه خدا مي خواست. ابواسحاق نحوي (48) گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و شنيدم مي فرمود: «ان الله عز و جلّ أدّب نبيّه علي محبّته، فقال: «و انّک لعلي خلق عظيم» (49) ثم فوض إليه، فقال عزوجل «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (50) و قال عزوجل: «من يطع الرسول فقد اطاع و ما نهاکم عنه فانتهوا» (51) ثم قال: إنّ نبي الله فوّض الي علي و ائتمنه…»؛ (52) «خداي عزوجل پيامبرش را به محبت خويش تربيت کرد و سپس فرمود: «و هر آينه تو بر خويي بس بزرگ هستي». و آنگاه [امر دين و امت را] به او واگذار کرد و فرمود: «آن چه را پيامبر به شما داد بگيريد و از آن چه شما را بازداشت باز ايستيد». و باز فرمود: هر که پيامبر را فرمان برد، هر آينه خداي را فرمان برده است». سپس امام فرمود: «پيامبر خدا(ص) کار را به علي(ع) و اگذار کرد و او را امين شمرد».(53)
بر طبق آنچه گذشت، به خوبي روشن شد که رسولان الهي(ص) به ويژه رسول خدا (ص) از آن جهت که فرستاده ي الهي هستند و امر او را به مردمان ابلاغ مي نمايند، واجب الاطاعه هستند.

7ـ اعتصام به قرآن کريم
 

خداوند تبارک و تعالي، نظام هستي را طبق حرکت به سير کمال مطلق که خود اوست، آفريده است. آدميان براي رسيدن به اين کمال مطلق و حرکت کردن در آن مسير، چاره اي جز اين ندارند که آن گونه حرکت نمايند که خود بدان امر فرموده است. خداي تبارک و تعالي نيز رسولان و فرستادگانش را همراه با تعاليم و آموزه هاي کتب آسماني، بدين منظور فرستاده است: «و ما ارسلنا من قبلک الا رجالاً نوحي اليهم فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون بالبينات و الزبر و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلّهم يتفکرون».(54)
در اين ميان، قرآن کريم، تمايز ويژه و چشمگيري دارد و روشن کننده ي هر مسأله ي مبهم، پيچيده، فتنه انگيز، ديرفهم ، استراتژيک و در يک کلام، روشن کننده ي هر امري است: «و نزّلنا عليک الکتاب تبياناً لکل شيء و هدي و رحمه و بشري للمسلمين». (55) طبق دلالت پاره اي از آيات قرآن کريم، قلوب مستعد، با تلاوت و تدبّر در آيات قرآن، هدايت پذير و هدايت مي شوند: «انّ هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم و يبشر المومنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجراً کبيراً». (56) اين قرآن سبب ثبات قلب در راه خدا مي گردد: «و قال الذين کفروا لولا نزّل عليه القرآن جمله واحدهً کذلک لنثبت به فوادک و رتّلناه ترتيلاً». (57)

8ـ لطف خدا
 

هدايت انسان، در تمام اشکال آن، که بالاترينش هدايت در روز جزاست، و مدار لطف و عنايت الهي است: «و نزعنا ما في صدورهم من غلّ تجري من تحتهم الانهار و قالوا الحمدلله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله». (58) لطف الهي در قالب هاي مختلف، همانند فرستادن انبيا، و رسول باطني، بر تمامي انسان ها در رسيدن به هدايت نهايي خلقت نقش دارد، اما جالب آن است که اين لطف به مراتب در هدايت و هدايت دادن انبيا بيشتر است: «و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن اليهم شيئا قليلاً» (59) و دشمني معاندان با رسول خدا(ص) در گمراه کردن ايشان و معطوف داشتن از راه خويش، با الطاف الهي خداوند که آن نيز به سبب ويژگي هاي پيامبران (ص) و بندگي ايشان است، خنثي مي گفت: «و لولا فضل الله عليک و رحمته لهمت طائفه منهم ان يضلوک و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونک من شي و انزل الله عليک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله عليک عظيما». (60)
باز بايد بر اين نکته کنم که الطاف الهي نيز بسته به ميزان اطاعت و بندگي و اخلاص است: «و لقد همت به وهم بها لولا أن رأي برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين». (61) و انسان، اگر لطف الهي نباشد، بي هيچ شک و شايبه اي، در برابر وسواس نفس و شيطان توان تحمل و رويارويي ندارد؛ چرا که نفس اماره بسيار به بدي امر مي کند: «و ما أبرئُ نفسي ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربي ان ربي غفور رحيم». (62)

پي آمدهاي دوري از زيغ
 

پي آمد و بازتاب عمل (reflex-reaction)، همان نتيجه، انعکاس، واکنش، اثر عمل و در يک کلام، عکس العمل است. عالم هستي تابع قانون عمل و عکس العمل است و هر عمل نيکي عمل پسنديده اي را به دنبال دارد، (63) و به عکس، هر ناشايستي، خذلان و بدي براي انسان در پي دارد.
قرار گرفتن در مسير هدايت الهي، و به تبع آن، دوري از انحرافات قلبي، خود، پي آمدهايي را به دنبال دارد. از آنجا که زيغ عملي نکوهيده و نهي شده از منظر قرآن و سنّت است، آثار و پي آمدهاي آن نيز منفي است؛ لذا ابتدا پي آمدهاي دوري از آن را ذکر مي کنيم. اين پي آمدها در قالب پي آمدهاي دنيوي (فردي و اجتماعي) و اخروي ارايه گرديده است.

1ـ پي آمدهاي دنيوي
 

مراد از اين عنوان، پي آمدهايي است که آدمي در عالم دنيا با آن روبه رو مي گردد و از فرد شروع مي شود و رفته رفته به اجتماع هاي کوچک، نظير خانواده و مدرسه رسيده، و در نهايت، يک جامعه را شامل مي گردد، و در دو قالب کلي: الف ـ پي آمدهاي فردي؛ ب ـ پي آمدهاي اجتماعي، بيان مي گردند.

الف ـ پي آمدهاي فردي
 

مقصود پي آمدهايي است که فرد به آن مبتلا مي گردد و اجتماع را اولاً و بالذّات در بر نمي گيرد، بلکه به طور عرضي و ثانوي بر اجتماع اثرگذار است.
تقوا: «تقواي الهي پوششي است که آدمي را مصون و محکم و استوار مي سازد و او را از آسيب و سستي و ناراستي حفظ مي کند. راغب اصفهاني مي نويسد: تقوا، از «وقايه» است و وقايه به معناي حفظ و نگه داري چيزي است که از هر چه که به او ضرر و زيان و آسيب مي رساند، و تقوا، يعني نفس را در وقايه (محافظ) قرار دادن از آنچه بيم مي رود [بدان آسيب و زيان رساند]. (64) پيامبر عزت(ص)، فرموده است: «من اراد ان يکون أعزّ الناس فليتّق الله»؛ (65) هر که دوست دارد با عزت ترين مردمان باشد، پس تقواي الهي پيشه کند». (66)
«تقوا داراي سه مرتبه است: اول، نگه داشتن نفس از عذاب جاويدان که توسط تصحيح عقايد ديني ميسّر است؛ دوم؛ پرهيز از ترک يا انجام هر چيزي که گناه محسوب مي شود که متعارف متشرعان است و سوم، بازداري نفس از هر آن چيزي است که قلب را از ياد حق باز مي دارد و اين درجه ي خواص، بلکه فراتر ازآن مرتبه ي خاص الخاص است». (67)
اگر انسان خود را آن گونه اصلاح کند که قابليت هدايت الهي را داشته باشد، و در يک کلام، هدايت پذير باشد، خداوند پرهيز از گناهان (تقوا) را شامل حال وي خواهد گردانيد: «و الذين اهتدوا زادهم هدي و آتاهم تقواهم». (68) و آنان که هدايت پذير نيستند، فرافکني مي نمايند و هدايت پذير نبودن خود را به خدا واگذاشته و اما و اگر مي کنند: «او تقول لو ان الله هداني لکنت من المتقين». (69)
خردورزي: طريحي، درباره ي معناي عقل، چنين مي نويسد: «عاقل کسي است که جلوي نفس خود را مي گيرد و آن را از تمايلات نفساني باز مي دارد و اين از عبارت «إعتقل لسان فلان» [= زبان فلاني را کوتاه کن]. يعني زماني که از گفتار بازداشته شود، گرفته شده است و از همين قبيل است: «عقلت البعير» [= آن شتر را [از حرکت] باز داشتم].» (70)
يکي از پي آمدهاي فردي هدايت الهي آن است که عقل آدمي رشد پيدا مي کند؛ چرا که عقل، گرچه موهبت الهي است که خداوند به همه داده است، قابليت تربيت تا بي نهايت (عقل کل رسول خدا(ص)) را دارد. يکي از مهمترين ويژگي هاي عقل، خردورزي است: «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب». (71)
شجاعت: توکّل، انجام وظيفه و وانهادن عاقبت عمل به خدا و نهراسيدن از خطرها و مشکلات احتمالي است. توکّل، در لغت، به معناي «تسليم» و در عرف اهل حقيقت، يعني اعتماد به آنچه نزد خداست و نا اميد گشتن از آنچه نزد مردم است. (72) آنان که در راه خدا هدايت شده اند از هيچ حرکتي در اين راه دريغ نمي ورزند و از هيچ چيز نيز باک و واهمه اي به خود راه نمي دهند: «و حاجه قومه قال اتحاجوني في الله و قد هدان و لا اخاف ما تشرکون به الا ان يشاء ربي شيئاً وسع ربي کل شيء علما افلا تتذکرون». (73)
رحمت خاص خدا: رحمت الهي زاييده تقوا و تقوا ثمره ي هدايت الهي است: «و اکتب لنا في هذه الدنيا حسنه و في الاخره انا هدانا اليک قال عذابي اصيب به من أشاء و رحمتي وسعت کل شيء فسأکتبها للذين يتقون و يؤتون الزکاه والذين هم بآياتنا يومنون». (74)
رحمتي که در فرستادن رسولان الهي براي امت هاي مختلف شکل گرفته است و در امت رسول خدا(ص) به توسط ايشان و ائمه ي طاهرين (ع)، چنين امري محقق گشته است.
مصونيت از گمراهي و شقاوت: در اين عالم دو راه بيشتر نيست. يا حق است و يا باطل. اگر در راه حق باشيم، ديگر در باطل نيستيم و بالعکس. هر دو راه تشکيک پذير هستند، ولي اين اصل کلي، حاکم است. حال، اگر انسان هدايت الهي را مو به مو در تمام شؤون زندگي به کار بست، ديگر جايي براي گمراهي و تيره بختي و نگون سازي نخواهد بود: «قال اهبطا منها جميعاً بعضکم لبعض عدو فإما ياتينکم مني هدي فمن اتبع هداي فلا يضل و لا يشقي». (75)
آرامش قلب: ياد خدا در تمام حالات، آرامش بخش دل هاست. ياد خدا اطمينان و قوّت قلب را به دنبال دارد. از صفات برجسته ي مؤمنان، ياد خدا در همه ي حالات است: «الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب». (76) آنان که در هدايت خدا قرار دارند، هيچ غم و غصه اي ندارند: «قلنا اهبطوا منها جميعاً فاما ياتينکم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون». (77) نه از آنچه در گذشته برايشان گذشته بيمناکند و نه از آنچه آينده رخ مي دهد دل نگرانند.

ب ـ پي آمدهاي اجتماعي
 

انسان موجودي اجتماعي است و ناگزير به رابطه و تعامل با محيط اطراف خود است. از طرف ديگر، پس از وراثت و اراده ي انساني (خود)، سومين عامل دخيل در امر تربيت، محيط است که قسمت اعظم آن اجتماع است. حال، تمام رفتارهايي که از آدمي سر مي زند، يک اثر مثبت يا منفي در اجتماع خواهد گذاشت. اگر اين عمل شايسته و پسنديده باشد، اثر مثبت و اگر ناشايست و نکوهيده باشد اثر منفي خواهد داشت. در ذيل يکي از پي آمدهاي دوري از زيغ ذکر مي گردد:
رفع اختلاف: يکي از آفات هر جامعه اي اختلاف است که منجر به جنگ و … مي شود. اختلاف اگر ريشه پيدا کند، موجب انحرافات ديني مي گردد. هدايت پذير بودن، موجب از ميان رفتن اختلافات است. «کان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغياً بينهم فهدي الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم». (78)

2ـ پي آمدهاي اخروي
 

کساني که عمل نيک همراه با اخلاص داشته اند، وارد بهشت مي شوند، و در مراتب بالاتر، به لقاي حضرت حق نايل مي گردند و کساني که کردار ناشايست و انکار و تکذيب و تصوير و … داشته اند، آتش دوزخ الهي، که بي شک خشم و قهر الهي نيز به دنبال آن است در انتظارشان خواهد بود. پي آمد اخروي هدايت بهشت برين است. حال، به اندازه ي برخورداري از هدايت، ميزان پي آمد متفاوت است: «و الذين امنوا و عملوا الصالحات لا نکلف نفسا الا وسعها اولئک اصحاب الجنه هم فيها خالدون و نزغنا ما في صدورهم من غل تجري من تحتهم الانهار و قالوا الحمد لله الذي هدانا و ما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله». (79) و نهايت خير و صلاح نيز در اينجاست «سيهديهم و يصلح بالهم». (80)

پي آمدهاي زيغ
 

انسان اگر در مقابل انحرافات عکس العمل مثبت از خود نشان ندهد و به صورت فردي منفعل ظاهر شود، بي شک، دچار پي آمدهاي ناگواري مي گردد. در ذيل دو مورد از اين پي آمدها ذکر مي شود.

1ـ پيروي از متشابهات
 

تشابه درباره ي برخي مطالب، يک امر نسبي است، و حتي براي پيامبراني چون حضرت موسي(ع)، نيز رخ داده است. (81) اما آن چه نکوهش شده است، سوق دادن جريان به سوي مطالب باطل است؛ چرا که مطلب متشابه داراي دو وجه است، همانند بسياري از مطالب قرآن: «هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون امنا به کل من عند ربنا و ما يذکر الا اولوا الالباب». (82)
در تفسير قمي، مراد از زيغ «شک و ترديد» (83)برشمرده شده است؛ چه، امر متشابه آن است که بر جاهل به آن متشبه شده است (84) و همچنين افرادي روز به روز در گمراهي پيش خواهند رفت. (85)

2ـ گمراه ساختن ديگران
 

پاره اي از کساني که منحرف مي گردند و در راه نفس و شيطان گريبان چاک مي کنند، اين عمل را آگاهانه، با رضايت کامل، بدون هيچ گونه ناراحتي انجام داده و باعث گمراه شدن ديگران نيز مي گردند: «قال الذين حق عليهم القول ربّنا هولاء الذين اغوينا اغويناهم کما غوينا تبرأنا اليک ما کانوا ايانا يعبدون». (86)

جمع بندي و نتيجه گيري
 

نتايج کلي جستار حاضر عبارتند از:
1ـ بررسي مفهوم زيغ در قرآن و سنت بايد مبتني بر مقدمات علمي باشد.
2ـ زيغ، انحراف از راه درست و صحيح است، چه توسط قلب و چه توسط ديگر جوارح براي انسان رخ دهد. ولي اگر انسان هر لحظه خود را در پناه خداوند و چهارده معصوم (ع) قرار دهد، يعني قرآن و سنت را سرلوحه ي اعمال و کردار خود قرار دهد و تمايلات نفساني را وانهد، هميشه از انحراف به دور خواهد بود.
3ـ زيغ داراي دو دسته مفاهيم مرتبط است که عبارتند از:
الف) مفاهيم مرادف زيغ: ضلالت، غوايت و ميل؛ ب) مفاهيم مقابل زيغ: هدايت، رشد، قصد و ثبات.
4ـ عوامل ايجاد زيغ و انحراف، شامل: ظلم: تبعيت از هواي نفس، تکبر، کذب و تکذيب، فسق، عصيان، تبعيت شيطان، پيروي از شهوات مي شود.
5ـ قرآن کريم حاوي بهترين و دقيق ترين رهنمون ها جهت دوري از زيغ است. اين عوامل عبارتند از: عمل گرايي عالمانه، تهذيب نفس، حق پذيري، توبه، دعا و توسل، اطاعت از خدا و اولياي او، اعتصام به قرآن کريم و لطف خدا.
6ـ دوري از زيغ داراي دو دسته پي آمدهاي دنيوي (فردي و اجتماعي) و اخروي است.
7ـ پي آمدهاي فردي دوري از زيغ عبارتند از: تقوا، خردورزي، شجاعت، رحمت خاص خدا، مصونيّت از گمراهي و شقاوت و آرامش قلب.
8ـ رفع اختلاف، پي آمد اجتماعي دوري از زيغ است.
9ـ پي آمدهاي زيغ عبارتند از: پيروي از متشابهات، گمراه ساختن ديگران.

پي نوشت ها :
 

1- حج/ 23 ـ 24.ترجمه: «خدا کساني را که ايمان آورده اند، و کارهاي شايسته کرده اند در باغ هايي که از زير [درختان] آنها نهرها روان است در مي آورد، در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد آراسته مي شوند و لباسشان در آنجا از پرنيان است. و به گفتار پاک هدايت مي شوند و به سوي راه [خداي] ستوده هدايت مي گردند.»
2- طه/ 82.
3- نحل/ 102. ترجمه: «بگو: آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا کساني را که ايمان آورده اند استوار گرداند، و براي مسلمانان هدايت و بشارتي است.
4- ابرهيم/ 27. ترجمه: «خدا کساني را که ايمان آورده اند، در زندگي و در آخرت با سخن استوار ثابت مي گرداند.»
5- زمر/3. ترجمه: «خدا آن کسي را که دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمي کند.»
6- صف/ 5. ترجمه: «پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد، و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند.»
7- کهف/ 110. ترجمه: «پس هر کس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به کار شايسته بپردازد، و هيچ کس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد.»
8- انعام/ 71. ترجمه: «بگو: هدايت خداست که هدايت [واقعي] است، و دستور يافته ايم که تسليم پروردگار جهانيان باشيم.»
9- بقره/ 272. ترجمه: «هدايت آنان بر عهده ي تو نيست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدايت مي کند و هر مالي که انفاق کنيد، به سود خود شماست، و[لي] جز براي طلب خشنودي خدا انفاق مکنيد، و هر مالي را که انفاق کنيد [پاداش آن] به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمي بر شما نخواهد رفت.»
10- قصص/ 56. ترجمه: «در حقيقت، تو هر که را دوست داري نمي توان راهنمايي کني، ليکن خداست که هر که را بخواهد راهنمايي مي کند، و او به راه يافتگان داناتر است.»
11- نحل/ 16.
12- حسيني استرآبادي، تأويل الآيات الظاهره، ص 257.
13- آل عمران/ 20. ترجمه: «… پس اگر اسلام آوردند، قطعاً هدايت يافته اند، و اگر روي برتافتند، فقط رساندن پيام بر عهده ي توست و خداوند به [امور] بندگان بيناست.
14- نحل/ 37. ترجمه: «اگر [چه] بر هدايت آنان حرص ورزي، ولي خدا کسي را که فرو گذاشته است هدايت نمي کند، و براي ايشان ياري کنندگاني نيست.»
15- انعام/ 17 و نيز ر.ک قلم / 7. ترجمه: «باري، پروردگار تو به حال کسي که از راه او منحرف مي شود داناتر است و او به حال راه يافتگان نيز داناتر است.»
16- عنکبوت/ 69. ترجمه:« و کساني که در راه ما کوشيده اند، به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم، و در حقيقت خدا با نيکوکاران است.»
17- محمد/ 7. ترجمه: «اي کساني که ايمان آورده ايد، اگر خدا را ياري کنيد ياريتان مي کند و گام هايتان را استوار مي دارد.»
18- ر.ک: شعرا/ 46 ـ 51.
19- زمر/ 17ـ 18. ترجمه: «پس بشارت ده به آن بندگان من آنان که به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را پيروي مي کنند. اينانند که خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»
20- غافر/ 38. ترجمه: «و آن کس که ايمان آورده بود گفت: اي قوم من، مرا پيروي کنيد تا شما را به راه درست هدايت کنم.»
21- طه/ 123. ترجمه: «فرمود: همگي از آن مقام فرود آييد، در حالي که بعضي از شما دشمن بعضي ديگر است، پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هر کس از هدايتم پيروي کند نه گمراه مي شود و نه تيره بخت.»
22- طه/ 82. ترجمه: «و به يقين، من آمرزنده ي کسي هستم که توبه کند و ايمان بياورد و کار شايسته نمايد و به راه راست راهسپر شود»
23- مريم/ 76. ترجمه: «و خداوند کساني را که هدايت يافته اند بر هدايتشان مي افزايد…»
24- محمد/ 17. ترجمه: «و [لي] آنان که به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت و توفيق پرهيزگاري شان داد.
25- بهشتي، سعيد، آيين خرد پروري، ص 281.
26- طه/ 82. ترجمه: «و به يقين من آمرزنده ي کسي هستم که توبه کند و ايمان بياورد و کار شايسته نمايد و به راه راست راهسپار شود.»
27- طه/ 121 ـ 122. ترجمه: «و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او بخشود و [وي را] هدايت کرد.»
28- رعد/ 27. ترجمه: «بگو: در حقيقت خداست که هر کس را بخواهد بي راه مي گذارد و هر کس را که [به سوي او] بازگردد، به سوي خود راه مي نمايد.»
29- شوري/ 13. ترجمه: «خدا هر که را بخواهد، به سوي خود بر مي گزيند، و هر که را که از در توبه درآيد، به سوي خود راه مي نمايد.»
30- ر.ک: الهاشمي، السيد احمد، جواهر البلاغه في المعاني و البيان و البديع، صص 631 ـ 666.
31- غافر/ 60.
32- بقره/ 186.
33- آل عمران/ 8. ترجمه: «[مي گويند] پروردگارا، پس از آن که ما را هدايت کردي، دل هايمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتي بر ما ارزاني دار که تو خود بخشايشگري.»
34- «بارالها، ايمان مؤمنين را که پس از آن هيچ شک و انحراف از راه درست در آن نيست را روزي ايشان گردان…» (مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 74، ص 26).
35- همان، ج 82، ص 228.
36- بقره/ 250. ترجمه: «و هنگامي که با جالوت و سپاهيانش رو به رو شدند، گفتند: پروردگارا، بر دل هاي ما شکيبايي فرو ريز، و گام هاي ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران پيروز فرماي.»
37- آل عمران/ 147. ترجمه: «و سخن آنان جز اين نبود که گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زياده روي ما، در کارمان را بر ما ببخش، و گام هاي ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران ياري ده.»
38- نور/ 54. ترجمه: «بگو: خدا و پيامبر را اطاعت کنيد. پس اگر پشت نموديد، [بدانيد که] بر عهده اي اوست آنچه تکليف شده و برعهده ي شماست آنچه موظف هستيد. و اگر اطاعتش کنيد راه خواهيد يافت، و بر فرستاده ي [خدا] جز ابلاغ آشکار [ماموريتي] نيست.»
39- نسا 66 ـ 68. ترجمه: «و اگر آنان آنچه را بدان پند داده مي شوند به کار مي بستند، قطعاً برايشان بهتر و در ثبات قدم ايشان موثر بود، و در آن صورت ما هم از نزد خويش يقيناً پاداشي بزرگ به آنان مي داديم و قطعاً آنان را به راهي راست هدايت مي کرديم.»
40- طه/ 90. ترجمه: «و پروردگار شما [خداي] رحمان است، پس مرا پيروي کنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد.
41- شعرا/ 107 ـ 107 ترجمه: «من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم، از خدا پروا کنيد و فرمانم ببريد.»
42- شعراء/ 125 ـ 126.
43- شعراء/ 143 ـ 144.
44- شعرا/ 162 ـ 163.
45- شعرا/ 178 ـ 179.
46- دلشاد تهراني، مصطفي، سيره ي نبوي «منطق عملي»، دفتر سوم، «سيره ي مديريتي»، ص 261.
47- براي اطلاع بيشتر نک: مجلسي، محمدباقر، مراه العقول، ج 3، ص 141.
48- او ثعلبه بن ميمون اسدي کوفي، معروف به ابواسحاق فقيه، قاري، فقيه نحوي، لغوي و راوي حديث از امام صادق (ع)، و امام کاظم (ع)، است. الرجال ص 85، الکشي، ابوعمر محمدبن عبدالعزيز، الرجال، صص 375 و 412، الحلي، تقي الدين الحسن بن علي بن داود، کتاب الرجال، ص 60، الخوئي، سيدابوالقاسم ، معجم رجال الحديث، ج 3، صص 408 ـ 410.
49- قلم/ 4.
50- حشر 7.
51- نساء/ 80.
52- کليني، محمدبن يعقوب، الکافي، ج1، ص 265، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 17، ص 3ـ 4.
53- دلشاد تهراني، مصطفي، سيره ي نبوي، «منطق عملي»، دفتر سوم، «سيره ي مديريتي»، صص 262 ـ 263.
54- نحل/ 43 ـ 44. ترجمه:«و پيش از تو [هم] جز مرداني که بديشان وحي مي کرديم گسيل نداشتيم. پس اگر نمي دانيد، از پژوهندگان کتاب هاي آسماني جويا شويد. [زيرا آنان را] با دلايل آشکار و نوشته ها [فرستاديم]، و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم. تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد که آنان بينديشند.»
55- نحل/ 89. ترجمه: «و اين کتاب را که روشنگر هر چيز است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت گري است، بر تو نازل کرديم.»
56- اسراء/ 9. ترجمه: «قطعاً اين قرآن به [آييني] که خود پايدارتر است راه مي نمايد، و به آن مومناني که کارهاي شايسته مي کنند، مژده مي دهد که پاداشي بزرگ بر ايشان خواهد بود.»
57- فرقان/ 32. ترجمه: «و کساني که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن يک جا بر او نازل نشده است؟ اين گونه [ما آن را به تدريج نازل کرديم] تا قلبت را به وسيله ي آن استوار گردانيم، و آن را به آرامي [بر تو] خوانديم.»
58- اعراف/ 43. ترجمه: «و هر گونه کينه اي را از سينه هايشان مي زداييم. از زير [قصرهاي] شان نهرها جاري است، و مي گويند: «ستايش خدايي را که ما را بدين [راه] هدايت نمود، و اگر خدا ما را رهبري نمي کرد ما خود هدايت نمي يافتيم. در حقيقت، فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. و به آنان ندا داده مي شود که اين همان بهشتي است که آن را به [پاداش] آنچه انجام مي داديد ميراث يافته ايد.»
59- اسرا/ 74. ترجمه: «و اگر تو را استوار نمي داشتيم، قطعاً نزديک بود کمي به سوي آنان متمايل شوي.»
60- نساء/ 113. ترجمه: «و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طايفه اي از ايشان آهنگ آن داشتند که تو را از راه به در کنند و [لي] جز خودشان [کسي] را گمراه نمي سازند، و هيچ گونه زياني به تو نمي رسانند. و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمي دانستي به تو آموخت، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود.»
61- يوسف/ 24. ترجمه: «و در حقيقت، [آن زن] آهنگ وي کرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مي کرد، چنين کرديم، تا بدي و زشتکاري را از او باز گردانيم؛ چرا که از بندگان مخلص ما بود.»
62- يوسف/ 53. ترجمه: «و من نفس خود را تبرئه نمي کنم؛ چرا که نفس قطعاً به بدي امر مي کند، مگر کسي که خدا رحم کند؛ زيرا پروردگار من آمرزنده ي مهربان است.»
63- جودوي، امير، «پي آمد اعمال زندگاني با الهام از آيات قرآن»، مقالات و بررسي ها، دفتر 71، ص 96.
64- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 67، ص 136.
65- همان، ج 74، ص 293.
66- نقل از: راغب اصفهاني، الحسين بن محمد، پيشين، ص 520، نقل از مجلسي، محمدباقر، پيشين، ج 70، ص 285.
67- دلشاد تهراني، مصطفي، سيره ي نبوي، «سيره ي فردي»، ص 554.
68- محمد/17. ترجمه: «و [لي] آنان که به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاري شان داد.»
69- زمر/ 57. ترجمه: «اگر خدايم هدايت مي کرد، مسلماً از پرهيزگاران بودم.»
70- طريحي، مجمع البحرين، ج5، ص 425.
71- زمر/ 17 ـ 18. ترجمه: «پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا مي دهند و بهترين آن را پيروي مي کنند. اينانند که خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»
72- کليني/ الکافي، ج 2، ص 593؛ مجلسي، بحارالانوار، ج86، ص 298؛ سيدبن طاووس، و اقبال الأعمال، ص 236.
73- انعام/ 80. و نيز ر.ک: بقره/38: ترجمه: «و قومش با او به ستيزه پرداختند. گفت: آيا با من در باره ي خدا محاجه مي کنيد و حال آن که او مرا راهنمايي کرده است؟ و من از آنچه شريک او مي سازيد بيمي ندارم، مگر آن که پروردگارم چيزي بخواهد. علم پروردگارم به هر چيزي احاطه يافته است. پس آيا متذکر نمي شويد؟»
74- اعراف/ 156. ترجمه: «و براي ما در اين دنيا نيکي مقرر فرما و در آخرت [نيز]، زيرا که ما به سوي تو باز گشته ايم. فرمود: غذاب خود ار به هر کسي بخواهم مي رسانم، و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودي آن را براي کساني که پرهيزگاري مي کنند و زکات مي دهند و آنان که به آيات ما ايمان مي آورند، مقرر مي دارم.»
75- طه/ 123. ترجمه: «فرمود: همگي از آن [مقام] فرود آييد، در حالي که بعضي از شما دشمن بعضي ديگر است، پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هر کس از هدايتم پيروي کند نه گمراه مي شد و نه تيره بخت.»
76- رعد/ 28. ترجمه: «همان کساني که ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مي گيرد. آگاه باش که با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد.»
77- بقره/ 38. ترجمه: «فرموديم: جملگي از آن فرود آييد. پس اگر از جانب من شما را هدايتي رسد، آنان که هدايتم را پيروي کنند بر ايشان بيمي نيست و غمگين نخواهند شد.»
78- بقره/ 213. ترجمه «مردم، امتي يگانه بودند. پس خدا، پيامبران را نويد آور و بيم دهنده برانگيخت، و با آنان، کتاب [خود] را بحق فرود فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوري کند. و جز کساني که [کتاب] به آنان داده شد ـ پس از آن که دلايل روشن براي آنان آمد ـ به خاطر ستم [و حسدي] که ميانشان بود، [هيچ کس] در آن اختلاف نکرد. پس خداوند آنان را که ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدايت کرد. و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدايت مي کند.»
79- اعراف/ 42ـ 43. ترجمه: «و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند ـ هيچ کسي را جز به قدر توانش تکليف نمي کنيم ـ آنان همدم بهشتند [که] در آن جاودانند. و هر گونه کينه اي را از سينه هايشان مي زداييم. از زير [قصرهاي] شان نهرها جاري است، و مي گويند: ستايش خدايي را که ما را بدين [راه] هدايت نمود، و اگر خدا ما را رهبري نمي کرد ما خود هدايت نمي يافتيم.»
80- محمد/ 5. ترجمه: «به زودي آنان را راه مي نمايد و حالشان را نيکو مي گرداند.»
81- کهف/ 58ـ 62.
82- آل عمران/ 7. ترجمه: «اوست کسي که اين کتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پاره اي از آن، آيات محکم [صريح و روشن] است، آنها اساس کتابند، و [پاره اي] ديگر متشابهاتند [که تأويل پذيرند]. اما کساني که در دل هايشان انحراف است براي فته جويي و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروي مي کنند، با آن که تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش کسي نمي داند. [آنان که] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم همه [چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست:، و جز خردمندان کسي متذکر نمي شود.»
83- القمي، تفسير القمي، ج 1، ص 96.
84- قال الصادق(ع) »المتشابه ما اشتبه علي جاهله» (مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 66، ص 93).
85- ر.ک: کليني، محمدبن يعقوب، الکافي، ص 414.
86- قصص/ 63. ترجمه: «آنان که حکم [عذاب] بر ايشان واجب آمده، مي گويند: پروردگارا، اينانند کساني که گمراهشان کرديم هم چنان که خود گمراه شديم، [از آنان] به سوي تو بيزاري مي جوييم، ما را نمي پرستيدند [بلکه پندار خود را دنبال مي کرند].»
 

منابع:
الف ـ منابع فارسي
I ـ کتاب ها
1ـ قرآن کريم، ترجمه: فولادوند، مهدي، محمد، چاپ يازدهم، قم: سازمان تبليغات اسلامي، 1373 هـ.ش.
2ـ ايزوتسو، توشيهيکو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد، ترجمه: بدره اي، فريدون، چاپ اول، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1378هـ.ش.
3ـ بهشتي، سعيد، آيين خردپروري؛ پژوهشي در نظام تربيت عقلاني بر مبناي سخنان امام علي(ع)، چاپ اول، تهران: مؤسسه ي فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381هـ.ش.
4ـ دلشاد تهراني، مصطفي، سيره ي نبوي «سيره ي فردي»، چاپ دوم، تهران: انتشارات دريا، 1383هـ.ش.
5ـ همو، سيره ي نبوي «سيره ي مديريتي»، چاپ دوم، تهران: انتشارات دريا، 1383هـ.ش.
6ـ سيد رضي، ابوالحسن محمد بن ابي الاحمد، نهج البلاغه، ترجمه: آيتي، عبدالمحمد، چاپ هفتم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي؛ بنياد نهج البلاغه، 1379 هـ.ش.
7ـ همو، نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، محمد، چاپ بيستم، قم: مؤسسه ي فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين، 1382هـ.ش.
8ـ همو، نهج البلاغه، ترجمه: شيرواني، علي، چاپ اول، قم: مؤسسه ي انتشارات دارالعلم، 1383هـ.ش.
9ـ طباطبايي، سيد محمدحسين، تفسيرالميزان، ترجمه: موسوي همداني، سيدمحمدباقر قم: انتشارات جامعه ي مدرسين حوزه ي علميّه ي قم، 1377هـ.ش.
10ـ محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، ترجمه: شيخي، حميد رضا، چاپ سوم، قم: دارالحديث، 1377هـ.ش.
II ـ مقالات
11ـ جودوي، امير، «پي آمد اعمال در زندگاني با الهام از قرآن، مقالات و بررسي ها، دفتر 71، 1381هـ.ش.
ب ـ منابع عربي
Iـ کتاب ها
12ـ ابن الأثير، النهايه في غريب الحديث، الطبعه الرابعه، قم: مؤسسه ي اسماعيليان، 1364 هـ.ش.
13ـ ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، إقبال الاعمال، الطبعه الثانيه، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1367 هـ.ش.
14ـ همو، جمال الأسبوع، الطبعه الاولي، قم: انتشارات رضي، بي تا.
15ـ همو، فلاح السائل، الطبعه الاولي، قم: انتشارات جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه ي قم، بي تا.
16ـ همو، مهج الدعوات، الطبعه الاولي، قم: دارالذخائر، 1411هـ.ق.
17ـ ابن منظور، جمال الدين ابوالفضل، لسان العرب، مجلدات، الطبعه الاولي، بيروت: دارإحياء التراث العربي، 1405هـ.ق.
18ـ جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، بيروت: دارالعلم للملايين، 1376هـ.ق.
19ـ حسيني استرآبادي، سيدشرف الدين، تأويل الآيات الظاهره، الطبعه الاولي، قم: انتشارات جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه ي قم، 1409هـ.ق.
20ـ راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، الطبعه الاولي، قم: مکتبه نشر الکتب، 1404 هـ.ق.
21ـ زبيدي، محمد مرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: المکتبه الحياه، بي تا.
22ـ طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، بيروت: دارمکتبه الهلال، 1985م.
23ـ الطوسي، أبي جعفر محمدبن حسن، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق: احمد حبيب قصير، الطبعه الاولي، بيروت: مکتبه الاعلام الاسلامي، 1409هـ.ق.
24ـ همو، مصباح المتهجد، الطبعه الاولي، بيروت: مؤسسه ي فقه الشيعه، 1411هـ.ق.
25ـ العاملي، حسين بن عبدالصمد، مفتاح الفلاح، الطبعه الاولي، بيروت: دارالأضواء، 1405هـ.ق.
26ـ العسکري، أبوهلال، الفروق اللغويّه، قم: انتشارات جامعه ي مدرسين وابسته به حوزه ي علميه قم، 1412هـ.ق.
27ـ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، تحقيق: دکتر مهدي المخزومي و دکتر ابراهيم السّامرايي، قم: مؤسسه دارالهجره، 1409هـ.ق.
28ـ القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، الطبعه الثالثه، قم: مؤسسه دارالکتاب، 1404هـ.ق.
29ـ الکشي، ابوعمر و محمدبن مسعود، اختيار معرفه الرجال (رجال الکشي)، مشهد: دانشگاه فردوسي، 1348هـ.ش.
30ـ الکفعمي، علي بن ابراهيم، البلد الأمين، بي جا، بي نا، بي تا.
31ـ همو، المصباح، الطبعه الثانيه، قم: انتشارات رضي، 1405هـ.ق.
32ـ الکليني، محمدبن يعقوب، الکافي، تحقيق: غفاري، علي اکبر، الطبعه الثالثه، طهران: دارالکتب الاسلاميه، 1388هـ.ق.
33ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الائّمه (ع)، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403هـ.ق.
34ـ مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن، الطبعه الاولي، طهران: وزراه الثقافه و الارشاد الاسلامي، 1368هـ.ش.
35ـ مظفّر، محمدرضا، اصول الفقه، الطبعه السادسه، قم: دارالفکر، 1380هـ.ش.
36ـ النحّاس، أبو جعفر، معاني القرآن، تحقيق: الصابوني، محمدعلي، الطبعه الاولي، مکه المکرمه: معهدالبحوث العلميه و إحياء التراث الإسلامي، 1409هـ .ق.
37ـ الهاشمي، احمد، جواهر البلاغه في المعاني و البيان و البديع، الطبعه الاولي، بيروت: دارالفکر، 1414هـ .ق.
38ـ الهويزي فيروز آبادي، شيخ نصر، القاموس المحيط، بي جا، بي نا، بي تا.
فصلنامه اخلاق 13-14

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد