خانه » همه » مذهبی » جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

«زيغ»، در لغت، به معناي انحراف از حق، ميل، کشش و عدول است، و در اصطلاح، به معناي انحراف و تمايل از پايداري در راه دين است. زيغ، پي آمد سرپيچي از دستورات الهي و وانهادن بندگي خداست. زيغ، در زبان قرآن و سنّت، با مفاهيم: ضلالت، غوايت و ميل مرادف است. برخي از مفاهيم مقابل زيغ در زبان قرآن و سنّت عبارتند از: هدايت،

6ee34342 6c1d 4fdf ae7b cf4a9939e439 - جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

21628 - جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)
جستاري در مفهوم شناسي «زيغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

 

نويسنده:سيد محمدصادق حسيني سرشت*

 

چکيده
 

«زيغ»، در لغت، به معناي انحراف از حق، ميل، کشش و عدول است، و در اصطلاح، به معناي انحراف و تمايل از پايداري در راه دين است. زيغ، پي آمد سرپيچي از دستورات الهي و وانهادن بندگي خداست. زيغ، در زبان قرآن و سنّت، با مفاهيم: ضلالت، غوايت و ميل مرادف است. برخي از مفاهيم مقابل زيغ در زبان قرآن و سنّت عبارتند از: هدايت، رشد، قصد و ثبات. در اين موجز، مفهوم شناسي زيغ، عوامل ايجاد زيغ، عوامل از بين بردن زيغ، پي آمدهاي دوري از زيغ و پي آمدهاي زيغ بررسي گرديده است. ثمره ي اين جستار، شناخت علمي و روشمند مفهوم زيغ است.
واژه هاي کليدي:
مفهوم شناسي، زيغ، ضلالت، هدايت، قرآن و سنّت، مفهوم شناسي زيغ از منظر قرآن و سنّت.

زيغ
 

«زيغ» در لغت به معناي ميل، انحراف از حق مطلوب(1)، کشش، عدول (2)، شک، ظلم (3) و ستم(4) به کار رفته است.(5) راغب اصفهاني، لغت شناس بزرگ سده هاي ششم و هفتم، در معناي اصطلاحي زيغ مي نويسد:
«زيغ، در اصطلاح، به معناي انحراف و تمايل از پايداري است و تزايغ، تمايل و انحراف دو جانبه است. اين کلمه صفت براي مفرد و جمع است، همانند:«رجل و قوم زاغه و زائغون» و براي مؤنث نيز کاربرد دارد، همانند: «زاغت الشّمس» و در آيه ي: «و إذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر». (6) درست است که بگوييم اشاره به ترسي (خوف) دارد که در دل آنان وارد شد تا جايي که چشمانشان سياه گردد، و در آيه ي «فلمّا زاغوا ازاغ الله قلوبهم»، (7) يعني هرگاه استقامت را وانهادند و رها کردند، خداوند آنان را وانهاد…»(8).
طريحي، لغت شناس مشهور شيعي، معتقد است:
«زيغ در آيه ي بالا را به معناي روي گردان شدن از اطاعت حق معرفي کرده است، که به دنبال آن خداوند نيز قلب آنان را از ايمان و خير منحرف ساخته است. آيه ي: «ما زاغ البصر» (9) يعني چشمان رسول خدا(ص) در زمان رؤيت منحرف نگشت. آيه ي: «من بعد ما کاد يزيغ قلوب فريق منهم» (10) بدين معناست که از حق منحرف مي گردد، و در دعا آمده است: (لا تزغ قلبي بعد اذ هذيتني…) (11) يعني اين که قلب مرا پس از هدايت از ايمان منحرف مساز؛ يعني: توفيق را از من سلب مکن، بلکه فراتر از آن، مرا بر هدايتي که عطا فرموده اي ثابت قدم بدار». (12)
ابوهلال عسکري، درباره ي فرق ميان زيغ و ميل چنين نگاشته است:
«زيغ به طور مطلق درباره ي انحراف از راه حق به کار مي رود و گفته شده: «فلان من أهل الزيغ» يا «زاغ عن الحق»، ولي گفته نشده:«زاغ عن الباطل»؛ چرا که زيغ اسم است براي خواهش و گرايش ناپسند، و بدين جهت اهل لغت گفته اند: «الفراغ زيغ في الرسغ»، ولي ميل در امور پسنديده و ناپسنديده به طور عام کاربرد دارد».(13)
کوتاه سخن اين که، «اصل واحد در اين واژه عبارت است از انحراف از مسير حق، و با واژه هايي چون: ميل، انصراف، ترک، إعراض، تخليه، رغب و زهد فرق دارد، و گفته آمد که ميل گسترده تر از آن است و فقط در مورد امري پسنديده و ناپسند مي باشد يا در چيزي که ديده مي شود يا ديده نمي شود. تزيّع ـ بر وزن تفعّل ـ از ماده ي مطاوعه (اثرپذيري) و تزايغ ـ از باب تفاعل ـ دلالت بر مطاوعه مي کند که دال بر استمرار دارد. مراد از زيغ بصر در آيات قرآن، (14) معنايي کلي تر از بصيرت ظاهري و باطني است. درباره ي تشابه آن با بصيرت ظاهري بايد گفت: «همان روي گردان شدن از ديدن هدف، آشفتگي در درک مقصود، پريشان خاطري در توجه به حق و روي گرداني از صراط مستقيم در ادامه ي حيات است…» (15) جان کلام اين که، زيغ، نوع خاصي از انحراف و گمراهي از مسير حق است و در پي آن گرويدن به باطل صورت مي پذيرد.

مفاهيم مرتبط با زيغ
 

از جمله راه هاي دستيابي به مفاهيم ديني و روشن نمودن حقيقت آنها، شناخت مفاهيم مرتبط با اين واژه ها است. مفاهيم مرتبط با زيغ به دو دسته ي مفاهيم مرادف و مفاهيم مقابل تقسيم مي شوند. در ذيل، اين مفاهيم بررسي مي گردد.

الف ـ مفاهيم مرادف زيغ
 

زيغ از جلمه مفاهيمي است که در حوزه ي رذايل و صفات نکوهيده مي گنجد. توضيح مطلب اين که، در يک تقسيم بندي کلي، تمام مفاهيم و واژه ها را مي توان به دو حوزه ي معناشناسي تقسيم کرد. حوزه ي اول، حوزه ي کفر است که سرسلسله ي تمام مفاهيم و صفات منفي است. (16) در حوزه ي دوم، حوزه ي ايمان است و آن مرکزي است که تمام خصايص اخلاقي مثبت و حميده به دور آن در حرکت است. آري، «ايمان سرچشمه و سرمنشأ همه ي فضيلت هاي اسلامي است و همه ي فضايل از آن زاده مي شوند. در عالم اسلام نمي توان فضيلتي را تصوّر کرد که بر مبناي ايمان صميمانه به خداوند و وحي او استوار نباشد». (17)

1ـ ضلالت
 

ضلالت به معناي گمراهي و تجاوز از راه ميانه، (18) هلاک و تباه ساختن، (19) تجاوز نمودن از راه حقي که آن را برگزيده ايم (20) و نيز عدول کردن از راه مستقيم است. طبق آيه ي «فمن اهتدي فإنّما يهتدي لنفسه و من ضل فإنّما يضلّ عليها»، (21) ضلالت، نقيض هدايت است. بنا به ديدگاه پاره اي از لغت شناسان، به هر گونه تجاوز از راه ضلالت گفته مي شود، چه عمدي باشد و چه سهوي، چه کم باشد و چه زياد. چون راه مستقيم که مورد رضايت خداست واقعاً دشوار است و استقامت همانند خال سياه سبيل است که اطرافش همگي ضلال است. با توجه به گستره ي معنايي، ضلال، به انبيا و به کفّار، هر دو، نسبت داده شده است، گر چه تفاوت ميان اين دو گمراهي بسيار زياد است. (22) کوتاه سخن اين که، رابطه ي ميان ضلالت و زيغ، عموم و خصوص مطلق است؛ چرا که زيغ فقط درباره ي گمراهي از راه مستقيم به کار مي رود.

2ـ غوايت
 

ابن اثير، در بيان معناي غوايت چنين مي نويسد:
«… در عبارت «من يطع الله و رسوله فقد رشد من يعصهما فقد غوي»، گفته مي شود که غوايت، يعني گمراه شد و «غيّ»، به معناي گمراهي و فرو رفتن در باطل است.» (23)

3ـ ميل
 

در برخي موارد، زيغ و ميل، مترادف شمرده شمرده اند. (24) ميل به معناي درگذشتن از حد ميانه به يکي از دو طرف است و در معناي ظلم و ستم نيز به کار رفته است». (25)

ب ـ مفاهيم مقابل زيغ
 

يکي ديگر از راه هاي شناخت مفاهيم قرآني، شناخت مفاهيم مقابل آنها است که در ذيل بررسي شده است.

1ـ هدايت
 

راغب اصفهاني، درباره ي مفهوم هدايت از منظر قرآن کريم، چنين مي نويسد:
«هدايت؛ راهنمايي با لطافت و نرمي است. هديه نيز از همين ريشه است و «هوادي الوحش»، يعني: پيش قراولان حيوانات وحشي که ديگر حيوانات را راهنمايي مي کنند. همچنين به آنچه که دلالت و راهنمايي به طور اختصاصي است با لفظ اختصاري با لفظ «هدايت» بيان مي شود، و آنچه بخشودني است با «أهديت» بيان مي شود. هدايت خداوند نسبت به انسان بر چهار شکل است:
يکم، هدايتي که به طور عام مشمول هر مکلّفي است، از عقل، زيرکي، معارف ضروري و به طور عام بر هر چيزي پرتو افکنده است و به اندازه ي مقدار تحمّل، کشش هر يک است. در قرآن کريم آمده است: «قال ربّنا الذي اغطي کل شيء خلقه ثمّ هدي». (26)
دوم، هدايتي که فقط مخصوص انسان ها است و توسط تبليغ و دعوت گري پيامبر و نزول و فرو فرستادن قرآن و چيزهايي از اين دست صورت مي پذيرد. در اين آيه ي شريف «و جعلنا منهم ائمة يهدون بأمرنا»، (27) مد نظر است.
سوم، به معناي توفيق است و شامل آن کساني مي شود که هدايت پذير باشند و در اين آيات به کار رفته است: «و الذين اهتدوا زادهم هدي»، (28) «و من يومن بالله يهد قلبه»، (29) «ان الذين امنوا و عملوالصالحات يهديهم ربّهم بإيمانهم»، (30) «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»، (31) «و يزيد الله الذين اهتدوا هدي» (32) «فهدي الله الذين امنوا»، (33) «و الله يهدي من يشاءُ الي صراط مستقيم» (34).
چهارم، هدايت در آخرت به سوي بهشت است و در آيه ي «سيهديهم و يصلح بالهم»، (35) «و نزغنا ما في صدورهم من غلّ» (36)، و «الحمدالله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله» بيان شده است. (37)
اين هدايت هاي چهارگانه ترتيب پذيرند، بدين گونه که آن که هدايت نوع اول برايش صورت نپذيرد، هدايت نوع دوم و سوم برايش حاصل نمي گردد، بلکه فراتر از آن، مکلف دانستن او جايز نيست، و کسي که هدايت نوع دوم برايش صورت نپذيرد، هدايت نوع سوم و چهارم برايش امکان پذير نيست، و بالاخره، کسي که هدايت نوع چهارم برايش شکل گرفت، از سه هدايت ديگر نيز بهره مند شده است». (38)
وجه تقابل هدايت و زيغ به خاطر تقابل ضلالت و هدايت و نيز مضمون آيه ي: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بغد إذ هدينتنا وهب لنا من لدنک رحمهً إنّک انت الوهاب» (39) است.

2ـ رشد
 

رشد، به معناي «استقامت و ايستادگي در راه حق با وجود قوت و استحکام در آن است». (40) همچنين به معناي درستي و رسيدن به حق و حقيقت، (41) «رسيدن به خير و راهنمايي کردن» (42) و «پيمودن راه حق» (43) دانسته شده است. رشد، در مقابل غيّ (غوايت)، (44) ضلال (45) و به معناي «غوطه ور شدن در هلاکت» (46) است. يکي از مشتقّات رشد، «رَشَد» است که تفاوت فاحشي با رشد دارد. برخي معتقدند رَشَد خاص تر از رُشد است، چه، رَشد براي امور دنيوي و اخروي به کار مي رود و رَشَد مخصوص امور اخروي است. (47) «رُشد»، درباره ي هر امر نيکو و پسنديده، به کار مي رود، و غيّ درباره ي هر امر نکوهيده کاربرد دارد. (48)

3ـ قصد
 

قصد، به معناي «استقامت ورزيدن در راه است. وقتي گفته شود «قَصَد»، يعني: به سمت آن خيز کرد، و «اقتصاد» نيز از آن گرفته شده است و بر دو نوع است: يکي پسنديده و ديگري ناپسند. اولي زماني است که ميان زياده روي و کوتاهي به کار رود، مانند اين که حد وسط اسراف و بخل، بخشش است و حدّ وسط تهوّر و بزدلي، شجاعت است.» (49)

4ـ ثبات
 

راغب اصفهاني، در بيان مفهوم اين واژه مي گويد:
«ريشه ي آن «ثبت» و مصدر آن، «ثبات» و «ثبوت» است. اگر عين الفعل مضارع آن ضمّه باشد، به معناي استقرار يافتن به کار مي رود و گفته شده: ثبت بالمکان، يعني: مقيم شد. ولي اگر عين الفعل ماضي و مضارع آن فتحه باشد به معناي جزم، قوت، استحکام و عزم به کار مي رود و بدين خاطر گفته مي شود شخص، ثابت القلب يا ثابت القدم است، چون محکم و استوار است». (50)

عوامل ايجاد زيغ
 

در اين بخش از نوشتار، برخي از عواملي که سبب ايجاد زيغ و انحراف از راه حق شده اند، بررسي شده است يادآور مي شود که اين عوامل به طور کامل استقصا نشده و فقط به پاره اي از آنها اشاره شده است.

1ـ ظلم
 

«به تجاوز از حق و حد، ظلم گفته مي شود؛ خواه زياد باشد، خواه اندک، و بدين خاطر است که براي گناهان بزرگ و کوچک، هر دو، به کار مي رود. بر اين اساس، به حضرت آدم(ع)، به خاطر تجاوزش و ابليس نيز به سبب آن گناه بزرگش، ظالم اطلاق مي شود، گرچه ميان اين دو ظلم، تفاوت زيادي وجود دارد». (51)
با اين وجود، ظلم يک مفهوم کلي است و گناهان زيادي زير مجموعه ي آن است. ظالم هيچ زمان روي هدايت را نخواهد ديد: «و الله لا يهدي القوم الظالمين» (52) و در گمراهي فرو خواهد رفت. «و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء». (53)
برخي از مصاديق ظلم که سبب ايجاد زيغ و انحراف از حق مي گردند، در ذيل ذکر مي گردد.
تبعيت از هواي نفس: مراد از عنوان مذکور تبعيت از خواهش ها، منويّات، آرزوها و هواهاي پست و ناچيز است. رسول خدا (ص) درباره ي خطر پيروي از هواي نفس چنين فرموده است: «إن أخوف ما اخاف علي امّتي اثنان اتباع الهوي و طول الأمل. اما الهوي فإنّه يسدّ عن الحق و اما طول الامل فين الآخره». (54)
بزرگترين ظلم که هر انسان در حق خود و ديگران روا مي دارد، پيروي بي چون و چرا از خواسته هاي نفساني است که باعث گمراهي سخت و انحراف از راه مستقيم است: «و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدي من الله ان الله لا يهدي القوم الظالمين». (55) ايشان ديگر هيچ يار و ياوري نخواهند داشت: «بل اتبع الذين ظلموا اهواهم بغير علم فمن يهدي من اضل الله و ما لهم من ناصرين». (56)
مطلب قابل توجه ديگر آن است که گاهي اين گمراهي از روي ناداني و جهل است که شدت کمتري دارد، ولي گاه اين گمراهي ناشي از پيروي هواهاي نفساني از روي دانش و آگاهي است که انسان دچار نفاق مي شود (57) و به هيچ روي رستگار نخواهد شد: «أفرأيت من اتخذ الهه هواه و أضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه فمن يهديه من بعدالله أفلا تذکرون» (58) پس بايد با اين هواهاي نفساني مقابله کنيم تا روي رستگاري (59) را ببينيم و به بهشت برين الهي نايل شويم. (60)
تکبر: کبر، حالتي مخصوص انسان است که از خودراضي است و خود را از ديگران برتر و بالاتر مي داند. (61) در يک تحليل کلي، بايد بسياري از گرفتاري هاي آدمي را از بدو خلقت او در وسوسه ها و القائات شيطاني دانست. آري، القائات شيطاني موجب شده تا در طول تاريخ بشر اين همه اختلافات، خونريزي ها و درگيري ها پيش بيايد. گمراهي شيطان ريشه در تکبر ورزيدن او دارد.
حضرت علي (ع) در خطبه اي که «قاصعه» نام دارد ودر آن متکبران را تحقير نموده و عمل ابليس را در سجده نکردن به حضرت آدم (ع)، مورد نکوهش قرار داده است مي فرمايد:
سپاس و ستايش خداي را که لباس عزت و بزرگي برتن کرده و آن را براي خود برگزيد و بر آفريدگانش ممنوع ساخت و آن را قُرقُگاه و حريم خود ساخت و بر ديگران حرام نمود. اين لباس را برگزيد چون جلالت و عظمت از آن اوست. خداوند بر هر بنده اي که در اين دو وصف [= عزت و بزرگي] با او ستيزه نمايد، لعنت فرستاد. سپس فرشتگان مقرب خويش را با اين دو صفت آزمود، تا فرشتگان فروتن را از فرشتگان گردنکش جدا سازد. پس ـ در حالي که از آنچه در دل ها پنهان است، آگاه مي باشد و به حقايق غيبي پوشيده از نظرها داناست ـ به فرشتگان، فرمود: «من بشري از گل مي آفرينم هرگاه خلقت او را به پايان بردم و از روح خود در وي دميدم سجده اش کنيد، پس تمامي فرشتگان جز ابليس سجده کردند.» (62) کبر و خودپسندي به ابليس روي آورد، و بر آدم به آفرينش خود نازيد، و به ريشه ي خود [که آتش بود] بر او تعصب ورزيد. اين دشمن خدا [ابليس] پيشواي متعصبان و پيشرو مستکبران است. او پايه ي عصبيت را بنياد نهاد، و بر سر لباس کبريايي با خداوند به ستيز برخاست، و آن لباس عزت را به تن کرد، و جامه ي فروتني را درآورد. (63)
وقتي انسان خودبين شود، همانند زمين بلندي که آب در آن جاي نمي گيرد، خود و ديگران را از علم و به دنبال آن از عمل و در نتيجه از هدايت محروم ساخته است.(64) «قل أرأيتم ان کان من عندالله و کفرتم به و شهد شاهد من بني اسرائيل علي مثله فآمن و استکبرتم ان الله لايهدي القوم الظالمين.» (65) اينان از نعمت هدايت به توسط آيات الهي و پيمودن راه رشد محروم مانده و در غفلت و گمراهي فرو خواهند رفت. خداوند، در قرآن کريم، در وصف ايشان چنين فرموده است:
«سأصرف عن آياتي الذين يتکبرون في الارض بغير الحق و ان يروا کل آيه لايومنوا بها و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا ذلک بانهم کذّبوا بآياتنا و کانوا عنها غافلين». (66)
کذب و تکذيب: يکي از عوامل زمينه ساز دوري از حق و در افتادن در باطل، دروغ گويي است: «ان الله لا يهدي من هو کاذب کفار»؛ (67) چه، دروغ موجب سستي انسان در راه حق شده و عذاب الهي را به دنبال دارد: «و لا تتخذوا ايمانکم دخلا بينکم فتزل قدم بغد ثبوتها و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله و لکم عذاب عظيم». (68)
علامه ي طباطبايي، در تفسير اين آيه چنين مي نويسد: «نتيجه ي دغل گرفتن سوگند اين است که قدم ها بلغزد». (69) اما بدتر از دروغ، دروغ بستن به آيات الهي است که موجب گمراهي و فرو رفتن انسان در باطل است: «بئس مثل القوم الذين کذبوا بآيات الله و الله لا يهدي القوم الظالمين» (70) ولي بدا و صد افسوس به حال آنان که به طور مستقيم با خدا در مي افتد و به او نسبت دروغ مي دهند، اينان ظالم ترين اند و هيچ بهره اي از هدايت نخواهند برد: «و من اظلم ممن افتري علي الله الکذب و هو يدعي الي الاسلام و الله لا يهدي القوم الظالمين». (71)

2ـ فسق
 

جوهري، در بيان معناي فسق مي نويسد:
«رطب فاسق گرديد؛ يعني: از پوست خود خارج گرديد، و آن مرد فاسق گشت؛ يعني: دچار فجور و پرده دري شد و از امر خدا فسق ورزيد؛ از امر او سرباز زد و خارج گشت.» (72)
با اين وجود، فسق همانا و گمراه و دور شدن از حق همانا: «و اذ قال موسي لقومه يا قوم لم توذونني و قد تعلمون اني رسول الله اليکم فلمّا زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لايهدي القوم الفاسقين». (73) و اين فسق تا بدانجا مي تواند ادامه يابد که انسان را دچار نفاق گرداند و حتي استغفار رسول خدا(ص) چاره ساز نباشد: «سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم أن الله لا يهدي القوم الفاسقين» (74) تا آنجا که اگر رسول خدا(ص)، براي آنان هفتاد مرتبه طلب رحمت و مغفرت نمايد خداوند آنان را نخواهد آمرزيد: «استغفر لهم أو لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم ذلک بانهم کفروا بالله و رسوله و الله لا يهدي القوم الفاسقين». (75) مراد از رسول، رسولي است که بر اساس آيات قرآن امام قرار داده شده است. (76)

3ـ عصيان
 

کساني که از ياد خداوند روي گردان شوند، با شيطان دمساز مي گردند و در آنان اين گمان پديد مي آيد که هدايت يافته اند. خداوند، در قرآن کريم، اوصاف آنان را چنين بيان مي کند: «و من يعش عن ذکر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له شيطاناً فهو له قرين و انهم ليصدونهم عن السبيل و يخسبون انهم مهتدون». (77) روي گرداني از ياد خدا موجب چيرگي شيطان بر ايشان شده و آنان را در گمان باطل فرو مي برد.
يکي از اسباب گمراهي، روي گرداني نافرمايان از امر خداست: «و عصي آدم ربّه فغوي» (78) و گاهي اين سرپيچي در قالب روي گردان شدن از آيات و نشانه هاي بزرگ خداست: «و من اظلم ممن ذکر بآيات ربه فأغرض عنها و نسي ما قدمت يداه انا جعلنا علي قلوبهم اکنّه ان يفقهوه و في اذانهم و قرا و ان تدعهم الي الهدي فلن يهتدوا اذا ابدا». (79)
ابوهلال ثقفي، در الغارات، به نقل از طارق بن شهاب درباره ي ياري ننمودن ياران امام علي (ع) در نبرد با اهل شام چنين آورده است:
علي (ع) از جنگ نهروان باز مي گشت. در جايي از مسير، مردم را فراخواند تا گرد آمدند. حمد و ثناي الهي گفت و آنان را به جهاد برانگيخت و از همان جا براي رفتن به سوي شام فرا خواند. آنان سر برتافتند و از سرما و جراحت ها شکايت کردند. نهروانيان زخم هاي زيادي به مردم زده بودند. فرمود: «دشمن شما هم مثل شما در رنج است. آنان هم مثل شما احساس سرما مي کنند». حضرت را به ستوه آوردند و سرپيچي کردند. چون بي ميلي آنان را ديد، به کوفه بازگشت و چند روز آنجا ماند. گروه بسياري از يارانش پراکنده شدند. برخي از آنان که مانده بودند، هم فکر با خوارج بودند. برخي هم در کار حضرت به ترديد(80) مي نگريستند.»
اگر ايشان حضرت (ع) را ياري مي رساندند و آن گونه که ايشان دستور داده بودند، عمل مي نمودند، هيچ موقع ديگران در شکست ايشان طمع نمي ورزيدند و جمع ايشان و اتحادشان به تفرقه و اختلال بدل نمي شد. امام (ع) در جاي ديگري چنين مي فرمايند:
«اي مردم! اگر از ياري حق دست نمي کشيديد، و در خوار کردن باطل سستي نمي کرديد، هيچ گاه آنان که همپايه ي شما نبودند، در شما طمع نمي کردند، و آن که بر شما چيره شد، نيرومند نمي گشت. اما شما همچون بني اسرائيل سرگردان شديد. به جانم سوگند، پس از من سرگرداني شما چند برابر مي گردد، چون حق را پشت سر نهاديد، و از کسي که به پيامبر نزديک ترين فرد بود، بريديد و به دورترين شخص پيوستيد. آگاه باشيد! اگر از امام خود پيروي مي کرديد، شما را به راه پيامبر خدا مي برد، و از رنج بيراهه رفتن آسوده مي گشتيد و بار سنگين دشواري ها را از دوش خود وا مي نهاديد». (81)

4ـ تبعيت شيطان
 

تبعيت از شيطان و دل در گرو او سپردن موجب گمراهي مي گردد. شيطان يک عامل وسوسه گر است که به عنوان يک کاتاليزور، به جريان شقاوت يا سعادت، خوبي يا بدي، اتحاد يا تفرقه، حق يا باطل، خدا يا نفس اماره، سرعت عمل مي بخشد؛ بنابراين، به خودي خود و في نفسه، عامل زيغ نيست، بلکه به دلالت التزام چنين است.
خواسته ي شيطان مورد پرستش واقع شده است: «الهم اعهد اليکم يا بني ادم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدوّ مبين». (82) و براي رسيدن به اين خواسته اش ـ که يکي از مصاديق آن زيغ و انحراف از راه حق است ـ ابزاري دارد که در قرآن کريم به آنها اشاره شده است، اين ابزار از اين قرارند:
تزيين: يکي از حربه هاي شيطان جهت گمراهي، تزيين است: «فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زيّن لهم الشيطان ما کانوا يعملون». (83)
وحي: وحي در قرآن درباره ي شيطان و شيطان صفتان نيز به کار رفته است:«و لا تأکلوا مما لم يذکر اسم الله عليه و انّه لفسق و ان الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوکم و إن أطعتموهم انکم لمشرکون».(84)
وسوسه: يکي ديگر از ابزار بسيار معروف شيطان، وسوسه است. شيطان با وسوسه نمودن حضرت آدم (ع) ايشان را اغوا نمود: «فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلک علي شجره الخلد و ملک لايبلي». (85)
و همچنين همسرش حضرت حوا(ع) نيز فريفته ي وسوسه ي او شد: «فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما ووري عنهما من سوءاتهما و قال ما نهاکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا من الخالدين». (86) از همين روي، شيطان «الوسواس الخنّاس» (87) ناميده شده است که در قلب هاي مردمان وسوسه مي کند.
نزغ: از ديگر راه کارهاي شيطان جهت گمراهي، نزع است. نزع تقريباً در معناي وسوسه و موجب ايجاد اختلاف است: «و اما ينزغنّک من الشيطان نزغ فاستعذ بالله إنّه سميع عليم». (88)
همزه: جمع آن همزات است و به معناي وسوسه (89) است: «و قل ربّ اعوذ بک من همزات الشياطين». (90)
تسويل: به معناي فريفتن و يکي ديگر از ابزارهاي شيطان است:«إنّ الذين ارتدوا علي أدبارهم من بعد ما تبين لهم الهدي الشيطان سول لهم و أملي لهم». (91)
غوايت: به معناي گمراه ساختن و در باطل فرو بردن است و کار اصلي شيطان، وسوسه جهت ميل به باطل است:
«قال رب بما اغويتني لأزينن لهم في الارض و لأغوينهم أجمعين إلاعبادک منهم المخلصين». (92)
با اين توضيحات روشن گشت که شيطان (93) سرمنشأ هر خطا و گمراهي آدمي است: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک وأجلب عليهم بخيلک و رجلک و شارکهم في الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا». (94)
آنان که شيطان سرکش را دوست خود گرفته و از خدا روي گردان شده اند، در گمراهي و عذاب الهي اند، اگر چه در پندار باطل خود هدايت شده اند: «فريقا هدي و فريقا حق عليهم الضلاله انّهم اتّخذوا الشياطين اولياء من دون الله و يحسبون انّهم مهتدون». (95)

5ـ پيروي از شهوات
 

پيروي بي چون و چرا از شهوات، يکي ديگر از عوامل انحراف است: «و يريد الذين يتبعون الشّهوات ان تميلوا ميلاً عظيما». (96)

پي نوشت ها :
 

* دانش آموخته ي کارشناسي ارشد علوم و قرآن و حديث دانشگاه تهران
1ـ طوسي، محمدبن حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، ج 9، ص 426.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 432.
3ـ فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج3، ص 107.
4ـ همان.
5ـ ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص 432.
6ـ احزاب/ 10. ترجمه: «… و آنگاه که چشم ها خيره شد و جان ها به گلوها رسيد…».
7ـ صفّ/ 5. ترجمه: «… پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد…».
8ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 217.
9ـ نجم/ 17.
10ـ توبه/ 117. ترجمه: «بعد از آن که چيزي نمانده بود که دل هاي دسته اي از آنان منحرف شود…».
11ـ «… بارخدايا! قلب مرا پس از هدايت منحرف مساز…» ر.ک: مفتاح الفلاح، ص 326.
12ـ طريحي، مجمع البحرين، ج2، ص 309.
13ـ ابوهلال العسکري، الفروق اللغويه، ص 269.
14ـ نجم/ 17؛ ص / 63؛ احزاب/ 100.
15ـ مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن، ج4، صص325 ـ 326.
16ـ ايزوتسو، توشيهيکو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد، ص 329.
17ـ همان، ص 373.
18ـ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج7، ص 9.
19ـ جوهري، تاج اللغه و صحاح العربيه، ج 5، ص 1289.
20ـ نحاس، معاني القرآن، ج 3، ص 323.
21ـ يونس / 108. ترجمه: «… پس هر که هدايت يابد به سود خويش هدايت مي يابد، و هر که گمراه گردد به زيان خود گمراه مي شود…».
22ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 297.
23ـ ابن اثير، النهايه في غريب الحديث، ج 3، ص397، ابن منظور، لسان العرب، ج 15، صص 140 ـ 141.
24ـ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج4، ص 434، جوهري تاج اللغه و صحاح العربيه، ج4، ص 1320.
25ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 478.
26ـ طه /50.ترجمه: «گفت: پروردگار ما کسي است که هر چيزي را خلقتي که در خور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.»
27ـ سجده / 24؛ انبيا/73؛ ترجمه: «… و آنان را پيشواناني قرار داديم که به فرمان ما هدايت مي کردند…».
28ـ محمد/ 17. ترجمه: «… و [لي] آنان که به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاري شان داد…».
29ـ تغابن/ 11. ترجمه: «… و هر که به خدا ايمان آورد خداوند قلب او را هدايت کند…».
30ـ يونس/ 9. ترجمه: «کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند، پروردگارشان به پاس ايمانشان آنان را هدايت مي کند…».
31ـ عنکبوت/ 69. ترجمه: «و کساني که در راه ما کوشيده اند، به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم.»
32ـ مريم/ 76. ترجمه: «… وخداوند کساني را که هدايت يافته اند بر هدايتشان مي افزايد».
33ـ بقره/ 213. ترجمه: «و خداوند کساني را که ايمان آورده اند هدايت مي کند.»
34ـ نور/ 46. ترجمه: «… و خداوند هر که را بخواهد به راه راست هدايت مي کند.»
35ـ محمد/ 5. ترجمه: «و خداوند آنان را هدايت خواهد کرد و امرشان را اصلاح مي کند.»
36ـ اعراف/ 43. ترجمه: «و هر گونه کينه اي را از سينه هايشان مي زداييم.»
37ـ اعراف/ 43. ترجمه: «… ستايش خدايي را که ما را بدين [راه] هدايت نمود، و اگر خدا ما را رهبري نمي کرد ما خود هدايت نمي يافتيم…
38ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، صص 538 ـ 539.
39ـ آل عمران/ 8.
40ـ فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج 1، ص 294.
41ـ طريحي، مجمع البحرين، ج2، ص 180.
42ـ الطوسي، محمدبن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، ج2، ص 131.
43ـ همان، ج 4، ص 541.
44ـ همان، ج2، ص 131، ج4، ص 541؛ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج6، ص 242؛ ابن اثير، النهايه في غريب الحديث، ج3، ص 397.
45ـ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج6، ص 242.
46ـ ابن اثير، النهايه في غريب الحديث، ج3، ص 397.
47ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 196.
48ـ الزبيدي، تاج العروس، ج2، ص 352.
49ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القران، ص 404؛ فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج5، ص 54.
50ـ راغب اصفهاني، مقردات الفاظ القرآن، ص 78.
51ـ همان، ص 315.
52ـ توبه/ 109. ترجمه: «و خداوند ستمکاران را هدايت نخواهد کرد.»
53ـ ابراهيم/ 27. ترجمه: «و ستمگران را بي راه مي گذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام مي دهد.»
54ـ «بدانيد که آنچه مرا بيش از همه نگران امتم کرده است دو خصلت است: پيروي از خواهش هاي نفس و آرزوي دراز، زيرا پيروي از هوا و هوس آدمي را از حق باز مي دارد و آرزوي دراز آخرت را از ياد مي برد. [محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، ترجمه حميدرضا شيخي، ج1، ص 200، ش 768].
55ـ قصص/ 50. ترجمه: «و کيست گمراه تر از آن که بي راهنمايي خدا از هوسش پيروي کند؟ بي ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايي نمي کند.»
56ـ روم/ 29. ترجمه: «[نه، اين چنين نيست] بلکه کساني که ستم کرده اند، بدون هيچ گونه دانشي هوس هاي خود را پيروي کرده اند. پس آن کس را که خدا گمراه کرد، چه کسي هدايت مي کند؟ و براي آنان ياوراني نخواهد بود.»
57ـ بقره/ 6ـ 20.
58ـ جاثيه/ 23. ترجمه: «پس آيا ديدي کسي را که هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه کسي او را هدايت خواهد کرد؟ آيا پند نمي گيريد؟
59ـ ر.ک: شمس/ 9 ـ 7؛ أعلي / 14.
60ـ ر.ک: نازعات/ 40 ـ 41.
61ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 421.
62ـ ص/ 71 ـ 73.
63ـ سيدرضي، ابوالحسن حسين بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شيرواني، خطبه ي 192.
64ـ ر.ک: سباء/ 32.
65ـ احقاف/ 10. ترجمه: «بگو: به من خبر دهيد، اگر اين [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان کافر شده باشيد و شاهدي از فرزندان اسرائيل به مشابهت آن با تورات گواهي داده و ايمان آورده باشد، و شما تکبر نموده باشيد [آيا باز هم شما ستمکار نيستيد؟] البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمي کند.»
66ـ اعراف/ 146. ترجمه: «به زودي کساني را که در زمين، به ناحق تکبر مي ورزند، از آياتم روي گردان سازم [به طوري که] اگر هر نشانه اي را [از قدرت من] بنگرند، بدان ايمان نياورند، و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند، و اگر راه گمراهي را ببينند آن را راه خود قرار دهند. اين بدان سبب است که آنان آيات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزيدند.
67ـ زمر/ 3. ترجمه: «در حقيقت، خدا آن کسي را که دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمي کند.»
68ـ نحل/ 94. ترجمه: «و زنهار، سوگندهاي خود را دستاويز تقلب ميان خود قرار مدهيد، تا گامي بعد از استواريش بلغزد، و شما به [سزاي] آن که [مردم را] از راه خدا باز داشته ايد دچار شکنجه شويد و براي شما عذابي بزرگ باشد.
69ـ طباطبايي، سيد محمد، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: موسوي همداني، سيد محمدباقر، ج12، ص 486.
70ـ جمعه / 5. ترجمه: «… [وه] چه زشت است وصف آن قومي که آيات خدا را به دروغ گرفتند. و خدا مردم ستمگر را راه مي نمايد.»
71ـ صف/ 7. ترجمه: «و چه کسي ستمگرتر از آن کس است که با وجود آن که به سوي اسلام فراخوانده مي شود، بر خدا دروغ مي بندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمي نمايد.»
72ـ جوهري، تاج اللغه و صحاح الغربيه، ج4، ص 1543.
73ـ صف/ 5. ترجمه: «و [ياد کن] هنگامي را که موسي به قوم خود گفت: «اي قوم من، چرا آزارم مي دهيد، با اين که مي دانيد من فرستاده ي خدا به سوي شما هستم؟ پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند.»
74ـ منافقون/ 6. ترجمه: «براي آنان يکسان است: چه بر ايشان آمرزش بخواهي يا بر ايشان آمرزش نخواهي، خدا هرگز بر ايشان نخواهد بخشود. خدا فاسقان را راهنمايي نمي کند.»
75ـ توبه/ 80 ترجمه: «چه براي آنان آمرزش بخواهي يا برايشان آمرزش نخواهي يکسان است، حتي اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب کني هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد؛ چرا که آنان به خدا و فرستاده اش کفر ورزيدند، و خدا گروه فاسقان را هدايت نمي کند.
76ـ سيد رضي،ابوالحسن حسين بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شيرواني، حکمت 88.
77ـ زخرف/ 36 ـ 37. ترجمه: «و هر کس از ياد [خداي] رحمان دل بگرداند، بر او شيطاني مي گماريم تا براي وي دمساز باشد و مسلماً آنها ايشان را از راه باز مي دارند و آنها مي پندارند که راه يافتگانند.
78ـ طه/ 121. ترجمه: «و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.»
79ـ کهف/ 57. ترجمه: «و کيست ستمکارتر از آن کس که به آيات پروردگار پند داده شده و از آن روي برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش کرده است؟ و بر دلهايشان پوشش ها مي نهيم تا آن را نفهمند و در گوش هايشان سنگيني [قرار مي دهيم] و چون در قرآن پروردگار خود را به يگانگي ياد کني با نفرت پشت مي کند.»
80ـ محمدي ري شهري، محمد، دانشنامه ي اميرالمومنين (ع)، ترجمه: محدثي، جواد، ج7، ص 16؛ به نقل از ثقفي، ابوهلال، الغارات، ج1، ص 28.
81ـ سيدرضي، ابوالحسن حسين بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شيرواني، خطبه ي 166؛ مفيد، محمدبن النعمان، الارشاد، ج1، ص 290.
82ـ يس/ 60. ترجمه: «اي فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شيطان را مپرستيد، زيرا وي دشمن آشکار شماست.»
83ـ انعام/ 43. ترجمه: «پس چرا هنگامي که عذاب ما به آنان رسيد تضرع نکردند؟ ولي [حقيقت اين است که] دل هايشان سخت شده و شيطان آنچه را انجام مي دادند برايشان آراسته است.»
84ـ انعام/ 121. ترجمه: «و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخوريد، چرا که آن قطعاً نافرماني است و در حقيقت، شيطان ها به دوستان خود وسوسه مي کنند تا با شما ستيزه نمايند. و اگر اطاعتشان کنيد قطعاً شما هم مشرکيد.»
85ـ طه/ 120. ترجمه: «پس شيطان او را وسوسه کرد، گفت:اي آدم آيا تو را به درخت جاودانگي و ملکي که زايل نمي شود، راه نمايم؟»
86ـ اعراف/ 20. ترجمه: «پس شيطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هايشان برايشان پوشيده مانده بود، براي آنان نمايان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع نکرد، جز [براي] آن که [مبادا] دو فرشته گرديد يا از زمره جاودانان شويد.»
87ـ ناس/ 4.
88ـ اعراف/ 200؛ و نيز ن.ک: فصلت/ 36. ترجمه: «و اگر از شيطان وسوسه اي به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنواي داناست.
89ـ از آن جهت که هر واژه اي بار معنايي خاص خود را دارد، موارد سوم، چهارم و پنجم جداگانه آورده شده است.
90ـ مؤمنون/ 97. ترجمه: «و بگو: پروردگارا، از وسوسه هاي شيطان ها به تو پناه مي برم.»
91ـ محمد/ 25. ترجمه: «بس گمان، کساني که پي از آن که [راه] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت کردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاي دور و درازشان انداخت.»
92ـ حجر/ 39 ـ 40. ترجمه: «گفت: پروردگارا، به سبب آن که مرا گمراه ساختي، من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مي آريم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را.»
93ـ لازم به توضيح است که ابليس که موجب رانده شدن حضرت آدم(ع) و همسرش گرديد، يکي از مصاديق شيطان است.
94ـ اسراء/ 64. ترجمه : «و از ايشان هر که را توانستي با آواي خود تحريک کن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال واولاد شرکت کن و به ايشان وعده بده، و شيطان جز فريب به آنها وعده نمي دهد.»
95ـ اعراف/ 30. ترجمه: «[در حالي که] گروهي را هدايت نموده، و گروهي گمراهي بر آنان ثابت شده است؛ زيرا آنان شياطين را به جاي خدا، دوستان [خود] گرفته اند و مي پندارند که راه يافتگانند.»
96ـ نساء/ 27. ترجمه: خدا مي خواهد تا بر شما ببخشايد وکساني که از خواسته هاي نفساني پيروي مي کنند مي خواهند شما دستخوش انحرافي بزرگ شويد.


ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد