جستاری بر زندگی نامه و فعالیتهای چهارمین شهید محراب
جستاری بر زندگی نامه و فعالیتهای چهارمین شهید محراب
درآمد
حجت الاسلام والمسلمين جواد علامي،يکي از 9 نفر علماي مبرز وبرجسته کرمانشاه- ودررأس آنان شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني- است که معتمد وطرف مشورت حضرت امام خميني(ره) بودند.
اين روحاني که امروز امام جماعت سه مسجد مشهور تهران( درسه نوبت صبح، ظهر وعصر،مغرب وعشاء )است. به سبب سال ها اقامت و فعاليت درکرمانشاه از هم نشيني وهمکاري با آن عالم بزرگوار خاطره ها وگفتني هاي فراواني در سينه دارد.
دريکي از روزها، پس از اقامه نماز جماعت به امامت ايشان، پاي حرف هايش نشستيم واز شهيد محراب گفتيم و شنيديم.
حاج آقا،خدمت تان رسيده ايم تا از خاطرات تان با شهيد محراب حضرت آيت الله عطاء الله اشرفي اصفهاني- طاب ثراه- ونيز در خصوص شخصيت ايشان براي مان بگوييد.
من يک بيوگرافي ازآن شهيد براي شما عرض مي کنم ودرخلال آن روابط خودم را با ايشان توضيح مي دهم.
مرحوم شهيد آيت الله حاج آقا عطاء فرزند مرحوم شيخ محمد جعفر اشرفي از علماي معروف و بزرگ سده اصفهان که الان به خميني شهرتغيير نام پيدا کرده است بودند. ايشان تا سن دوازده سالگي در سده درس خواندند واز دوازده سالگي تا بيست و دو سالگي به مدت ده سال در مدرسه از مدارس قديمي اصفهان است ودرکمال تنگناي معيشتي به تحصيل علم پرداختند واز اساتيد بزرگي مثل مرحوم آيت الله درچه اي، آيت الله فشارکي و آيت الله مدرس- البته نه آن شهيد مدرس معروف – کمال استفاده را بردند ودر سال 1331 درسن بيست ودو سالگي براي تحصيل از اصفهان به قم آمدند.
علت اين که زودتر از سن بيست ودو سالگي به قم نيامدند، چه بود؟
درزمان مرحوم شيخ عبدالکريم حائري و پيش از آن حوزه اصفهان حوزه معتبري بود،به طوري که مرحوم آيت الله العظمي بروجردي که براي درس خواندن به اصفهان آمدند، وقتي که از اصفهان براي ادامه تحصيل به نجف اشرف6 عزيمت مي کنند، در بدو ورود به نجف اشرف، ايشان مجتهد بودند، يعني درحوزه اصفهان به اجتهاد رسيده بودند. وقتي که آيت الله اشرفي اصفهاني وارد قم شدند وتا سن چهل سالگي مرتب درس خواندند،با توجه به اين که ايشان متأهل بودند،درکل مدت نوزده سال اقامت در قم و اشتغال به تحصيل جمعاً چهارماه درخدمت خانواده بودند وبعد ازآن متأهلاً درقم ساکن بودند وازمحضر بزرگان استفاده کردند. مخصوصاً از محضرآقاي سيد محمد تقي خوانساري همان آيت الله که نماز باران درقم خواندند وباران باريد. شهيد،ازمرحوم آيت العظمي سيد محمد تقي خوانساري اجازه اجتهاد گرفتند. آيت الله اشرفي اصفهاني از اساتيد نامي قم درسطوح عاليه بودند. ايشان تا سال 1335 ازمحضرآيت الله العظمي بروجردي استفاده کردند. بعد ازآن آيت الله العظمي بروجردي يک مجموعه اي از مسجد و حوزه علميه را در کرمانشاه احداث مي کنند، به نام مدرسه علميه حضرت آيت الله العظمي بروجردي که البته باني آن تاجري تبريزي به نام فرهودي بوده واو زمين آن را در اختيار حضرت آيت الله مي گذارد. بعد از آماده شدن اين حوزه علميه، آيت الله بروجردي چهار نفرازاساتيد نامي را که هر چهار نفر آن ها اصلاً اصفهاني بودند، فرستادند تا بروند ودرآن مدرسه علميه تدريس کنند که دررأس اين چهارنفرامام سدهي اصفهاني بود وديگرآيت الله شيخ عبدالجواد جبل عاملي سدهي که ازآيات بزرگ بودند وهمشهري آيت الله اشرفي اصفهاني بوده و آقاي غديري و شهيد اشرفي اصفهاني که آيت الله بروجردي به همراه اين آقايان، گروهي هم از طلاب را فرستادند که درآن حوزه تحصيل کنند تا درس آن حوزه گرم باشد. وقتي اين ها وارد کرمانشاه شدند، صبح نماز جماعت را يکي از اين آقايان مي خواند؛ مثلاً آقاي شيخ عبدالجواد. ظهرها امام سدهي مي خواند وشب ها آقاي غديري يا حاج آقا عطاء مي خواند، براي اين که اتحاد خودشان را عملاً به مردم نشان دهند که اين چهار نفربه يکديگر اقتداء مي کنند، اين اتحاد باعث شد که جمعيت عظيمي در آن جا گرد هم بيايند.
بعداً آن سه نفر ديگر، يعني مرحوم آقاي امام سدهي و شيخ عبدالجواد و آقاي غديري کرمانشاه، را ترک مي کنند وفقط حاج آقا عطاء اشرفي درکرمانشاه مي ماند وسال هاي متمادي درآن جا سکني مي گزيند، اما با صبر و بردباري اي که توأمان هم بتواند در آن حوزه تدريس کند وهم امام جماعت مطلق همان مدرسه آيت الله العظمي بروجردي باشد.اما درخصوص شهيد حاج آقا عطاء اشرفي،اگر کسي بخواهد شخصيت اين شهيد بزرگوار را بشناسد بايد آن پيام تسليت امام راحل را بخواند، اين همه علما وشهدايي که بعد از پيروزي انقلاب شهيد شدند وامام در سوگ آن ها پيام تسليت دادند، هيچ کدام ازاين پيام ها به قدرت وعنايت خاص اين پيام نبوده است. اين مطلب را فقط کساني مي توانند درک کنند که پيام هاي امام را کنارهم بگذارند وببينند که از نظر علمي وعملي، امام درچه حد به ايشان معتقد بوده اند.مجموعه مناجات هاي اشرفي را هم من توصيه مي کنم که مردم بخوانند. اما از زهد ايشان براي تان بگويم و آن اين که تجار کرمانشاه جمع مي شوند وبراي ايشان خانه اي تهيه مي کنند به مبلغ چهل و چند هزار تومان که اين خانه پشت حوزه علميه ودر دامنه کوه بود و بايد تعداد زيادي پله را، اين پيرمرد، هر روز بالا وپايين مي رفته است.در وصيت شان نيز نوشته اند اين خانه از سهم امام است و وارث من بايد سهم امام را از ماترک من جدا کنند ومابقي ارثي که مي ماند بين خودشان تقسيم کنند. اين مشتي نمونه خروار از زهد ايشان است وخدا درجات شان را عالي کند. اما بنده، از سال 1353 وارد کرمانشاه شدم، در آن شهر يک آيت الله شيخ حسن علامي بودند که اصلاً اصفهاني و پدرشان نيز از تجار نامي اصفهان بودند ودر کرمانشاه مقيم شدند. از پسران ايشان، يکي که آقا شيخ حسن علامي بود که اولين آقاي کرمانشاه بود وپس از هشت ماه از رحلت ايشان من را به جاي آن مرحوم دعوت کردند؛ به مسجدي که درآن نماز مي خواندند.
اسم مسجد چه بود؟
اسم کسي که مسجد را ساخته وکيل الدوله بوده است، ولي اين مسجد پاتوق ترک هيا مقيم کرمانشاه بود. مهم ترين دسته، مهم ترين اجتماعات براي عزاداري در آن مسجد تشکيل مي شد که مرحوم آقا شيخ حسن علامي وصيت کرده بود که قبر من را در آستانه ورودي مسجد دفن کنيد تا اين عزاداران حسيني از بالاي قبر من عبور کنند.
الغرض، من از سال 1353 به کرمانشاه رفتم وپيش نماز آن مسجد شدم واز همان جا با آيت الله اشرفي آشنا شدم.
قبل از آن، ايشان را نمي شناختيد؟
خودشان را نه، اما پسرهاي شان را در قم مي شناختم واصل شناخت ما از کرمانشاه شروع شد ودرآن ديار،بيش تر درخدمت شان بوديم. همان مسجد هم که من امام جماعتش بودم که به مسجد ترک ها معروف بود، بعداً پايگاه صلواتي ما درايام جنگ شد وآن جا را تجديد بنا کرديم. کلاً آن مسجد، محل استراحت ومحل غذاخوري وهمين طور آرامش و آسايش رزمندگاني بود که عازم جبهه ها بودند يا درحال برگشت علماي نامي کرمانشاه که حدود نه نفر بودند از آن ها استقبال مي کردند. بعد از انقلاب ما نه نفر جلساتي داشتيم که در رأس جلسات مان حاج آقا عطاء بودند وبنده نيز يکي از شرکت کنندگان درآن جلسات بودم.
اسم آن نه نفر را يادتان هست؟
بله، به جز بنده و آيت الله اشرفي، آيت الله عبدالجليل جليلي، آيت الله شيخ محمد رضا کاظمي وعلماي ديگر مرحوم آيت الله شيخ مجتبي آخوند، آيت الله زرندي وآيت الله نجومي که ما اعضاي اين جلسه بوديم وکارهايي با مشورت يکديگر انجام مي داديم. مرحوم شهيد حاج آقا عطاء اشرفي بعد ازپيروزي انقلاب سهم به سزايي در پبش برد انقلاب داشتند. يکي اين که ايشان صددرصد محو درشخصيت امام بوده است و سراپا ارادت بود نسبت به امام راحل- اعلي الله مقامه شريف- و متقابلاً حضرت امام (ره) هم ارادت خاصي به ايشان داشتند وخلوص ايشان طوري بودکه ارادت شان به امام براي رضاي خدا بود وبعد هم، هر خدمتي که در پيش برد انقلاب از دست شان برمي آمد، با وجود کهولت سن که حدود هشتاد سال داشتند،انجام مي دادند. ايشان تا آخرين لحظات، خدماتي که به جبهه هاو جنگ داشتند قطع نشد،چون خود من که يکي از کارهايم رسيدگي به جبهه ها از نظر تدارکات وجمع آوري وارسال کمک هاي مردمي بود و مؤسس پايگاه هاي صلواتي درغرب کشور بودم،به عينه و مدام شاهد اين خدمات بودم.
پايگاه هاي صلواتي کارشان فقط پذيرايي از رزمندگان بود؟
بله، ما پايگاه هاي صلواتي اي در باختران داشتيم که خودمان آن ها را ساخته بوديم هم؛ درسرپل ذهاب؛هم درگيلان غرب که به تنگه حاجيان معروف است و هم درکنار مسجد جامع ايلام خلاصه رزمندگاني که به آن جا مي آمدند،چون بعضي ها درتاريکي شب وارد مي شدند وارگان ها و ادارات تعطيل بود و کارپذيرش آن ها انجام نمي شد، شب را دراين پايگاه ها مي گذراندند وما از آن ها پذيرايي مي کرديم وامکانات رفاهي مانند حمام و خودرو وامکانات مورد نيازشان را فراهم مي کرديم.
آقاي اشرفي اين مسؤوليت را به شما داده بودند؟
آقاي اشرفي هم يکي از نه نفري بودند که ما در خدمت شان بوديم، منتها ايشان بزرگ ما بودند و بنده هم تا ايشان بود وبعدها نيز، هرگز نمازجمعه را ترک نکردم، ايشان درمنزل آقاي شيخ محمد رضا کاظمي اظهار داشتند:” من درجماران خدمت حضرت امام گفته ام که عده اي از اهالي کرمانشاه مايلند من درآن جا نماز جمعه بخوانم. امام فرموده اند بايد علماي شهر نامه بنويسند وامضاء کنند.” اين سياست امام بود که هميشه درخواست مي کردند که ائمه جماعت يا علماي آن بلد اين چنين بنويسند تا بعداً با آن امام جمعه منصوب امام کمال همکاري را بکنند.لذا آن جا در منزل مرحوم آيت الله کاظمي يک نامه نوشتيم وآن نامه را هم من مأمور شدم ببرم به خدمت امام. امام درآن زمان در قم بودند ودر منزل آيت الله محمد يزدي سکونت داشتند وما به آن جا رفتيم ونامه آقايان را به امام داديم. امام نامه را گذاشتند زير وسايل شان، عرض کردم آقا،محتواي اين نامه در خصوص امامت جمعه حاج آقا عطاء اشرفي است وامام خيلي خوشحال شدند وفرمود:” خوب شد؛ايشان مورد تأييد من هم هست.”
درديداري که با حضرت امام داشتيد، اتفاق ديگري هم افتاد؟
يک کارهايي هم بود دراين خصوص که من اقدامي کرده بودم تا خانه هايي براي فقرا ساخته شود.يک عده صاحبان زمين آمده و زمين هاي شان را به من داده بودند که اين کار را بکنم.اين کاراصلش درشيراز اتفاق افتاده بود، در آن شهر، آيت الله مجد محلاتي، درزمان پيش از پيروزي انقلاب يک صدباب خانه براي فقرا ساخته بود که فقط پنج سال آن جا سکونت داشته باشند واگر صاحب خانه شدند يا نشدند، خانه را تخليه کنند وبه فقراي ديگر تحويل دهند. ما تصميم گرفتيم درکرمانشاه هم اين کار را انجام دهيم وعده اي حاضر شدند با ما همکاري کنند وپول نقد و مصالح در اختيارمان گذاشتند. من اسناد اين کارها را بردم خدمت امام وآن ها را دادم به ايشان وعرض کردم من چنين برنامه اي دارم . امام فرمودند دست نگه داريم. وبعد معلوم شد که ايشان به همين منظور دستور تأسيس بنياد مسکن را صادر کرده اند ونيازي نبود که ما کاري بکنيم.
مي دانيم که حضرت امام (ره) از آيت الله اشرفي اصفهاني شناخت کاملي داشته اند، احتمالاً فقط منظورشان از نگارش نامه علما اين بوده است که بقيه را ملزم به همکاري با شهيد اشرفي کنند؟
بله، شناخت که درحد اکمل داشتند، چون ايشان درخدمت امام راحل درس ها خوانده بود وامام با علم ودانايي آن نامه را به ايشان نوشته بودند واين، معطوف بود به آشنايي قبلي شان واين که شهيد در اکثر جبهه ها وبعضي ازاوقات که به جبهه مي رفت لباس جندي يعني لباس نظامي مي پوشيد وخودش دربسيج ثبت نام کرده وبود.
درخصوص فعاليت هاي جبهه شهيد اشرفي بيش تر توضيح دهيد؟
ايشان دراکثرجبهه هاي غرب و جبهه هاي خوزستان،با توجه به سن زيادشان، درعمليات ها شرکت مي کردند وآن چه کار مي توانستند انجام مي دادند وبا وجود پيرمردي کارهاي بزرگي صورت دادند وصبروبردباري داشتند ودر کمال زهد از دنيا رفتند. يکي از کارهاي ديگر اين که يک هفته پيش ازشهادت شهيد، من رفتم به منزل ايشان و خدمت شان بودم. يک اتاق کوچکي بود که درآن جا،مردم خدمت شان مي رسيدند.درگوشه همين اتاق يک جايي را به من نشان دادند. تا آن موقع تعدادي از امامان جمعه شهيد شده بودند؛ از جمله آيت الله قاضي طباطبايي، آيت الله صدوقي، آيت الله مدني وآيت الله دستغيب وبعد از اين ها نيز ديديم که آيت الله اشرفي اصفهاني شهيد شدند. بله، من ديدم کفن شان وتربت سيدالشهداء را گذاشته اند در گوشه اتاق وگفتند من اين ها را دم دست گذاشته ام، چون ممکن است شهيد بشوم. اين چيزي بود که من به عينه خودم شاهد آن بودم.
اين خصوصيت ايشان مشهور است که همواره آماده شهادت بودند.
آماده بودند،کاملاً آماده؛يعني اين چيزي بود که بنده ازنزديک ديدم.خلاصه، مطالب درمورد شهيد بسياراست،چون من سال هاي زيادي درخدمت شان بودم.فقط آن چه دريادم مانده عرض کردم وآقا زاده هاي شان که تاکنون چند نوبت نماينده مجلس شده اند، بهترمي توانند ازايشان صحبت کنند. اما درارتباط با پدرشان آيت الله اشرفي،يک خاطره از تشييع پيکرپاک شهيد به ذهنم آمدکه چون شما اصرار داريد تعريف مي کنم: ايام جنگ بود،جنگي پرمخاطره وهواپيماهاي عادي نمي توانستند به فضاي کرمانشاه وارد شوند وقرارشد هواپيماهاي جنگي جنازه مرحوم آيت الله اشرفي را از کرمانشاه ببرند به سده اصفهان.درآن زمان مسؤول سپاه اصفهان و يزد وکرمان که حدود بيست و چهارشهرمي شد،آيت الله نمازي بودند که الان امام جمعه کاشان هستند.ايشان زماني درکرمانشاه مقام قضاوت داشتند وشب ها مي آمدند دربيروني ما استراحت مي کردند وبراي تشييع جنازه آيت الله اشرفي آمده بودند، خلاصه، با هواپيماي جنگي جنازه را برديم وقرارشد ازمسقط الرأس شان،سده اصفهان که حالا خميني شهر شده است،پيکرشهيد را انتقال دهند وبياورند به اصفهان،درميدان نقش جهان که حالا ميدان امام خميني شده ودرآن جا برآن نمازخوانده شود. شهيد، وصيت شان اين بود که ايشان را درکنار قبر آيت الله شمس آبادي دفن کنند که به گل زار شهدا معروف است.وقتي جنازه را به مسقط الرأس بردند،درآن جا سدهي ها همه گفتند ما آقاي خودمان را نمي گذاريم درجايي ديگر دفن کنيد،بايد بگذاريد تا آقاي اشرفي را درهمين خميني شهر به خاک بسپاريم. خلاصه،خيلي طول کشيد تا تماس گرفتند با جماران وبه امام راحل ماجرا را گفتند. امام هم فرمودند وصيت شهيد هر چه بوده،به آن عمل کنيد. وصيت آن مرحوم هم اين بود که مرا درکنار قبرمرحوم شمس آبادي دفن کنيد. فلذا،قبرمرحوم حاج آقا عطاء اشرفي هم درکنار قبر شمس آبادي قرار گرفته است وتشييع جنازه خيلي با عظمت بود،يعني ازسده که دو فرسخ راه يا بيش تراست تا ميدان امام خميني اصفهان جنازه را برروي دوش آوردند.درطي اين همه راه،جنازه را با يک شور وحالي آوردند، يک تشييع جنازه کم نظيري در اصفهان برگزارشد که تاکنون کم تر اتفاق افتاده وشهيد درهمان جا آرميد.عده زيادي از ائمه جمعه و جماعات شهرستان ها به مراسم آمده بودند.ازآيات عظام وبزرگان و وزراء و وکلا و مسؤولان هم خيلي ها حضور داشتند. خداوند درجات شان را عالي است،متعالي بفرمايد.
از خاطرات جبهه با شهيد بگوييد؟
خاطرات ومسائل مربوط به جبهه را کسي مي تواند درک کند که کرمانشاه وجبهه هاي غرب را ازنزديک ديده باشد.ما کارمان اين بود که هرروز درجبهه ها وبين رزمندگان بوديم.درآن زمان،هربخش از جبهه دردست يک نهاد نظامي يا انتظامي بود. مربوط به ژاندارمري، يک قسمت مربوط به شهرباني ويک قسمت هم مربوط به کميته،يک قسمت به سپاه وبسيج. وقتي آدم به آن جا مي رفت، در معذورات اخلاقي قرارمي گرفت ومجبور بود به همه اين ها سربزند،مبادا به يکي از اين ارگان ها بربخورد وديگران بازديد نکرده باقي بماند واين موضوع، سوء تفاهم به وجود بياورد.
درکتاب هاي خاطرات ايشان خوانده واز زبان بسياري شنيده ايم که شهيد محراب مي رفتند وبه يکايک معلولين وجانبازان سر مي زدند وبالاي سرجنازه هاي مطهر شهدا مي رفتند.
وقتي شهيد بزرگوار به مثلاً بازي دراز مي رفت و يا به پادگان اباذر، مجبور بود به همه آن ها سر بزند، چون همه دوست شان داشتند وبنده هم در آن جا بودم. هميشه مي رفتم ومي آمدم وخودم چندين بار درهمين جاهايي که اسم بردم شهيد را مي ديدم .سمت کردستان هم بسيار پرمخاطره بود، در آن جا هم شهيد،هميشه دررفت وآمد بود ودرديگر جرياناتي که پيش مي آمد نيز حضور داشت، مثلاً صدام گاهي دربحبوحه فصل سرما وگرما عده اي را از عراق بيرون مي کرد. درميان اين ها پيرزن ، پيرمرد هم بودند که شهيد به هر نحوي براي اين ها اردوگاه هايي درست مي کردند وهميشه به اردوگاه ها مي رفتند وبه اين افراد سر مي زدند. از ميان بيمارستان هايي که در چهار استان اطراف بودند، بهترين شان بيمارستان وهميشه کرمانشاه بود. همه، از استان هاي کردستان وايلام ولرستان وحتي همدان مي آمدند به بيمارستان طالقاني کرمانشاه، بيمارستان ديگري هم بود که آن هم خيلي خوب بود ومن هم مأموريت داشتم که به بيمارستان ها بروم وبه مجروحان از نزديک سربزنم.آيت الله اشرفي هميشه عنايت خاصي داشتند که به محرومين ومصدومين سربزنند وبه خانواده شهدا نيز همين طور. خلاصه، با وجود پيرمرد بودن شان با کمال رشادت کارهاي جوان ها را انجام مي دادند ومطالبي که ايشان درخطبه هاي نماز جمعه مي گفتند،براي کل کشور مؤثر بود نسبت به موقعيت عظمت ايشان به نظرم تاکنون درمورد آثار شهيد، کم کار شده است. من، دوست دارم از پسرهاي ايشان بخواهم که خطبه هاي مرحوم آيت الله اشرفي را جمع آوري و منتشر کنند، البته يک چيزهايي جمع شده، اما از نظر من کافي نيست.
شهيد دراين خطبه ها، بيش تر راجع به چه موضوعاتي صحبت مي کردند؟
درباره همه چيز. خطبه هر هفته،درواقع مربوط به همان هفته است؛ از نظر سياسي وساير مسائل. مطالب ايشان هميشه ارتباط مستقيمي با زمان ومکان وموضوعات هفته داشت.
ايشان چه خصوصيات ديگري داشتند؟
خصوصيات علمي شان خوب بود. به طور عمده درآخوند، علم مهم است واز آن مهم ترهم عمل کردن به آن علم است. مرحوم حاج آقا عطاء اشرفي معروف به علم وعمل بودند. چنين افرادي کم پيدا مي شود، البته هستند؛اما زياد نه. خداوند ان شاء الله اين گونه انسان ها را زيادتر بکند، اما کساني که هشتاد سال عمر بکنند وهمه اين هشتاد سال عمر،توأم با علم و عمل فوق العاده باشد، بسيارکمند.آن ها، آدم هايي هستند که تقوا به معناي واقعي در وجودشان اين ها بوده است، از نظرعملي واخلاقي اين ها علماي عاملين بودند؛خداوند درجات شان را عالي کند.
شما بيشتر درطول مدت هشت سالي که از سال 1353 تا لحظه شهادت آيت الله اشرفي با ايشان مأنوس بوديد، چگونه رابطه اي با شهيد داشتيد؟
خيلي خوب،ايشان به منزل ما مي آمدند. چون کارهاي من مربوط به جبهه و جنگ بود، عده اي از علما وبزرگان که وارد آن جا مي شدند، معمولاً وارد برما مي شدند ومثلاً حاج آقا اشرفي يک وقت متوجه مي شدندکه حاج آقا يثربي امام جمعه کاشان آمده و بعد به اتفاق مي آمدند به منزل ما براي ديدن ايشان وگاهي اوقات بعضي از علما وارد منزل حاج آقا عطاء مي شدند وما با ديگر علما به منزل ايشان مي رفتيم وبا همه شان ديدار مي کرديم، يعني يک اتحاد واتفاق بسيار گرمي بين روحانيت آن جا وجود داشت.
شما چه وجه تشابهي بين اين شهدا وشهداي صدراسلام داريد وآيت الله اشرفي را با کدام يک از شخصيت هاي صدر اسلام وصحابه حضرت رسول(ص) مقايسه مي کنيد؟
هر گلي يک بويي دارد، اما آن ها يک حساب جدايي دارند، ما روايتي از پيغمبر (ص) واميرالمؤمنين(ع) وامام حسين(ع) وامام صادق(ع) داريم که شهداي کربلا نظيرشان نيست؛نه درگذشته ونه درآينده؛ پس مقايسه نمي شود کرد. بله، همگي شهيد هستند، اما شهيد مراتب دارد. مثلاً از حضرت پيامبر عزيزاسلام(ص)، حضرت زهرا سؤال مي کنند که آيا حمزه سيدالشهداء که مي گويند سيدالشهداء زمان خودش بوده، سيد الشهداء اولين وآخرين است؟ حضرت فرمودند:”نه ، ايشان سيدالشهداء اولين وآخرين است، البته به غيراز پيامبران واوصياء(ع) که آن ها دوازده امامند وحساب شان جداست و شهداي کربلا هم.” اما اين ها شهيدان محراب هستند،غيرازاين ها نظير شهيد مطهري، شهيد بهشتي نيز خيلي زيادند. مرحوم آيت الله اميني کتابي نوشته با عنوان شهداء الفضيله واز سيصد نفر از علما که درطول تاريخ به شهادت رسيده اند، اسم برده است. ما،شهيد ثاني داشتيم ونيز شهيد اول وشهيد ثالث را، از اعاظم و بزرگان. اين ها فقط مربوط به زمان ما نيست، در خود انقلاب هم،ماکساني را داشتيم که امام جمعه نبودند،مثل شهيد باهنر، شهيد بهشتي وشهيد مطهري که اين ها نيز آدم هاي بزرگي بودند،ولي اين نکته را من به ضرس قاطع مي گويم که امام راحل(ره) براي هيچ شهيدي پيام تسليتي مثل شهيد اشرفي اصفهاني نگفته است.
اين محبوبيتي که شهيد در نزد امام داشتند از کجا نشأت گرفته بود؟
يکي به سبب تقوا ويکي هم علم شان، هم عالم بودند، هم فاضل وهم مجتهد وهم آدم خوبي بودند. البته تقوا را ديگران هم دارند؛ اما مراتب دارد.حاج آقا عطاء به راستي از مردان نيک روزگار بودند. امام آن چه گفتند، بي حساب نبود.امام راحل، امام راحل بودند. خداوند درجات شان را متعالي کند. ايشان اين تعريف ها را از آقاي اشرفي اي که سال ها درقم او را مي شناختند، هم سوابق قبل وبعد وحال، همه را امام داشتند واين ها را نوشتند.البته تمام شهدا عزيزند. خلاصه، اين را مي خواهم عرض کنم که حاج آقا عطاء، يک عالمي بودند که از نظر علمي مجتهد ونيزعامل واهل عمل بودند. که از نظر علمي مجتهد ونيز عامل واهل عمل بودند.اين ها همگي معروف به تقوا بودند، حتي آن رفقايي که با هم آمده بودند به کرمانشاه، اما سدهي،آقاي شيخ جواد جبل عاملي، آقاي غديري وبقيه از کساني بودند که : «هيهات عن يعطي الزمان بمثله ان الزمان بمثله اعقيموا» اين شعري بود که وقتي شيخ مفيد ازدنيا رفت، امام زمان “سلام الله عليه” برسنگ قبرايشان نوشتند، يعني دنيا عقيم است ازاين که دوباره مثل شيخ مفيد بياورد.
علت محبوبيت ومعروفيت شهيد دربين مردم به نظرتان چه بود؟
تقوا، تقوا،تقوا،همه را بين مردم عزيز مي کند، مردم هم زرنگند واز دور با ذره بين هاي بسيار قوي علما را زيرنظر دارند.مردم به خوبي مي فهمند و آن کسي را که عالم است وکسي که را عامل است خوب مي شناسند،گفتم که ايشان ازآن هايي است که عامل هم بود.
ازميان آن چه درمورد شهيد زياد شنيده ايم، مبتني بروجه لطيف بودن ورقيق القلب بودن ومهرباني خيلي زياد ورحمت شهيد واين که اصلاً اهل کينه نبوده اند است، دراين خصوص توضيح دهيد.
درست است، ايشان به کلي با کينه بيگانه بودند، اصلاً سراغ نداريم که مثلاً دربرابر کسي جبهه گرفته باشند. ممکن است با بعضي از افراد، براساس وظيفه شرعي، برخوردي کرده باشند اما کسي به ياد ندارد که ايشان با کسي دشمني داشته باشند، ايشان مافوق اين حرف ها بودند. خصايل نيک شهيد، يکي دو تا نيست که من بگويم.
يک دهان خواهم به پهناي فلک
تا بگويم وصف اين رشک ملک
گردهان يابم چنان وصد چنين
تنگ آيد دربيان آن امين
آن قدر هم گرنگويم اي صنم
شيشه دل از ضعيفي بشکند
شيشه دل را چونازک ديده ام
بهرتسکينش دوا ببريده ام
بله،اين تعريف هايي که ما کرديم نقص است، ما دربرابرآيت الله اشرفي چيزي نبوديم، در واقع مشاهدات خود را گفتيم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
/ج