جلوه هايي از هنر تصويرآفريني در روايات ائمه اطهار(ع)(1)
جلوه هايي از هنر تصويرآفريني در روايات ائمه اطهار(ع)(1)
چکيده
ازجمله شيوه هاي بديع و کارآمدي که اهل بيت(ع) در راه ابلاغ پيام الهي به مخاطبان خود از آن بسيار بهره جسته اند، تجسم بخشيدن معارف توحيدي وحقايق ديني در قالب هاي زنده و گوياست.
ائمه اطهار(ع) با بهره گيري از شيوه مجسم ساختن معاني، معارف بلند و ژرفي را در سطح فهم همگان تنزل بخشيده و با ترسيم زنده و زيباي آنها به خلق صحنه هاي بديع و شگفتي پرداخته اندکه چشم ها را به خود خيره مي کند و عواطف را برمي انگيزد.
در اين نوشتار، تلاش گرديده تا به جلوه هايي از اين هنر بديع- که در لابه لاي کلمات ائمه هدي(ع) تجلي يافته – اشاره شود.
کليد واژه ها: تصوير، تجسيم، تشخيص، تخييل.
درآمد
ورود به سرزمين روح آدميان و ايجاد انقلاب فکري و ارزشي در انسان ها نيازمند ابزارهايي کارآمد و هنرمندانه است که دراين ميان ابزار تصويرآفريني و ارائه مفاهيم اعتقادي و اخلاقي و تربيتي در قالب هايي محسوس و ملموس، نقشي موثر و بي بديل در درک اين حقايق و مفاهيم ايفا مي کند وتا ژرفاي جان آدمي نفوذ نموده و در زواياي پنهان روح مأوي مي گزيند.
از آنجا که رسالت اصلي ائمه هدي(ع) ابلاغ پيام الهي به بندگان خدا بود و آنان آشناترين افراد به مقتضيات زمان خود و ويژگي هاي مخاطبان خويش بودند، همواره از تمامي ابزارها و شيوه هاي کارآمد براي ايجاد تحولي روحي و دروني افراد بهره مي جستند تا آنان را به سرچشمه هدايت رهنمون سازند و از آب زلال حقيقت و معرفت سيرابشان نمايند.
يکي ازجمله شيوه هاي بديع و کارآمدي که اهل بيت(ع) براي نيل به اين مقصود از آن بهره هايي فراوان برده اند، تجسم بخشيدن معارف توحيدي و حقايق ديني در قالب هاي زنده و گويا و پوياست.
آن امامان همام گاه با کلماتي به ظاهر ساده و بيجان، چنان پرده هايي زنده و زيبا و تابلوهايي نفيس را در پيش روي مخاطبان به نمايش گذارده اند که پس از سپري شدن قرن هاي متمادي هنوز جذابيت خود را حفظ نموده اند و هر يک از تصاوير و صحنه هاي چشم نواز آن افق هاي تازه اي را در پيش روي انديشه و خيال آدمي مي گشايند و پاي روح انسان را به عالمي زنده و پر نشاط مي گشايند.
ما در لابه لاي سخنان ائمه اطهار(ع) شاهد تشبيهات نغز و تمثيلات بديع و استعارات بي بديل و کنايات شگفت و ديگر جلوه هاي ادبي و هنري هستيم که در قالب آنها معارف ژرف به روشي گويا و مجسم به تصوير درآمده اند و موضوعات معنوي و روحي و حالات نفساني جان گرفته اند و بر پرده نمايش حاضر گرديده اند.
تعريف تصوير
تصوير، در لغت، به معناي صورت و شکل قراردادن براي چيزي يا نقش و رسم نمودن چيزي است.(1)
تعاريف گوناگوني از گذشته تا کنون، براي مفهوم اصطلاحي«تصوير» و «تصوير آفريني» ارائه گرديده،(2) که در هرکدام از زاويه اي خاص به اين موضوع جالب توجه نگريسته شده است.
انديشمند غربي، «ون»(3) در تعريف تصوير مي گويد:
تصويرکلامي غني است که بيش تر از عناصري محسوس تشکيل شده و در بردارنده فکر يا احساسي است و بر چيزي بيش از معناي ظاهري کلام دلالت دارد.(4)
و نيز گفته اند:
تصوير(ادبي) هر نوع آرايه کلامي به شکل هايي از نوع تشبيه، استعاره، مجاز، کنايه و مانند آنهاست که به منظور ايجاد صورت هاي ذهني و انگيزش عاطفه به کار مي رود.(5)
برخي نيز«تصوير» را در مباحث ادبي به مجموعه تصرفات بياني و مجازي اطلاق نموده اند که گوينده با کلمات تصوير مي کند و نقشي را در ذهن خواننده يا شنونده به وجود مي آورد.(6)
شاعر انگليسي، «سي دي لويس» در ساده ترين توصيف«تصوير» را: «تابلويي ساخته شده از جنس کلمات» مي داند.(7)
او معتقد است که تشبيه يا استعاره مي تواند يک«تصوير» بيافريند،اما درعين حال، برخي تعابير توصيفي را مي توان سراغ گرفت که بدون چنين عناصري نيز قدرت خلق تصاويري با شکوه و خيره کننده را دارد.(8)
يکي ديگر از محققان در تعريف«تصوير» مي گويد:
تصوير ادبي، به معناي به کارگرفتن سخن، به گونه اي خاص است که در آن معاني و مفاهيم به روش جديد و ابتکاري تجسم مي يابند و حتي به اشکالي قابل رويت جلوه گر مي شوند و در حقيقت، در اين گونه موارد، سخن از قالب تنگ خود خارج شده و به عالمي زنده و پرنشاط پا مي گذارد.(9)
و به تعبيري ساده و کوتاه مي توان گفت:«تصوير يعني پرده برداري از معاني با تعابيري زنده و احساس برانگيز».
از آنچه گفته شد، به خوبي روشن مي شود که «تصوير»در حوزه ادبيات با تصوير در حوزه هاي هنري تجسمي و نمايشي تفاوت دارد؛ چرا که ابزار تصويرگري در حوزه ادبيات، همان الفاظ و عبارات هستند و نه قلم و رنگ و عکس؛ هرچند الفاظ، گاه به تنهايي، مي توانند چنان صحنه هاي زنده و بديعي را خلق نمايند و پنجه در احساسات مخاطب افکنند که هيچ تابلوي نقاشي و يا فيلم مصوري از عهده نقش آن برنخواهد آمد که نمونه هايي از آن را به وضوح مي توان در سخنان ائمه هدي(ع) مشاهده نمود.
تصويرگري در روايات ائمه اطهار(ع)
يکي از جنبه ها وجلوه هاي زيباي سخنان اهل بيت(ع)- که باعث جذابيت بخشيدن به کلامشان گرديده و اثر کلماتشان را دو چندان نموده است – بهره جستن آن امامان همام از روش تصويرگري است. ائمه هدي(ع) با استفاده از اين شيوه بديع وجذاب، معاني و مفاهيمي چند را از دايره تنگ الفاظ خارج نموده و آنها را به صورت تصاويري زنده و پرتحرک در برابر ديدگان مخاطب به نمايش گذارده اند.
در سخنان اهل بيت(ع) گاه، شاهد تعابيري هستيم که در آنها موضوعات و مفاهيم گوناگون در لباس محسوسات و به شيوه اي زنده و مجسم عرضه گرديده اند؛ به گونه اي که اين شيوه القايي آنان به هنر نقاشي از طريق کلمات بيشتر شباهت دارد تا به سخنراني و خطبه سرايي.
اين ويژگي در برخي سخنان و کلمات قصار ائمه اطهار(ع) تبلور خاصي يافته است؛ به گونه اي که دريايي از معاني در قالب کلماتي موجز و آکنده ازحرکت و پويايي آنان موج مي زند و به راستي آن را بايد مصداق واقعي بحر در کوزه دانست.
اهل بيت(ع) با بهره جستن از تشبيهاتي نغز و تمثيلاتي بديع و استعاراتي شگفت و توصيفاتي دقيق و همچنين با استفاده از ساير روش هاي تصويرآفريني، تابلوهاي زنده و با شکوهي را در پيش روي مخاطبان خود به نمايش گذاشته اند که در پشت هر تصويرش قدرت ابتکار و نيروي خلاق و تخيل گسترده تصويرگر چنين صحنه هاي شگفتي به روشني جلوه گر است.
نگاه دقيق و عميق ائمه هدي(ع) به اشياء و پديده هاي عالم هستي سبب شده است که آنان روابط شگفتي بين اشيا و امور بيابند؛ روابطي که معمولاً از چشم ديگران پنهان است و همين امر سبب گرديده تا تعابير و تصاوير آنان را با سايرين متمايز سازد.
در تصويرهاي بي نظير و کاملاً ابتکاري اهل بيت(ع) از انواع جلوه هاي گوناگون طبيعت گرفته تا امور نفساني و حالات روحي و دروني افراد تا مفاهيم ديني و اعتقادي و ساير موضوعات، مي توان نمونه هاي بديع و جالب توجهي را سراغ گرفت که وسعت قلمرو اين تصاوير و عمق انديشه هاي هريک آدمي رابه تعجب و حيرت وا مي دارد.
در تصاوير بديع پيشوايان دين، برخلاف تصاوير شعرا، از کمند گيسو و غنچه لب و شمع و گل و پروانه و مانند آن خبري نيست، بلکه تصويرهاي آنان برگرفته از حقايقي است که با زندگي انسان ها و سرنوشتشان پيوندي ناگسستني دارد و در صلاح و فلاح آنان نقشي بسزا ايفا مي نمايد.
بدين ترتيب، تصويرگري در تعابير اهل بيت(ع) صرفا يک آرايش کلامي و يا اسلوبي تفنني و تصنعي نيست، بلکه اين شيوه ابزاري براي انتقال هرچه بهتر و موثرتر پيام الهي به مخاطبان و سوق دادن آنها به سوي ارزش هاي اخلاقي و کمالات معنوي است.
اقسام تصويرآفريني در روايات ائمه اطهار(ع)
تصوير در روايات اهل بيت(ع) برپايه سه اصل استوار است:
1.تجسيم
تجسيم در اصطلاح، به معناي صورت جسماني دادن به امور معنوي و غيرمادي است. يا به عبارت ديگر، امور مجرد را به صورت مادي و محسوس و ملموس شناسانيدن و لباس مادي براندام آنها پوشانيدن است.(10)
اين شيوه در معرفي امور مجرد و انتزاعي، بويژه آن هنگام که شناساندن آنها به ديگران با دشواري مواجه مي شود، نقش موثر و بسزا ايفا مي نمايد و اين روش، در واقع، با ميل بشر به محسوسات کاملا منطبق است و مي خواهد تا آدمي را به نوعي از ورطه امور مخفي و دور از دسترس برهاند.(11)
از ابن مسکويه نقل شده است که مي گويد:
سرآغاز علوم و دانش هاي ما حواس است و از همين راه است که علوم، گسترش مي يابد. هنگامي که براي انسان از چيزي خبرمي دهدند که برايش قابل درک نيست و يا از چيزي سخن يه ميان مي آورند که به عمرش مشاهده ننموده و برايش غريب است، او نمونه اي از امور محسوس را طلب مي کند که اگر چنين چيزي در اختيارش گذاشته شود، فهم آن حقيقت برايش هموار مي گردد و به آن انس مي يابد.(12)
به هرحال، «تجسيم» تلاشي است براي تقريب مفاهيم و حقايق غيرمادي به ذهن و ابزاري است براي آشنايي بشر با آنچه که در حوزه مشهودات او نمي گنجد.
سخنان ائمه اطهار(ع) تلاشي است براي تقريب مفاهيم و حقايق غيرمادي به ذهن و ابزاري است براي آشنايي بشر با آنچه که در حوزه مشهودات او نمي گنجد.
سخنان ائمه اطهار(ع) سرشار از تعابيري است که در آنها براي تبيين حقايق ديني و معارف الهي و براي آشکار ساختن امور روحي و معنوي و پرده برداري از حالات و روحيات انسان ها از اصل تجسيم استفاده شده است که در اينجا به نمونه هايي از آن اشاره مي داريم.
الف. تجسّم بخشيدن به حقايق ديني
در سخنان ائمه هدي(ع) حقايق ديني بسياري را مي توان سراغ گرفت که با توضيحاتي مادي و محسوس و در قالب هايي زنده و مجسم به نمايش درآمده اند:
کلمه توحيد در نقش جسمي مادي و تيري شکافنده مجسم گرديده که گناهان و بدي ها را مي شکافد و آنان را يک به يک نابود مي سازد.(13)
– «دين» همچون جسمي ترسيم گرديده که داراي ابعاد و حجم است و مي تواند نازک يا درشت باشد!(14)
– «تقوا» همانند پيراهني مجسّم شده، که زينت بخش آدمي است و هرگز هم کهنه نمي شود.(15)
– «طاعت الهي» در نقش ابزاري قوي و مستحکم براي رزم به نمايش درآورده که در پيکار با شيطان و هواي نفس بسيار کارآمد است.(16)
– «خوف الهي» در نقش جامه اي زيبنده براي عارفان مجسم گرديده است. (17)
– «دعا» همانند سپري محافظ ترسيم شده که مؤمن را از شر تيرهاي بلا مصون مي دارد.(18)
– و در صحنه اي ديگر، «دعا» را همچون سلاحي کارآمد که در اختيار انبيا قرارگرفته، مشاهده مي کنيم.(19)
ـ «تقيه» به صورت سپري به تصويردرآمده که مؤمن در پناه آن از گزند حوادث مصون مي ماند.(20)
– «قضا و قدر»، در جنبه اعتقادي، در نقش دريايي و عميق و مواج ترسيم گرديده که ورود به آن بدون آمادگي لازم منجرّ به هلاکت آدمي مي گردد.(21)
– و در تصويري ديگر، «قضا و قدر» همچون مسيري تاريک و ظلماني به نمايش گذاشته شده که پيمودن آن بدون چراغي فروزان باعث گمراهي مي شود. (22)
ب. تجسّم بخشيدن به حالات روحي انسان ها
در روايات اهل بيت (ع) مي توان تصاوير زنده و تابلوهاي بديعي را سراغ گرفت که در نهايت دقت و ظرافت تمايلات و حالات روحي انسان ها را به نمايش گذارده اند و ژرفاي دل آنان را عميقاً کاويده و تاريک ترين زواياي روح بشر را آشکارا به تصوير درآورده اند.
در اين تابلوها صفات و عادات انسان ها با مهارت زايد الوصفي در قالب هايي زنده و مجسم به تصوير درآمده اند و صحنه هاي شگفتي از عالم پنهاني و اسرارآميز درون انسان ها را در اشکال زنده به نمايش گذارده اند. در اينجا تنها به ذکر نمونه هاي اندکي از اين گونه تعابيرمصور اکتفا مي کنيم:
ـ «آرزوها» در نقش مرکبي تصوير گرديده اند که هرکس برآن سوار شود، به زمينش مي زند.(23)
– «غفلت» همچون پرده اي مجسّم گرديده که ميان دل انسان و پند و موعظه حايل مي گردد و مانع از پندپذيري آدمي مي گردد.(24)
ـ «عجله و شتاب» را در نقش اسبي چموش مشاهده مي کنيم که سواره اش در هر لحظه در معرض افتادن از آن است.(25)
– حسودي که «حسادت» خويش را پنهان مي دارد، همچون زنبور عسلي که از دهان دوا مي ريزد، اما در درون بيمار را نهان مي دارد، تصوير گرديده است.(26)
– «گشاده رويي» در نقش کمندي که با آن دل ها راصيد مي کنند مجسم شده است.(27)
ج. تجسم امور روحي و معنوي
از جمله مواردي که در آنها امور روحي و غيرمادي در قالب هايي محسوس و عيني مجسم گرديده و تصاويري زنده و جذاب را به نمايش گذارده اند، مي توان به نمونه هاي ذيل اشاره داشت:
– «علم» را نقش لباسي مشاهده مي کنيم که عيوب آدمي را مي پوشاند.(28)
– در تصويري ديگر، «علم» همچون صندوقي مجسم گرديده که قفلي برآن نهاده شده و کليد آن سوال است.(29)
– «حکمت» همانند درختي به تصوير درآمده که در دل مي رويد و ميوه آن بر زبان آشکار مي گردد.(30)
– «عقل» به جامه نو و تازه اي همانند گرديده که هيچ گاه کهنه نمي شود.(31)
– «نفس» و روح آدمي که در نقش مرکبي به نمايش گذاشته شده که اگر بيش از ظرفيتش برآن حمل کنند، هلاک مي شود و اگر با آن مدارا کنند، قابل بهره مندي خواهد بود.(32)
– و «قلب» و روح را همچون کتابي مي بينيم که انديشه هاي آدمي برآن ثبت مي گردد.(33)
د. تجسّم بخشيدن مفاهيم و موضوعات گوناگون
در ميان روايات ائمه اطهار (ع) مي توان شاهد انواع موضوعات و مفاهيم گوناگوني بود که در لباسي از محسوسات ارائه گرديده اند و در برابر مخاطب به شيوه بديعي مجسم گرديده اند که ازجمله آنها مي توان به نمونه هاي ذيل اشاره داشت:
– «فتنه ها» به موج هاي متلاطم دريايي خروشان مانند گرديده اند که دائما برهم مي غلتند و لحظه اي از تلاطم باز نمي ايستند.(34)
– «باطل» همچون مرکبي به تصوير درآمده که انسان را شتابان به سوي خانه پشيماني حرکت مي دهد.(35)
– «فقر» در نقش تازيانه الهي مجسم گرديده که سوزش آن از همه تازيانه ها دردناک تر است.(36)
– «عرض و آبرو» همچون شيشه اي شکننده مجسم گرديده که اگر بشکند، ديگر جمع نمودنش سخت است.(37)
– «سينه خردمند» صندوقي ترسيم شده که رازها و اسرار خود را درخود نهان دارد.(38)
– «همت و تلاش» را در نقش اسبي تيزتک مشاهده مي کنيم که با آن مي توان بر سپاه خصم يورش آورد و آن را به شکست و خذلان واداشت.(39)
– «زبان» همچون کفه ترازويي مجسم گرديده که ناداني آن را سبک و عقل آن را سنگين مي سازد.(40)
– در تصويرهاي ديگر، «زبان» همانند سگي هار به نمايش درآمده که اگر رهايش کنند، هر که را بيابد گاز مي گيرد.(41)
– «کتاب» همچون بوستان هايي به تصوير درآورده اند، که علما درآن به سياحت مي پردازند و غرق در سرور و بهجت مي گردند.(42)
– «دعاي مظلوم» در نقش تيزترين و نافذترين تيرها مجسم گرديده که موانع را مي شکافد و به قلب هدف اصابت مي کند.(43)
پي نوشت:
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي
1. فرهنگ لغت دهخدا، ج4، ص5933.
2. مولف کتاب: الصوره الفنيه في المثل القرآني (از ص 21 تا 36) به طور جامع به ارائه تعاريف گوناگون قدما و معاصران از مفهوم «تصوير» پرداخته و آن گاه به نقد و مقايسه آنها با يکديگر مبادرت ورزيده است.
3.Van.
4. تمهيد في النقد الحديث، ص192.
5. فرهنگ بزرگ سخن؛ ج 3، ص 1766.
6. فرهنگ اصطلاحات ادبي، ص139.
7. The Poetic imge.page25 به نقل از التصوير الفني في الحديث النبوي، ص489.
8. همان.
9. الصوره الشعريه، ص3، به نقل از: الصوره الفنيه في الحديث النبوي الشريف، ص90.
10. التصوير الفني في القران، ص61.
11. الصوره الفنيه في الحديث النبوي الشريف، ص412-413.
12. الهوامل و الشوامل، ص 240؛ به نقل از: الصوره الفنيه في الحديث النبوي الشريف، ص 413.
13. علي(ع) من عبد مسلم يقول لااله الاالله الا صعدت تخرق کل سقف لاتمربشيء من سياته الا طلستها حتي تنتهي الي مثلها من الحسنات فتقف؛ هيچ بنده ي مسلماني نيست که بگويد: خدايي جز الله نيست مگر آن که اين سخن فراز آيد و هر سقفي را بشکافد، بر هيچ يک از بدي هاي او نمي گذرد جز آن که آن را نابود مي سازد تا آن که به نيکي هاي او ميرسد و آنجا آرام ميگيرد(التوحيد، ص21، ثواب الاعمال، ص3؛ مکارم الاخلاق، ص 310، وسائل الشيعه، ج 7، ص210، بحارالانوار، ج90، ص195)
14. علي (ع): عليکم بالصفيق من الثيات فان من رق ثوبه رق دينه؛ بر شما باد به لباس ضخيم؛ زيرا کسي که لباسش نازک باشد دينش هم نازک است. (تحف العقول، ص113؛ الخصال، ج 2، ص622، وسائل الشيعه، ج4، ص 389؛ بحارالانوار، ج8، ص184)
15. علي(ع): من تسربل اثواب التقي لم يبل سرباله؛ هرکس پيراهن تقوا در تن کند آن پيراهن کهنه نمي گردد(شرح غررالحکم، ج5، ص422)
16. علي (ع): الطاعه احرز عتاد؛ طاعت حق تعالي و فرمان برداري او محکمترين ابزارهاي رزم است.(شرح غررالحکم، ج1، ص132)
17. علي (ع): الخوف جلبات العارفين؛ ترس از خداي –عزوجل، جامه(پيراهن) عارفان است(شرح غررالحکم، ج1، ص 175)
18. علي (ع) الدعاه ترس المومن؛ دعا سپر محافظ مومن است(الکافي، ج2، ص 468؛ وسائل الشيعه، ج7، ص 26، عده الداعي، ص 6.
19. عن الرضا(ع) انه کان يقول لاصحابه:س عليکم بسلاح الانبياءفقيل: و ماسلاح الانبيا؟ قال الدعا: امام رضا(ع) به اصحاب خود مي فرمود: برشما باد به سلاح انبيا! پرسيدند سلاح انبيا چيست؟ امام فرمود: دعا (الکافي، ج 2، ص468؛ مکارم الاخلاق، ص270؛ عوالي الالي، ج4، ص19؛ وسائل الشيعه، ج7، ص39؛ بحارالانوار، ج90، ص295.)
20. امام باقر(ع): ان التقيه جنه المومن؛ تقيه سپر مومن است. (الکافي، ج2، ص220؛ المحاسن، ج1، ص258؛ جامع الاخبار، ص 96، تحف العقول، 307، وسائل الشيعه، ج16 ص 204؛ بحارالانوار، ج 72، ص432)
21. قال اميرالمومنين (ع): لرجل قد ساله عن القدر،؛ فقال: بحر عميق فلا تلجه، ثم ساله ثانيه فقال: طريق مظلم فلاتسلکه…؟ عل(ع) به مردي که درباره قدر پرسيده بود فرمود» درياي عميق است که پس در آن وارد مشو. آن مرد دوباره سوال کرد و امام (ع) فرمود»: راهي است تاريک و ظلماني در آن گام مگذار…(بحارالانوار، ج5، ص110؛ التوحيد، ص365، روضه الواعظين، ج1، ص40)
22.همان.
23. علي (ع) من رکب هواه زل: هرکه برمرکب آرزويش سوار شود، مي لغزد(شرح غررالحکم، ج2، ص627)
24. علي(ع): بينکم و بين الموعظه حجاب من الغفله والغره: ميان شما و ميان من پند و موعظه پرده اي از غفلت و غرور آويخته است آن پرده را پاره کنيد و دل را از بي خبري برهانيد (شرح غررالحکم، ج1، ص345)
25. علي (ع): راکب العجله مشرف علي الکبوه، آن که بر اسب عجله و شتاب سوار است، مشرف بر به رو افتادن است(شرح غررالحکم، ج1، ص420)
26. علي(ع): الحاسد المبطن للحسد، کانحل يمج الدواء و يبطن الداء(شرح نهج البلاغه، ج20، ص290)
27. علي(ع): البشاشه حباله الموده؛ گشاده رويي کمند دوستي است(غررالحکم، ص434، مشکواه الانوار، ص223؛ مجموع ورام، ج1، ص31، اعلام الدين، ص108، بحارالانوار، ج66، ص 408)
28. علي(ع): من کساه العلم ثوبه اختفي عن الناس عيبه؛ هرکه را جامه دانش در تن باشد عيبش از مردم پوشيده مي ماند(تحف العقول، ص215، بحارالانوار، ج75، ص54)
29.امام صادق(ع): ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المساله: اين علم برآن قفل نهاده شده و کليد آن سوال است(الکافي، ج1، ص40، بحارالانوار، ج1، ص198؛ منيه المريد، ص175)
30. علي (ع): الحکمه شجره تنبت في القلب و تثمر علي اللسان، (شرح غررالحکم، ج2، ص106)
31. علي(ع): العقل ثوب جديد لايبلي، (شرح غررالحکم، ج1، ص 43)
32. علي(ع): ان نفسک مطيتک ان اجهدتها قتلتها و ان رفقت بها ابقيتها؛ همانا نفس تو مرکب توست. اگر ان را به مشقت اندازي، نابودش مي کني و اگر با آن مدارا کني، زنده اش نگه مي داري.(غررالحکم، ص232)
33. علي(ع) القلب مصحف الفکر(شرح غررالحکم، ج1، ص36)
34. علي(ع): وضع الله في هذه الامه خمس فتن: فتنه عامه ثم فتنه خاصه ثم فتنه عامه ثم فتنه خاصه ثم فتنه تموج کموج البحر يصبح الناس کالبهائم: خداوند دراين امر پنج فتنه قرارخواهد داد: فتنه عامه، سپس فتنه خاصه، سپس فتنه عامه سپس فتنه خاصه و آن گاه، فتنه اي که امواج آن همچون امواج درياهاست و مردم همچون چهارپايان گردند، پديد آيد(المصنف، ج8، ص599؛ فتح الباري، ج13، ص40؛ معجم الحديث الامام المهدي(عج) ج3، ص7)
35. امام حسن عسگري(ع) من رکب ظهر الباطل نزل به د ار الندامه:هرکه بر مرکب باطل سوار شود، او را در خانه پشيماني فرود آورد(اعلام الدين، ص314؛ بحارالانوار، ج78، ص379)
36. علي(ع): ما ضرب الله العباد بسوط اوجع من الفقر؛ خدا بندگان را تازيانه اي دردناک تر از تنگدستي نزده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج20، ص301)
37. امام صادق(ع): اذا دق العرض استصعب جمعه؛ چون آبروي کس کوبيده و پراکنده شود جمع آوريش دشوار است(بحارالانوار، ج75، ص277)
38. علي(ع) صدرالعاقل صندوق سره: سينه عاقل صندوق راز اوست(بحارالانوار، ص71، غررالحکم؛ ج4، ص215)
39. علي(ع) من رکب جده قهر ضده؛ هرکه بر اسب کوشش سوار شود دشمنش را مقهور گرداند(شرح غررالحکم، ج2، ص630)
40. علي(ع): اللسان اطاشه الجهل وارجحه العقل: زبان کفه ترازويي است که ناداني آن را سبک و عقل آن را سنگين سازد(تحف العقولف ص207)
41. علي(ع): اللسان کلب عقور ان خليته عقر؛ زبان سگ هاري است که اگر رهايش کني گاز مي گيرد(ارشاد القلوب، ج1، ص103؛ الاختصاص، ص229، وسائل الشيعه، ج12، ص192، بحارالانوار، ج68، ص287)
42. علي (ع): الکتب بساتين العلماء، کتاب ها باغ هاي علماست.(شرح غررالحکم، ج1، ص245)
43. علي (ع): انفذ السهام دعوه المظلوم؛ نافذترين تيرها دعاي مظلوم است(شرح غررالحکم، ج2، ص395)
منبع: نشريه علوم حديث شماره 52