در بعضي روايات آمده است كه پيراهن يوسف صديق(عليه السلام) پيراهني بود كه از بهشت آمده و به حضرت ابراهيم داده شده بود و ابراهيم (عليه السلام) با آن پيراهن از آتش نجات پيدا كرد و اين پيراهن در خاندان ابراهيم بود تا به حضرت يوسف رسيد و اين پيراهن كه بهشتي است مي تواند نابينا را بينا كند.
علامه طباطبايي (قدّس سرّه) مي فرمايد: اثبات صحت اين روايت دشوار است، زيرا هم از نظر سند و هم از لحاظ محتوا ضعيف است و بر فرض صحتش بايد گفت كه اين روايت معنايي كنايه اي دارد و مراد از بهشتي بودن آن اين است كه از مخزن غيبي آمده است. وگرنه اثبات معناي ظاهري آن مشكل است[1]. اين نظير روايتي است كه درباره حجرالاسود آمده كه از بهشت آمده است و معناي كنايه اي دارد.
اصولاً هرچه در عالم طبيعت است، ريشه غيبي دارد: («و ان من شيءٍ الا عندنا خزائنه وما ننزّله الا بقدر معلوم»)[2] ممكن است بعضي از اسرار غيب در مرحله طبيعت به صورت هاي گوناگون تنزل كرده باشد، مثلاً بدين صورت كه از نشئه غيب، به صورت لباس امامت، رسالت، نبوت و تقوا درآيد، نه اينكه منظور پيراهن و منسوجات ساخته شده از مواد طبيعي باشد. همانطور كه لباس تقوا پوششي معنوي است كه انسان را از هر تباهي حفظ مي كند، نه پيراهني كه تار و پودش از نخ و پشم و كتان است.
پي نوشت:
[1] الميزان، ج 11، ص 251.[2] سوره حجر، آيه 21.
تفسير موضوعي، ج7، ص 49.