خانه » همه » مذهبی » جوانان بهشتي (5)

جوانان بهشتي (5)

جوانان بهشتي (5)

جابراز ياران جوان و وفادار پيامبر بود.انس زيادي با رسول خدا داشت، تا آنجا که درتمام صحنه هاي حساس ومهم، همراه راستين پيامبربود.
بار نخست که پيامبر را ديد، نوجوان بود؛ سال 13 بعثت.پدر وچند نفر از مردم يثرب مي خواستند به ديدن پيامبر درقصبه منا بروند.اوگفت: من نيز همراه شما مي آيم! با آنها

8de4f246 bb18 448b bbdc 454d3bb1241b - جوانان بهشتي (5)

12850 - جوانان بهشتي (5)
جوانان بهشتي (5)

 

نويسنده:معصومه ميرغني

 

جابربن عبدالله انصاري
 

جابراز ياران جوان و وفادار پيامبر بود.انس زيادي با رسول خدا داشت، تا آنجا که درتمام صحنه هاي حساس ومهم، همراه راستين پيامبربود.
بار نخست که پيامبر را ديد، نوجوان بود؛ سال 13 بعثت.پدر وچند نفر از مردم يثرب مي خواستند به ديدن پيامبر درقصبه منا بروند.اوگفت: من نيز همراه شما مي آيم! با آنها رفت وپيامبررا زيارت کرد.آن قدر مشتاق ودلداده پيامبرشد که وقتي پيامبر به مدينه آمد، همواره نزديک به حضرت بود.(1)
سال دوم هجرت بود.جنگ بدرشد.مي خواست درجنگ شرکت کند،ولي چون کمتر ازشانزده سال داشت،پيامبراجازه نداد به ميدان جنگ بيايد.با اين حال،اودست بردار نبود.بنابراين،به منطقه جنگي رفت وبا شوق بسياربه رزمنده ها آب مي داد!(2)
درجنگ احد هم پدرش او را مسئول نگهداري ازخواهرانش کرد. او اين بار نيز نتوانست درجنگ شرکت کند، ولي پدرش درهمان جنگ شهيد شد.(3) بعد ازجنگ احد، جابردرتمام غزوه ها همراه پيامبربود.(4)
خيلي ها مشتاق ياري پيامبربودند ومي خواستند درجنگ شرکت کنند. حضرت نگاهشان کرد وفرمود:«تنها کساني که درجنگ احد ياري ام کرده اند،اجازه شرکت دراين جنگ را دارند.»اشک درچشمان جابر جمع شد.جلوآمد ورو به حضرت گفت: اي رسول خدا!من مشتاق حضور دراحد بودم،ولي پدرم مرا سرپرست خواهرانم گذاشت وسفارش کرد که آنها را تنها نگذارم.من هم درخانه ماندم، با اينکه دلم پيش شما بود ومشتاق جنگيدن در رکابتان.
جابرلحظه اي سکوت کرد.اشک چشمانش جاري شد.با بغض ادامه داد: يا محمد! پدرم دراحد به شهادت رسيد.اکنون ازشما اجازه مي خواهم تا همراهتان باشم.
پيامبراو را در آغوش کشيد وفرمود:«با ما همراه شو،اي جابر!»چند نفري که درخواست جابرازپيامبر را ديدند، جلو آمدند ورو به حضرت گفتند:«به ما هم اجازه شرکت درجنگ را بدهيد.» ولي رسول خدا به هيچ يک ازآنها اجازه نداد.(5).
تا نگاهش به امام حسن وامام حسين(ع) افتاد،به طرفشان دويد.خودش رابردست وپاي آنها انداخت وبوسه بارانشان کرد. کسي اعتراض کرد:اي جابر! چرا با اين سن وسال وموقعيتي که داري،به دست وپاي اين دو کودک مي افتي؟
صورتش سرخ شد.لب گزيد وگفت: «واي برتو! اگر فضل ومقام اين دو بزرگوار را آن گونه که من مي دانم مي دانستي، هيچ گاه ايراد نمي گرفتي ،بلکه خاک زير پايشان را هم مي بوسيدي».(6)
سخت فقير شده بود. پيامبر رو به او کرد وفرمود:«اي جابر،دوست داري اين يازده ماده بز را به تو بدهم،يا دعايي را که به کار دنيا وآخرتت آيد،وبه تازگي جبرئيل به من آموخت،به تو ياد دهم؟» به يازده ماده بز نگاه کرد،لبخندي زد وگفت:»يا رسول الله! به خدا سوگند، که محتاجم، ولي دعا را بيشتردوست دارم».
حضرت فرمود:«بگو اللهم انت الخلاق العظيم، اللهم انک سميع عليم، اللهم انک غفوررحيم، اللهم انک رب العرش العظيم، اللهم انک الجواد الکريم، فاغفرلي وارحمني وارزقني واسترني واجبرني و ارفعني واهدني ولا تضلني وادخلني الجنه برحمتک يا ارحم الراحمين».
چند بارکه پيامبردعا را خواند،جابرآن را به خاطرسپرد.پيامبر به بزها اشاره کردوفرمود:«بزها را نيز با خود ببر،اي جابر!»(7)
وقتي آيه شريفه« يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله واطيعواالرسول واولي الامر منکم» نازل شد،جابربا شنيدن آيه، درباره«اولي الامر»ازپيامبر پرسيد.پيامبر درپاسخ فرمود:
جابر!آنان جانشينان پس ازمن و پيشوايان مسلمانان هستند.اولين آنها،علي بن ابي طالب وپس ازاو به ترتيب:حسن،حسين، علي بن حسين ومحمد بن علي هستند که درتورات به باقرمعروف است وتو او را در آينده خواهي ديد.هروقت او را ديدي، سلام مرا به او برسان!
پس ازاوجعفربن محمد صادق،موسي بن جعفرعلي بن موسي ،محمد بن علي وعلي بن محمدند وحسن بن علي و پس ازاو،هم نام وهم کنيه ام،حجت خدا بر زمين ميان بندگان است؛همان که خداوند به دست او شرق وغرب زمين را فتح خواهد کرد. او عدالت را درجهان خواهد گسترد.(8)

پی نوشت ها :
 

1.سيراعلام النبلاء ، ج4، ص337.
2. همان.
3. همان، ص338.
4. سفينه البحار، ج1، ص140.
5.حسين واثقي، جابر بن عبدالله انصاري، ص23.
6. اصحاب امام علي(ع) ، ج1، ص217.
7. جابر بن عبدالله انصاري، ص41.
8. سيد هاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص381.
 

منبع:نشريه گلبرگ ،شماره 114.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد