حاج آقا ياسين را دوست داشت
حاج آقا ياسين را دوست داشت
روايت حاج حسن حقشناس از پدر
پسر با پدر مو نمي زند. پدر با اطرافيان و مخصوصا جوانان مهربان بود و حالا پسر هم وارث خوشاخلاقي پدر شده. فهميدنش زياد سخت نيست. اين را خيلي زود و وقتي ما را «داداش جون» خطاب كرد، فهميديم. سئوالهايمان را با مهرباني و خوشاخلاقي پاسخ مي داد. با اين كه احساس مي كرديم از طولاني شدن گفتوگو خسته شده و هر لحظه ممكن است اعتراض كند، ولي او هيچ گلايه اي نمي كرد و تا آخر گفتوگو با روي گشاده، از پدر و خاطراتش مي گفت. حجتالاسلام حسن حقشناس، يكي از پسران آيت ا… حقشناس بزرگ است كه اميد زيادي به پيدا كردنش نداشتيم. اما همه چيز بهطرز غريبي دستبهدست هم داد تا روايت پسر از پدر، اكنون پيش روي شما باشد.
علماي زيادي بوده اند كه حالا فقط در كتاب ها نامشان ديده مي شود، ولي انگار نام آيت ا… حقشناس هميشه بر سر زبانهاست. رمز اين ماندگاري را در چه مي دانيد؟
رمز اين ماندگاري را در دو چيز مي دانم؛ يكي در تهذيب و صيانت نفس و ديگري در اخلاص عمل، گفتار و كردار. اينها خصوصياتي اند كه پدرم از همان دوران نوجواني در پي تحصيل آنها بود. خيلي از علماء اعتراف كرده اند كه سيره عملي آيت ا… حقشناس جلوتر از سيره گفتاريشان بود. در ضمن، سيره عملي بسياري بعد از خارج شدن از حوزه متوقف مي شود، ولي پدرم تا آخر عمر حتي يك لحظه هم از تهذيب نفس غافل نشدند. ايشان ارتباط بسيار خوبي هم با جوانان داشتند و بسيار خوشاخلاق و خوشرفتار بودند. شايد يكي ديگر از اسرار ماندگاري نام حقشناس همين خصوصيت باشد.
اين خوشرفتاري در وجود ايشان ذاتي بود يا تربيتي؟
مسلما اين خصوصيت هم ذاتي بود و هم براي رسيدن به كمال در وجود ايشان تربيت شد. خوشاخلاقي ايشان هميشه زبانزد اطرافيان بود. معمولا با لبخند صحبت مي كردند و حتي اين اواخر در بيمارستان هم با وجود كسالت و بيماري با روي گشاده از عيادتكنندگان استقبال مي كردند. امكان نداشت كه با نوجوان و جواني برخورد كنند و لبخند نزنند. ايشان در بيمارستان حدود 9 – 8 بار ايست قلبي داشتند و دكترها با تعجب مي گفتند كه وقتي بعد از اين ايستها، ايشان به حالت عادي برمي گشتند، باز هم با روي گشاده با ديگران برخورد مي كردند. نمي توان گفت همه اين خصوصيات برجسته اخلاقي، ذاتي بوده است.
خيلي ها اين نقد را وارد مي دانند كه علوم قرآني در محافل درسي مهجور است. در مدتي كه آيت ا… حقشناس، مديريت مدرسه فيلسوفالدوله و سپهسالار قديم را برعهده داشتند، چقدر به تدريس علوم قرآني توجه مي شد؟
پدرم عمرش را در راه تحصيل و تدريس علوم قرآني گذراندند. ايشان هميشه اين علوم را در صدر برنامه هاي درسي مدارسي كه اداره مي كردند، قرار مي دادند. پايه و اساس مطالبي كه آيت ا… در مجالس موعظهشان بيان مي كردند، بر قرآن استوار بود. ايشان هميشه در صحبتهايشان از قرآن و روايات استفاده مي كردند و بسيار كم از خودشان مي گفتند. اعتقاد داشتند كه اثر گفتار خداوند و اهلبيت(ع) روي قلوب جوانان بسيار بيشتر از كلام ديگران است.
شما از نزديك شاهد اعمال و احوال پدرتان در خانه بوديد. ايشان برنامه روزانه اي براي تلاوت قرآن داشتند؟
نه تنها ايشان، بلكه همه اعضاي خانواده به تبعيت از پدرم هر روز به خواندن منظم مقداري از قرآن مي پرداختند. مسلما اين برنامه تلاوت در ماه مبارك رمضان بسيار بيشتر مي شد. آيت ا… طوري در خانواده رفتار كرده بودند كه همه ما با تمام وجود دوست داشتيم در اعمال و رفتار از ايشان پيروي كنيم. خيلي وقت ها پيش مي آمد كه فردي براي ملاقات و صحبت با پدرم كه مشغول تلاوت قرآن بودند، وارد خانه مي شد، ايشان با دست به فرد تازه وارد اشاره مي كردند كه او هم مشغول تلاوت قرآن شود. بعد از آن كه تلاوتشان به اتمام مي رسيد با او همصحبت مي شدند.
ساعت هاي خاصي را در روز براي تلاوت قرآن در نظر گرفته بودند يا سوره اي بود كه بيشتر بخوانند؟
ايشان سوره ياسين را يك بار بعد از نماز صبح و يك بار هم شب ها قبل از خواب مي خواندند. علاقه خاصي به اين سوره داشتند و ديگران را بسيار به خواندن اين سوره سفارش مي كردند.
با توجه به اين كه آيت ا… حقشناس علاقه زيادي به تحصيل و كسب علم داشتند، قلبا راضي بودند كه به دستور آيت ا… بروجردي از حوزه خارج شوند و براي اداره مسجد امينالدوله به تهران بيايند؟
همانطور كه گفتم؛ سيره عملي ايشان از سيره گفتاريشان جلوتر بود. كمال ادب پدرم به استادانشان در قالب عمل به وظايفي كه بر عهده شان مي گذاشتند، ظهور مي كرد. هميشه مقابل اساتيد، متواضع و گوش به فرمان بودند. آيت ا… بروجردي هم از استادان بزرگ آيت ا… حقشناس به حساب مي آمدند و به همين دليل ايشان بدون هيچ اعتراضي به تهران هجرت كردند. در ضمن، ايشان درباره آمدن به تهران با حضرت امام(ره) هم مشورت كردند و با تشويق ايشان مواجه شدند.
خبر داريم كه خيلي از اطرافيان آيت ا… حقشناس در انجام اعمال ديني از ايشان تقليد مي كردند، ولي چرا مرجعيت فقهي ايشان هيچگاه بهطور گسترده در عموم جامعه مطرح نشد و ايشان رساله عملي ننوشتند؟
موضوع مرجعيت فقهي ايشان غيرقابل خدشه است. حدود 12 مرجع به پدرم حكم اجتهاد داده بودند كه ميان آنها نام هاي بزرگي مثل آيات عظام حكيم، خويي، نائيني، زنجاني و ديگران ديده مي شد. اما ايشان هميشه دوست داشتند گمنام بمانند. اساسا گمنامي، مسلك علماي قديم بود. اگر مرجعيت فقهي براي عموم جامعه را به آنها پيشنهاد مي دادند، معمولا واپس مي زدند. آيت ا… حقشناس هرچند در علوم ظاهري و فقه به كمال رسيدند و مجتهدي صاحب رأي و فيلسوفي اهل نظر بودند، ولي باز هم دوست داشتند در گمنامي باقي بمانند.
يكي از تكيهكلام هاي معروفي كه آيت ا… حقشناس ديگران را با آن خطاب مي كرد و در يادها باقي مانده است «داداشي» و «داداش جون» بود. خبر داريد كه اين اصطلاح از چه زماني جزو عادت هاي گفتاري ايشان شد؟
اولين استاد پدرم شيخ محمد حسين زاهد بودند و مرحوم پدر، سلوك اخلاقي را نزد ايشان آغاز كردند. آن بزرگوار هم با اين تكيهكلام، ديگران را خطاب مي كردند. آيت ا… حقشناس هم از همان دوران از اصطلاح «داداشي» و «داداش جون» در صحبت كردن با ديگران استفاده كردند. اتفاقا اين اصطلاح باعث مي شد كه مخاطبان احساس صميميت و نزديكي بيشتري با پدرم داشته باشند.
خاطره اي به ياد داريد كه نشاندهنده ظهور يك خصوصيت اخلاقي ويژه در اعمال و كردار ايشان باشد؟
پدرم واقعا از دروغ و غيبت تنفر داشتند و حتي يك نفر هم اين دو خصلت زشت را در ايشان نديده بود. يك بار ايشان در يك مهماني حاضر شدند كه حدود 400 نفر از اعضاي فاميل و دوستان و آشنايان در آن حضور داشتند. همه به پدرم علاقه داشتند و حضور ايشان در مهماني برايشان خيلي مهم بود. بعضي از افراد حاضر در اين مهماني شروع به غيبت كردند. پدرم ابتدا به آنها تذكر داد كه اين گناه را انجام ندهند و وقتي از دست نكشيدن آنها مطمئن شد، مجلس را همراه خانواده ترك كرد. هر چقدر ميزبانان اصرار كردند كه ايشان دوباره برگردند، قبول نكردند. مادرم هم مي گويد كه از 12 سالگي به خانه پدرم رفته و در اين مدت حتي يك دروغ و غيبت هم از ايشان نشنيده است.
توصيه و سفارش ويژه اي هم به شما و ديگر فرزندانشان داشتند؟
توصيه دائميشان ارتباط مستمر با قرآن و كلام وحي بود. روي استمرار اين امر هم بسيار تأكيد داشتند و معتقد بودند كه با اين استمرار مي توان به درجات عالي دست يافت. درضمن، عاشق كتاب و مطالعه بودند. هيچ وقت از جهت علمي تعطيلي نداشتند. هميشه ما را به كسب علم و دانش و مخصوصا علوم ديني تا حد اجتهاد توصيه مي كردند. ايشان به ما مي گفتند كه محصل واقعي كسي است كه كتاب از دستش نيفتد و همواره كتابي در دستش باشد. روي رفتار با جوانان و كوچكترها هم تأكيد خاصي داشتند. خودشان هميشه با جوان ها مهربان بودند و به ما هم مي گفتند كه خوشاخلاقي با جوانان را هيچگاه ترك نكنيم. به غير از اينها به خواندن نماز اول وقت و نماز شب هم تأكيد مي كردند.
كمي هم از دوران كسالت و بيماري ايشان بگوييد. بيماري ايشان چه بود؟
بيماري ايشان به ريه و دستگاه تنفسيشان مربوط مي شد كه در روزهاي آخر، حالشان را بسيار وخيم كرد. در ضمن، زخم معده هم داشتند كه علت آن استمرار در روزه گرفتن بود. در طول عمر پربركتشان بسياري از ماه هاي رجب و شعبان را بهطور كامل روزه گرفته بودند. با اين حال دكترها مي گفتند كه هيچوقت بيماري نتوانست بر پدرم غلبه كند.
منبع: هفته نامه پنجره
/ن