حادثه عاشورا در گذر تاریخ
مقدمه
حادثه کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از مهم ترین قضایای تاریخی است که در عقائد مسلمین نقش به سزائی داشته وگستردگی ابعاد آن همواره برای دانشمندان و اندیشمندان شگرف بوده است.
به طور کلی می توان این حادثه را از سه جهت مورد بررسی قرار داد:
1- ریشه ها و علّت های رخ داد این حادثه؛
2- وقایع پیش آمده درحادثه ی کربلا؛
3- آثار و پیامدهای این حادثه در تاریخ اسلام و جوامع بشری.
هرکدام از این جهات؛ ابعاد و زوایای مختلفی دارد که این نوشتار، بعضی از آن ها را بررسی خواهد کرد و از تحقیقاتی که صورت گرفته نتایجی را خواهد گرفت که می توان گفت تا به حال به آن پرداخته نشده است
این پژوهش از مهم ترین و قدیمی ترین مدارک و منابع دست اول تاریخی، حدیثی و تفسیری اهل تسنّن بهره گرفته و تنها در موارد اندکی از بعضی کتاب های مهم شیعه استفاده شده است.
گفتنی است که رجوع شیعیان به کتاب های اهل سنّت به دو دلیل است:
1- دفع شبهه ها و اتهام های اهل تسنّن که با استدلال به کتاب های آنان، به ناچار باید پاسخ را بپذیرند؛
2- برای این که همگان بدانند این اتفاقات و قضایا در کتاب های شیعه و سنّی موجود است.
ناگفته نماند که عالمان سنّی تمام قضایائی را که در تاریخ اهل بیت علیهم السلام اتفاق افتاده، نقل نکرده اند. به اعتقاد نویسنده، آنان در نقل خصوصیات دو قضیّه، قصور داشته یا مقصّرند؛
یکم: قضیه صدیقه طاهره سلام الله علیها
دوم: حادثه عاشورا.
البته از سویی ما هر مطلبی را که در کتاب های آنان آمده، به طور کلّی صحیح نمی دانیم.
پس ما به این دلیل اسکات مخالفان مکتب شیعه، به کتاب های آنان مراجعه می کنیم؛ واِلّا عالمان مذهب ما در نقل وحفظ حقایق زحمت های بسیار کشیده اند و نقل آنان برای ما مقدّم است.
امید است این تحقیق پذیرفته پژوهش گران وحقیقت جویان قرار بگیرد.
ائمه علیهم السلام و اهتمام در بزرگ داشت حادثه عاشورا
از همان محرّم سال 61 هجری که واقعه کربلا اتفاق افتاد، ائمه اطهار(سلام الله علیها) و شیعیان اهل بیت به پیروی از رهبران خود، همواره این روز بزرگ را زنده نگه داشته اند. البته بنیان گذار مراسم عزاداری
سیدالشهداء (علیه السلام) خود رسول (صلی الله علیه و آله) بوده اند که احادیث شیعه و سنّی در این مسأله بیش از حد تواتر است.
از طرفی، دشمنان و مخالفان ما همواره با آن مبارزه کرده اند، در واقع به همان میزان که ائمه (علیه السلام) و دیگرافراد خاندان رسالت تلاش کرده اند تا این روز باقی بماند، دشمنان به گونه های مختلف کوشیده اند تا آثار این حادثه از میان برود و این روز فراموش شود.
بنابراین، روز عاشورا روز تعامل و تقابل دو جبهه شده است.
از این رو، اقامه عزاداری و برپائی مراسم عزاداری سیدالشهداء(علیه السلام) وظیفه همان شیعیان است و هرکس در هر مقام و شأن و جایگاهی، آن اندازه که می تواند باید در این راه و بنابر وظیفه اش در محدوده ی شرع سعی وکوشش کند.
تلاش های نافرجام برای فراموشی این حادثه عظیم
پیش تر اشاره شد که دشمنان اهل بیت، همواره برای فراموشی این حادثه عظیم تاریخی کوشیده اند. برخی علماء اهل تسنّن به شیوه های گوناگونی برای این کار متوسّل شده اند که نمونه هائی از این شیوه ها به اشاره در پی می آید:
1- شیوه عرفان و تصوّف
شیخ عبدالقادر گیلانی از علماء اهل سنّت و بزرگان صوفیه است که هم اکنون قبر او دربغداد، زیارتگاه است!. او می گوید:
بعضی به اهل سنّت اشکال کرده اند که چرا روز عاشورا را روزه می گیرند و چرا این روز را روز شادی و سرور و جشن قرار داده اند؟ می گویند شما اهل سنّت چرا افراد را به پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهائی که مناسب عید است دعوت می کنید…؟! این کار صحیح نیست؛ چرا که در این روز؛ حسین بن علی به شهادت رسیده و باید روز مصیبت تمامی مسلمانان باشد.
آن گاه چنین پاسخ می دهد:
اشکال کننده به اشتباه رفته واعتقادش قبیح و فاسد است؛ زیرا خداوند متعال شهادت را برای سبط پیامبر (صلی الله علیه و آله) (1)برگزیده است…و روز عاشورا را نباید روز مصیبت و عزا قرار داد؛ چرا که عاشق به معشوق رسیده است. از این رو، این روز باید روز سرور و شادی باشد… و اگر بنا باشد روز عاشورا را روز عزا و ماتم قرار دهیم، بهتر آن است که روز دوشنبه را که پیامبر وابوبکر از دنیا رفته اند روز عزا و ماتم معرفی کنیم.(2)
2- شیوه تقدّس و پرهیزکاری
در شیوه ی دیگری با ایجاد تردید درباره قاتل امام حسین (علیهم السلام) به مبارزه برمی خیزند.
غزالی در کتاب احیاء علوم الدین، از راه تقدّس و پرهیزکاری کوشیده تا عزاداری بر سیدالشهداء (علیه السلام) را کم اهمیت نشان دهد. او می نویسد:
اولاً: این که قتل سیدالشهداء(علیه السلام) منسوب به یزید باشد و یزید قاتل حسین بن علی باشد ثابت نیست.
دوم: این که قاتل حسین بن علی(علیهما السلام) هر که بوده، شاید قبل از مرگش توبه کرده است بنابراین، لعن قاتل سیدالشهداء( علیه السلام) جایز نیست.(3)
3- شیوه تکذیب
ابن تیمیه، مبارزه خود را با این شیوه شروع کرده و می نویسد:
همانا یزید به کشتن حسین بن علی (علیهما السلام) امر نکرده و همه ی علماء( که شامل راویان وتاریخ نگاران می شوند) بر این مطلب اتّفاق نظر دارند. فقط یزید به ابن زیاد نامه ای نوشت که تو از برپائی حکومت حسین (رضی الله عنه) در عراق جلوگیری کن. آن ها با حسین بن علی(رضی الله عنه) به جنگ برخاستند تا او را مظلومانه به شهادت رساندند و چون خبر به یزید رسید، اظهار ناراحتی کرد وگریست. او هرگز خاندان حسین بن علی (رضی الله عنه) را به اسارت نبرد؛ بلکه آن ها را اکرام و احترام کرد تا به شهر و دیار برگشتند!(4)
ابن تیمیه در ادامه دفاع از یزید وتوجیه جنایات او می نویسد:
بر فرض این که یزید، حسین بن علی را به قتل رسانده باشد، اوکارهای خوبی نیز انجام داده است؛ چرا که إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ (5) خوبی ها، بدی ها را از بین می برند.
بنابراین یزید جرمی مرتکب نشده است!
4- توجیه شرعی کار یزید
گروهی دیگر از علماء اهل سنّت در راستای مبارزه و خاموش نمودن چراغ هدایت، قلم را به گونه ای دیگر چرخانده و به قاتل بودن یزید اعتراف می کنند؛ امّا به جنایت او، رنگ و لعاب شرعی داده و او را تأیید می کنند! آن ها می گویند: حکومت یزید، شرعی بوده و حسین بن علی (علیهما السلام) برعلیه حکومت شرعی الهی قیام کرده و(العیاذبالله) قاتلان آن حضرت، به دستور خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) عمل کرده اند! به عبارت دیگر به تکلیف شرعی خود عمل نموده اند.
ابن خلدون و ستیزه جوئی با سیدالشهدا (علیه السلام)
ابن خلدون، مورّخ نامی و مشهور، مقدّمه ای بر کتاب تاریخ خود نوشته که با عنوان مقدّمه ی ابن خلدون در محافل علمی معروف است در این مقدّمه فصلی به عنوان به «ولایة العهد» وجود دارد که در آن جا به ولایت عهدی یزید در زمان معاویه می پردازد.
در این فصل به سیدالشهداء (علیه السلام) بسیار جسارت نموده و از یزید ومعاویه و صحابه ای که همراه با او بوده اند حمایت می کند.
وی در آن جا می نویسد:
حسین بن علی بیعت را شکت و این درحالی بود که صحابه رسول الله(صلی الله علیه و آله) معتقد بودند که ولایت یزید شرعیت دارد و به حکومت او بر حق است و نباید علیه یزید قیام کرد!(6)
او با کمال تعصّب چنین وانمود می کند که گویا سیدالشهداء (علیه السلام) با یزید بیعت کرده و بعد پیمان خود را شکستند.
دیدگاه ابن عربی مالکی
ابن عربی مالکی(7) یکی دیگر از دانشمندان بزرگ اهل تسنّن است، لکن بسیار با اهل بیت (علیهم السلام) دشمنی دارد. در دشمنی او همین کافی است که ابن تیمیه بسیاری ازمطالبش را از این شخص و کتابش فراگرفته است.
او دیدگاه خود را درباره سیدالشهداء (علیه السلام) چنین اظهار می کند: حسین کشته نشد مگر به شمشیر جدش!(8)
عالمان دیگر برکلام ابن عربی نقد کرده اند، به گونه ای که ابن حجر مکّی با همه ی ضدیتی که با شیعه دارد، درباره کلام ابن عربی می گوید: از کلام او بدن انسان می لرزد.(9)
ابن حجر مکّی بعد از نقل سخن ابن عربی راجع به امام حسین(علیه السلام) به توضیح کلام وی می پردازد و می گوید:
به عقیده ی ابن عربی، یزید خلیفه است و درحقانیت و شرعیت یک حکومت و خلافت، بیعت بعضی از اهل حل و عقد( بزرگان) کافی است.
از طرفی حاکمیت یزید با بیعت صورت گرفته است؛ چرا که عده ای از صحابه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) این بیعت را پذیرفته وانجام داده اند. البته ما در موردی به بیعت اهل حلّ و عقد نیاز داریم که ولایت عهدی یزید توسّط معاویه صورت نگرفته باشد، اما با وجود این، وقتی معاویه، یزید را ولی عهد خود کند، دیگر موافقت یک نفر از اهل حلّ و عقد نیز شرط نیست. حتی اگر همه ی اهل حلّ و عقد هم مخالفت کنند، این تعیین جانشینی توسط معاویه برای شرعیت و خلافت یزید بن معاویه کافی است.(10)
وقتی این سخنان، حاکی از مبنایی ثابت در نزد علماء اهل سنّت باشد، پس جانشینی یزید توسط معاویه به تنهایی ملاک حقانیّت و شرعیت حکومت یزید است و هر گونه قیام بر علیه یزید باطل است، هر چند آن کسی که قیام کرده حسین بن علی(علیهما السلام) باشد، حسینی که سیّد جوانان اهل بهشت و فرزند فاطمه است و… پس او به حق به قتل رسیده و قیام او باطل بوده است!
5- منتشر نکردن احوالات اهل بیت (علیهم السلام)
از دیگر روش های آنان، منتشر نکردن احوالات اهل بیت (علیهم السلام) و حذف آن ها از کتب است.
به طور مثال، آنان، کتاب الطبقات الکبری ابن سعد را چاپ کرده اند، ولی از چاپ احوالات سیدالشهدء (علیه السلام) و داستان کربلا خودداری کرده اند؛ آن گونه که گویی هرگز در کتاب طبقات، چنین مطالبی پیرامون حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) نوشته نشده است!
البتّه یکی از محقّقان، نسخه خطّی آن را به دست آورده واحوالات سیدالشّهداء (علیه السلام) را در جلدی جداگانه با نام ترجمه الامام الحسین من تاریخ ابن سعد به چاپ رسانیده است.
6- احادیث ساختگی در دفاع از یزید
عدّه ای دیگر از متعصّبین، برای کم رنگ کردن جنایت های انجام شده در کربلا، دست به توجیه و ساختن فضائل برای معاویه و یزید زدند و برای کسب آبروی رفته ی یزید و پدرش، تلاش های نافرجامی انجام دادند واحادیثی در این زمینه جعل کردند: مانند آن که فتح قسطنطنیه را به دست لشگری از مؤمنان و خوبان که رسول خدا (صلی علیه وآله) نوید داده بودند، به یزید نسبت داده و حدیث جعل کردند که پیامبر خدا فرمود: فرمانده ی آن لشگر یزید است.(11)
آنان پا را فراتر گذاشته و می گویند: زیر پرچم یزید و در لشگر او، حسین بن علی نیز بوده است.(12)
آن تندروان، بی حیایی را از حدّ می گذرانند و حدیث جعل می کنند که آن گاه که پرنده ای به نام «صرد» بر روی دست پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نشست، ایشان فرمودند: این نخستین پرنده ای است که روزه گرفت و آن روز، روز عاشورا بود!
حاکم نیشابوری می گوید: این از احادیثی است که قاتلان حسین (علیه السلام) جعل کرده اند.(13)
چکیده دیدگاه ها
پس از آن چه بیان شد، خلاصه ی مطالب آنان چنین است:
یکم: حکومت یزید، شرعی والهی بوده است.
دوم: ناسزا گفتن به معاویه و حتی گمان بد بر او نارواست
ابن خلدون در این باره می نویسد:
ار گمان بد نسبت به معاویه بپرهیزید، همانا عدالت او بیشتر از این حرف ها است و مرتبه اش بسیار بالاست(14)
سوم: هر گونه خدشه به حاکمیت یزید، خدشه به معاویه، صحابه و در رأس آنان «شیخ الصحابه عبدالله بن عمر» است، فردی که خلافت یزید را پذیرفت و با او بیعت نمود وعلاوه بر آن بر خود و فرزندان و یارانش، مخالفت با یزید را حرام کرد و نخستین صحابی بود که حکومت وخلافت یزید به او مستند شد و قوام پیدا کرد.
چهارم: سیدالشهداء(علیه السلام) علیه حکومت حق قیام کرد و خروج نمود و او خارجی است.
پنجم: همه کسانی که درماجرای به شهادت رساندن حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) شرکت نموده اند بنا به فرمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) بوده و در راستای پیروی و اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه وآله) این کار را انجام داده اند!- پناه می بریم به خدا از این کلماتی که گفتار و نوشتنش دشوار است- می پرسیم مگر پیامبر (صلی الله علیه وآله) در این باره چه فرموده اند؟
در جواب می گویند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اگر امّت من متّحد بودند و فردی موجب تفرقه بین امت شد، او را به قتل برسانید، هر که می خواهد باشد».(15)
و چون حسین بن علی برعلیه حکومت حقّه یزید!! قیام کرده، پس واجب القتل است و از طرفی نه تنها، قاتلان او گناه نکرده اند؛ بلکه به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل کرده و مستحق اجر وثواب نیز هستند!
آری آنان در پی چنین اعتقادی، ما را خطاب و سرزنش می کنند و می گویند: چرا بر کسی که قتل او واجب بوده، اقامه عزا می کنید؟ پس ما با شما مبارزه می کنیم و این مراسم را از بین می بریم و حتی اگر بتوانیم شما اقامه کنندگان عزا بر حسین بن علی (علیهما السلام) را هم نابود می کنیم.
چرا مبارزه با حادثه عاشورا؟
عزاداری شعاری است که تیرآن معاویه را هدف قرار می دهد. از این رو یکی دیگر از دلیل های مبارزه با سیدالشهداء (علیه السلام)، واقعه ی عاشورا وعزاداری این است که اگر از امام حسین (علیه السلام) و شهادتش دم بزنیم، سرانجام به طعن معاویه می انجامد. پس باید با عزاداری مبارزه نمایند و ازمراسم عاشورا جلوگیری کنند تا به صحابه ای که همراه معاویه و یزید بودند و با یزید دست بیعت داده اند، خدشه ای وارد نشود!
دیدگاه عبدالمغیث حنبلی بغدادی
در این میان برخی از علماء اهل سنّت از همین راه وارد شده و این مسأله را دست آویز مخالفت با سیدالشهداء (علیه السلام) قرار داده اند که از جمله ی آنان حافظ عبدالمغیث بن زهیر حنبلی(583 هـ) است.
وی که دارای مقامی بلند نزد اهل سنّت است(16)، کتابی در فضائل ومناقب یزید بن معاویه تألیف نموده است. او ازپیامبر (صلی الله علیه وآله) حدیثی(ساختگی و دروغین) در مدح معاویه نقل می کند که فرمود: «خدایا معاویه را هدایت گر قرار ده و به مردم توفیق ده تا به واسطه معاویه، هدایت شوند».
پس به مقتضای این حدیث ما باید ولایت فرزند معاویه را بپذیریم؛ چرا که درادامه می گوید: «کسی که خودش هدایت گر است، جایز نیست کسی علیه او طعن و خدشه ای بزند و بگوید: چرا معاویه، یزید را جانشین خود نموده است؟».(17)
آن گاه عبدالمغیث حنبلی در پاسخ به اشکالات بر یزید می نویسد: «به احترام پدرش نباید چیزی به یزید گفت».
آری نگویید یزید شرب خمر کرد، نگویید یزید با زن های مَحرمِ خویش زنا می کرد و کسی حقیقتی از کردارهای یزید را به گوش دیگران نرساند و …!
تفتازانی و دیدگاه او درباره خلفاء
یکی دیگر ازعلماء بزرگ آنان که با لعن خلفاء پیکار نموده سعدالدین تفتازانی است. وی با عباراتی صریح تر، علّت جلوگیری از لعن یزید را فاش می کند و می گوید:
اگر کسی بگوید: برخی از علماء مذهب، لعن یزید را جائز نمی دانند- درحالی که می دانند یزید مستحقّ لعن است، بلکه بیشتر از لعن استحقاق دارد- پس چرا از لعن یزید جلوگیری کرده اند؟
در جواب آن ها باید گفت: جلوگیری آنان از لعن یزید به جهت ممانعت از بالارفتن لعن به پدر یزید و بالاتر از او یعنی خلفاء قبل از معاویه است و لعن یزید، به لعن معاویه وخلفای دیگر می انجامد.(18)
به راستی چرا آنان ناگزیر به مبارزه ی همه جانبه با واقعه ی کربلا و زنده نگه داشتن عاشورا هستند؟
آری، حادثه ی کربلا، ریشه در سقیفه و ماجراهای بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارد.
به میان آمدن پای خلفا در حادثه ی کربلا از آن جا ناشی می شود که وقتی مسلمانان در زمان عمر بن خطاب، قسمتی از سرزمین های شام را فتح کردند، عمر، یزید بن ابی سفیان را والی آن دیار کرد و بعد از مرگ یزید، برادرش معاویه جانشین او گردید، و پس از فتح تمام سرزمین شام به دست مسلمانان، او والی تمام آن سرزمین ها شد و عثمان نیز در دوران حکومت خود، معاویه را در ولایت آن دیار ابقاء نمود.(19)
بنابراین واضح است که سرانجام مسئولیت کارهای معاویه به خلفاء قبل می رسد و همه ی کسانی که معاویه را به آن مقام رساندند، در اعمال او شریک هستند.
تکفیر ولعن یزید ودیدگاه دیگر علماء
البته باید این نکته را متذکر شد که مبارزه با واقعه عاشورا و عدم جواز لعن یزید و واجب القتل دانستن سیدالشهداء (علیه السلام) فقط دیدگاه گروهی از علماء اهل سنّت است، و بسیاری از بزرگان آنان از احمدبن حنبل تا جلال الدین سیوطی، حافظ ابوالفرج ابن جوزی، شیخ محمّد عبده مصری و دیگر بزرگان، همگی نه تنها لعن او را جایز می دانند، بلکه به طور صریح یزید را لعن نموده و از کار او اعلان برائت کرده و حتّی برخی مثل شهاب الدین آلوسی او را تکفیر کرده اند.
بنابراین، واجب القتل خواندن سیدالشهداء (علیه السلام)، دیدگاه گروهی از علمای اهل تسنّن است که باید آنان را با دیگران متفاوت دانست. اینان کسانی هستند که پیروانشان در این زمان از یزید، به عنوان «امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» و یا «الخلیفة المظلوم یزید بن معاویه» یاد می کنند! و وقتی مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را واجب القتل بدانند، به طریق اولی ما را که پیروان آن حضرت هستیم، تکفیر می کنند و ریختن خون مارا نیز حلال می دانند.
امام حسین (علیه السلام) و دعوت شیعیان عراق
از دیگر شبهاتی که اهل تسنن درباره حادثه عاشورا مطرح می کنند این است که می گویند: شیعیان، حسین بن علی(علیهما السلام) را به عراق دعوت کردند و به دعوت خود بی وفا شدند و خودشان، حسین را به قتل رساندند! ویزید تنها به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت و دستور داد که از ورود حسین بن علی به عراق وکوفه وتاسیس حکومت در آن جا جلوگیری کند. پس یزید نقشی در شهادت حسین بن علی نداشته واین خود شیعیان بودند که او را به شهادت رساندند!
مادر پاسخ به آنان می گوییم که شیعیان کوفه در شهادت سیدالشهداء (علیه السلام) نقشی نداشته اند. بنابر تحقیق و پژوهش ها، فرماندهان لشکر عمر سعد در کربلا، یا از بنوامیّه بوده اند و یا از خوارج و یا ازگروهی که از شام آمده بوده اند. شواهدی وجود دارد که افرادی، هشت روز مسیر دمشق تا کوفه را طی نموده اند تا خود را به کربلا برسانند.
توضیح این مطالب با تحقیق و پژوهش درمقالات بعدی خواهد آمد.
پینوشتها:
1- به رغم آن که در منابع اهل سنّت، درود بر پیامبر به صورت ناقص آمده، ما آن را کامل آورده ایم و پس از نام اهل بیت نیز عبارت های (علیه السلام و…) می آوریم.
2- غنیة الطالبین: 684-687؛ به نقل از نفحات الازهار: 245/4
3- احیاء علوم الدین:125/3-126.
4- منهاج السنه: 472/4
5- سوره هود: آیه 114
6-تاریخ ابن خلدون: 212/1
7- ابن عربی مالکی غیر از این عربی صاحب فتوحات مکیه است
8- العواصم من القواصم: 214
9- شرح القصیدة الهمزیه: 271
10- شرح القصیدة الهمزیه: 271
11-منهاج السنة: 571/4-572
12- تاریخ مدینة دمشق:111/14، الوافی بالوقیات، 262/12
13- عینی در عمدة القاری: 118/11 و مرحوم مجلسی در بحارالانوار: 291/61 این مطلب را از حاکم نیشابوری نقل کرده اند. در این میان برخی گمان کرده اند که حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین به این مطلب اشاره کرده است؛ از این رو می گویند این مطلب در این کتاب یافت نشده است.
امّا از کلام نیشابوری در بخش شهادت امام حسین(علیه السلام) که می گوید: «وقد ذکرت هذه الاخبار بشرحها فی کتاب مقتل الحسین(علیه السلام) وفیه کفایة لمن سمعه و وعاه»( المستدرک علی الصحیحین: 177/3) استفاده می شود که وی کتابی به عنوان مقتل الحسین تألیف نمود و مطلب مزبور را در آن کتاب آورده است که متأسفانه این کتاب نیز به دست ما نرسیده است.
14- تاریخ ابن خلدون: 212/1
15- صحیح مسلم: 22/6، مسند احمد: 261/4 و 341 و منابع دیگر
16- سیره نویسان اهل سنّت در وصف او می نویسند: او پیشوا، محدث، دنیا گریز، متدین، بسیار راست گو، پرهیزگار و دارای رفتار نیکو بود. شذرات الذهب: 275/4
17- الرد علی المتعصب العنید: 75
18- شرح المقاصد 307/2
19- تاریخ مدینة دمشق: 55/59
منبع مقاله :
حسینی میلانی، سیدعلی، (1390)، گزیده ناگفته هایی از حقایق عاشورا، قم: الحقایق، چاپ دوم.
/ج