حديث صحيفه و قلم (2)
حديث صحيفه و قلم (2)
سند حديث در منابع شيعي
1. از علي (عليه السلام)
… اي طلحه! آيا شاهد نبودي هنگامي را که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) کتفي طلبيد تا در آن چيزي بنويسد که با آن امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند. سپس دوست تو گفت، آن چه را گفت [پيامبر هذيان مي گويد]. پس پيامبر خمشگين شد و آن را رها کرد. گفت: «بله شاهد بودم». فرمود: «زماني که شما خارج شديد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به آن چه مي خواست در آن کتف بنويسد و مردم را بر آن گواه بگيرد، خبر داد. جبرئيل به او خبر داد که خداوند عزوجل مي داند که امت گرفتار اختلاف و تفرقه مي شوند. سپس صحيفه اي طلبيد و بر من آن چه را مي خواست در آن کتف بنويسد، املا کرد و سلمان، ابوذر و مقداد را بر آن گواه گرفت و امامان هدايت را تا روز قيامت نام برد که خداوند به اطاعت از آنان دستور داده است. اول ايشان نام مرا برد. سپس فرزندم حسن – و با دستش به حسن اشاره کرد – سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان اين پسرم – يعني حسين – . اي ابوذر و اي مقداد! آيا اين گونه بود؟» آنان برخواستند و گفتند: «شهادت مي دهيم که رسول خدا چنين کردند»… (کتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 658: الغيبه النعماني: ص 81؛ بحار الانوار: ج 36 ص 277؛ الصراط المستقيم؛ ج 3 ص 3 و 5).
2.از ابن عباس
سليم مي گويد:
«من در خانه عبدالله بن عباس بودم و گروهي از شيعيان نزد او بودند. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و رحلتش سخن مي گفتند. ابن عباس گريست و گفت: «رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روز دوشنبه که روز رحلت او بود، در حالي که اهل بيت و سي نفر از اصحابش بودند، فرمود: کتفي برايم بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم تا بعد از من گمراه و گرفتار اختلاف نشويد». مردي از آنان گفت: «رسول خدا هذيان مي گويد». رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خشمگين شد و فرمود: «مي بينم که هنوز من زنده ام گرفتار اختلاف شده ايد، پس از من چه مي کنيد؟ » پس کتف را رها کرد». سليم مي گويد: ابن عباس رو به من کرد و گفت: «اي سليم! اگر سخن آن مرد نبود، پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي ما نوشته اي مي نوشت که هيچ کس گمراه نمي شد و اختلاف نمي کرد». مردي از جمع پرسيد: «آن مرد چه کسي بود؟» گفت: «راهي به آن نيست». پس از آن که جمع برخواستند، من با ابن عباس تنها بوديم. او گفت: «آن مرد عمر بود». گفتم: «راست گفتي. از علي (عليه السلام)، سلمان، ابوذر و مقداد شنيدم که مي گفتند آن مرد عمر بود»… (کتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 794 و 795 و ص 877).
3. بدون ذکر سند
پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هوش آمد و به آنان نگريست. سپس فرمود: «دوات و کتفي برايم بياوريد تا نوشته اي برايتان بنويسم که بعد ازآن هرگز گمراه نشويد». سپس بي هوش شدند. فردي از حاضران برخواست تا دوات و کتف بياورد. عمر به او گفت: «باز گرد! او هذيان مي گويد». آن فرد بازگشت. کساني که نزد آن حضرت بودن از اين کوتاهي درآوردن دوات و کتف پشيمان شدند. همديگر را ملامت کردند و گفتند: «إنا لله و إنا اليه راجعون. ما بر بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آزمند شديم». وقتي آن حضرت به هوش آمد. برخي گفتند: «اي رسول خدا! آيا کتف و دواتي بياوريم؟» فرمود: «آيا بعد از آن چه گفتيد؟ نه، ولي توصيه مي کنم که با خاندان من به نيکي رفتار کنيد»؛ سپس از مردم روبرگرداند و مردم نيز برخواستند (الارشاد: ج 1 ص 184).
4. نقل از منابع اهل سنت
علماي شيعه، معمولاً اين حديث را از منابع اهل سنت نقل کرده اند. برخي از نقل کنندگان اين حديث عبارتند از:
فضل بن شاذان (م 260) در الايضاح از طريق اهل سنت؛ مرحوم شيخ مفيد (336-413) در الارشاد؛ مرحوم نعماني (م 380) در الغيبه از طريق سليم و از طرق اهل سنت؛ سيد بن طاووس (م 664) در اليقين و الطرائف از طريق اهل سنت؛ مرحوم فضل بن حسن طبرسي (م 548)، صاحب مجمع البيان در اعلام الوري؛ مرحوم احمد بن علي طبرسي (م 560) در الاحتجاج از سليم؛ مرحوم علي بن يونس عاملي نباطي (م 877) در الصراط المستقيم، علامه مجلسي و … .
علت کم نقل شدن اين حديث در منابع شيعي
به نظر مي رسد که چون اين حديث از احاديث احتجاجي و مورد پذيرش کامل اهل سنت بوده است، انگيزه چنداني براي نقل مستقل پيدا نکرده است.
اعتبار حديث در منابع شيعي
اگر در مباحث رجالي فقط بر سند حديث تکيه کنيم، شايد بتوان در سند اين حديث در منابع شيعي موجود خدشه کرد؛ زيرا يا از طريق اهل سنت، يا بدون ذکر سلسله سند و يا از کتاب سليم نقل شده است که نمي توان به طور کامل و مطابق با روال متداول، به آن اعتماد کرد. اما اگر در علم رجال بپذيريم که معيار پذيرش احاديث، يافتن خبر مورد اعتماد (موثوق به) است – که به نظر مي رسد همين ديدگاه درست است – مي توان به اين رخداد کاملاً اعتماد کرد.
درست بودن سلسله سند، راهي براي اعتماد بر صادر شدن يک حديث است. در مواردي ممکن است ما از قراين مختلف ديگر به درستي يک حديث اعتماد پيدا کنيم؛ اگر چه سند آن قابل خدشه باشد. با توجه به اين نکته، شواهد متعددي درستي اين رويداد را تاييد مي کنند، از جمله:
1) انگيزه اي براي جعل اين حديث نبوده است. براي اهل سنت که راويان اصلي اين حديث هستند، اين حديث زحمت زيادي ايجاد کرده است و محتواي آن موجب مذمت خليفه دوم آنان است. بنابراين هيچ گاه چنين افرادي عليه خود حديث جعل نمي کنند. بسيار بعيد است که اين حديث که در منابع شيعي مورد توجه نبوده و سند چنداني ندارد، از منابع شيعي يا از سوي راويان شيعي به منابع اهل سنت نفوذ يافته باشد. خصوصاً با توجه به حساسيت شديد علماي حديث هل سنت به روايات شيعي و به خصوص صحيح بخاري و مسلم. علاوه بر آن توجه داريم که اين حديث به کرات با سندهاي متعدد در اين منابع تکرار شده است. مسلماً راويان يا کتاب هاي شيعي نمي تواند در ميان رجاليون و علماي اهل سنت چنين نفوذي داشته باشند.
2) نقل سليم هم قابل پذيرش است و دليلي بر رد آن نداريم. در وثاقت خود سليم بن قيس ميان علماي ما اختلافي نيست و مسلماً او کتابي هم داشته است. اختلاف در اين است که اين کتاب موجود به نام او، آيا تماماً سخنان خود اوست يا در گذر زمان مطالبي هم وارد آن شده است. بزرگاني مثل شيخ طوسي، مرحوم کليني، مرحوم صدوق و … بر نقل هاي اين کتاب اعتماد کرده و از آن روايت کرده اند. برخي هم مثل علامه حلي و مرحوم شعراني، بر صحت اين کتاب نقدهايي وارد کرده اند.
نظر تحقيقي برخي از انديشمندان اين است که در کتاب سليم موجود، مواردي از تناقض گفتاري، چند مورد عدم هماهنگي با واقعيت تاريخي، نقل از غير سليم و مانند آن وجود دارد که در نتيجه نمي توان ادعا کرد که اين کتاب، بدون تغيير به دست ما رسيده است، اما به صرف وجود موارد اينچنيني، نمي توان از کل معارف بلند اين کتاب هم دست کشيد و آن ها را کنار گذاشت. بنابراين هر موردي که تعارضي بين نقل کتاب با معارف مسلم شيعي يا تاريخي ديديم، آن مورد را نمي پذيريم و بقيه مطالب آن را مي پذيريم (ر.ک: مقاله ي کتاب سليم بن قيس، قاسم جوادي، فصلنامه علوم حديث، ش 35-36 ص 163-179 و مقدمه کتاب سليم بن قيس با تحقيق محمد باقر انصاري زنجاني).
بنابراين اگر هم ترديدي در کتاب فعلي سليم وجود دارد، اين نقل سليم جاي ترديد نيست؛ زيرا اين نقل، نه تنها با هيچ امر مسلّم اعتقادي و تاريخي منافات ندارد، بلکه:
1- با نقل هاي متعدد اهل سنت، تاييد مي گردد.
2. نقل هاي قديمي تري از اين روايت کتاب سليم در دست است که موجب اطمينان به عدم تغيير اين روايت در طول زمان مي شود. مثلاً مرحوم نعماني، در اوايل قرن چهارم آن را در الغيبة با سند مستقل از طريق اهل سنت از سليم روايت مي کند و مرحوم احمد بن علي طبرسي هم در قرن ششم اين روايت را از سليم نقل کرده است.
3. علاوه بر اينها، نقل هاي مستقل مرحوم مفيد و مرحوم نباطي عاملي در الصراط المستقيم و نقل هاي اهل سنت مي تواند به عنوان مؤيد، ضعف احتمالي حديث سليم را جبران کند. از نظر دلالت هم هيچ تعارضي بين محتواي آن با رفتار خليفه دوم يا معارف تشيع وجود ندارد. بنابراين ترديد در نادرستي آن، ترديد علمي و بجا نيست.
4. بر فرض ضعف سند، بر مبناي کساني که شهرت را جابر ضعف سند مي دانند، اين حديث مورد پذيرش است؛ زيرا تقريباً تمام کساني که به بحث درباره آن پرداخته اند، در سند و دلالت آن ترديد نكرده اند. از برخي از علماي گذشته ياد شد . از معاصرين هم افرادي مثل مرحوم شرف الدين، مرحوم احمدي ميانجي در مکاتيب الرسول، علامه عسکري و … به بحث درباره اين حديث پرداخته اند و هيچکدام در درستي آن ترديد نکرده اند. تنها يکي از محققان معاصر در کتاب کشکول زمان، در سند اين حديث ترديد کرده اند که البته در آنجا بحث علمي نشده و گويا خطاب ايشان به اهل سنت است که اگر آنان بخواهند اسلام خليفه دوم را مسلم فرض کنند، چاره اي جز انکار اين حديث ندارند. به هر حال قراين متعدد، واقع شدن اين رويداد را تاييد مي کنند.
5. همچنين بايد توجه داشت که در روايت هايي که به بيان معرفت ديني نمي پردازند، مانند نقلهاي تاريخي، اگر دليل خاصي بر جعل يا دروغگويي راوي نداشته باشيم، و آن خبر با معارف ما سازگار باشد، آن را مي پذيريم. علماي ما در مسايل تاريخي از منابع تاريخي، مثل تاريخ طبري، تاريخ ابن اثير، تاريخ ويل دورانت و حتي کتاب مقدس يهوديان و مسيحيان و … استفاده مي کنند. البته بدين شرط که اولاً، دليلي بر نادرستي يا دروغ پردازي راوي نداشته باشيم و ثانياً، با ساير معارف ما هماهنگ و موافق باشد. اين روش، يک سيره عقلايي و اصل اوليه در برخورد با اخبار است؛ مثلاً ما امروزه اخباري را که از رسانه هاي مختلف درباره مسائل پزشکي، اقتصادي و … پخش مي شود، مي پذيريم مگر آنکه دليلي، نادرستي آن را اثبات کند. و در مواردي که احتمال نادرستي وجود داشته باشد، تحقيق مي کنيم.
بنابراين با توجه به نکات فوق، ترديد در درستي حديث صحيفه و دوات، ترديد معتبري نيست.
پي نوشت:
1.دکتري کلام اسلامي، جامعة المصطفي (صلي الله عليه و آله) العالمية.
منبع:نشريه حديث انديشه، شماره7