خانه » همه » مذهبی » حدّ و مرز آزادي در اسلام بر چه مبنايي است؟

حدّ و مرز آزادي در اسلام بر چه مبنايي است؟

چرايي مرزبندي آزادي به مباني هستي‎شناسي و انسان‎شناختي باز مي‎گردد.

محور اول: مباني هستي‎شناسي آزادي
هدفمندي هستي كه نقش بسزايي در مرزبندي آزادي دارد در مباني هستي‎شناسي ريشه دارد. چنانكه نحوة ارتباط خالق جهان با جهان در برخي مباحث آزادي كه بعداً اشاره خواهيم كرد تأثيرگذار است. ترديدي نيست كه زندگاني انسان خداشناس با حيات ملحدانة فردي كه به وجود خدا باور ندارد، تفاوتي بنيادين دارد چنانكه مقايسه حيات دو انسان خداباور كه هر يك تصوير خاصي از خداي خويش دارند، تفاوتهايي اساسي دارند.[1]اينك به اين دو صورت اشاره مي‎شود:
الف: از آن رو كه در جهان‎بيني توحيدي كه جهان‎بيني اسلامي نوع كامل آن است «جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است.»[2] قرآن كريم در آيات متعددي بر هدفمندي خلقت و عبث نبودن آفرينش جهان تأكيد كرده است. خداوند در آيات متعددي فرموده است:
«ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلاً».[3] ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در آن است بيهوده و باطل نيافريده‎ايم.
همانگونه كه يكي از متفكران مسلمان به حق نوشته است: «اگر ما اعتقاد به خدا نداشته باشيم، ناگزير نمي‎توانيم هدفي را براي هستي در نظر بگيريم. هستي اگر با خدا ارتباطي نداشته باشد پوچ و بيهوده خواهد بود… الهيون كه جهان را ساخته شدة قدرتي آگاه و حكيم مي‎دانند و هستي را نه بر اساس تصادف كه بر اساس نظم و برنامه‎اي حساب شده تفسير و تبيين مي‎كنند به ناگزير جهان را داراي هدف و غايت مي‎دانند.»[4]ب) اينك به تأثير نحوة هستي‎شناسي در مرزبندي آزادي اشاره مي‎كنيم. هستي‎شناسي فلسفه ليبراليسم تصويري از جهان و هستي را ارائه مي‎كند كه در آن خداوند نقش ربوبيت نداشته، وضع قوانين را نيز به عهده خود انسان گذارده است. بنابراين، آنگاه كه خداوند در هستي و نسبت به موجودات نقش ربوبيت و تدبير نداشته باشد، انسان خودش مدبر خويشتن مي‎گردد. تأثير اين مبناي هستي‎شناختي در شكل‎گيري آزادي بسيار زياد است. با چنين ديدگاهي هرگونه پيوند ميان مبدأ فرازميني با آزادي قطع گرديده و براي يافتن مباني آزادي مستقيماً بايد سراغ منابع زميني را گرفت. به همين دليل در فلسفه سياسي ليبراليسم، توجيه اصل آزادي سياسي تنها با توجه به اين منابع صورت گرفته و در نهايت هيچ منبع و مبناي غير انساني (فرازميني) براي آن در نظر گرفته نمي‎شود.[5]حال آنكه در هستي‎شناسي اسلامي خداوند همانگونه كه خالق جهان است رب و مدبر آن نيز مي‎باشد و از اين رو آنچه را كه در تربيت و تدبير و هدايتمندي جهان در رسيدن به غايتش نيازمند است، اعطاء مي‎نمايد و ارسال رسولان و ارائه تعاليم الهي توسط انبياء ريشه در ربوبيت الهي دارد.
نتيجه آنكه بر اساس هستي‎شناسي ليبرالي در طراحي آزادي نيازي به منابع ديني نيست حال آنكه بر اساس هستي‎شناسي اسلامي مراجعه به متون ديني شرط ضروري طراحي آزادي مي‎باشد.

محور دوم: مباني انسان شناختي آزادي
همانگونه كه هستي‎شناسي در وضعيت مقولة‌ آزادي تأثيرگذار است انسان‎شناسي­ها نيز در تصور ما از آزادي نقش آفرين است. اينجا نيز به ذكر تأثيرگذاري انسان‎شناسي در دو جهت از مقوله آزادي بسنده مي‎كنيم.

الف) غايتمندي انسان و مرزداري آزادي
بدون شك مباحث انسان‎شناسي با اصول دين و مسايل هستي‎شناختي آن ارتباط مستحكمي دارد و هم با فروع دين و مسايل ارزشي دين مرتبط است.[6]از اين رو اگر جهان هستي را مخلوق ارادة خالقي حكيم دانستيم كه افعالش هدفمند است انسان نيز كه جزوي از جهان به شمار مي‎رود داراي هدفي خواهد بود قرآن كريم با توجه به رابطة هستي‎شناسي و انسان‎شناسي همانگونه كه بر هدفمندي جهان تأكيد مي‎نمايد بر عبث نبودن خلقت انسان‎ها هم تأكيد مي‎ورزد خداوند در آيات متعددي انسان‎ها را متوجه مي‎نمايد كه: «ايحسب الانسان اَن يترك سدي»[7] آيا انسان گمان مي‎كند كه او را به حال خود رها كرده‎ايم؟ يا اينكه خطاب، به آدميان مي‎فرمايد: «أفحسبتم أنما خلقناكم عَبَثاً»[8] آيا گمان كرده‎ايد كه ما شما را بيهوده آفريده‎ايم؟ آيات فوق هدفداري حيات انساني را ثابت مي‎كند و به انسان‎ها متذكر مي‎شود كه انسان براي رسيدن به مقصدي آفريده شده است[9] بدون شك در صورت هدفداري حيات انساني بايد آزادي انسان‎ها هم براي دستيابي به آن هدف در جهت آن غايت مرزبندي و طراحي گردد.

ب) قرب به خدا و مرزبندي آزادي
همانگونكه كه هدفمندي انسان در مرزداري آنها تأثير بسزايي دارد انسان‎شناسي هم در باب چيستي هدف انسان در طراحي مرزبندي انسان تأثير بسزايي دارد اگر همچون متفكران غربي انسان را موجودي تك ساحتي به شمار آوريم يعني او را موجودي مادي برشماريم و حاكميت اميال و نفسانيات را بر انسان غالب بدانيم چنانكه از ويژگيهاي انسان‎شناسي فلسفه ليبراليسم چنين است[10] در آن صورت غايت حيات آدميان در زندگي، دستيابي هر چه بيشتر به ماديات و امور دنيوي است و در اين صورت آزادي انسان نيز در راستاي چنين هدفي تفسير مي‎شود حال آنكه اگر انسان شناسي ما به گونه‎اي بود كه ماديت بُعد پست حيات او را تشكيل مي‎داد در آن صورت آزادي انسان در راستاي ماديت او تفسير نخواهد شد. از باب نمونه به ديدگاه اسلام دربارة هدف انسان و غايت كمال او اشاره‎اي كوتاه مي‎نماييم:
از ديدگاه اسلام انسان موجودي دو ساحتي است كه علاوه بر جسم داراي روح نيز مي‎باشد قرآن در ماهيت خلق شده آدمي در اين باره مي‎گويد: «آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم. پس آن علقه را مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايي ساختيم، بعد استخوانها را با گوشتي پوشانيديم آنگاه (جنين را در) آفرينشي ديگر پديد آورديم.[11] كه مراد از خلق ديگر همان دميده شدن روح در اوست كه مي‎فرمايد: «ثم سواه و نفخ فيه من روحه»[12] آنگاه او را درست اندام كرد و از روح خويش در او دميد.
همچنين در فرهنگ اسلامي اصالت از آن روح است كه مي‎تواند انسان را به مرز تقوا يا پليدكاري نزديك كند. اين ويژگي سرشت آدمي است كه مي‎تواند ديوصفت يا فرشته‎خو گردد و به اين ويژگي قرآن اشاره مي‎كند «و نفس و ما سويها فألهما فجورها و تقويها»[13] سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد سپس پليدكاري و پرهيزكاري‎اش را به آن الهام كرد.بنابراين كمال و غايت آدمي در ارتباط با روح اوست. در فرهنگ اسلامي فلسفه خلقت انسان، خليفه اللهي شدن اوست يعني خداوند انسان را آفريد تا به مقام و منزلت خليفه اللهي كه عبارتست از قرب بخدا نائل شود زيرا كسي مي‎تواند خليفه الله باشد كه بيش از سايرين با خداوند سنخيت و ارتباط دارد و بيشتر مي‎تواند جلوه‎گر كمالات الهي باشد. به همين جهت وقتي ملائكه از خداوند در باب فلسفه خلقت انسان سؤال مي‎كنند خداوند مي‎فرمايد: «اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفه»[14] پروردگار تو به فرشتگان فرمود من در زمين خليفه‎اي قرار خواهم داد. و همانگونه كه گذشت، منزلت خليفه اللهي آن است كه انسان چنان رشد و كمال يابد كه به لحاظ نظري و عملي به قرب الهي نايل گردد.[15] بدين جهت در فرهنگ قرآني انسانهاي موفق و پيشرو كساني هستند كه به خدا تقرب يافته‎اند «والسابقون السابقون اولئك المقربون»[16]حال اگر غايت انسان قرب بخدا باشد نه فرو رفتن در ماديات بدون شك آزادي انسان هم بايد در اين جهت قرار بگيرد تا تأمين كنندة هدف انسان باشد.
محور سوم: از آنچه در باب غايت انسان از ديدگاه اسلام گفتيم روشن مي‎شود آزادي يك وسيله است براي دستيابي انسان به هدفش و در نتيجه برخلاف برخي مكاتب بشري كه آزادي را يك هدف به شمار مي‎آورند در فرهنگ اسلامي آزادي وسيله‎اي است براي كمال يافتن انسان و به اين جهت است كه آزادي ما بايد مرزبندي گردد.

محور چهارم: آزادي فرد يا جامعه
بدون شك مسئله سعادت و كمال يابي فرد در حوزة خصوصي او مطرح است و اختيار و انتخاب انسان است كه به آن شكل مي‎دهد اسلام همانگونه كه گذشت اكراه در اين حوزه را جايز نمي‎شمارد و تأكيد مي‎كند كه انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا[17]؛ ما انسان را به راه درست هدايت مي‎كنيم خواه شاكر باشد يا كفر بورزد. اما در حوزة اجتماعي و عمومي نمي‎تواند به نام آزادي انتخاب براي آزادي ساير افراد جامعه و كمال اجتماع مزاحمت ايجاد نموده و احياناً به كمال جامعه آسيبي رساند و اين مسئله‎اي است كه نه تنها اسلام بلكه مكاتب بشري نيز بر آن تأكيد ورزيده‎اند.
جان راولز در اين باره مي‎گويد: «محدوديت آزادي در ارتباط با منافع عمومي جايز است به عبارت ديگر، از آنجا كه اجراي اصل منفعت عمومي ـ يعني بهره‎مندي جامعه از حداقل استاندارد امكانات زندگي ـ شرط لازم اعمال و ارتقاي آزادي است، به منظور نيل به اين اصل مي‎توان آزادي را محدود نمود.»[18] بدين ترتيب كمال جامعه و آزادي آنان در رسيدن به كمالش،‌ آزادي فرد را مرزبندي مي‎كند و تا آنجا محترم مي‎شمارد كه به كمال جامعه آسيب نرساند. از اين رو يكي از وظايف دولت و حاكميت آن است كه هم از آزادي‎هاي فردي دفاع نمايد و هم حريم آزادي اجتماعي و كمال جامعه را محافظت نمايد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. هدف زندگي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.
2. آزادي و دمكراسي از ديدگاه اسلام و ليبراليسم، علي رباني گلپايگاني، مؤسسة آموزشي و پژوهشي مذاهب اسلامي.
 
پي نوشت ها:
[1] . سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، مؤسسة فرهنگي طه، چاپ اول، 1377، ص21.
[2] . مطهري، مرتضي، مقدمه‎اي بر جهان‎بيني اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه، 1362، ص72.
[3] . ص/27.
[4] . نصري، عبدالله، مباني انسان‎شناسي در قرآن، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر، چاپ اول، 1379، ص95.
[5] . ميراحمدي، منصور، آزادي در فلسفه سياسي اسلام، قم، بوستان كتاب، چاپ اول، 1381، ص114.
[6] . رجبي، محمود، انسان‎شناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ پنجم، 1381، ص22.
[7] . قيامت/36.
[8] . مؤمنون/115.
[9] . مباني انسان‎شناسي در قرآن، همان، ص96.
[10] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، انتشارات صدرا، ص100.
[11] . مؤمنون/14.
[12] . سجده/9.
[13] . شمس/7ـ8.
[14] . بقره/30.
[15] . واعظي، احمد، انسان از ديدگاه اسلام، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1377، ص155.
[16] . واقعه/11.
[17] . انسان/3.
[18] . محمودي، سيد علي، عدالت و آزادي، تهران، مؤسسة فرهنگي انديشة معاصر، 1376، ص129.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد