طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حدیث در فراز و نشیب عقاید صوفیه(2)

حدیث در فراز و نشیب عقاید صوفیه(2)

حدیث در فراز و نشیب عقاید صوفیه(2)

در این بخش، به بیان چند نمونه از احادیثی می‌پردازیم که متصوّفه جعل کرده‌اند. صوفیه جهت مشروعیت بخشیدن به مبانی فکری و عقیدتی خود و اثبات حقانیت اعتقاداتشان،

0002154 - حدیث در فراز و نشیب عقاید صوفیه(2)
0002154 - حدیث در فراز و نشیب عقاید صوفیه(2)
نویسنده : میثم کهن ترابی

 

ب. حدیث در نگاه صوفیه

در این بخش، به بیان چند نمونه از احادیثی می‌پردازیم که متصوّفه جعل کرده‌اند. صوفیه جهت مشروعیت بخشیدن به مبانی فکری و عقیدتی خود و اثبات حقانیت اعتقاداتشان، احادیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام مخصوصاً حضرت علی علیه السلام نقل کرده‌اند مبنی بر این که مکتب تصوّف از سوی آن بزرگواران مورد تأیید بوده و حتی مردم را به تصوّف تشویق می‌کرده‌اند. در ادامه، به نقل و بررسی چند نمونه از آن‌ها می‌پردازیم. نقل کرده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: من اراد اَن یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوّف؛ هر کس بخواهد با خداوند مجالست داشته باشد، باید با متصوّفه مجالست و مؤانست کند. (رساله رفع شبهات، ص60) از حضرت علی علیه السلام نقل کرده‌اند که فرمود: التصوّف، مشتق من الصوف و هو ثلاثة احرف (صاد، واو و فاء). فالصاد، صبرٌ و صدق و صفاء. و الواو، ودّ و وردٌ و وفا. والفاء، فقر و فردٌ و فنا؛ تصوّف، مشتق از صوف است و آن سه حرف است: صاد، به معنای صبر، راستی و صفای دل داشتن؛ واو، یعنی دوستی، ذکر و وفاکردن؛ وفاء، یعنی فقر، تنهایی و غنا (عوالی اللئالی، ج 4،ص 105). امّا بر این احادیث ایراداتی وارد است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم: الف. بنا به تصریح اکثر دانشمندان و علمای اسلامی و حتی بعضی از صوفیه، واژه‌های صوفی و تصوّف، از اواخر قرن دوم هجری مصطلح گشته‌اند و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام این واژه‌ها اصلاً رایج و مرسوم نبوده است ( تاریخ تصوف در اسلام، ج1، ص 24). ب. عدّه‌ای از خود صوفیه، مانند دکتر اسد الله خاوری که از طرف‌داران سرسخت سلسله معروف ذهبیه است، نیز جعلی بودن این احادیث را تصدیق نموده‌اند ( ذهبیه، تصوف علمی، ص 43). ج. کتاب‌های عوالی اللئالی و المجلی، تألیف ابن ابی جمهور احسائی که این احادیث را نقل نموده‌اند، اعتبار چندانی ندارند و اشخاص و علمای بزرگی چون علامه مجلسی، نویسنده این کتاب‌ها را به صوفی‌گری متّهم ساخته‌اند (بحار الأنوار، ج1، ص150). حتی دکتر خاوری نیز متن این کتاب‌ها را معتبر نمی‌داند (جلوه حقّ، ص79). د. اگر این احادیث صحّت داشت، در کتاب‌های معتبر حدیثی فریقین می‌آمد. وانگهی با وجود این احادیث صحیح معتبر! ائمّه هدی علیهم السلام که فرزندان خلف آن دو بزرگوارند و در حکم «کلّهم نور واحد» هستند، به هیچ وجه بر خلاف دستورهای آنان سخنی بر زبان نمی‌راندند. در حالی که احادیث قابل توجّهی از طرف ائمّه علیهم السلام در مذمّت صوفیه و تصوّف و مخترع آن «ابوهاشم کوفی» وارد شده است که ما در بخش بعد به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. ه. در بعضی از کتاب‌های صوفیان، سخنانی از مشایخ آنان نقل شده است که شباهت بسیار زیادی به احادیث فوق از ائمّه علیهم السلام دارند. این مسئله، این احتمال را تقویت می‌کند که چه بسا احادیث منقول از معصومان نیز از بزرگان خود آنان است که بعداً و به تدریج به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نسبت داده‌اند. و. به نظر بعضی از علماء، در نقل بعضی از این احادیث، نوعی تحریف صورت گرفته است، بدین معنا که واژه‌ها را تغییر داده‌اند. مثلاً واژه «هل الصفه» را به «اهل التصوّف» تبدیل کرده‌اند. علی تابنده، قطب قبلی فرقه گنابادیه، در کتاب خورشید تابنده در جعلی آشکار می‌نویسد: «در رساله شهیدیه، به نقل از بحار الأنوار آمده است که در شب معراج، ارض بیدخت به حضرت رسول صلی الله علیه و آله به نورانیت مشهود شد (خورشید تابنده، ص46). این صوفی، برای مشروعیت بخشیدن به فرقه خود، دست به جعل این حدیث زده است. با جستجویی در کتاب بحار الأنوار، معلوم می‌گردد که این روایت در آن و حتی در هیچ کتاب شیعه موجود نیست. یکی از عبارت‌هایی که معمولاً به آن حدیث قدسی گفته می‌شود این است: «الطریق الی الله بعدد انفاس الخلائق؛ راه‌های رسیدن به خدا، به تعداد جان‌های مخلوقات است». به این روایت هم از لحاظ سند و هم از لحاظ محتوا اشکالاتی وارد است. جهاد فرحات، نویسنده لبنانی، در بررسی‌های خود آورده است که این عبارت، در میان مردم و بخصوص صوفیان شهرت دارد و متداول است تا آن جا که مردم گمان می‌کنند این عبارت بی تردید حدیث قدسی است. و هرگاه بخواهند درستی روشی معیّن یا شکلی مشخّص را برای نزدیکی به خداوند بزرگ اثبات کنند، به این عبارت استشهاد می‌نمایند. شهرت این عبارت به حدّی است که برخی از عالمان آن را به پیامبر نسبت می‌دهند. امّا باید گفت این عبارت، حدیث نیست؛ زیرا تا آن جا که جستجو کرده‌ایم اثری از آن در میان کتاب‌های حدیثی مسلمانان نیافته‌ایم. بعضی از فضلا نیز به عدم دست‌رسی بر مستندی روایی برای آن تصریح کرده‌اند. از این رو، باید گفت که این عبارت، عبارت مشهوری است که اساس ندارد. مرحوم آیة الله مرعشی نجفی نیز در شرح کتاب احقاق الحق به ساختگی و افترا بودن این حدیث و استفاده کردن صوفیه از این عبارت در مقاصد فاسد خویش اشاره کرده است (بررسی سند چند حدیث مشهور، ص 135ـ114). گاه احادیثی بسیار سخیف و بدور از عقل و منطق، از برخی صوفیه نقل می‌گردد که نیازی به جستجو در منابع و بررسی سند آن‌ها نیست. به عنوان نمونه، قشیری از بزرگان صوفیه، در تفسیر خود به نام لطائف الاشارات ذیل آیه 96 سوره هود حدیثی نقل می‌کند که طبق آن موسی علیه السلام هنگام قبض روح، به صورت ملک الموت سیلی زده است ( لطائف الاشارات، ج2، ص155).

در همان کتاب و در ذیل آیه 161 سوره آل عمران، از قول امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است که به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «عموی گمراهت مرد و از دنیا رفت». و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز به علی علیه السلام فرمود: برو و پس از غسل و کفن، او را در خاک پنهان کن (همان، ج 1، ص 293). هم‌چنین است نسبت دادن قسم به لات و عزّی، به عبد المطلّب در جریان حمله ابرهه به مکّه.

با دانستن اندکی از تاریخ و در نظر گرفتن خدماتی که عموی بزرگوار پیامبر به اسلام انجام داده است، به طوری که پیامبر از مرگ وی بی اندازه ناراحت شد، به ساختگی بودن حدیث پی می‌بریم. صوفیه برای ترغیب، تشویق و ترهیب مردم نیز دست به جعل حدیث زده است؛ با این توجیه که حدیث را به خاطر خدا جعل کرده‌اند و این گونه دروغ گفتن را برای خدا روا داشته‌اند. گفته‌اند: برای پیامبر خداست نه علیه او. ابوریه درباره صوفیه می‌گوید: «دروغ گفتن در بین آنان رایج است و بدون شناخت، دقّت و آگاهی حدیث نقل می‌کنند. لذا نباید به احادیث انباشته شده در کتاب‌های وعظ، عرفان و تصوّف اعتماد کرد مگر آن که سند نقل شده و میزان اعتبار حدیث معلوم گردیده باشد. این حکم تنها شامل کتاب‌هایی نیست که مؤلّف آن شهرت علمی ندارد، مانند نزهة المجالس که در زمینه حدیث و غیر آن انباشته از دروغ است، بلکه کتاب‌های دانش‌مندان بزرگی همچون احیاء العلوم غزالی نیز مشتمل بر احادیث جعلی زیادی است» ( اضواء علی السنّة المحمّدیه، ص 122ـ123). «عبد الله نهاوندی می‌گوید: به غلام خلیل گفتم: این احادیثی که در باره رقائق روایت می‌کنی را از کجا آورده‌ای؟ وی پاسخ داد: ما آن‌ها را جعل کرده‌ایم تا با آن‌ها دل‌های مردم عادی را نرم کنیم» ( الموضوعات من الاحادیث المرفوعات، ج1، ص22). آنها با برشمردن ثواب‌های بسیار زیاد برای اعمال مستحب و یا عذاب‌های بسیار بزرگ برای ترک مستحبات، اقدام به چنین اعمالی می‌کردند. ابن جوزی می‌نویسد: «ابن مهدی گفت: به میسرة بن عبد ربّه گفتم: احادیثی را که نقل می‌کنی که هر کس فلان چیز را بخواند ثوابی چنان و چنان دریافت کند، از کجا آورده‌ای؟ وی در پاسخ گفت: وضعتها ارغب الناس فیها» (همان، ج1، ص 23). هم‌چنین وی به سند خویش از ابوعمّار مروزی نقل کرده که به ابوعصمه نوح بن ابی مریم مروزی گفته شد: این حدیث را که از عکرمه از ابن عباس در باره فضائل قرآن، سوره به سوره، روایت می‌کنی از کجا آورده‌ای در حالی که این حدیث نزد شاگردان عکرمه نیست؟ او پاسخ داد: من دیدم مردم از قرآن روی گردانیده به فقه ابوحنیفه و مغازی ابن اسحاق اشتغال ورزیده‌اند، از این رو، این حدیث را برای تقرب به خدا جعل کردم (همان، ج1، ص24).
از جمله گروه‌هایی که جعل حدیث را برای ترغیب مردم به عبادات و ترهیب ایشان از گناهان جایز می‌دانستند، فرقه کرامیه است. یکی دیگر از مواردی که شاید تأثیری کمتر از جعل حدیث نداشته باشد، تأویلات ناصحیح از قرآن است. به عنوان نمونه، ابن عربی در ذیل آیه «خَتَمَ الله عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم» می‌گوید: «خلاصه مفهوم این آیه چنین است: یا محمد، اینان که محبّت مرا در دل پنهان داشتند (کافران)، برایشان تفاوتی ندارد. چه آنان را به وعید خود بیم دهی و چه بیم ندهی به سخن تو ایمان نمی‌آورند؛ زیرا اینان جز مرا نمی‌بینند و درک نمی‌کنند. چگونه به تو ایمان آوردند در حالی که بر دل‌هایشان مهر (محبّت خود) زده‌ام. تا جایی برای چشم‌هایشان پوششی از بهاء و عظمت خود افکنده‌ام تا دیگری را هرگز نبینند. اگر توجّه‌شان را از سوی خود به تو معطوف دارم، به رنج و اندوه می‌افتند. در حالی که محو جمال والای من گشته‌اند و مبهوت، به این منظر تابناک می‌نگرند. پس چگونه اینان را از خود بازدارم و متوجّه بیم دادن‌های تو کنم!» ( تفسیر و مفسران، ج 2، ص121). در تفسیر سلمی، ذیل آیه «انّی جاعل فی الارض خلیفه» (بقره، آیه 30) آمده است: «فرشتگان، دعاوی خویش را وسیله‌ای در پیش‌گاه پروردگار قرار دادند، ولی خداوند به آتش دستور داد که آنان را بسوزد. آتش در یک لحظه هزاران نفر از آنان را سوزاند. سپس از درِ عجز در آمدند و گفتند‌: «سبحانک لا علم لنا» (همان، آیه 32). ابن تیمیه، صاحب این تفسیر را به جعل و بدعت متّهم ساخته می‌گوید: «آنچه، از تفسیرش از امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام روایت کرده است، همگی کذب و افترا بر وی است؛ همانگونه که دیگران بر وی افترا بسته‌اند» ( تفسیر و مفسران، ج2، ص122). هم‌چنین شمس الدین ذهبی، در کتاب تذکرة الحفاظ (ج 3، ص 1049) می‌گوید: «سلمی تفسیری دارد که فجایع و تأویلات صوفیه را در برگرفته است». و خطیب بغدادی می‌گوید: «سلمی به نفع صوفیان جعل حدیث می‌کرد» ( تاریخ بغداد، ج2، ص 248). این تأویلات ناصحیح فقط در رابطه با قرآن مطرح نیست، بلکه احادیثی نیز از تأویلات عجیب صوفیه در امان نمانده است. از کتاب فقه الرضا علیه السلام نقل کرده‌اند که در وقت تکبیرة الاحرام، رسول خدا را به یاد آر و یکی از ائمّه علیهم السلام را نصب العین خود قرار ده. بیشتر صوفیه می‌گویند غرض از نصب العین قرار دادن یکی از ائمّه علیهم السلام، در نظر گرفتن و حاضر ساختن صورت است در دل مرشد تا از تفرقه و وسوسه شیطان خلاصی یافته شود (طرائق الحقائق، ج1، ص 431). علامه مجلسی در باره این حدیث می‌فرماید: «لم یذکر ذلک فی خبر آخر». و مصحح بحار الأنوار در پاورقی همان صفحه می‌نویسد: «این جمله از افزوده‌های ابن ابی العزاقر الشلمغانی است که از اصحاب حلول و اتّحاد بوده است» (بحار الأنوار، ج84، ص217).
شیخ حسین نهاوندی غروی می‌نویسد: «شیخ حرّ عاملی، فقه الرضا علیه السلام را از کتب مجعوله و موضوعه دانسته و در وسائل الشیعه ابداً از آن خبری ذکر نکرده و هم‌چنین مرحوم صدوق در عیون و کلینی در الکافی، اسمی از فقه الرضا علیه السلام نبرده‌اند. و به فرض تسلیم، مراد به آن کلام این است که به برکت ولایت و محبّت آن بزرگواران، امید قبول شدن نماز داشته باشد» ( تنبیه الغافلین، ص30). روایات صحیحی تصریح دارند به این که نباید در حال نماز و عبادت، متوجّه غیر خدا بود و اصلاً اگر غیر از این باشد شرک محسوب می‌شود (بحار الأنوار، ج4، ص166). البته با کمی دقّت و تأمّل در مضمون حدیث، به روشنی می‌توان فهمید که غرض از نصب العین قرار دادن ائمّه علیهم السلام پیروی از اعمال و کردار آن بزرگواران است و به ما سفارش شده است که علاوه بر شفیع قرار دادن آنان در عبادت، سعی کنیم عبادتمان نیز شبیه عبادت آنان باشد. در خاتمه این بخش باید دانست که علمای بزرگی در طول تاریخ اسلام به تبعیت از ائمّه علیهم السلام از صوفیه دوری جسته‌اند و در نقد فرقه‌های صوفیه کوشیده‌اند. شهید ثانی در کتاب درایه خود فرموده که صوفیه جعل حدیث را جایز دانسته و به نفع خود حدیث جعل می‌کنند. مقدّس اردبیلی در حدیقة الشیعه، شیخ حرّ عاملی در اثنی عشریه، صدر المتألهین در کسر الاصنام الجاهلیه، فیض کاشانی در بشارة الشیعه، علامه حلّی در نهج الحق و کشف الصدق، به ردّ و طرد اعتقادات صوفیه پرداخته‌اند که برای طولانی نشدن مطلب، دوستداران را بدان‌ها ارجاع می‌دهیم.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد