خانه » همه » مذهبی » حرکتِ «رحمت الهي» در آيات قرآن

حرکتِ «رحمت الهي» در آيات قرآن

حرکتِ «رحمت الهي» در آيات قرآن

قرآن، تعبيرهاي گوناگوني درباره‌ي رحمت الهي دارد. گاهي اين تعبيرها صورت حرکتي پيدا مي‌کنند. به عنوان نمونه، در ماجراي اصحاب کهف مفهوم‌سازي خاصي را از رحمت الهي به صورت حرکت انتشاري مي‌بينيم.

rahmateelahi - حرکتِ «رحمت الهي» در آيات قرآن
rahmateelahi - حرکتِ «رحمت الهي» در آيات قرآن
نويسنده: عليرضا قائمي‌نيا

 

قرآن، تعبيرهاي گوناگوني درباره‌ي رحمت الهي دارد. گاهي اين تعبيرها صورت حرکتي پيدا مي‌کنند. به عنوان نمونه، در ماجراي اصحاب کهف مفهوم‌سازي خاصي را از رحمت الهي به صورت حرکت انتشاري مي‌بينيم.
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا (1)
و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مي‌پرستند کناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براي شما در کارتان گشايشي فراهم سازد.
خداوند رحمت را به صورت منبعي در نظر مي‌گيرد که از آن براي اصحاب کهف منتشر مي‌شود. به عبارت ديگر، رحمت به يک منبع تبديل مي‌شود که اشياء خيالي از آن ساطع مي‌شود و به طرف غار حرکت مي‌کنند و وقتي به اصحاب کهف در غار مي‌رسند، متوقف مي‌شوند. خداوند شمول رحمت بر آنها را با حرکت خيالي انتشاري نشان مي‌دهد. اين تعبير با موقعيت و ماجراي اصحاب کهف تناسب دارد. مي‌دانيم که آنها فرار کردند و به غار پناه بردند. اراده‌ي الهي هم به اين امر تعلق گرفت که آنها در همان جا بمانند؛ بنابراين، خداوند رحمت را منبعي در نظر مي‌گيرد که بر آنها در غار منتشر مي شود. اين وضعيت مشابه تابش نور آفتاب به درون غار است. آنها در غار ماندند، از اين‌رو بايد رحمت الهي مانند نور بر آنها بتابد و با حرکت انتشاري به آنها برسد.
در آيه‌ي فوق سه نکته‌ي قابل توجه در حرکت خيالي رحمت به چشم مي‌خورد:
1.صدر آيه‌ به منزله‌ي زمينه عمل مي‌کند و انتشار رحمت نسبت به آن شکل است. به عبارت ديگر، دوري جستن از مشرکان (اعتزال) و عبادت خداوند به عنوان معبود يگانه و پناه بردن به غار در مجموع زمينه‌اي براي انتشار رحمت است. اين نکته بدين معناست که در اين سياق اموري که در صدر آيه ذکر شده‌اند که آنها در مفهوم‌سازي «رحمت» برجسته مي‌شوند و اهميت فوق‌العاده‌اي دارند. در نتيجه، به دنبال اعتزال (دوري جستن از مشرکان)، انتشار رحمت مطرح مي‌شود.
2. در آيه‌ به طور صريح پنجره‌ي توجه به سوي مقطع آغازين؛ يعني منبع انتشار باز شده است. در فراز «يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ» از آيه، ربّ به مثابه‌ي منبع رحمت مفهوم‌سازي شده است. اين انتشار به نفع اصحاب کهف (لکم) است. اصحاب کهف در واقع مقطع پاياني رحمت الهي‌اند و رحمت مذکور در آيه به آنها مي‌رسد. به عبارت ديگر، در آيه به طور ضمني پنجره‌ي توجه به روي بخش پاياني هم باز شده است؛ اما چرا به طور ضمني؟ در حرکت منتهااليه با حرفِ «الي» نشان داده مي‌شود، ولي در آيه به جاي «اليکم» تعبير «لکم» آمده است که بر منفعت و ملکيت دلالت مي‌کند؛ يعني انتشار رحمت خداوند به آنها خواهد رسيد. به عبارت ديگر، پنجره‌ي پاياني در داخل قلمرو توجه هست، ولي در کانون توجه قرار ندارد.
3.بازشدن پنجره‌ي توجه کاملاً با سياق هماهنگ است؛ هدف از پناه بردن آنها به غار، اعتقاد به توحيد ربوبي خدا و پرستش او بوده است. در چنين سياقي بايد هم به منبع انتشار رحمت و مقطع آغازين آن توجه شود. در واقع خداوند با بيان اين ماجرا نشان مي‌دهد که توحيد ربوبي مسئله‌اي بسيار مهم است و در طول تاريخ بوده‌اند کساني که به خاطر اين اعتقاد به همه چيز خود روي برگردانده‌اند و به همين دليل رحمت‌الهي نصيب آنها شده است. در اين سياق، اهميت اصلي با توحيد ربوبي است و مقطع پاياني (اصحاب کهف) به خاطر همان ذکر شده است. اصل اهميت (اصل اول از سه اصل لنگ‌اکر) در اين مورد نحوه‌ي باز شدن پنجره‌هاي توجه را هدايت مي‌کند؛ از آنجا که پنجره‌ي آغازين اهميت دارد، به صورت صريح آمده و پنجره‌ي پاياني به طور ضمني ذکر شده است تا کاملاً با بيان توحيد ربوبي هماهنگ باشد.
تعبير «ينشر» در مورد رحمت در سوره‌ي شوري هم آمده است:
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (2)
و اوست کسي که باران را – پس از آنکه [مردم] نوميد شدند – فرود مي‌آورد، و رحمت خويش را مي‌گسترد و هموست سرپرست ستوده.
در صدر آيه از فرستادن باران بعد از نااميدي مردم سخن به ميان آمده است. مفهوم‌سازي متناسب در اين مورد نيز نشر رحمت است. معمولاً بعد از اينکه باران نازل شد، آفتاب نورافشاني مي‌کند؛ بنابراين، در اين مورد منبعي در نظر گرفته مي‌شود که رحمت از آن منتشر مي‌شود. به عبارت ديگر، در اين زمينه (بعد از نزول باران) مفهوم‌سازي رحمت به صورت منبعي که نور از آن منتشر مي‌شود تناسب دارد. اين آيه با آيه‌ي قبلي از دو جهت تفاوت دارد:
1.صدر آيه‌ي اخير، برخلاف آيه‌ي قبلي، به تنهايي زمينه‌ي انتشار رحمت را نشان نمي‌دهد؛ بلکه مجموع برخي از نکات که در آيات قبلي آمده‌اند همراه با صدر آيه، زمينه‌ي انتشار رحمت را تشکيل مي‌دهند. در آيات قبلي به برخي از فضل‌هاي خداوند بر بندگانش و اينکه او همواره بر فضلش مي‌افزايد اشاره شده است. انزال باران و انتشار هم در آيه از جمله‌ي فضل‌هاي خداوند هستند؛ اما از آنجا که در آيه به اين دو فضل الهي اشاره شده و نزول باران مانندِ انتشار آب از يک منبع است، رحمت هم به صورت امري که از منبعي منتشر مي‌شود لحاظ شده است. در نتيجه، افزايش فضل‌الهي همراه با انزال باران زمينه‌ي تعبير انتشار رحمت شده است.
2.اين آيه درصدد بيان نکته‌اي کلي است و به همين دليل تعبير «لکم» در آن نيامده است؛ رحمت الهي همواره انتشار مي‌يابد و مانندِ باران از آسمان فرود مي‌آيد؛ اما شامل حال چه کساني مي‌شود؟ آيه در اين مورد اطلاعاتي به دست نمي‌دهد؛ ولي آيه‌ي قبلي اطلاعاتي در اين زمينه به مخاطب ارائه مي‌دهد؛ دوري از فضاي شرک و پرستش خداوند يگانه موجب انتشار رحمت مي‌شود.به عبارت ديگر، آيه‌ي قبلي به طور ضمني به کساني که از رحمت‌الهي نصيب مي‌برند، اشاره کرده است؛ ولي اين آيه تنها به انتشار رحمت از خداوند سخن به ميان آورده است؛ چرا که در سياق اشاره به فضل‌الهي بايد به بيان خود انتشار رحمت بسنده شود.
به برخي ديگر از مفهوم‌سازي‌هاي رحمت اشاره مي‌کنيم. در ماجراي حضرت لوط مفهوم‌سازي ديگري از رحمت‌الهي را مي‌بينيم:
وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ، وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (3)
و به لوط حکمت و دانش عطا کرديم و او را از آن شهري که [مردمش] کارهاي پليد [جنسي] مي‌کردند نجات داديم. به راستي آنها گروه بد و منحرفي بودند و او را در رحمت خويش داخل کرديم، زيرا او از شايستگان بود.
در آيه‌ي فوق، رحمت به صورت مرزنما و ظرفي تصور شده است که خداوند حضرت لوط را به آن داخل مي‌سازد. قوم لوط کارهاي زشت بسياري انجام مي‌دادند. از اين‌رو، رحمت الهي بايد در مکاني بيرون از مکان قوم لوط مفهوم‌سازي مي‌شد که وقتي حضرت لوط به طرف آن حرکت مي‌کرد از قوم خود دور مي‌شد و از دست آنها نجات پيدا مي‌کرد. خداوند در اين موقعيت رحمت را مکان و ظرفي بيرون و دور از قوم لوط در نظر مي‌گيرد که حضرت لوط را به خاطر دور شدن از قومش به آن داخل مي‌سازد.
مفهوم‌سازي مشابه ديگري را در سوره‌ي جاثيه مي‌بينيم:
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (4)
و اما کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‌اند، پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خويش داخل مي‌گرداند. اين همان کاميابي آشکار است.
در آيات قبلي از خسران مبطلين (باطل‌انديشان) و به زانو درآوردن هر امتي از شدت هول و فزع در قيامت و نوشته شدن اعمال همه سخن به ميان آمده است. در چنين موقعيتي، خارج ساختن مؤمنان از ميان آنها و داخل ساختن آنها در رحمت تناسب دارد. در اين موقعيت هم خداوند رحمت را به صورت ظرفي در نظر مي‌گيرد که هر کس را در آن داخل سازد به «فوز مبين» دست يافته است و از آن هول و فزع در امان خواهد بود؛ بنابراين، در هر موردي که قرآن رحمت را به صورت يک ظرف مفهوم‌سازي مي‌کند، پيش از آن به وضعيت و موردي نامطلوب اشاره شده است که عده‌اي خاص (مؤمنان) يا شخصي خاص (مانندِ حضرت لوط) بايد از آن موقعيت خارج شوند و در اين ظرف قرار گيرند. نوعي حرکت خيالي در اين مورد وجود دارد. در حقيقت، خداوند اين عده را مشمول رحمت خود مي‌سازد؛ اما در تعبير به گونه‌اي مفهوم‌سازي مي‌کند که آنها را از جايي خارج و در رحمت خود (ظرف) داخل مي‌سازد. وجود اين وضعيت نامطلوب زمينه‌اي براي حرکت خيالي به سوي رحمت مي‌شود. در مورد حضرت لوط اين وضعيت با قوم گره خورده است و بايد آن حضرت از آنان دور شود تا به رحمت الهي داخل شود، ولي در قيامت همه در هول و فزع خواهند بود و اعمال ثبت شده‌ي خود را خواهند ديد. مؤمناني که اعمال نيک دارند، به خاطر ايمان و اعمال نيکشان از آن وضعيت خارج و در رحمت الهي داخل خواهند شد.
آيه‌ي سوره‌ي انبياء (ماجراي حضرت لوط) از چند جهت با آيه‌ي سوره‌ي جاثيه (ماجراي مؤمنان در قيامت) و نيز با آيات قبلي تفاوت دارد:
1.در هر دو آيه اشخاص (حضرت لوط يا مؤمنان) شکل هستند که نسبت به زمينه‌ي خاصي حرکت خيالي دارند. در آيات قبلي رحمت در حرکت خيالي بود و نسبت به زمينه‌اي در حرکت لحاظ مي‌شد؛ اما در اين دو آيه رحمت مانندِ ظرفي است که آنها به سوي آن در حرکتند.
2.در سوره‌ي انبياء (ماجراي حضرت لوط) به بخش آغازين (من‌القرية) اشاره شده است؛ اما در آيه‌ي 30 سوره‌‌ي جاثيه به بخش آغازين اشاره نشده است و ما با توجه به سياق آن را مي‌فهميم. در ماجراي قوم لوط، هلاک آنها به خاطر گناهانش اهميت دارد، ولي در قيامت، وضعيت نهايي مؤمنان چشمگير است و اهميت دارد. به همين خاطر، پنجره‌ي توجه در سوره‌ي انبياء به روي بخش آغازين و در سوره‌ي جاثيه به روي بخش نهايي باز شده است.
3. در سوره‌ي انبياء خداوند به عنوان گوينده در گفتار حضور دارد و از اين جهت ذهني‌سازي در مورد آن صورت گرفته، ولي در آيه‌ي سوره‌ي جاثيه خداوند به عنوان مستقل از گفتار مفهوم‌سازي شده است و آيه نمونه‌اي از عمليات عيني‌سازي را در بردارد. مي‌توانيم اين نکته را با توجه به سياق آيات تبيين کنيم.
جدول زير تفاوت‌هاي شناختي آيات فوق را نشان مي‌دهد.

حرکت خيالي در مورد رحمت

شکل

زمينه

پنجره‌هاي توجه

کهف آيه‌ي 16

رحمت

بت‌پرستي و شرک قوم

آغازين + پاياني (ضمني)

شوري آيه‌ي 28

رحمت

فضل خداوند و نزول باران

ــــــــــــــــــــــ

انبياء آيه‌ي 74 – 75

لوط

وضعيت قوم لوط

آغازين + پاياني

جاثيه آيه‌ي 30

مؤمنان

وضعيت کافران

پاياني (رحمت)

در تمام مواردي که در قرآن رحمت به کار رفته است، حرکت خيالي به چشم نمي‌خورد. به برخي از اين قبيل موارد اشاره مي‌کنيم. مفهوم‌سازي منحصر به فردي از رحمت در سوره‌ي حديد آمده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (5)
اي کساني که ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا کند و براي شما نوري قرار دهد که به [برکت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است.
در اين آيه، تعبير حرکت خيالي در مورد رحمت به چشم نمي‌خورد؛ اما در آن دو نوع فعاليت تعبيري ديگر در مورد رحمت صورت گرفته است. هم فعاليت فرديت‌بخشي و هم جرح و تعديل سنجه‌اي در آن وجود دارد. کفل به معناي حظّ و بهره است. راغب در مفردات گفته است:
کفيل حظّي است که در آن کفايت است. در آيه‌ي وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (6) گويا مراد اين است که متکفل امر شده است. اين مانند سخن خداوند است که فرمود: فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ (7) يعني مرا کفل آن قرار بده. کفل هم به معناي کفيل است. خداوند فرموده: يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ؛ يعني دو کفيل از نعمتش در دنيا و آخرت. (8)
در آيه هم براي رحمت حدودي تصور شده است. به عبارت ديگر، «رحمت» مانند امري در نظر گرفته شده که حدود معيني دارد و سپس دو برابر (کفلين) شده است (اين نوع عمليات از نظر شناختي، «جرح و تعديل سنجه‌اي» نام داشت). اين نوع مفهوم‌سازي با صدر آيه تناسب دارد. دو مورد در صدر آيه آمده است که هر يک رحمتي خاص مي‌طلبد.

پي‌نوشت‌ها:

1.کهف: 16.
2.شوري: 28.
3.انبياء: 74 – 75.
4.جاثيه: 30.
5.حديد: 28.
6.نحل: 91.
7.ص: 23.
8.ابي‌القاسم الراغب الاصفهاني؛ المفردات في غريب‌القرآن؛ ص 436.

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد