خانه » همه » مذهبی » حضرت زهرا (س) و دفاع از حریم تشیّع (2)

حضرت زهرا (س) و دفاع از حریم تشیّع (2)

حضرت زهرا (س) و دفاع از حریم تشیّع (2)

حرکت انقلابی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حقّ اسلامی از همان روزهای اوّلیه وفات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع شد. آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دار

0045601 - حضرت زهرا (س) و دفاع از حریم تشیّع (2)
0045601 - حضرت زهرا (س) و دفاع از حریم تشیّع (2)

 

نویسنده: مریم حکمت نیا

 

 

3- نقش حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن

حرکت انقلابی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حقّ اسلامی از همان روزهای اوّلیه وفات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع شد. آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دار فانی را وداع نمود و مسلمانان تاری به نام خلافت گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری حضرت علی (علیه السّلام) سر باز زدند، رهاورد شورای سقیفه، اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزی مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.
تمام این حوادث زمانی تحقّق یافتند که حضرت علی (علیه السّلام) همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول بود. در این موقعیّت، تنها مشکل خلیفه ی جدید، حضرت علی (علیه السّلام) و یاران او بود، زیرا می دانست که حضرت علی (علیه السّلام) هرگز به چنین عملی تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.
ظاهراً هنوز این تهدیدها عملی نشده بودند که صدای گریه ی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در «مدینه»پیچید. این صدا دقیقاً با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) می خواست با زبان قلب ها مردم را متوجّه حق مسلوب سازد.
پرداختن حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) به گریه در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد؛ آن نیز خطبه ی غرّا و جهادی است بزرگ؛ خطبه ای که بر نفوس مردم اثری عمیق نهاد و ذهن ها را از پرسش های گوناگون آکنده ساخت؛ پرسش هایی که سرانجام به یک پاسخ روشن می رسیدند: ناخشنودی فاطمه (علیهاالسّلام) که خشنودی اش خشنودی خداوند است و غضبش غضب خدا.
مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه ی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بسیار کوشیدند؛ ولی تلاششان ناکام ماند و اشک های اعتراض دخت رسول خدا (علیهاالسّلام) همچنان بر دامن پاکش فرو می ریختند. این وضعیّت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) از آن منطقه ادامه یافت.
در این موقعیّت، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) احساس کرد تمام درهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرمان خدا بر روی همگان بسته و تنها بر حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شده اند؛ حقوق معنوی او و رهبری بر حقّ الهی که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه ی اسلامی جدید، ضایع و تباه گشته اند و حقوق مادّی که می توانستند تا حدّی او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یاری دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامی بکشند، از دست رفته اند.
دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطری دیگر تهدید می کرد. آنها پس از غصب خلافت، احکام اسلامی را نیز زیرپا نهادند و اندیشه ی تحریف آیات «قرآن» را در سر می پروراندند. اسلام به بیانی صریح تر و فصیح تر نیاز داشت تا مسلمانان، حقایق را با بیانی گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از این رو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهی از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او در دست بسان راه رفتن پدرش بود و گام هایش قدم های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در اذهان زنده می کردند.(1)
دخت گرانقدر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان گروهی از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پرده ای بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهی از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صدای گریه ی مردم فضای مسجد را پر کرد. او پس از اینکه گریست و گریاند و قلب ها را به تپش درآورده و برای پذیرش حق نرم ساخت، خطبه ی تاریخی و غرّای خود را آغاز کرد.
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در سخنرانی خویش، بنابر عادت خطبای اسلامی، پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرح موضوعات اساسی پرداخت. سخن خویش را ابتدا از اهمیّت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمه ای بسیار جالب که حاوی وعظ و حکمت است، بر آن افزود.
حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) مانند یک رهبر مقتدر اجتماعی و سیاسی، وظایف و مسئولیّت ها را بر حسب توانایی افراد و به تناسب استعدادها و موهبت های الهی که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شده اند، تقسیم می کند. بدین سان، فرق آشکار انسانی را که در صف امّت قرار گرفته با انسانی که خداوند او را برای امامت انتخاب کرده است، یادآور می شود و بیان می دارد که هر یک از آنها، مسئولیّتی مربوط به خود دارند. این نظام الهی است که کوچک ترین تغییر در آن، جابه جا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیّت ها خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد:

«اَنتم عبادَ اللهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ وَ اُمناهُ اللهِ علی اَنفسِکم و بلغاؤهُ الیَ الاُمَم، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدُ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیّةٌ استَخلفَها عَلیکم؛(2)»
شما ای بندگان خدا! پرچم های امر و نهی او، حاملان دین و وحی او و امین خدا بر خودتان و تبلیغ کننده ی او به امّت ها هستید. زعیم و رهبر حقّ الهی در میان شماست و آن عهدی است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیه ای است که آن را برای شما جانشین قرار داده است.»

جامعه ی زنده و پیشرفته جامعه ای است که در آن، همه ی افراد در جای خود قرار داشته، مسئولیّت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه ی سالم باید از نظمی همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوی در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولی وظیفه ی خود را انجام دهد. تشریع اسلامی دقیقاً بر پایه ی قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ی ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزی که خداوند آن را در «قرآن» فطرة می نامد و می فرماید:

«فِطرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّم؛(3)
خلقت الهی که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. آن همان دین استوار است.»

پیامبران الهی جملگی برای پیاده کردن این قانون در میان بشر، مبعوث گشته اند و برای یادآوری همان فطرت، رسالت خود را آغاز کرده اند. همان گونه که در خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست و هر عضو و دستگاه و سلولی در این بدن به جای خود و کار خود را دارد، در تشریع اسلامی و نظام پروردگار نیز هر انسانی را جایی است و صاحب هر صفت، روحیه و استعدادی را مقامی و مسئولیّتی مقرّّر که خروج از آن مکان، خروج از نظام تشریع شمرده می شود و خیانت به همان امانتی محسوب می گردد که آسمان ها، زمین و کوه ها آن را حفظ کردند؛ ولی انسان ظلوم جهول، به آن خیانت ورزید.
خروج از این قانون تکوین و نظام خدایی سبب معلولیّت جامعه ی اسلامی گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار می دهد. اگر زمانی دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از ادای وظیفه ی خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقّت کنید اگر امّتی بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتّفاقی می افتد؟ این بدان معناست که گروهی از سلول های پیکر انسان جای سلول های مغزی را بگیرند. بی تردید، در این موقعیّت، بدن از نظم طبیعی خارج شده، کارهایش مختل می گردند.
در نظام الهی، وظایف انسان ها در جامعه به دستور خداوند تبارک و تعالی تقسیم می گردند و اگر وظایف و مسئولیّت ها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیر خدا برگزیند، چنین نظامی نظام شرک خواهد بود که دقیقاً در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویای این امر است:

«وَ رَبُّکَ یَخلُقُ مَا یَشَاءُ وَ یَختَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ سُبحَانَ اللهِ وَ تَعالَی عَمَّا یُشرِکُونَ؛(4)
پروردگار توست که آنچه بخواهد می آفریند و برمی گزیند. آنها حقّ انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آنها شرک می ورزند.»

در خطبه ی حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، جمله ی اوّل ایشان مکان و جای امّت را در دین مبین اسلام معیّن می کند:
«ای بندگان خدا! شما پرچم های امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغ کنندگان او به دیگر امّت هایید.»(5)
پس امّت در رابطه با دین الهی و در جامعه ی اسلامی چهار وظیفه دارد:
1. قبول امر و نهی خدا و تحقّق بخشیدن به آنها در وجود خود؛
2. مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحی خداوند؛
3. امین بر نفوس یکدیگر بودن؛
4. تبلیغ دین.
با این بیان چنان که پیداست انتخاب خلیفه که مسلمانان در صدر اسلام به آن قیام کردند، کاملاً از حیطه ی مسئولیّت آنان خارج بود و باید به دست خداوند متعال انجام می گرفت.
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در آغاز سخن، می خواهد به صورتی مرموز، مردم را مورد سؤال قرار دهد که اوّلاً «انتخاب خلیفه» ز جانب امّت به پیروی کدامین امر الهی صورت پذیرفته است؟ در حالی که خداوند به این عمل دستوری نداده است، امّت چگونه می تواند به آن عمل دست یازد؟ آیا این عمل با بندگی حقّ متعال مغایر نیست؟ و وقتی عملی با انگیزه ی الهی و به امر خدا انجام نپذیرد از دین خدا نیست.
در واقع، باید گفت: مسلمانان برای این عملشان هیچ سند شرعی نداشتند؛ چنان که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در خطبه ی دوم خود، در منزل خویش برای بانوان «مدینه» فرمودند:

«لیتَ شعری بأیِّ سنادٍ استندوا، أم بایِّ عمادٍ اعتمدوا، أم بأیِّة عروةِ تَمسّکوا و علی أیّة ذُریّةٍ أقَدموا و اجتنکوا؟ لَبِئسَ المولی وَ لَبِئسَ العشیرُ و بِئسَ لِلظالمینَ بدلاً؛ (6)
کاش می دانستم به کدامین سند استناد کردند؟یا با کدامین اساس و پایه ای این امر را بنا نهادند؟ یا به کدام آویزه چنگ زدند؟ و بر کدام ذریّه ای روی آورده، بر آن استوار گردیدند؟ چه بد رهبری است و بد یاوری است! در ازای عمل ستمکاران، بد جزایی خواهد بود.»

ثانیاً، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با تحدید مسئولیّت امّت در چهار وظیفه ی مزبور، به همه می فهماند که انتخاب خلیفه از حیطه ی مسئولیّت آنها خارج است و باید به دست خدا انجام گیرد؛ زیرا «گزینش» درست مانند «خلق کردن»، از حقوق الهی است و به دست خداوند صورت می گیرد:

«وَ رَبُّکَ یَخلُقُ مَا یَشَاء وَ یَختَارُ مَا کانَ لَهُمُ الخِیَرَة.»(7)

با این بیان، مسلمانان با انتخاب خلیفه، به حقّ خداوند، تعدّی کردند و تعدّی به حقّ خدا شرک و از ظلم های غیرمغفور است.
مسلمانان نیز نیک می دانستند در این کار دستوری از جانب خدا ندارند. عمربن خطّاب که خود پایه ی اساسی آن را بنا نهاد و نخستین بیعت کننده ی ابوبکر بود، می گوید:

اِنَّ بیعةَ أبی بکرٍ کانت فلتةً و قانا الله شرَّها؛
حقیقتاً که بیعت ابوبکر کار بی اساس و بی شالوده ای بود که خداوند، ما را از شرّ آن حفظ کند.

سپس می گوید:
«آگاه باشید! هر کس برای بار دیگر مثل آن را انجام داد، او را بکشید.»(8)
عبارات خطبه ی حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در این قسمت وی را شخصیّتی غضبناک می نمایانند؛ گویا بر امّت، سخت خشم گرفته است؛ چرا که عمل اصحاب را پس از پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین عملی می داند که بدون اساس الهی بنا شده و کوچک ترین انگیزه ی الهی ندارد. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) خوب درک می کند که با این گام انحرافی، اسلام، چهره ی اصلی خویش را به مرور از دست خواهد داد و از آن جز نام باقی نخواهد ماند. از این رو، با تمام قوا می خواهد اعوجاجی را که در خطّ اصیل اسلام پدید آمده است، اصلاح کند و زمام امّت پدرش را به دست خداوند بسپارد تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین پدرش مصونیّت یابد.
در نظر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، امّت زمانی می توانند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبری الله زندگی کند. او معتقد است: رهبری الله هرگز از میان انسان ها رخت برنمی بندد و هنوز هم در جامعه وجود دارد و حتّی با فوت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خاتمه نمی یابد:

«أَتَقُولُونَ ماتَ محمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَخَطِبَ جلیلٌ استوسعَ وهُنه و استنهرَ فتقهُ وَ انفتَقَ رتقُه و اظلمت الارضُ لغیبتِهِ فتلِکَ واللهِ النازلةُ الکبری و المصیبتهُ العُظمی… أعلنَ بِها کتابُ الله جلّ ثناؤُهُ فی اَفنیِتَکم و فی مُمساکم و مُصبِحکم، یَهتفُ فی اَفنِیتکَم هُتافا و صِراحا و تلاوةً وِ اِعلانا و لِقبله ما حَلّ بأنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلهِ، حکمٌ فصلٌ و قضاءُ حتمٌ. «وَ ما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خَلَت مِن قبَلِه الرُّسُلُ أفَاِن ماتَ اَو قُتل انقَلَبتُم علی اَعقابکم و مَن یَنقلب علی عَقِبیهَ فَلَن یَضُرَّ اللهَ شیئا و سیجزِی الله الشاکرینَ»»؛(9)
آیا می گویید: دیگر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد؟ پس حادثه ی بزرگی است که ضعف و سستی حاصل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشتر شده، شکاف پدید آمده از هجران او فراخ تر گشته و پیوندهای محکم شده در عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گسسته اند. با غیبت او، زمین تیره و تار شد، خورشید و ماه گرفتند و ستارگان در مصیبت وی پراکنده شدند و آمال و آرزوها بی ثمر ماندند و کوه ها فرو ریختند و حدود و حریم الهی ضایع گشتند و ارزش ها نیز مُردند. به خدا قسم، این اندیشه ی شما دردی بزرگ تر و مصیبتی گران تر است که مانندآن هرگز فرود نیامده و بلایی زودگذر نخواهد بود. خبر این بلای طولانی و مصیبت عظیم را کتاب خدای متعال قبلاً در گرداگرد خانه های شما، در شبانگاهان و صبحگاهان شما اعلام کرده بود… گذشته از اینها، حوادث و جریان هایی که پیش از او، بر پیامبران و فرستادگان خدا فرود آمده بود، خود قانونی قطعی و قضایی حتمی اند. «محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ مگر فرستاده ای از فرستادگان خدا که پیش از او نیز پیامبران دیگری آمده و رفته اند. پس اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به همان گذشته و آیین جاهلیّت خویش برمی گردید! که هر کس به عقب برگردد به خدا ضرری نمی رساند و خداوند شاگردان را پاداش خواهد داد.»

اینکه مردم معتقد باشند با از بین رفتن حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و رحلت وجود مبارکش، رهبری الهی از روی زمین برداشته شده و از این به بعد به عهده ی مردم گذاشته شده، در واقع، این اعتقاد همانا بازگشت به گذشته پیش از اسلام و رجوع به جاهلیّت است، غیبت نور از زمین و غلبه ی تاریکی بر جهان است. ما چه زمانی می توانیم به استمرار زعامت الهی اعتقاد داشته باشیم و فوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی از دین و ایمان ما نکاهد؟ یقیناً آنگاه که الله را رهبر حقیقی و دائم خویش بدانیم و در انتخاب رهبر و امام یا خلیفه به انتخاب او چشم بدوزیم، با این معنا، امامت استمرار و تداوم رهبری خدا در جامعه است.
گذشته از این، در جایی دیگر از خطبه، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) امامت را عهدی معرفی می کند که درباره ی آن میثاق گرفته شده است:
«رهبر حقّ الهی در میان شماست. او همان عهدی است که خداوند بر شما عرضه کرده و بقیه و استمرار رسالت محمّدی است که برای شما به جا گذاشته. او کتاب گویای الهی و «قرآن» راستگو و نور فروزان و روشنایی درخشان است.»(10)
یا می فرماید:
«شیعیانش به حال او غبطه می خورند، پیروی او به بهشت رهنمون می شود و گوش در گروی سخنان او نهادن، به نجات و کامیابی می رسد.»(11)
در مطالبی که گفته شدند، ملاحظه می شود که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) فقط درباره ی ضرورت وجود رهبری و انتخاب آن از جانب خدا سخن به میان آوردند، بدون اینک نامی از آن امام همام ببرند و عمل امّت را استنکار کردند و بیان داشتند که این رهبر از جانب خدا در بین مردم بود و نیازی به انتخاب خلیفه وجود داشت. حال ببینیم که آیا دخت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) و حجّت حق، نامی از آن امام همام نیز در خطبه شان می برند یا نه؟

4-رهبر برگزیده ی خدا کیست؟

حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پس از بیان مطالب یاد شده، برای آمادگی اذهان عمومی، مقدّمه ای مشحون از حکمت و موعظه حسنه می آورد. ابتدا به فلسفه ی تشریع احکام و قوانین الهی اشاره می کند و حکمت الهی را در وضع احکام و اختیار رهبران بازگومی فرماید:
«خداوند متعال ایمان را برای پاک کردن شما از شرک فرض نمود و نماز را برای دور بودن از تکبّر، زکات را برای پاکی نفس و تکثیر روزی، اطاعت و پیروی از ما را برای برقراری نظام دین، امامت و رهبری ما را برای ایمنی از پراکندگی و تفرقه و جهاد را برای عزّت و سربلندی اسلام قرار داد.»(12)
ایشان به وسیله ی این جمله های کوتاه و دقیق، معانی بی شماری را به ما گوشزد می نماید:
1. رهبری و امامت ما با قراردادهای بشری نبوده، مانند نماز، روزه، حج و زکات از جانب خداوند مقرّر شده است؛
2. پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) بیهوده نیست. خداوند آن را مقرّر فرموده تا نظام او در زمین و در میان جامعه ی بشری همیشه و به طور مستمر زنده بماند؛ همان گونه که امامت آنها را برای ایجاد وحدت در جامعه و اجتناب از اختلاف و تفرقه تقدیر نموده است؛ همان تفرقه ای که مسلمانان از لحظه ی اوّل فوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن واقع شدند و دایره ی آن به تدریج گسترده تر شد و سرانجام، به قتل عثمان انجامید.
دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، قوانین عامّ الهی و فرمول های دقیق اجتماعی و دینی را به مردم می گوید و با بیان این قوانین، روشن می کند؛ همان گونه که اسلام بدون جهاد ذلیل است و انسان بدون ایمان، مشرک، جامعه و ملّت محمّدی هم بدون اطعت و پیروی از اهل بیت (علیهم السّلام) فاقد نظم اجتماعی است و مسلمانان بدون زعامت و رهبری آنها، وحدت خویش را از دست خواهند داد؛ دقیقاً بدان سان که بعدها اتفّاق افتاد و تاریخ و از آن مهم تر، اوضاع کنونی مسلمانان جهان گویای آن است؛
3. سخن کسانی را که گفته اند عقیده به امامت را غیر مسلمانانی همچون عبدالله بن سبأ در میان شیعه اشاعه داده اند، ردّ و نقض می کند؛ زیرا حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) زمانی کلماتی امثال «عهدٌ مقدّم» و «بقیةُ الله» و «طاعتنا نظاما لِلملّة» و «امامتُنا امانا لِلفُرقةِ» را به کار می برد که اثری از عبدالله بن سبأ و امثال او در میان مسلمانان وجود نداشت؛ زیرا حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بیش از 75 یا 95 و به قولی 6 ماه پس از پدر گرانقدرش زندگی نکرد. پس این جملات که بازگوکننده ی عقیده ی شیعه اند، اساسی کاملاً اسلامی دارند؛
4. با این دو جمله، امامت جایگاه خاصّ خود را در جامعه ی اسلامی می یابد؛ چرا که امّت اعضا و جوارج پیکر اسلام را نمایش دهد، امامت، سر و مغز آن خواهد بود. اگر امّت ممثّل جسد جامعه باشد، امامت روح و عقل آن خواهد بود و اهل بیت رسالت (علیهم السّلام) سلول های مغزی آن؛ زیرا نظام وجود به وسله ی عقل پابرجاست و اطاعت و پیروی جز از عقل، چیزی را نشاید.
حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در حکم یکی از سلول های مغزی اسلام، با پیکر اسلام آشناست و می داند چه خطری آن را تهدید می کند. در واقع، دشمن، تمام وجود اسلام را هدف ضربات خود قرار داده است؛ ولی هرگز نمی تواند تمام آن را یکباره نابود سازد، مگر با هدف قراردادن رأس و مرکزیت آن پیش از هر عضو دیگر. از این رو، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در این فراز از سخنانش توقّف نمی کند؛ بلکه پیش تر و بیش تر پیش می رود تا واقعیّت را واضح تر بیان کند و عناصر اصلی اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) را معرفی و ضمیر «نا» را در «طاعتنا» و «امامتنا» مشخّص و محدّد سازد. بدین منظور، چنین ادامه می دهد:
«هان ای مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سخن اوّل و آخرم را می گویم. در گفتن، غلط نگویم و در عمل، راه خطا نپویم. به راستی، برای شما پیامبری از بین خودتان مبعوث گشته که رنج شما بر او دشوار است و بر هدایت شما سخت حریص و بر اهل ایمان دلسوز و مهربان. اگر از منسوبانش جست و جو کنید و او را بشناسید، خواهید دید که او تنها پدر من است، نه پدر زن های شما و تنها برادر همسر من است، نه برادر مردان شما و چه زیباست منسوب شدن به او؛(13)
حضرت فلاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) با بیان «اِعلَموا أنّی فاطمة» خود را معرفی می کند. او یگانه معیار و میزان محبّت خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم بود. دوستی او دوستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کینه ی او کینه ی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اکنون همان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در مقابل آنها ایستاده و نارضایتی خود را از آنها ابراز می کند.
از این گذشته، پیامبری که این قوم ادّعای پیروی اش را دارند، آیا پدرشخصی غیر از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) است؟ آیا برادر شخصی غیر از حضرت علی (علیه السّلام) است؟ اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان آن همه مردم مسلمان، فقط حضرت علی (علیه السّلام) را برادر خویش اعلام می کند، چه معنایی دارد؟ آیا گزینش او همان گزینش الله نیست؟ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی»(14)
از این ویژگی حضرت علی (علیه السّلام) که بگذریم، مجاهدت های او در راه حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود بهترین دلیل صلاحیّت او در احراز مقام ولایت الله است. همسرش، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در وصف مجاهدت هایش چنین می گوید:
«هرگاه گرگان عرب آتشی افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید یا هرگاه شاخ شیطانی برمی آمد یا مشرکی دهان می گشود، [پیامبر] برادرش، علی (علیه السّلام) را در بیخ گلوی آنها می افکند و او بر نمی گشت تا آنگاه که بال های دشمن را در زیر گام های خود پایمال کند و آتش آن جنگ ها را با شمشیرش خاموش گرداند؛ در حالی که او در راه خدا خستگی می کشید و در کار خدا کوشش فراوان می کرد؛ نزدیک ترین فرد به رسول الله بود و سیّد رهبران الهی به شمار می آمد، در خیرخواهی و نیکی آستین بالا زده، مجدّانه می کوشید و در مسیر حق از سرزنش سرزنشگران بیم نداشت. در آن حال، شما در رفاه زندگی به سر می بردید، در تن آسایی و خوش گذرانی و بی اعتنایی به امور دین و امن و امان روزگار سپری می کردید، منتظر شنیدن حوادث و اخبار ناگوار درباره ی ما بودید، از جنگ کناره می گرفتید و هنگام مبارزه فرار می کردید… .»(15)
با توجّه به این سخنان حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، حضرت علی (علیه السّلام) یگانه قهرمان جنگ های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاموش کننده ی آتش فتنه های عرب با شمشیر برّان خویش بود. او در مقابل شدیدترین مشکلات آن زمان، سینه اش را سپر می کرد و به خاطر دین خدا و حفظ پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را در رنج و سختی می افکند؛ امّا دیگران چه؟ مخاطبان فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) که به نام مسلمان در «مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» نشسته بودند، چگونه؟
«شما در لبه ی پرتگاهی از آتش بودید؛ آب ناخالص هر آشامنده و طعمه ی هر طمعکار، آتش پاره ی هر انسان عجول و پایمال قدم ها، آب تیره و آلوده به بول شتران می آشامیدند و پوست چهارپایان را غذای خود می ساختید. ذلیل و رانده شده بودید و می ترسیدید مردم اطرافتان، شما را بربایند. پس خداوند به وسیله ی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شما را نجات بخشید.»(16)
در چنین وضعیّتی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسالت خویش را از نخستین گام، همراه حضرت علی (علیه السّلام) آغاز کرد. حضرت علی (علیه السّلام) مردم را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراخواند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدا. حضرت علی (علیه السّلام) تنها کسی بود که این قوم به وسیله ی او از تاریکی جهل، نادانی، فقر و بی فرهنگی به نور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) هدایت شدند. مجاهدت های حضرت علی (علیه السّلام) بود که به آنها آگاهی و بینش داد. او بود که با دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگید و زمینه ی پذیرش دعوت حق را برای مردم آماده ساخت.
در واقع، حضرت علی (علیه السّلام) تنها راهی بود که مردم را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند؛ درست بدان سان که پیامبر انسان ها را به خدا رساند.
سخنان حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) نشان می دهد که تنها قرب حضرت علی (علیه السّلام) و خویشاوندی و دامادی او با پیابمر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که ایشان را لایق رهبری می گرداند؛ بلکه صفات و ویژگی های روحی و اخلاقی وی نیز در این امر خطیر دلالت دارند، گذشته از اینکه او عهد پروردگاری و کتاب ناطق خداوندی است.
حضرت زهرای مرضیه (علیهاالسّلام) به این وسیله می تواند عواملی که حضرت علی (علیه السّلام) را شایسته ی مقام رهبر گردانده اند، در سه چیز خلاصه کند:
1. انتخاب خدا؛
2. انتخاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قرابت و برادری او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
3. صفات والا و مجاهدت هایش در راه اسلام.
همین سان، به راه بودن حضرت علی (علیه السّلام) اشاره دارد؛ زیرا وقتی حضرت علی (علیه السّلام) مردم را به پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) دعوت کرده و آنها را تنها به وسیله ی دعوت ها و مجاهدت های حضرت علی (علیه السّلام)، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شناخته و دعوت او را درک کرده اند، پس او راه حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و قبول کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز از طریق پیروی حضرت علی (علیه السّلام) میسور نیست. از این رو، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) شکّی ندارد که امّت با ترک رهبری حضرت علی (علیه السّلام) از راه اسلام و صراط هدایت الهی خارج گشته است، هر چند تا حدّی احکام و مناهج اسلامی را انجام دهد و نماز و روزه را به جای آورد؛ زیرا منهاج حق و روش صحیح، زمانی مؤثّر است که در راه حق انجام پذیرد. روش صحیح، آنگاه که در راه صحیح نباشد، بهره ای ندارد و به تعبیر دیگر، مقبول درگاه احدیّت نیست. عمل به دستورهای پیامبر عظیم الشّأن (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون قرار گرفتن در راه او، هرگز انسان را به بهشت نمی رساند.
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) با این بینش وارد بحث شده، قومش را به شدّت سرزنش می کند. او ترازویی دقیق در «مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» به پا داشته و امّت را در پیش از اسلام و پس از آن و آنگاه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می سنجد و وضع اسلام را در حال و آینده بررسی می کند:
«پس وقتی خداوند برای پیامبرش خانه ی پیامبران و مأوای برگزیدگانش را اختیار نمود، در میان شما خار نفاق رویید و لباس دین کهنه شد. آنان که [در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] از نومیدی سکوت کرده بودند، زبان به سخن گشودند. گمنامان خوار و ذلیل به عرصه ی ظهور آمدند. نر شتر راه باطل صدا در گلو انداخته، در میادین شما مغرورانه به جولان پرداخت و شیطان سر خویش از مخفیگاهش بیرون آورد و بر شما بانگ برداشت و شما را جواب گوی دعوتش یافت و فهمید که شما هنوز به او ارج و احترام می نهید و چشم در افتخارات شیطانی دارید. سپس شما را به نهضت و قیام فرا خواند و سبک بالتان یافت؛ شما را به خشم آورد و خشمگینتان دید. پس غیر شتر خودتان را داغ نهادید و علامت زدید و بر غیر آبشخور خودتان وارد گشتید. اینها همه در زمانی صورت پذیرفتند که عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک بود و زخم ما عمیق و هنوز جراحت های [غم هجران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] مداوا نگشته و پیامبر دفن نشده بود، پیش تاختید و گمان کردید که [بدین وسیله] از فتنه و آشوب جلوگیری می کنید؛ «در حالی که به واقع در فتنه فرو افتادید و جهنّم بر کافران احاطه دارد.»
آری، همه چیز پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عوض شد و رنگ دیگری به خود گرفت. آن کس که در گذشته (در حال حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)) زبانش بسته بود، زبانش گشود و سخنور گشت. احمقان گذشته نوابغ شدند. آنان که در تمام تاریخ قبیله شان نشانی از فخر و عزّت مشهود نبود، به یُمن وجود اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تلاش ها و مجاهدت های آنان اسلام آوردند و با تمسّک به اسلام، ارج و ارزشی یافتند و کار به جایی رسید که همان ها بر اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فخر می فروختند و مغرورانه و متکّبرانه از کنار آنان می گذشتند و مانند نیشتری بر قلب اهل بیت(علیهم السّلام) فرود می آمدند و آن قدر این مسئله اوج گرفت و دشمنی ها با فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تشدید گردیدند که حتّی آنها را از ارث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) محروم گرداندند.
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) با بیان این تغییرات عمیق، در تاریخ ثبت می کند که آنچه پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت اسلام عرضه شد، اسلام نیست؛ زیرا رهبری مردم به دست خواران قوام افتاده و اسلام از راه اصیل و جریان صحیح خویش منحرف گشته است.
در خطبه ی دوم نیز به بانوان «مدینه» چنین می فرماید:
وای بر آنها! آیا کسی که به حق هدایت می کند، شایسته ی پیروی و اطاعت است، یا آنکه نمی تواند خودش را هدایت کند؛ مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه می شود؟ چگونه حکم می کنید؟ بر شما متأسّفم و من می بینم که امر برایتان مبهم شده است. آیا به اجبار شما را بدان وادارم؛ در حالی که آن را نمی پسندید؟(17)
پر واضح است که منظور حضرت زهرا (علیهاالسّلام) از این جملات، اعتراض به خلافت ابوبکر است؛ زیرا او خود پس از رسیدن به خلافت، در منبر قرار گرفت و علیه خود چنین اعتراف کرد:
«من شیطانی دارم که گاه گاهی بر من مستولی می شود. پس هرگاه عصبانی شدم، از من دور شوید و هرگاه میل به باطل کردم، مرا اصلاح کنید.»(18)
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در جواب بانوان «مدینه» که به عیادتش آمده بودند، زبان به سخن گشود و آشکارا بر مردان مدینه خشم گرفت و برخلاف حضرت علی (علیه السّلام) تصریح فرمودند:
«وای بر آنها! چه سان خلافت را از لنگرگاه رسالت برجنباندند و از پایه های نبوّت و دلالت و مکان هبوط حضرت جبرئیل روح الامین و شخصیّت آگاه آشنا به امور دنیا و دین جابه جا کردند؟ آگاه باشید که این همان زیان و خسارت کاملاً روشن است. چه چیزی را از علی (علیه السّلام) ناپسند شمردند؟ به خدا قسم، ناروا داشتند از او سختی شمشیرش را و بی اعتنایی او را به مرگ و نیروی مقاومت و پایداری اش را و شدّت کیفر و آسیب حمله هایش را و خشم و غضب پلنگ گونه اش را در راه خدا. به خدا قسم، اگر افرادی از راه روشن روگردان می شدند و از قبول حجّت و دلیل واضح سرباز می زدند، علی (علیه السّلام) آنها را به آن راه باز می گرداند و به پذیرش آن حجّت وادارشان می کرد… و آنها را به سرچشمه ای زلال و سرشار وادار می کرد… و خود از دنیا آرایه ای زاید برنمی گرفت… و اگر اهل آبادی ایمان نمی آوردند و تقوا نمی ورزیدند، درهای برکت را از آسمان و زمین به رویشان می گشودیم؛ ولی تکذیب کردند و ما آنها را به سزای علمکردشان گرفتار کردیم.»(19)
مشاهده می شود که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) با براهین روشن و منطقی، از حقّ اهل بیت (علیهم السّلام) در خلافت که برگزیدگان خاصّ خدایند، دفاع می کند و در واقع، از حقّ خدا دفاع می کند؛ زیرا انتخاب رهبری، حقّ خالص خداست که در آن زمان، به تعیین شخص حضرت علی (علیه السّلام) و فرزندان او تصریح شده بود و در عصور بعد، به تعیین وصفی از طریق ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) اعلام شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن طیفور، بلاغات النّساء، صص 12 و 15.
2. احتجاج طبرسی، ص99.
3. سوره ی روم، آیه ی 30.
4. سوره ی قصص، آیه ی 68.
5. احتجاج طبرسی، ص 99.
6. احتجاج طبرسی، ص 108.
7. سوره ی قصص، آیه ی 68.
8. النوادر فی جمع الاحادیث، ج3، ص 200.
9. احتجاج طبرسی، ص 103.
10. احتجاج طبرسی، ص 99.
11. همان.
12. همان.
13. همان، ص 100.
14. سوره ی نجم، آیات 3-4.
15. احتجاج طبرسی، ص 100.
16. همان.
17. همان، ص 108.
18. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ص 28.
19. احتجاج طبرسی، ص 108.

منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد