طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)

حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)

حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)

ولايت و امامت، داراي ابعاد و مراتبي است که تبيين آنها براي درک صحيح رابطه ي مشروعيت الهي امامت با مقبوليت مردمي آن، ضروري است. «کلمه ي ولايت به معني وسيع و عميق اختيارداري انسان و جهان، از اصطلاحات قرآني است: “هنالک الولايه لله” (کهف:44) و در مفهوم خاص، اختيار فرمان راندن بر انسان و به اطاعت کشاندن او از خصايصي است که خداوند به پيامبران و جانشينان آنان تفويض نموده است. پيامبر اسلام در حق علي(عليه السلام) فرمود:

a583fb6e c7a8 4df2 8314 edfd7bce043c - حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)

sa4993 - حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)
حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(2)

 

نويسندگان: دکتر زهرا پيشگاهي فرد/بهرام نصرالهي زاده
دانشيار دانشگاه تهران/دکتري علوم سياسي دانشگاه دولتي ايروان

 

2. مراتب ولايت و امامت
 

ولايت و امامت، داراي ابعاد و مراتبي است که تبيين آنها براي درک صحيح رابطه ي مشروعيت الهي امامت با مقبوليت مردمي آن، ضروري است. «کلمه ي ولايت به معني وسيع و عميق اختيارداري انسان و جهان، از اصطلاحات قرآني است: “هنالک الولايه لله” (کهف:44) و در مفهوم خاص، اختيار فرمان راندن بر انسان و به اطاعت کشاندن او از خصايصي است که خداوند به پيامبران و جانشينان آنان تفويض نموده است. پيامبر اسلام در حق علي(عليه السلام) فرمود: “من کنت مولاه فهذا علي مولاه” (اميني نجفي، 1369، ج1، ص11): هرکس من مولاي اويم، علي مولاي اوست. والي داراي مسئوليت سياسي است و در سلسله مراتب حکومت، گاه خود امام و حاکم والي است و گاه مسئولي که از طرف امام مسلمانان و يا امت به حکومت منصوب مي گردد» (عميد زنجاني، همان، ص150).
اگر براي يک فرد حق تصميم گيري در امور ديگران و حق اعمال آن تصميم با توسل به قدرت اجرايي قائل شويم، براي وي قائل به ولايت شده ايم؛ پس در اين بحث، ولايت، حق تدبير و تصرف عملي در امور اجرايي است. سؤال اساسي و جوهري، در مورد جواز اين دخالت و تصرف است؛ يعني چه کسي و چرا حق ولايت بر ديگران و تصرف در امور آنان را دارد؟ حضرت علي(عليه السلام) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبي(عليه السلام) مي فرمايد: «و لاتکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا» (نهج البلاغه، نامه 31): بنده ي ديگري مباش، با آنکه خدا تو را آزاد آفريده است.
واضح است که در نظام خلقت، همه ي افراد بشر مستقل و آزاد به دنيا مي آيند و هر کس صاحب اختيار قواي بدني و روحي خود و دستاوردهايش خواهد بود. اين آزادي اراده و استقلال در شخصيت و مالکيت بر قوا و دستاوردهاي آن، براي افراد بشر امري فطري است و موهبتي است که در نظام آفرينش به انسان داده شده است؛ پس تفاوت استعدادها و نيروهاي بدني و روحي تفاوت هاي مربوط به مواهب زندگي ناشي از آن، موجب ولايت و سلطه ي کسي بر ديگري نمي شود و بدين ترتيب، آزادي و استقلال همه ي افراد، هميشه محفوظ است و هيچ کس بر اثر برخورداري بيشتر از اين مواهب، بر ديگران حق ولايت نخواهد يافت، بلکه اين حق به مجوز نياز دارد.
تمامي اقسام و مراحل ولايت، مخصوص خداوند متعال است. خداوند، خالق همه ي افراد بشر و مالک حقيقي و مربي آنان است و حق هرگونه تصميم گيري درباره ي زندگي فردي و جمعي ايشان نيز از آن اوست. خداوند بايد قوانين زندگي افراد بشر را تعيين کند و حق حکومت کردن و اعمال ولايت را نيز بايد به ايشان اعطا کند. متوليان حکومت يا بايد مستقيماً از طرف وي تعيين شوند يا بنا به تکليفي که او بر عهده ي مردم مي گذارد و طبق اصول و قواعدي از طرف وي معين مي شود، انتخاب شوند و زمام امور را به دست گيرند و بدين ترتيب داراي ولايت شوند؛ پس ولايت منصبي است که مستقيم يا غيرمستقيم از طرف خداوند به افراد بشر واگذار مي شود. علي(عليه السلام) مي فرمايد: «ايها الناس ان آدم لم يلد عبداً و لا امه و ان الناس کلهم احرار و لکن الله خول بعضکم بعضاً…» (جعفري، 1369، ص351): اي مردم حضرت آدم نه بنده اي توليد کرده و نه کنيزي، و همه ي مردم آزادند ولکن خداوند تدبير و اداره ي بعضي از شما را به بعضي ديگر سپرده است… .
در نگاهي اجمالي، مي توان موارد ذيل را در مورد بعد اجرايي ولايت تصور نمود که از آن به امامت تعبير مي شود:
1. فردي که از طرف حق تعالي، منصب ولايت به وي اعطا مي شود، ولي اين ولايت در جامعه، صورت عيني و تحقق يافته به خود نمي گيرد(جعل مجرد ولايت).
2. فردي که بدون آنکه خداوند ولايت را براي وي جعل کند، بر اساس خواست مردم و يا با هر وسيله اي، از جمله زور، حاکميت را به دست گيرد؛ يعني ولايت عملي مجرد که اين نوع با توجه به عدم احراز شرط اصلي، يعني جعل از سوي ذات باري تعالي، از مراحل ولايت شرعي خارج است.
3. ولايت جعلي که صورت عيني به خود گرفته، در جامعه تحقق يافته است؛ بدين ترتيب کسي که خداوند متعال براي وي ولايت و امامت را جعل کرده است، امکان تحقق بخشيدن به آن را يافته، مردم با پذيرش خود به آن عينيت بخشيده اند (عميد زنجاني، همان، ص 95-96).
بر اساس آنچه ذکر شد، امامت و ولايت شرعي براي آن که صورت عيني به خود گيرد، بايد اين سه مرتبه را طي کند (منتظري، 1367، ج1، ص175-176 و ج2، ص 328):
– مرتبه ي صلاحيت و شأنيت؛
– مرحله ي جعل اعتبار و نصب از سوي خداوند که فقط او حق چنين نصبي دارد؛
– تحقق امامت در جامعه و به فعليت رسيدن.
در مرتبه ي نخست، مراد از صلاحيت و استعداد، اين است که شخص سلسله ويژگي ها و صفات ذاتي و اکتسابي اي داشته باشد که عقلاً بر اساس آن ويژگي ها و صفات، وي را براي عهده دار شدن مسند ولايت و امامت، صالح دانسته، و بدون آن ويژگي ها و صفات، چنين مقام و منصبي را براي وي گزاف و بي اساس قلمداد کنند. اين مرتبه، کمالي است ذاتي و هم حقيقتي است خارجي و مقدمه اي است براي عينيت يافتن امامت در جامعه.
مرتبه ي دوم، مرتبه اي است که خداوند منصب و مقام ولايت را براي کسي که داراي شرايط امامت است، جعل مي کند. در اين مرحله خداوند متعال مسند والاي زعامت و رهبري امت اسلام را به شخص که داراي لياقت و شايستگي لازم است، اعطا مي کند. از اين مرحله به بعد، او امام و ولي شرعي است؛ خواه اين ولايت و امامت او در جامعه ظهور و بروز عيني يابد و او زمينه ي اعمال حاکميت بيابد و خواه به هر علت و شرايطي، امامت و ولايت وي در جامعه عينيت نيابد و امکان تصرف در امور و اعمال حاکميت براي وي فراهم نشود. در اين صورت نيز وي همچنان امام است و خواست و پذيرش مردم، تأثيري در امامت جعل شده براي وي از سوي خدا ندارد.
در مرحله ي سوم، بحث از عينيت يافتن امامت فردي است که به علت داشتن شرايط و لياقت ذاتي و اکتسابي، خداوند او را براي هدايت و رهبري منصوب کرده است. در اين مرحله، خواست و پذيرش مردم نقش کننده و اساسي دارد.

3. عينيت يافتن امامت در تجلي نقش امت (مقبوليت)
 

مراتب سه گانه ي امامت و ولايت، مراحلي طولي و در امتداد يکديگر هستند و هر مرحله، شرط ضروري و مقدمه اي است براي مرحله ي بعدي، در مراحل اول و دوم رأي و نظر امت نقشي ندارد؛ زيرا ولايت فقط از آن خداست و آن را به کسي که لياقت و شايستگي اش را داشته باشد، اعطا مي کند؛ خواه صورت عيني به خود گرفته باشد و امکان اعمال ولايت بيابد و خواه صورت عيني نيافته، آثار اجتماعي مورد انتظار ولايت بر آن مترتب نشود؛ در اين صورت منصب امامت جعل شده از سوي خداوند، همچنان براي وي محفوظ است و به سبب عدم پذيرش مردم، باطل نمي شود که نمونه ي بارز آن، تحقق نيافتن امامت حضرت علي(عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر (ص) به مدت 25 سال است؛ زيرا همان گونه که نبوت پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) که در سيزده سال حضور در مکه (از بعثت تا هجرت) و نوزده ماه حضور در مدينه، به علت کمي تعداد ياران خود، جهاد با دشمن را ترک نمود، باطل نگرديد، امامت حضرت علي(عليه السلام) نيز در مدت 25 سال خانه نشيني باطل نشد (رسولي محلاتي، 1406ق، ج1، ص 270).
اما در مرحله ي سوم، يعني بيعت امت و پذيرش مردم و به عبارت ديگر مقبوليت، نوبت به تجلي رأي و نظر امت مي رسد. در اين مرحله است که آراي مردم، جايگاه تعيين کننده اي مي يابد؛ و اين مرتبه اي مهم و حائز اهميت است؛ زيرا در خط سيري طولي و پس از طي مراحل لازم، امام که با توجه به داشتن شرايط لازم ذاتي و اکتسابي از سوي خدا به اين مقام منصوب شده است، بايد امکان اعمال حاکميت و فرصت تدبير و تصرف در امور جامعه را بيابد تا آثار مورد انتظار ولايت بر آن مترتب شود.
وقتي اسلام، به ويژه در خط تشيع مسئله امامت را مطرح مي کند، دقيقاً از حقيقتي سخن مي گويد که مي تواند در جامعه ي اسلامي عينيت بيابد و بايد هم تحقق پيدا کند. امامت فقط در عمل و صحنه ي عيني جامعه تحقق پذير است و از آنجا که هر طرحي که بخواهد در جامعه اجرا شود، اگر بر اساس تحميل و اجبار نباشد، ناگزير بايد در رابطه با خواست و اراده ي مردم مطرح گردد؛ از اين رو امامت در اين بعد با موضوع پذيرش مردم مواجه مي شود که بدون آن در عينيتش دچار اشکال مي شود. اين بدان معني نيست که امام بدون انتخاب يا پذيرش مردم واجد صلاحيت نمي شود، بلکه بدين معني است که امامتش در جامعه عينيت نمي يابد (عميد زنجاني، 1360، ص119).
بدين ترتيب «مي توان گفت: آراي عمومي نقش اساسي در فعليت ولايت دارد و تا پذيرش و پشتيباني مردم نباشد، ولايت و رهبري تحقق خارجي پيدا نمي کند. همان طور که در مورد حکومت اميرالمومنين مي بينيم، آن گاه که مردم با او بيعت مي کنند، زمام امور به دستش مي افتد و ولي امر مي شود و همچنين پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله) تا به مدينه هجرت نفرمود و از پشتيباني مردم برخوردار نشد، نتوانست تشکيل حکومت دهد. نتيجه آنکه: ثبوت ولايت، مشروط به آراي عمومي نيست و اگر کسي را خداوند ولي امر قرار داد او ولايت دارد؛ اگر چه مردم هم او را به رهبري و زعامت نپذيرند؛ ولي عينيت و فعليت ولايت، در گرو آرا و پذيرش عمومي مردم است» (طاهري خرم آبادي، [بي تا] ، ص86). البته بايد توجه داشت رأي و نظر مردم تعيين کننده است؛ اما نسبت به انساني که داراي معيارهاي لازم است. اگر معيارهاي لازم در آن انسان نباشد، انتخاب نمي تواند به او مشروعيت ببخشد (خامنه اي، 1364، ص32). يعني علاوه بر اينکه امام داراي صفات و شرايط لازم است و از سوي خدا به اين مقام، نصب شده است، براي فراهم شدن زمينه ي اعمال ولايت و حاکميت، بايد مقبوليت و پذيرش مردمي نيز داشته باشد.
سيره ي عملي حضرت علي (ع) به وضوح اين امر را اثبات مي نمايد. علي(عليه السلام) علي رغم آنکه از جانب خدا منصوب بود و مي بايست بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) سکاندار کشتي سرنوشت امت اسلامي مي شد، به علت عدم وجود پذيرش مردمي از عهده دار شدن رهبري جامعه ي اسلامي به دور مي ماند؛ زيرا مردم اشخاص ديگري را به زعامت پذيرفته بودند؛ اما بعد از 25 سال و با درخواست و اصرار مردم، در مسند امامت و خلافت قرار مي گيرد. از بعدي نظري نيز، علي(عليه السلام)در موارد متعددي، در خطبه ها، حکمت ها و نامه هاي خود، از جمله خطبه هاي 2، 3، 74، 92، 205و 217 و نامه هاي 36، 62 و 54 و حکمت شماره ي 22 و … به صراحت اين موضوع را توضيح داده است که به سبب رعايت اختصار، به ذکر چند نمونه بسنده مي کنيم:
– هنگامي که قصد داشتند با عثمان بيعت کنند، مي فرمايند: «لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري؛ و والله لا سلّمنّ ما سلمت امور المسلمين و لم يکن فيها جور الا علي خاصه التماسا لاجر ذلک و فضله، و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه» (نهج البلاغه، خطبه 74): همانا مي دانيد که سزاوارتر از ديگران به خلافت منم، به خدا سوگند – بدانچه کرديد – گردن مي نهم؛ چند که مرزهاي مسلمانان ايمن بود، و کسي را جز من ستمي نرسد. من خود اين ستم را پذيرفتم و امر چنين گذشت و فضيلتش را چشم مي دارم و به زر و زيوري که در آن بر هم پيشي مي گيريد، ديده نمي گمارم.
– هنگامي که مردم پس از قتل عثمان قصد داشتند با وي بيعت کنند فرمودند: «دعوني و التمسوا غيري فانا مستقبلون أمرا له و جوه و الوان. لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول؛ و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت؛ و اعلموأني ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الي قول القائل و عتب العاتب؛ و ان ترکتموني فأنا کأحد کم و لعلي أسمعکم و أطواعکم لم و ليتموه أمرکم؛ و أنا لکم و زيرا خيرلکم مني اميراً»(همان، خطبه 92).
مرا بگذاريد و ديگري را به دست آوريد که ما پيشاپيش کاري مي رويم که آن را رويه هاست، و گونه گون رنگ هاست، دل ها برابر آن بر جاي نمي ماند و خردها بر پاي، کران تا کران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده، و بدانيد اگر من درخواست شما را پذيرفتم، با شما چنان کار مي کنم که خود مي دانم و به گفته ي گوينده و ملامت سرزنش کننده گوش نمي دارم و اگر مرا واگذاريد، همچون يکي از شمايم و براي کسي که کار خود را بدو مي سپاريد، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم، من اگر وزير شما باشم بهتر است تا امير شما باشم.
– پس از رسيدن به خلافت، بعد از آنکه اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را شايسته ي ولايت معرفي مي کند، مي فرمايند: «ولهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه و الوراثه؛ الآن اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله» (همان، خطبه 2): حق ولايت خاص ايشان است و ميراث پيامبر(صلي الله عليه و آله)مخصوص آنان. اکنون حق به خداوند آن رسيد و رخت بدان جا که بايسته ي اوست، کشيد.
ابن ابي الحديد در شرح اين کلام مي نويسد: «اينکه [علي(عليه السلام)] بيان داشته است حق اکنون به صاحب آن بازگشته است، مقتضاي اين نظر است که قبلاً در اختيار غيرصاحبش بوده است» (ابن ابي الحديد، 1378ق، ج1، ص140).
– در خطبه ي شقشقيه مي فرمايند: «اما و الذي فلق الحبه، و برأ النسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي کظه ظالم و لاسغب المظلوم لالقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بکاس اولها» (همان، خطبه 3):
به خدايي که دانه را کفيد و جان را آفريد، اگر اين بيعت کنندگان نبودند و ياران حجت بر من تمام نمي نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته ي اين کار از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم.
– به طلحه و زبير که بعد از بيعت و خلافت امام علي(عليه السلام) از آن حضرت ناراضي شده بودند، مي فرمايند: «والله ما کانت لي في الخلافه رغبه، و لافي الولايه اربه و لکنّکم دعوتموني اليها و حملتموني عليها» (همان، خطبه 205): به خدا که مرا به خلافت رغبتي نبود و به حکومت حاجتي نه، ليکن شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را به عهده ام گذاشتيد.
– در نامه اي به طلحه و زبير مي نويسند: «اما بعد فقد علمتما – و ان کتمتما – اني لم ارد الناس حتي أرادوني و لم أبايعهم حتي بايعوني و انکما ممن ارادني و بايعني، و ان العامه لم تبايعني لسلطان غالب و لا لعرض حاضر» (همان، نامه 54):
اما بعد، دانستيد هرچه پوشيده داشتيد که من در پي مردم نرفتم تا آنان روي به من نهادند و من با آنان بيعت نکردم تا آنان دست به بيعت من گشادند و شما دو تن از آنان بوديد که مرا خواستند و با من بيعت کردند؛ مردم با من بيعت کردند نه براي آنکه دست قدرت من گشاده بود، يا مالي آماده.
– در نامه ي اميرالمومنين به شيعيان خويش، آمده است:
پيامبر خدا به من مطلبي بيان نمود. فرمود: “اي پسر ابيطالب! ولايت بر امت من از آن توست. اگر با رضايت و رغبت تو را به ولايت خويش برگزيدند و با رضايت بر خلافت تو اجتماع کردند، ولايت آنان را به عهده بگير و اگر بر خلافت تو اختلاف کردند، آنان را به آنچه در آن هستند، واگذار” (منتظري، همان، ج2، ص298).
در موارد مذکور و مباحث متعدد ديگر، حضرت علي(عليه السلام) کاملاً به اهميت رأي و نظر مردم و به عبارت ديگر آراي عمومي براي حاکميت امام منصوب از سوي خدا و عينيت يافتن ولايت او توجه نموده، نقش تعيين کننده ي آن را مي پذيرد. تاريخ زندگي خود امام(عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) گواه روشن و مستدل ديگري بر اهميت و تعيين کننده بودن اين مقوله (آراي عمومي) است.
علي(عليه السلام) براي عينيت يافتن امامت، از تعبير «انعقاد امامت» استفاده کرده است: « و لعمري لئن کانت الامامه لاتنعقد حتي يحضرها عامه الناس فما الي ذلک سبيل، و لکن اهلها يحکمون علي من غاب عنها ثم ليس للشاهد ان يرجع و لا للغائب ان يختار» (نهج البلاغه، خطبه 172):
به جانم سوگند! اگر کار امامت راست نيابد، جز بدانکه همه ي مردم در آن حاضر بايد، چنين کاري ناشدني نمايد، ليکن کساني که [حاضرند و] حکم آن دانند، بر آنان که حاضر نباشند، حکم رانند و آن گاه حاضر حق ندارد سرباز زند و نپذيرد، و نه غايب را که ديگري را امام خود گيرد.
در بحث عينيت يافتن امامت و تعبير حضرت به انعقاد امامت، مقوله هايي از قبيل بيعت، شورا، جايگاه امت و اهل «حل و عقد» در انعقاد امامت و … مطرح مي شوند که بايد مورد توجه قرار گيرند.
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد