طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در اندیشه فلسفی هانری کربن (1)

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در اندیشه فلسفی هانری کربن (1)

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در اندیشه فلسفی هانری کربن (1)

وجود بزرگوار حضرت زهرا (علیهاالسلام) الگوی تربیت و شخصیتی تمام انسان های عالم، از ابعاد مختلف و از نگاه اندیشمندان بسیاری اعم از شیعه، سنی، مسیحیان، شرق شناسان و

sa4720 - حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در اندیشه فلسفی هانری کربن (1)
sa4720 - حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در اندیشه فلسفی هانری کربن (1)
نویسنده: دکتر نهله غروی نائینی/فاطمه همدانیان
استادیار دانشگاه تربیت مدرس/کارشناسی ارشد مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس

 

چکیده

وجود بزرگوار حضرت زهرا (علیهاالسلام) الگوی تربیت و شخصیتی تمام انسان های عالم، از ابعاد مختلف و از نگاه اندیشمندان بسیاری اعم از شیعه، سنی، مسیحیان، شرق شناسان و اسلام شناسان به صورت اخص و اعم مورد بررسی قرار گرفته است. هانری کربن یکی از بزرگان فلسفه غرب است که در باب وجود بزرگوار حضرت زهرا (علیهاالسلام) به بررسی و تحقیق پرداخته. او در این بررسی ارتباطی شایق و عمیق با وجود حضرت زهرا (علیهاالسلام) برقرار نموده و ایشان را کمال شناخت و معرفت الهی خوانده است. در این مقاله سعی شده تا ابعاد مختلف تفکر هانری کربن راجع به وجود مبارک حضرت زهرا (علیهاالسلام) بررسی شود.
کلید واژه ها: هانری کربن، فاطمه (علیهاالسلام) شیعه، اسلام.

مقدمه

هانری کربن (1) از بزرگ ترین ایران شناسان غیر ایرانی در تاریخ محسوب می شود. کربن به ویژه در حوزه حکمت و عرفان ایرانی-اسلامی سرآمد همه ایران شناسان غربی محسوب می شود. اقامت های طولانی او در ایران به او این امکان را داد تا بتواند جهان ایرانی و شیعی را بیش از هر محقق اروپایی درک کند و به ویژه در مورد حکمت ایرانی-اسلامی در میان غربیان بی همتا شود.
میراث کربن اهمیت ویژه ای دارد؛ نه فقط به سبب بخشی از تفکر اسلامی، بلکه به سبب اینکه باعث شد مردم غرب با منعویتی فراموش شده یا سرکوب شده که مشترک بین همه ادیان صاحب کتاب است، آشتی کنند. مومنان می خواهند با درک پیام وحی مفهوم حیات دریابند، اما پیام الهی را فقط تا حدی می فهمند که خودشان را در حکم موضوعات متعالی گشوده باشند.
پیکره مطالعاتی هانری کربن در پارادایم زنان، شخصیت برجسته ی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او مظاهر و مصادیق حضرت زهرا(علیهاالسلام) را در غالب تمام اسطوره های زنانگی همچون مادر، زن-زمین و زن جاودانه مطرح می کند. مبسوط ترین متن کربن راجع به حضرت زهرا (علیهاالسلام) اختصاص فصلی از« ارض ملکوت» به وجود بزرگوار ایشان است.
فاطمه(علیهاالسلام) نزد کربن همچون استادش ماسینیون، پیوند میان مذاهب و ادیان است. او در نوشته های خود به ولایت عرفانی ایشان توجه و باور عمیق و خاصی داشته است. مطابق با کریستین ژامبه، (2) سهروردی در اغلب بررسی ها برای کربن معلمی نامرئی بود و این در انتخاب ارض ملکوت در غالب فرّه فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و هاله نور، نشانگر تأثیرپذیری کربن از سهروردی در مبحث فاطمه مرضیه است. در واقع، کربن فیلسوفی است که با مرادهای مورد بررسی اش رابطه ای شخصی برقرار کرده بود و این به وضوح در سخن و رویکرد او از زهرا (علیهاالسلام) آشکار است.

رویکرد پژوهشی هانری کربن(3) در شیعه شناسی

هانری کربن در دین پژوهی، مانند توشیکو ایزوتسو، میر چا الیاده، اتین ژیلسون رودولف اتو و فریدریش هایلر از شیوه پدیدارشناسی استفاده نموده است.(شایگان، 1371، ص 29) این اندیشمندان در روش شناخت موضوعات تحقیقی خود، از دیدگاه تاریخی به مسئله نمی نگرند و موضوع را از حیث تحققش در زمان و مکان خاص یا حیثیت تاریخی بررسی نمی کنند. در شیوه ی پدیدار شناسی، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، شناخت پدیده و تاثیرات و آثاری است که آن پدیده می تواند بر فرد، جامعه و یا برهه ای از تاریخ بر جای گذارد. به تعبیر آنه ماری شیمل، در روش پدیدار شناسانه محقق می کوشد تا با این روش به کانون یک دین وارد شود و به درونی ترین امر مقدس هر دین دست یابد. (میشل، 1376، ص 36) ما در نگاه تاریخی نمی توانیم بفهمیم که یک فکر چه مبانی ای دارد و چگونه به وجود آمده است، ولی در نگاه پدیدار شناسانه، مبانی و چگونگی پیدایش یک تفکر و اندیشه را می توان فهمید. در این روش، توصیف و شناخت یک پدیده و تاثیرات آن- که به تعبیر ادموند
هوسرل، نوعی روان شناسی توصیفی(4)است- مورد توجه می باشد و توسط آن می توان به جهان فکری، زندگی افراد و به مفهوم یک پدیده پی برد. به تعبیر مارتین هایدگر: «در پدیدارشناسی سعی می شود موقعیتی فراهم شود تا خود شیء، خود را نشان دهد و با مفاهیم نارسا و مبهم در خفا و حجاب نیفتد. وقتی یک جنگلی، از جنگل صحبت می کند، یا یک کویری از کویر صحبت می کند، باید پرسید آن جنگل و آن کویر برای آنها چگونه پدیدار می شوند، نه اینکه ما به آنها از روی مفاهیم پیش ساخته شده، بنگریم و تأویل نماییم.»(کوروز، 1378، ص 25-26)
در شیوه ی پدیدارشناسانه برخلاف شیوه تاریخی – که مبتنی بر روش پوزیتیویستی می باشد – هدف، شناخت پدیده از راه شناخت عناصر ذهنی و روانی افراد و درک پیامدهای آن بر آثار خارجی است و این امر با شناختن و بازکاوی علت ها و عوامل فکری امکان پذیر است، بر خلاف شیوه پوزیتیویستی که در آن، بررسی مسئله بدون نظر داشتن به ظرفیت ها و عناصر ذهنی مورد اهتمام و توجه می باشد.
در روش پدیدارشناسی، بررسی و مطالعه یک پدیده حتی بیش از پرداختن به حقانیت و کشف دلیل آن اهمیت دارد و محقق سعی می کند مجموعه عوامل یک فکر را به صورت شبکه ای و منسجم شناسایی نماید. در واقع، پدیدارشناس سخن درباره صحت و حقانیت پدیده را به صورت معلق می گذارد و به اصطلاح، تعلیق حکم می کند و در عوض، می کوشد تا به شناخت، هم زبانی و همدلی با یک پدیده و پدید آوران آن بپردازد. بر این اساس، کربن در بررسی عناصر فکر شیعی، تفکر شیعه را در تاریخ و زمان عینی مورد توجه قرار نمی دهند، بلکه آن را در خارج از تاریخ به معنای متداول آن و در عرصه ای که خود ضد تاریخ است و در زمان و مکانی غیرعادی قرار گرفته، بررسی می کند و به بیان ریشه ها و بینادهای آن می پردازد. در واقع، در بررسی تاریخ قدسی، زمان آفاقی جای خود را به زمان انفسی می دهد. به همین دلیل، کربن درباره تفسیر پدیدارشناسانه از مهدویت می گوید: در شرح حال امام دوازدهم، خطوط رمزی و مثالی مربوط به ولادت و غیبت او فراوان به چشم می خورد… . نقد تاریخی، اینجا راه به جایی نخواهد برد؛ زیرا بحث بر سر آن چیزی است که ما تاریخ قدسی نامیده ایم. اینجا باید به عنوان پدیدارشناس رفتار کرد؛ کشف نیات وجدان شیعی برای مشاهده آنچه که وجدان شیعی از همان آغاز به خود ظاهر ساخته است. (کربن، 1377، ص 103)
هانری کربن در مسئله مهدویت و شناخت شیعه و بخصوص فاطمه زهرا (علیها اسلام) به عناصر، شاخص ها و بنیادهای فکر شیعی می پردازد و از نگاه او، حقانیت و درستی این مباحث مفروض گرفته می شود. در واقع، برای او از جنبه پدیدارشناسی، درک حقانیت و درستی اعتقاد، از اولویت برخوردار نیست. هر چند که او معتقد به این مباحث است. کربن در صدد است تا مبانی اصلی فکر شیعه ولوی یا باطنی را مطرح سازد. کربن در شیوه پدیدارشناسی اسلام، نخست به شناخت موضوع معطوف می شود و سپس می کوشد تا به توصیف مؤلفه ها و عناصر درونی این اعتقاد و تاثیر آن در رفتار و افکار مسلمانان و جوامع اسلامی بپردازد و هماهنگی و پیوستگی این فکر با اجزای درونی آن را آشکار سازد. هانری کربن بر اساس این شیوه تشخیص داد که حضرت زهرا بنیاد و کمال هیئت لاهوت است. بدین ترتیب، او با ایمانی ژرف و روشن بینی خاص درباره حضرت زهرا (علیهاالسلام)سخن رانده است.
در واقع، کربن در رأس کار خود با گام برداشتن در پارادایم پدیدارشناسانه، به دنبال ارائه الگو و مدل جدیدی از اعتقاد دینی به جای فلسفه ورزی یونانی بود و اگر هم به فیلسوفان پیش از سقراط مانند فیثاغورث، پارمنیدس، هراکلیتس و یا حکیمان ایران باستان اشاره می کند، به این دلیل است که آنها را همسو با تفسیر حکمی و معنوی از اسلام می پندارد.

فاطمه(علیهاالسلام) تجلی ذات الهی

گستره وجودی زن الگو، حضور خداوند در اسماء و صفاتش را در خویش دارد. کربن هم اشاره ای عمیق به این نمود دارد. وی معتقد است که دلیل و علت وجود و رویش زمین، وجود مبارک حضرت زهرا (علیه السلام) است و آن را نمود تجلی الهی می داند: « فضایل، وجودی (حضرت فاطمه-سوفیا(5)) را که از نظر بگذرانیم، می توانیم بگوییم که آن وجود، که به توسط وی هستی عالم خاک به صورت سپیده دمان زمین مافوق آسمان در می آید، خود تجلی ذات الهی است.»( Corbin 1990 ,P.121)
در عین حال، کربن چنین شباهتی از دلیل وجود دنیای مادی را با ارجاع به حضرت زهرا(علیهاالسلام) به دست یافته های گوته در بخش دوم از فاوست(6) ارجاع می دهد و از زبان گوته می گوید: «وجودی در ازل مونث، حتی مقدم بر وجود زن در عالم خاک – چرا که مقدم بر جدا شدن و تمایز مونث از مذکر در جهان خاکی بود و نیز در جهان فوق افلاکی- بر جمیع زمینه ها، چه افلاکی و چه خاکی، حکم می راند و پیش از خلق آنها خلق شده است.»(گوته، 1384، ص 52)
کربن در اینجا علت را در آن می جوید که حضرت فاطمه -سوفیا، نفس است؛ نفس عالم خلقت، نفس هر مخلوق؛ یعنی آن بخش تشکیل دهنده وجود بشری که بذاته در برابر وجدان و ادراک تخیلی به صورت وجودی مونث، نفس، عرضه می گردد. بدین ترتیب، حضرت زهرا(علیه السلام) همان است که « اسماء و صفات الهی را که در ذوات تجلی یافته الهی، که در امامان و در افلاک هیئت لاهوت نمود دارد متجلی می سازد.» (Corbin, 1990.p.122)
بنابراین، از نگاه کربن، فاطمه(علیهاالسلام) صاحب مقام ولایت است که مقام معرفت تام و یقینی به ذات قدسی خداوند سبحان و فنای عالم و آدم در حضرت حق و شهود هستی به عنوان تجلی خدا و ملک طلق حضرت حق می باشد و صاحب ولایت به مقام نبوت تعریفیه یا انبائیه رسیده که نبوت تعریفیه غیر از نبوت تشریعیه است.(7).(حسن زاده آملی، 1385، ص 26)

فاطمه(علیهاالسلام) کمال و بنیاد هیئت لاهوت

کربن در حیطه ی بحث امامت و ولایت به تشریح جایگاه حضرت زهرا(علیهاالسلام)پرداخته است. وی در این مورد خاص هیئت قدسی معصومان را تصویر می کند و سپس امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به ترتیب فلک شمس و فلک قمر در هیئت متعالی دانسته و پس از این بزرگواران، به تجلی آن وجود روحانی در روی زمین (امام دوازدهم، امام غایب، یعنی امام عصر و زمان)، که شخص ایشان یا پیامبر، همان نسبت آخرین سوشیانس (منجی) دارد، اشاره کرده است. بعد از آن، هشت امام دیگر به ترتیب حضور می یابند و ترتیب آنان در ولایت ابدی به صورت سایر سیارات و کواکب برای بیان حرکات قمر تصور شده است.
در نهایت این مراتب، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) «هیئت لاهوت را کامل کرده، بدان هم کمال می دهد، هم بنیاد.» (Corbin,1990,p,134) در ادامه، کربن نتیجه می گیرد: ارض «هیئت متعالی است، و به همین سبب، شایسته ذکر است که در این مرحله و مرتبه ی وجودی، حضرت زهرا از ارض ملکوتی برتر و بیشتر و «ارض مافوق ملکوت، (Ibid) است.» در واقع، کربن می خواهد بیان دارد: ذات حضرت زهرا(علیهاالسلام) در هیئت قدسی، در قبال زمین ملکوتی هورقلیا(8) همان نسبت را دارد که سِپَنته اَرمَئیتی(9) در برابر زمین مزدایی غرق در هاله نو، خَوَرَنه، (10) دارد.(Corbin,1990,p.145)
در واقع، کربن بر این نظر است که وجودهای هیئت لاهوتی، تنها در شکل های ظهوری خود، که ظروف تجلی آنهاست، قابل دید می باشد. در این حالت، تصویر زمین فوق ملکوت برتر و مقدم است؛ یعنی آن فردوس ماوراء فردوس به همان میزان که زمین ملکوتی هورقلیا، زمین تجلیات الهی است؛ بدین معنا که بدون وجود شخص حضرت زهرا(علیهاالسلام) نه تجلی امامت وجود خواهد داشت، نه ولایت امام؛ زیرا هیئت این وجودهای نورانی همان مکان غیب الهی است. نور آنان بذاته نور الهی است. در ادامه، کربن به چهارده معصوم اشاره می کند و می گوید: « کل چهارده معصوم، یعنی پیامبر، فاطمه و دوازده امام بعد از ایشان ملأ اعلی نورانی خلقت اصلی را تشکیل می دهند که همان حقیقت محمدی است. آنها در واقع، از یک حقیقت ذاتی هستند.» (Corbin,1964,p.110) همچنین در بخش دیگر آورده: «چهارده معصوم به عنوان موجودات محض نورانی قوام یافته اند؛ وجودی که فلاسفه ابن سینایی تحت عنوان اولین عقول ملکی سلسه مراتب [از آن یاد کرده اند] در اینجا همان عقل، این نورالانوار بینادی است.» (Corbin ,1964,p.33) در تأیید رویکرد کربن، آیه 37 سوره «بقره»(11)، برحسب روایات متعدد، سبب خلقت جهان علاوه بر وجود مبارک رسول اکرم (ص) و حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) حضرت زهرا(علیهاالسلام) نیز هست، و معقول نیست کسی علت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد. در این روایات، کلماتی را که حضرت آدم (ع) از حق تعالی فرا گرفت و به وسیله ی آنها توبه اش مورد قبول واقع شد، نام های مبارک اهل بیت(علیهم السلام)است. در بخشی دیگر از روایات، خداوند در پاسخ حضرت آدم (ع) که عرض کرد: آیا نزد تو مخلوقاتی محبوب تر از من هست؟ فرمود: بلی، مخلوقاتی از تو محبوب تر دارم که اگر آنها نبودند تو را نیز نمی آفریدم، و سپس نام اهل بیت و فرزندان ایشان (علیهم السلام) برده می شود.(12)
کربن با برشمری تَرتُّب حایگاه حضرت زهرا(علیهاالسلام) به این نتیجه می رسد که فرقی در حجّیت سنت حضرت زهرا(علیهاالسلام) با سایر ائمه اطهار(علیهم السلام) نیست. و این تنها در مقام داشتن ولایت قابل طرح و بررسی است؛ چرا که «سنت» به معنای وسیع، منبع فقه اسلامی بوده و معیار آن هم تنها عصمت است و در نتیجه، حضرت زهرا(علیهاالسلام) به خاطر عصمت و ولایت، یکی از منابع فقه اسلامی هستند.(جوادی آملی، 1370، ص 391) کربن در جلد چهارم کتاب در اسلام ایرانی می نویسد: «لیله قدر برای شخص کهن الگویی همچون فاطمه (خالق)، دریافتی دارد که به تمام شناخت شناسی شیعی مرتبط می شود. این موضوع را لوئی ماسینیون برای نخستین بار در یک متن شگفت آور می شناساند: فاطمه همانند تشرف.» (Corbin, 1991,Vol 1,p.94)

پی نوشت ها :

1.Henry Corbin
2.Christan Jambet
3. برجسته ترین مفسر غربی حکمت معنوی و فلسفه اسلامی ایران در چهاردهم آوریل 1903 در پاریس متولد شد. او در سال 1925 موفق به دریافت لیسانس فلسفه از دانشگاه سوربن شد و در سال 1926 پایان نامه عالی فلسفه و در 1928 دیپلم مدرسه تتبعات عالیه دانشگاه پاریس و در سال 1929 دیپلم مدرسه السنه شرقیه پاریس را به دست آورد. او مدتی را در محضر لویی ماسینیون، اسلام شناس فرانسوی، به فراگیری تصوف و تشیع و فلسفه اسلامی اشتغال ورزید. او در ایران از محضر استادانی همچون استاد سید کاظم عصار، استاد مهدی الهی قمشه ای، استاد علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری، بدیع الزمان فروزانفر و سید حسین نصر برخوردار شد و به مباحثه و تعاملات فلسفی – معنوی پرداخت. کربن به پاس این تلاش هایش در پارادایم فلسفه اسلامی، از سوی دانشگاه تهران و فردوسی مشهد دکترای افتخاری دریافت کرد. هانری کربن سرانجام در هفتم اکتبر 1978 در پاریس درگذشت.
4.Descriptive Psychology
5.منظور کربن از سوفیا (Sophia) در ترکیب فاطمه-سوفیا اشاره به اتصال شخصیت بزرگوار حضرت زهرا(علیهاالسلام) به معرفت الهی دارد. در الهیئت مسیحی منظور از سوفیا معرفت خداوند و خرد الهی است، در تفکر کربن هم شناخت خداوند ارتباطی تنگاتنگ با شناخت مقام الهی حضرت زهرا دارد. (ر.ک The Mystical Theology of The Eastern Church, by Vladimir Lossky SVS Press,1997,pgs80-81)
6.فاوست از برجسته ترین آثار گوته است. این اثر قالب نمایشنامه ای فلسفی است. گوته در قسمت دوم فاوست که مربوط به زندگی عادی و زیبایی طبیعی است. شعر فلسفی عمیقی به کار برده، که شباهت کمتری به قسمت اول دارد. فاوست در اینجا تمام قدرت های دنیوی و معنوی را می آزماید و با این حال، هنوز آن لحظه ای را که چنین مشتاقانه در جست و جویش است، حتی در عشق هلن تروا نمی یابد. محور اصلی نمایشنامه فاوست انسان است و ارتباط و وظیفه ای که انسان با خالق و کائنات دارد (ر.ک: گوته، یوهان ولفگانگ فون، فاوست، ترجمه م.ا به آذین، چ 3، تهران: نیلوفر، 1382)
7.«یجب الفرق و التمییز بین النبوتین التشریعیه و الانبائیه. فان النبوه التشریعیه قد ختمت بالرسول الخاتم محمد (ص) فحلاله حلال الی یوم القیامه، و اما النبوه الانبائیه المسماه بالنبوه العامه، و النبوه التعریفیه و النبوه المقامیه ایضا فهی مستمره الی الابد ینتفع من تلک المأدبه الأبدیه کل نفس مستعده لان تسمع الوحی الانبائی، فافهم!»
8.نخستین کسی که پس از اسلام این کلمه را استعمال کرده است شیخ اشراق، سهرودی است. شیخ اشراق در پایان حکمت الاشراق در بابی تحت عنوان « فصل در احوال سالکان» از اشراق پانزده نور بر جان سالکان سخن می گوید: انواری که اولیا پس از جدایی از کالبدهای جسمانی برجانشان می تابد. تابش این انوار بر جان عاشقان و عارفان آنان را به ستیغ بلندی از معنا می رساند که سهروردی خود آن را اقلیم هشتم می نامد.«…نیل بدین انوار، غایات متوسطان در سیر و سلوک بود و گاه بود که این انوار آنان را بر گیرد و حمل کند و از این جهت، روی آب و هوا روند و گاه بود که آنان را با همراهی کالبدهای آنان به سوی آسمان برد تا به بعضی از بزرگان جهان بالا بپیوندند و این امور همه از احکام و خصوصیات اقلیم هشتم بود؛ آن اقلیمی که جابلقا و جابرسا در آن بود.» (ر.ک: موسوی، 1388)
9.در زبان اوستایی به یکی از امشاسپندان اطلاق می شود، که در زبان پهلوی بدان سپندارمذ یا سپندارمت می گویند و در فارسی، سپندارمد نیز خوانده شده است. به لحاظ لغوی، در این تعبیر، کلمه اَرمَئیتی به معنای اخلاص و فروتنی و فداکاری و بردباری مقدس می باشد که در ویده ها نیز به همین نام و در همین معانی به کار برده شده است. این تعبیر در ریگ وده به معنای زمین و در پهلوی به معنای فرزانه کامل آمده است. اما سپنت، صفت ارمئیتی می باشد که بعدها بدان افزوده شده است.(ر.ک: هیلنز، 1389، ص 135)
10.از کلمات پهلوی است که در اوستا ذکر آن رفته و به معنای فرّ و عزت و شکوه است.
11.«فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم.»
12.این روایات را سیوطی در الدُرُّالمنثور، بدخشانی از حافظ کبیر، دار قطنی از ابن النجار، و ابن مغازلی در مناقبش با ذکر سند نقل کرده اند.

منبع: فصلنامه علمی-ترویجی بانوان شیعه – شماره 23

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد