خانه » همه » مذهبی » حقوق اهل بيت در کتاب و سنت

حقوق اهل بيت در کتاب و سنت

حقوق اهل بيت در کتاب و سنت

سخن ما درباره ي حقوق اهل بيت در کتاب و سنت است، مقصود اهل بيت پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) است که در قرآن نيز به همين تعبير وارد گرديده آن جا که فرموده است: « انّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و

00902 - حقوق اهل بيت در کتاب و سنت
00902 - حقوق اهل بيت در کتاب و سنت

 

نويسنده: دکتر سيد مصطفي محقق داماد

 


سخن ما درباره ي حقوق اهل بيت در کتاب و سنت است، مقصود اهل بيت پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) است که در قرآن نيز به همين تعبير وارد گرديده آن جا که فرموده است: « انّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا!» (الاحزاب/33) «حقا که خدا مي خواهد از شما اهل بيت پليدها را ببرد، و شماها را پاکيزه گرداند».
بحث در صورتي مي تواند منطقي باشد که نخست به معرفي مصاديق موضوع (اهل بيت) بپردازيم آن گاه درباره ي حقوق آنها بحث و گفتگو کنيم. چه کساني اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) هستند.
ام سلمه همسر پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) مي گويد: آيه «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت…» در خانه ي من بر پيامبر نازل گرديد پس از نزول، پيامبر علي (عليه السلام)، حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) را نزد خود خواند و همه را زير عبا قرار داد آن گاه چنين گفت: «پروردگارا آنان اهل بيت من هستند پليدي را از آنان ببرر، و آنها را پاکيزه گردان (1) رسول گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) با افکندن کسا بر روي آنان، افراد اين کلي (اهل بيت) را روشن ساخت تا در آينده کسي از آن سوء استفاده نکند.
ام سلمه مي گويد: «من گوشه کساء را بالا زدم تا تحت کساء قرار گيرم پيامبر آن را کشيد و به من گفت: تو فرد نيکي هستي، نه از اهل بيت من که آيه درباره ي آنان سخن مي گويد» هيچ بياني نمي توانست مصاديق واقعي اهل بيت را اين چنين روشن سازد و اشخاص آنها را معين نمايد تا آن جا که از ورود همسر گرامي خود به نام ام سلمه، جلوگيري کرد، تا از اين طريق احتمال عضويت همسران متعدد پيامبر (صلي الله عليه و آله) را، از بين ببرد.
طبري در تفسير خود مي گويد: پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فرمود: اين آيه در حق من و علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام عليها) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) فرود آمده است (2). درست است که آيه در سياق آيات مربوط به همسران پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) وارد شده ولي ضماير مذکر مانند: «عنکم، يطهرکم» مانع از آن است که مفاد آن را مربوط به همسران او بدانيم بلکه به حکم روايت متضافر و قرائن در متن آيه (ضماير مذکر) بايد آن را به خاندان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) مربوط دانست و آنها جزء دخترش و همسر او و دو فرزند عزيزش کس ديگري نيست.
اصولاً نمي توان، آيه را ناظر به همسران او دانست زيرا شيوه ي سخن گفتن قرآن با همسران او خشونت آميز است و به اصطلاح حالت تهاجمي دارد، در حالي که آيه مورد بحث با لحن بسيار عاطفي سخن مي گويد:
براي اين که به توضيح دو نوع سخن گفتن بپردازيم برخي از داوري قرآن را درباره ي همسران او يادآور مي شويم:
1- گاهي قرآن زنان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) را به عذاب تهديد مي نمايد و مي فرمايد: «يا نساء النبي من يات منکن بفاحشة مبينة يضاعف لها العهذاب ضعفين و کان ذلک علي الله يسير» (احزاب/ 30) اي زنان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) هر کدام از شما مرتکب عمل نارواي آشکاري بشود عذابش دو برابر مي شود و اين کار براي خدا آسان است.
2- و گاهي با لحن تند به آنان فرمان مي دهد که از وضع زنان جاهليت پيروي نکنند چنان که قرآن مي فرمايد: «و قرن في بيوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي» (احزاب/ 33) در خانه هاي خود بمانيد و به شيوه ي جاهليت پيشين (با زينتهاي خود) آشکار نشويد.
جايي که قرآن با اين لحن تند و خشونت بار با همسران پيامبر (صليُ الله عليه و آله و سلم) سخن مي گويد، آيا رواست آيه ي مورد بحث را که از تعلق اراده ي الهي بر پيراستگي آنان از گناه، گزارش مي دهد مربوط به آنان بدانيم.
3- خدا در آيه ي سوم دو نفر از همسران پيامبر (صليُ الله عليه و آله و سلم) را که راز او را فاش ساختند سرزنش مي نمايد و مي فرمايد: «ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهراً عليه فان الله هو موليه و جبرئيل و صالح المؤمنين و الملائکة بعد ذلک ظهير» (تحريم/4) اگر از کار خود توبه کنيد (به سود شماست) زيرا دلهاي شما از حق منحرف گرديده و اگر بر ضد پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) دست به دست هم بدهيد (کاري از پيش نمي بريد) زيرا خدا يار و ياور او و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان او هستند.
حالا چه رازي از پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فاش کردند، فعلاً براي ما مطرح نيست ولي نقطه ي مهم بحث اين جاست، کساني که تا آن جا به پيش بروند که در آستانه ي تظاهر بر ضد رسول خدا (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) قرار گيرند. و مأمور به توبه شوند و به آنان گفته شود اگر توبه نکنيد، خدا و امين وحي و مؤمنان صالح و فرشتگان از او حمايت مي کنند. صلاحيت آن را ندارند که اراده ي الهي بر عصمت آنان بگيرد و بگويد خدا مي خواهد که پليديها را از شما دور سازد.
شَکي نيست که همه ي زنان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) به خاطر او انتساب به او، از احترام خاصي برخوردارند ولي اين تکريم سبب نمي شود داوري قرآن را درباره ي آنان ناديده بگيريم و يا هر کسي درباره ي آنان سخن گفت او را به بي مهري متهم کنيم. اکنون که با مفهوم و مصاديق واقعي اهل البيت آشنا شديم وقت آن رسيده است برخي از حقوق مربوط به آنان را بازگو کنيم.

1- حق تفسير کلام الله

از آيات متعددي در قرآن مجيد صريحاً اين امر استفاده مي شود که رسيدن به معناي اصلي و به اصطلاح بطون قرآن، اختصاص به افرادي داراي ويژگي هاي خاص دارد و به هيچ وجه آن که مقام حقيقي قرآن و به تعبير ديگر کتاب مکنون است، قابل دستيابي براي احدي جز بندگان ويژه نخواهد بود. در آيه زير ويژگي چنين بندگاني را طهارت دانسته است:
انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يسمه الاّ المطهرون (واقعه آيه 80 ). به موجب اين آيه بندگان مطهر تنها کساني هستند که توانايي تماس علمي با قرآن دارند.
بنابراين اهل بيت، پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) که به استناد آيه تطهير نه تنها هرگونه رجسي از آنان به دور است بلکه آنان که از آثار هرگونه رجسي هرچند ضعيف باشد مطهّرند، شاهد مقام حقيقي قرآن خواهند بود. (3)
ذکر اين نکته ضروري است که حسب آيات قرآن مقام حقيقي قرآن مرتبه ي بساطت قبل تنزّل است. قرآن مجيد به منظور هدايت توده انسانها از مقام حقيقي يعني کتاب مکنون و يا لوح محفوظ تنزّل يافته و به صورت آيات کثيره «هدي للناس» (بقره/ 185) گرديده است. پديد آمدن محکم و متشابه در اين مرتبه يعني پس از تنزّل و تکثر است. بنابراين آنان که به مقام حقيقي يعني مقام بساطت و قبل از پيدايش کثرت و پديد آمدن محکم و متشابه دست يافته اند، بي ترديد بر تفسير و تأويل آن آگاهي کامل دارند. قرآن مجيد مفسرين محکم و متشابه قرآن را الراسخون في العلم خوانده است: هو الذي انزل الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فامّا الذين في قلوبهم زيغُ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الاّالله و الراسخون في العلم. (آل عمران/ 70 )

2- خمس غنائم

قرآن مجيد خمس غنائم را مربوط افراد شش گانه مي داند که آيه خمس آن را بيان مي کند و مي فرمايد: «و اعلموا انّما غنمتم من شي فانّ الله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل» (انفال/ 41) هر نوع قيمتي به دست آوريد يک پنجم آن از آن خدا و پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) و خويشان او، يتيمان، فقيران و درماندگان است.
ما فعلاً درباره ي مفهوم غنيمت سخن نمي گوييم و اين که مقصود از آن تنها غنيمتهاي جنگي است، تا مطلق درآمد انسان از هر طريق مشروعي به دست آورد، آنان که آيه را به غنائم جنگي مخصوص مي کنند فريب اصطلاح متأخر از عصر نزول مي خورند که در عصر فقها پديد آمده است و در حالي که قرآن و سنت آن را در مطلق فايده و سود، و حتي به نعمتهاي بهشتي و فوائد اخروي نيز اطلاق مي کند چنين مي فرمايد: « يبتغون عرض الحياة الدنيا فعندالله مغانم کثيره» (نساء/ 94) سرمايه ناپايدار دنيا را مي طلبند در حالي که غنيمتهاي بسياري (بهشت) نزد خداست، استعمال لفظ «غنائم» در نعمتهاي بهشتي خود گواه بر اين است که معني لغوي آن، مطلق فايده اي است که انسان به دست مي آورد، خواه در دنيا و خواه در آخرت، خواه از طريق نبرد و جنگ و يا از طريق کسب و کار.
بنابراين مسلمانان و يا حاکم اسلامي موظفند يک پنجم غنيمت را به مصارف شش گانه آن برسانند و از آن جمله «ذي القربي» بستگان پيامبر است. و از اين که قبل از لفظ «ذي القربي» کلمه للرسول آمده است خود گواه بر اين است که منظور از بستگاه، بستگان اوست، نه اقرباي صاحبان درآمد، چنان که مقصود از گروههاي سه گانه يتيم و مسکين و ابن السبيل کساني هستند که به نوعي به پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) بستگي دارند، از آن جا که خداوند بيت هاشمي را از مصرف زکات باز داشته، در مقابل آن، خمس را در اختيار آنان نهاده است که علاوه بر پرداخت هزينه هاي زعامت، نياز افراد وابسته به اين بيت را برطرف کنند.
ولي متأسفانه، پس از درگذشت پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم)، از جمله حقوقي که پايمان شد، حقوق ذي القربي از خمس غنائم بود (4) نه تنها اين نوع از حق آنان ضايع گرديد بلکه چيزي که هم در دست ذي القربي بود، به بهانه ي اين که پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) آن را به دخت گرامي خود بخشيده بود مصادره شد، و سرانجام به تيول آل مروان درآمد که خود سرگذشت گسترده اي دارد.
در اين مورد، مصلحت و اجتهاد غلط، جانشين وحي گرديد، زيرا قرآن به پيامبر (صلي الله ُعليه و آله و سلم) دستور مي دهد که «و آت ذب القربي حقه و المسکين و ابن السبيل» (اسراء/ 22) يعني حق نزديکان و مسکينان و در راه ماندگان را بپرداز، و پيامبر (صلي اللهُ و عليه و آله و سلم) نيز به حکم وحي، «فدک» را به دخت گرامي خود مي بخشد، ولي پس از درگذشت او، مصلحت گرايي شخصي، وحي را عقب مي زند، و خود جانشين آن مي شود.
واژه «القربي» در قرآن 16 بار، يک بار به طور مجرد، و پانزده بار با پيشوند مانند «ذي» و «ذوي» و «اولو» وارد شده و مقصود از آن گاهي نزديکان رسول خدا (صلي اللهُ و عليه و آله و سلم) و احياناً نزديکان هر کسي نسبت به خود اوست، تعيين مقصود از آن، در آيات در هر مورد در گرو دقت در قرائن موجود در آيات است، از آن جا که مخاطب در آيه، خود پيامبر است طبعاً مقصود نزديکان خود او خواهد بود. مفسران در تفسير آيه مي نويسند: «لما نزل قوله تعالي: و آت ذي القربي حقه اعطي رسول الله (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فاطمه فدکا» (5) وقتي آيه «و آت ذي القربي حقه» نازل شد پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) سرزمين فدک را به فاطمه داد.
ما درباره ي نخستين حق از حقوق اهل بيت بيش از اين سخن نمي گوييم زيرا دامنه ي سخن درباره ي آن گسترده است، و فعلاً مجال بازگويي نيست.

3- حق مودت

پيامبران الهي، براي کسب رضاي الهي، تبليغ مي کنند، و شعار همگان حتي خود پيامبر خاتم (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) که « و ما اسالکم عليه من اجر ان اجري الاّ علي رب العالمين» (6) اما در عين حال با حفظ اين اصل (کار براي خدا) خدا به پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) دستور مي دهد، محبت به نزديکان خود را از امت بخواهد، چنان که مي فرمايد: «هل لا اسالکم عليه اجرا الا المودة في القربي» (7) بگو من از شما پاداش نمي خواهم جز محبت در خويشاوندي.
«قربي» در لغت عربي به معني «قرابت» و مقصود از «مودت في القربي» همان مودت «ذي القربي» است. به گواه اين که در تمام موارد اين کلمه با پيشوندي مانند: «ذي» و «اولو» به کار رفته است بنابراين احتمالات ديگري که پيرامون آيه گفته شده است با توجه به اين قرينه کاملاً بي اساس مي باشد.
گذشته از آن، روايات کثيري پرده از اجمال آيه بر مي دارد و مي رساند که مقصود از محبت و مودت در خويشاوندي، همان تکريم بستگان و نزديکان اوست، و ما برخي از اين روايات را از طريق اهل سنت وارد شده يادآور مي شويم:
احمد بن حنبل در کتاب فضائل الصاحبه به سندي از پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) نقل مي کند و مي گويد: «لما نزلت قل لا اسئلکم عليه اجر الا المودة في القربي، قالوا يا رسول الله من قرابتک؟ من هولاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمة و ابناها و قالهما ثلاثا» هنگامي که آيه: قل لا اسئلکم عليه اجراً الاّ المودة في القربي» نازل شد، ياران پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) به او گفتند، اي رسول خدا نزديکان تو کيست و آنان که دوستي آنها براي ما واجب شده است، چه کسانند؟پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) گفت: آنان علي (عليه السلام) و فاطمه و دو فرزند آن دو نفر است و اين مطلب را سه بار تکرار کرد. (8)
سيوطي در تفسير خود از ابن عباس نقل مي کند که مقصود اين است، حق مرا در اهل بيتم حفظ کنيد و آنان را به خاطر من دوست بداريد.
کميت اسدي شاعر عصر اموي در قصيده ي خود نزول آيه را در حق خاندان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم)، يادآور شده مي گويد:
« وجدنا لکم في آل حاميم آية *** تأولها منا تقي و معرب» (9)ما براي شما در سوره هاي حاميم (اشاره به سوره ي شوري که «حاميم» آغاز مي شود) آيه اي يافتيم گروه تقيه از ما آن را تأويل کرده ولي در عين حال گروهي نيز آن را آشکار ساخته اند و مقصود از آيه وارد در سوره ي شوري، همين است.
امام شافعي که خود از تبار حضرت مطلب است در ابيات معروف خود، مودت اهل بيت حق لازم خاندان رسالت دانسته و مي گويد:
يا راکباً قف با ملحصّب من مني *** و اهتف بساکن خيفها و الناهض
سحراً اذا فاض الحجيج الي مني *** فيضا کملتطم الفرات الفائض
ان کان رفضا حب آل محمد *** فليشهد الثقلان اني رافضي (10)
اي سواره اي که عازم زيارت خانه ي خدا هستي، اندکي در سرزمين ريگزار نزديک مني (مزدلقه) توقف کن و بر کساني که در مسجد خيف اند و يا در حال حرکت به سوي (مني) مي باشند فرياد بزن.
سحرگاهان، آن گاه که کاروان حاجيان بسان نهر متلاطم به سوي مني در حال حرکت هستند.
فرياد بزن بگو اگر دوستي با خاندان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) رافضي بودن است انس و جن شاهد هستند که من رافضي هستم.
البته بايد توجه نمود که درخواست محبت فرزندان پيش از آن بود که به سود محبوبان باشد، به سود خود امت است. زيرا دوستي با خاندان پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) مايه ي تکامل روحي و فکري، و مايه ي همگوني در عقيده و عمل و روش است. زيرا کسي که شخصي را جدا دوست بدارد در زندگي راه او را بر مي گزيند و سعي مي نمايد که در مسير او گام بردارد.
اگر بزرگ اين خاندان تأکيد مي کند و مي فرمايد: «من مات علي حب آل محمد مات شهيداً (11) » مقصود همان حب واقعي است که از عمل جدا نمي باشد، البته معني اين سخن اين نيست که دوستدار عترت بايد معصوم و يا عادل باشد. بلکه مقصود اين است که در مسير آنان گام بردارد، و چنين فردي نمي تواند از فرايض دور بوده و با منکرات پيوند نزديک داشته باشد.

4- اهل بيت مرجع ديني در اصول و فروع

حديث متواتر ثقلين و حديث متضافر سفينه به روشني دلالت دارند که يگانه مرجع علمي و فکري مسلمان بعد از درگذشت پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم)، کتاب و عترت اوست در حديثي مي فرمايد: «انّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي» (12) من در ميان شما دو چيز گرانبها به وديعت مي گذارم، يکي کتاب خدا، و ديگري عترت و اهل بيت من است و اين دو مرجع را چنين توصيف مي کندک «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي» تا زماني که در مشکلات به اين دو چنگ مي زنيد گمراه نمي شويد.
اگر قرآن، بزرگترين مرجع علمي براي مسلمانان است، عترت نيز داراي چنين مقام و موقعيت است اگر تمسک به قرآن مايه ي هدايت، و دوري از آن مايه ي گمراهي است اهل بيت نيز چنين شأن و مرتبه اي دارد.
در حديث دوم مي فرمايد: «مثل اهل بيتي کسفينة نوح من رکبها نجي و من تخلف عنها غرق و هوي (13)» يعني «مقام و موقعيت اهل بيت من همان موقعيت کشتي نوح است هر کس بر آن سوار شد، نجات يافت و هر کس از آن تخلف جست، غرق گرديد، اين حديث مانند حديث ثقلين مرجعيت علمي اهل بيت را ثابت مي کند و دوري از آنان را مايه ي گمراهي مي داند اگر خلافت ظاهري و مديريت اسلامي، پس از درگذشت پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) دستخوش اختلاف گرديد، و اجتهاد و مصلحت گرايي فردي، جاي تنصيص را در سرزمين غدير گرفت، ولي مرجعيت علمي اهل بيت خدشه نپذيرفت و پيوسته علي (عليه السلام) و فرزندان او مشکل گشاي امت در اصول و فروع بودند.
مع الوصف حکومتهاي اموي و عباس سعي کردند که ميان امت و اهل بيت فاصله عميقي پديد آورند، و اعراض فقهاي اهل سنت و متکلمان آنان از خاندان رسالت در قرنهاي اخير، معلول سياستهاي شوم خلفاي اموي و عباسي است. از اين جهت در فقه اهل سنت از هر فقيه و محدثي نقل قول مي شود ولي از اهل بيت پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) کمتر نقل مي گردد و انگشتان مسموم سياستگذاران کشور اسلامي چنين اوضاع و شرايط را پديد آوردند.
امروز جمعيت علمي اهل بيت مي تواند، تمام فرق طوايف اسلامي بر محور واحدي گرد آورد، و به بسياري از اختلاف در اصول و فروع خاتمه بخشد به اميد آن روزي که اين آرزو تحقق پذيرد، و مناديان وحدت و تقريب بر چنين آرزويي دست يابند و دست تفرقه اندازي را کوتاه سازند.

5- حق درود بر خاندان رسالت

از حقوق مسلّم اهل بيت، درود بر آنها به هنگام فرستادن درود بر پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) است و نبايد به هنگام فرستادن صلوات ميان او و عترت جدايي افکند. مفسران مي گويند وقتي آيه: «انّ الله و ملائکته يصلون علي النبي» نازل گرديد ياران رسول خدا عرض کردند، از کيفيت سلام بر شما آگاهيم، ما را از کيفيت صلوات بر خود آگاه سازيد، پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فرمود به هنگام فرستادن صلوات بر من چنين بگوييد:
« اللّهم صلّ علي محمد و آل محمد کما صليت علي ابراهيم و آل ابراهيم، انک حميد و مجيد (14) » بار الها بر محمد و آل محمد درود بفرست همان طور که بر آل ابراهيم درود فرستادي و تو ستوده و بزرگوار هستي، ابن حجر در صواعق خود مي گويد: پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فرمود: «لا تصلوا علي الصلاة البتراء، فقالوا و اما الصلاة البتراء، قال (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) تقولونّ اللّهم صل علي محمد، و تمسکون، بل قولوا، اللّهم صل علي محمد و آل محمد» (15)
پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فرمود براي من صلوات کوتاه نفرستيد، گفته شد مقصود از صلوات کوتاه چيست: فرمود بگويند: «اللهم صل علي محمد» آن گاه سکوت کنيد، بلکه بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد.
ولي متأسفانه امروز اين صلوات تبراء در کتاب اهل سنت و در خطبه هاي خطيبان رواج کامل دارد.
پيامبر گرامي (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) تأکيد مي کند که هر کس نماز بگزارد و در نماز بر من و اهل بيت من صلوات نفرستد، نماز او پذيرفته نمي شود، و متن حديث چنين است:
من صلي صلوة لم يصل فيها علي و لا علي اهل بيتي لم تقلب منه. (16)
امام شافعي روي اين حديث فتوي مي دهد و در شعر جاودانه خود مي گويد:
يا اهل بيت رسول الله حبکم *** فرض من الله في القرآن انزله
کفاکم من عظيم القدر انکم *** من لم يصلّ عليکم لا صلوة له (17)

6- ترفيع بيوت خاندان وحي

از حقوقي که اهل بيت رسول گرامي (صلي اللهُ عليه و آله وس لم) بر ذمه امت اسلامي دارند تکريم و ترفيع بيوت آنهاست، و آيه اي که اوّل سخن يادآور شديم، ناظر به اين حق است چنان که مي فرمايد:
«في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدو و الاصال»( 18) آن نور در خانه هايي قرار دارد که خدا اجازه داده است که بالا برده شوند، در آن خانه مرداني خدا را صبح و عصر، تسبيح مي گويند. مقصود از ترفيع خواه ترفيع جسماني باشند و اين که پيوسته آباد و سرپا باشند يا ترفيع معنوي که پيوسته از پليدها دور قرار گيرند، در هر حال حاکي از احترام خاص اين نوع از بيوت است.
سيوطي در تفسير خود نقل مي کند: وقتي اين آيه نازل گرديد، ياران خدا از او سؤال کردند که مقصود از اين بيوت چيست؟ فرمود: بيوت انبياء، آن گاه ابوبکر سؤال کرد گفت: بيت فاطمه (سلام الله عليها) نيز از اين بيوت است پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) فرمود: نعم من افاضلها: بلي از بهترين آنهاست. (19)
هر نوع جسارت به بيوت پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله وسلم)، و بيوت متعلق به پيامبر اسلام (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) حرام بوده و اگر به عنوان هتک از رسول خدا انجام گيرد، مايه ي ارتداد مي شود.
اگر مقصود از «ترفيع» رفعت ظاهري باشد، گواه بر اين است که آباد نگاه داشتن آن يک وظيفه است و اگر مقصود رفعت معنوي باشد، گواه بر لزوم احترام گذاري بر اين خانه هاست.

پي‌نوشت‌ها:

1- سيوطي در منثور ج6/ 604 ط دارالفکر و بيروت.
2- طبري تفسير: جزء 21/ 5.
3- الميزان ج19 ص 154.
4- زمخشري کشاف 16/2.
5- سيوطي، الدر المنثور، 273/50 ط دارالفکر بيروت.
6- شعراء: 109، 127، 145، 164، 180.
7- شوري/ 15.
8- احمد بن جنبل فضائل الصحابه588/2.
9- طبرسي: مجمع البيان 29/9.
10- رازي مفاتيح الغيب: ج 166/27.
11- رازي: مفاتيح الغيب جزء 165/27.
12 و 13- مدارک هر دو حديث را مرحوم شرف الدين در کتاب المراجعات گرد آورده است به آن جا مراجعه بفرماييد.
14- صحيح ترمذي باب صلوات بر پيامبر (صلي اللهُ عليه و آله و سلم) جلد 2 ص 325 حديث 483.
15- ابن حجر صواعق محرمه ص 146.
16- سنن بيهقي جلد 2 ص 479.
17- صواعق محرقه ص 148.
18- سوره نور، آيه 39.
19- در منثور، ج 203/6.

منبع مقاله :
محقق داماد، مصطفي؛ (1378)، دين، فلسفه و قانون، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد