طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حقوق بشر و جریان‌های تکفیری

حقوق بشر و جریان‌های تکفیری

حقوق بشر و جریان‌های تکفیری

دین مبین اسلام، جایگاه والا و ارزشمندی برای انسان قائل است و حقوق وی را بیان نموده و تجاوز بدان‌ها را حرام و نامشروع می‌داند. امروزه جریان‌های تکفیری که تنها خود را مسلمان می‌دانند بسیاری از این حقوق را نقض کرده و

17156 - حقوق بشر و جریان‌های تکفیری
17156 - حقوق بشر و جریان‌های تکفیری

 

نویسنده: محمد طی (1)

 

چکیده

دین مبین اسلام، جایگاه والا و ارزشمندی برای انسان قائل است و حقوق وی را بیان نموده و تجاوز بدان‌ها را حرام و نامشروع می‌داند. امروزه جریان‌های تکفیری که تنها خود را مسلمان می‌دانند بسیاری از این حقوق را نقض کرده و برخلاف احکام الهی رفتار می‌کنند.
***
اسلام برای آزادی انسان بصورتی که شامل انتقال وی از حالت عبادت عادی (2) و عمومی به راه و سمت و سوی روحی و مادی و معنوی، و رهایی از اسارت و بردگی پادشاهان و امپراطوری‌ها باشد تا حقوقش پایمال نشود و (از حقش نگذرد ولو اینکه راهی جز آن نداشته باشد).
و از بین حقوق بشر ذکر شده، حقوق فردی در برابر حاکمان یا دولتهاست، و این مساوی با آن چیزی‌ست که امروزه نام آن را «حقوق بشر» گذاشته‌اند. این حقوق بخاطر انکاری که در مورد آن صورت گرفته امروزه تأکید بیشتری نسبت به آن می‌شود و تلاش‌های انجام شده توسط بشریت برای رواج آن، و آنچه در این راه از تجربه و خطا بدست آورده، به منظور تحقیق و قرار دادن آن در وضع کنونی این هدف را عملی می‌کند، البته با کمک گرفتن از امکان استفاده از تجربیات بدست آمده در این راه که از هزاران سال پیش ادامه یافته است؛ که در زمان اسلام حقوقی برای انسان در برابر حاکمان وضع شد و در هنگام کامل شدن نزول آن تنظیم شد و برای تحقق آن و به اختصاص درآوردن حقوق بشر تلاش‌ها و خون‌بهای زیادی داده شده است.
حاکمان و پادشاهان برای ملت تحت حاکمیت خود هیچ حقوقی را قائل نمی‌شدند بلکه بر علیه آنها قدرت مطلق خود را روا می‌داشتند با استفاده از برگرفتن ادعاهای الهی خود یا نائبی از خدا بودن، که در مصر (3) و شهرهای رافدین (4) و شهرهای یونان (5) و امپراطوری رومانی (6) و غیره … به این شکل عمل می‌کردند، که اعمالشان در آنچه در زیر می‌آید خلاصه می‌شود:
* هر شخصی که عقاید و نظراتش مخالف و مورد پسندشان نباشد را می‌کشند و از جهتی دیگر نیز مردم رعیت را به جنگ‌ها می‌فرستادند؛ و این کشتار را ادامه می‌دادند و می‌کشتند که تمامی این اعمال همه در تحقق خواهش‌های نفسانی و تسلط بر ثروت‌های دیگران انجام می‌شد.
* بکار گرفتن مردم همچون برده‌های تحت اختیار و به کار گرفتن آنان در کارهای بیهوده و مسخره، مانند زمانیکه نیاز به ساخت ساختمانهای عظیم برای قبور (اشاره به اهرام مصر) یا معبدها و ارگ‌ها و قصرها به کار می‌کشند، که شواهد آن نیز تا الان موجود و به جا مانده است مثل اهرام مصر که گورستانی برای فرعون‌های بلندپایه بود، قلعه بعلبک، که آن نیز شامل معابد شرکی‌ست، معبد ژوپیتر و باخوس و …
* حق دادن به خود در دخالت در معیشت مردم تحت حاکمیت.
و در مواجهه با هویت این قدرت‌ها و اعمال‌ست که درمی‌یابیم، ادیان آسمانی که جوهره‌ی آنها مبارزه برای دفاع از حقیقت الهی ست که اول در دفاع از حقوق بشر و پس از حقوق حیوانات و گیاهان است که هم به دو هدف:

– هدف غیبی:

نیاز به شناخت خداوند واحد و احد یگانه و عاری از جسم فیزیکی، که خالق و آفریننده‌ی همه چیز و آفریدگار آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، کسی که انسان را خلیفه‌اش گردانید و آن را بر سایر مخلوقات برتر دانست، که انسان همانا فقط به تنهایی یک انسان است بدون هیچ‌گونه تغییر.

– سیاسی اجتماعی

هدف سیاسی و اجتماعی که مقصود از آن جلوگیری از صلاحیتهای نامحدود حاکمان بر مردم است زیرا که ادیان آسمانی در اصل برای از میان برداشتن این ظلم و فساد از سوی حاکمان و ستمی که بر روح و نفس و جسم مردم روا می‌داشتند از سوی خداوند نازل شد. تا محدوده تصرفات حاکمان را تنگتر سازد و آن را در چارچوب اوامر الهی قرار دهد تا بشریت را از این ظلم طاقت‌فرسا رهایی سازد و راه و روش عمل کردن را بیاموزد که انقلاب بزرگی به حساب می‌آمد که مفهومی والاتر از آنچه به نام انقلاب می‌دانیم است.
لکن انسان التزام دایمی به تعالیم ادیان پیدا نکرد و غالباً این تعالیم دچار انحرافاتی می‌شد که از راه و اختصاص‌اش دور شده و وسیله‌ای در خدمت حاکمان می‌شد تا به سلطه مطلقه حاکمان قدرتمند چه از لحاظ سیاسی و اجتماعی رسمیت بخشد.
همانا خداوند تعالی برای انسان حقوقی قرار داد، در جهانی که عناصر آن را به نسبت‌های محدودی قرار داد با توجه به آیه‌ی «وهر چیزی را که آفرید به اندازه‌ی درست و دقیق و آن را به اندازه و مقام و جایگاهی قرار داده»، (7) به طوری که اگر عنصری از جایگاهی که خداوند باری تعالی برای آن قرار داده تجاوز کند تمام جهان جانداران و جمادات مختل می‌شود، و اگر تجاوزی در مسائل شرعی ایجاد شود جامعه‌ی بشریت مختل می‌شود و نمی‌توان احکام بشریت را تنظیم کرد چون بشر هرچقدر هم از قدرت علم و هوش برخوردار باشد، باز هم در برابر بلوغ فکری که خداوند برای آن‌ها تنظیم کرده و کم است به آن نمی‌رسد.
و این چیزی‌ست که در واقعیت اتفاق افتاده، و انسانی که خداوند او را در آنچه صلاح او بود هدایت کرده لکن بعضی گروه‌ها و انسانها او را مجبور به کوتاه آمدن از حقوق خود کردند و باعث شد حاکمان به بهانه اصلاح که فقط مختص خداوند است بر آنها سلطه پیدا کنند و این محنت و ظلمی بود که بر مسلمانان پس از یک دوره طلایی تأسیس حکومت اسلامی گذشت که تاکنون اوضاع خود را با آن مقایسه می‌کنند.
و در اینجا لزوم تأکید دوباره بر حقوقی که خداوند باری تعالی به انسان عطا کرده لازم می‌شود، تا بر حاکم و محکوم وضع شود تا از آنچه گروههای تکفیری در قبال این حقوق انجام می‌دهند رهایی پیدا کنیم.

اولاً: حقوق و آزادی‌ها در اسلام:

خداوند باری تعالی به انسان در اسلام حقوقی به اندازه و معین در برابر سلطه‌ای که حاکم است قرار داده، چه در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و چه در زندگی فردی همانطور که اشاره کردیم دین اسلام در برابر ادعاهای حاکمان ظالم موضع گرفته و قتلهای بی‌دلیل و بدون توجیه آنان را تحریم کرده است، و در مقابل سلب آزادی مردم از سوی حاکمان ایستادگی کرد و همچنین اموال مردم را در برابر مصادره غیرشرعی محفوظ کرد همان‌طور که اعلام کرد که مردم را از پدر و مادر خلق کرده است و بر این اساس به تعامل با آنان دستور داده است.
بعضی از اصول این حقوق را در کتابهای اهداف شریعت که از طرف برخی از محققین اسلامی نگاشته شده است می‌توان یافت. و آن اهداف برحسب نظر آنان: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ عقل و حفظ نسل، و حفظ مال (8) است.
و همانا حفظ دین خود قاعده‌ی کلی و اساسی‌ست که دیگر احکام بر اساس آن است و این قاعده بدیهی ست. و آنچه باقی می‌ماند که در هنگام ضرورت برای حفظ دین به کار می‌آید.
حفظ نفس همان بود که ذکر کردیم.
حفظ عقل همان حفظ انسان است چون عقل است که انسان را از سایر موجودات روی زمین متمایز می‌سازد، و بدون آن انسان جزیی از مجموعه‌ی حیوانی به حساب می‌آید که قابل تمییز نیست. و همانا عقل جایگاه حقوق و تکالیف انسانی‌ ست، و اساس تکوین انسان به حساب می‌آید.

حفظ نسل:

حفظ نسل امتداد حفظ نفس به حساب می‌آید به این خاطر که استمرار حیات بشری به حساب می‌آید.

حفظ مال:

شامل آنچه قبلاً ذکر کردیم می‌شود.
دو مسأله برابری و آزادی باقی می‌ماند که به آنها می‌پردازیم.
بایستی بدانیم که بر مسلمان واجب است تا از حقوق و آزادی‌های وضع شده برای افراد دفاع کنند پس این حقوق فردی به حساب می‌آیند و بر همه واجب است که از آنها دفاع کنند.
در این موضوع محققانی که دین‌گرا نیستند بین حقوق وضع شده در احوال عادی و بین حقوق لازمه در احوال استثنایی و خاصتاً جنگ فرق گذاشته‌اند که به نام قانون انسانی به کار گرفته شده در جنگ‌ها نام برده می‌شود و ما در اینجا به حقوقی که خداوند به انسان در اوضاع عادی و در زمان جنگ اعطا کرد می‌پردازیم و به همین خاطر بخشی از این مبحث را به قانون اساسی می‌پردازیم.

الف) حقوق و آزادی‌ها در اوضاع عادی

1. حق همراه با برابری

قسط یا همان برابری رفتار حاکم با مردم به صورت برابر و اعطای حق به هر ذی حق است که دو مسأله مساوات و عدالت زیرشاخه‌های آن به حساب می‌آیند.

مساوات

اسلام به هیچ طریقی تفاوت و تمییز بر اساس عرقی و اصالت خانوادگی را اجازه نداده است آیات قرآن کریم نیز این موضوع را تأکید می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (الحجرات/ 13) همانگونه که می‌بینیم خداوند نیز تمام بشر را به (یَا أَیُّهَا النَّاسُ) خطاب می‌کند.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امر مساوات اهتمام ویژه‌ای داشتند، ایشان بین هیچ یک از اصحاب خود تفاوتی قائل نبود و فرقی میان بلال حبشی و دیگرانی که اصالت و رنگ‌های دیگر داشتند نمی‌گذاشت و به این امر در سیره عملی و در سیره‌ی قولی و گفتاری خود نیز به آن پایبند بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «عربی به اعجمی و سفید به سیاه برتری ندارد مگر با تقوا» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنین از تکبر نسبت به برده‌زادگان و سیه‌چردگان منع کرده و بالعکس هنگامی که اینگونه افراد به عنوان فرمانده و امیر برگزیده می‌شدند دستور به اطاعت از آنها داده است که می‌فرماید: بشنوید و اطاعت کنید اگرچه برده‌ای حبشی به شما اختیار کردم که سرش مانند مویز باشد.

عدالت

خداوند متعال که بشریت را آفرید چارچوب تعامل با آنها را ترسیم نمود و حاکمان بایستی به آن ملتزم باشند و به هر ذی نفعی حقش را بدهد، خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» (9) «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ» (10) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید از ظلم دوری کنید زیرا که ظلمات روز قیامت است.

آزادی

آزادی به دو معنا حمل می‌شود: عدم به بردگی گرفتن و عدم تقیید
آزادی به معنای عدم بردگی مستمثل در این است که انسان مملوک کسی از بشر نباشد و اصالت در انسان آزادی است مگر استثناء شده باشد. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) تأکید کرده است که خداوند انسان را آزاد آفریده است پس بر اوست که عبد دیگری نباشد (عبد دیگری مباش زیرا که خداوند تو را آزاد آفریده است). (11)
مباح دانستن بردگی از طرف مسلمانان بر حسب رأی بسیاری از فقها به سبب معامله به مثل بود زیرا دشمنان آنان نیز اسیران آنان را به بردگی می‌بردند.
آزادی به معنای عدم تقیید بدین معناست که می‌تواند هر آنچه شرع منع نکرده انجام دهد، مبنی بر این قول که «لَا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا»، (12) پس مباح بدین معناست که هر آنچه برای انسان مسلمان نهی و امر وارد نشده است مباح است و به قولی دیگر هر آنچه که خطاب شارع در فعل و ترک آن نظری ندارد و مدح و ذم نمی‌کند. (13)
پس انسان آزاد است تا مباحات را انجام دهد. گر اینکه آزادی انواع مختلفی دارد که به برخی از آنها می‌پردازیم:

آزادی سیاسی

مسلمانان بایستی در تقریر اوضاع مربوط به خود با یکدیگر شراکت داشته باشند، همچنانکه خداوند می‌فرماید «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» (14) همانگونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید هر کس صبح از خواب بیدار شود و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست. (15) این شاخه از انواع آزادی طبیعتاً بایستی توسط حاکمان اجرا شود همانگونه که سایر مسلمانان نیز مأمور به آن هستند زیرا در نص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور مطلق آمده و تخصیص نخورده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده «اگر امیران و حاکمانتان به اختیار شما بودند و اغنیاء شما سخاوت داشتند و در امرتان مشورت داشتید زمین از دل خود برای شما خیر و برکت بیرون می‌آورد» زیرا که شوری در دل خود نصیحت را نهفته است و نصیحت نیز از دیدگاه رسول خدا واجب شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «اگر کسی برادرش با او مشورت کرد و به او نصیحت نکرد خداوند از او حکمت را سلب می‌کند.» پس وجوب نصیحت رابطه بین حکام و رعیت را قوی می‌سازد و حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) خلیفه مسلمین خطاب به رعیت خود می‌فرماید: «… و اما حق شما بر من نصیحت کردن شما و آماده کردن فیء و اموال شما … و اما حق من بر شما وفای به بیعت و نصیحت در خفا و علن است.»
و نصیحت در این حالت ضروری‌تر است زیرا اثرش عمومی‌تر است، و نصیحت اقتضای آزادی در رأی را دارد. به تفصیل این امور در ذیل می‌پردازیم:

آزادی بیان

آزادی بیان حقی از حقوق افراد است که برای تشکیل شورا ضروری است که مصداق آن آیه 38 سوره شوری است و برای تنفیذ آن که خطاب به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هر حاکم اسلامی بود آیه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ» (16) نازل شد که سنت شریف نبوی می‌بینیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در چندین موضع با اصحابش مشورت می‌کرد. مهم بودن این مسئله اینجا روشن می‌شود که خداوند کسانی که دیگران را از نظر دادن و گفتن نظراتشان منع می‌کردند ملامت کرده که خداوند در قرآن می‌فرماید:
«وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَكْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن یَكُ كَاذِبًا فَعَلَیْهِ كَذِبُهُ وَإِن یَكُ صَادِقًا یُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (17)»
به همین خاطر حضرت علی (علیه السلام) از رعیت خود می‌خواهد تا بدون تردد نظر خود را بازگو کنند. (18)

آزادی اجتماعات

اگر نصیحت فرد مسلمان به حاکم و امتناع از دستوراتش مطلوب باشد، این امر ممکن است به صورت فردی تحقق یابد همانطور که به صورت گروهی نیز حاصل می‌شود، و اگر بخواهیم کارها به کاملترین صورت انجام گیرد کار گروهی کاملتر از فردی است.
به همین خاطر خداوند متعال غالباً با اوامر خود را متوجه و مورد خطاب همه مسلمانان قرار داد که دلالت بر اهمیت کار گروهی و وجوب آن دارد و از اینجا گروههای معارض نشأت گرفته که امروزه مذهب نام گرفته‌اند و آنها در اصل یک تشکیلات سیاسی بودند که سعی در رسیدن به حکومت داشتند و رهبران برخی از آنها فقها بودند و در کتاب حزب جمهوری اسلامی که پس از انقلاب به حکومت رسید ذکر شده یکی از حقوق طبیعی هر فرد قدرت ایجاد تعاون بین خود و دیگری است. کسانی که افکار و اندیشه‌ها و اهداف یکسان دارند بایستی یک مجموعه منظم تشکیل دهند و نظرات و فعالیت‌های اجتماعی خود را علنی سازند.

حفظ دین

انسان مسلمان حق دفاع از دین خود را دارد و بلکه بر او واجب است تا با وسایل و راههای مناسب در حفظ دین کوشش نماید.
اگر وسیله حفظ دین گفتگو باشد پس بایستی با حجت و برهان صحبت کند همانطور که قرآن در چندین موضع دستور داده ولی اگر راه حفظ دین قدرت باشد بایستی با قدرت و زور پاسخ داد این حالت در وقتی است که به دین هجوم آورده شده و در حالتی از رسیدن دین به مردم امتناع کنند.
این اوامر نسبت به افراد نمی‌باشد بلکه شامل گروهها مثل جنگ قبائل و کشورها در این حالات می‌شود.
خداوند متعال نیز دعوت به دین را از طریق بهترین راهها سفارش کرده است که در سوره نحل آیه 125 می‎فرماید: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». (19)
و سپس برای کسانی که احتجاج می‌کنند خیاری قرار داده که در سوره آل عمران می‌فرماید: «فَإنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» (20) پس گفتگو بایستی با حجت و برهان باشد «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» (21) پس از ذکر این آیات قرآن نمونه‌هایی از گفتگوهای پیامبران با مشرکین را در دهها آیه ذکر می‌کند و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آموزش می‌دهد که چگونه با کفار گفتگو و بحث کند که در دهها آیه ذکر شده است.
مجبورکردن مردم به تدین به هر دینی از طریق اعمال قدرت جایز نمی‌باشد به خاطر اینکه امری مستحیل است و اگر قدرت و زور اعمال شود فقط باعث نفاق می‌شود و نه بیشتر و خداوند در قرآن کریم می‌فرماید «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (22) همچنین خداوند از او می‌پرسد: «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَكُونُواْ مُؤْمِنِینَ». (23)
خداوند متعال دستور به قتل کسی که ایمان نمی‌آورد نداده است مگر در حالت دفاع از نفس و دفاع از دین و کسانی که ادیان آسمانی دارند اجازه باقی ماندن بر دین خود داشتند لکن در مقابل جزیه که مقتضای حمایت از آنها بود که اگر مسلمانان از حمایت آنان ناتوان بشوند جزیه از آنان برداشته می‌شود.

ارتداد

پس از تشکیل جامعه اسلامی بایستی از آن حمایت می‌شد که مقتضی آن این بود که مسلمانان از دین خود برنگردند و جامعه را نابود کنند، زیرا اصل بر این است که اسلام را بدون کراهت قبول کرده باشند پس چرا می‌خواهند بازگردند؟ مگر اینکه مرتد را از منافقین و جاسوسان بدانیم به همین خاطر فرد مسلمان دین خود را به دینی دیگر تغییر دهد ارتداد پیش می‌آید که سزایش قتل است. خداوند در سوره بقره آیه 217 می‌فرماید: «وَمَن یَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (24)
لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «هر کس دینش را تغییر دهد پس او را بکشید.» (25)

حفظ نفس

حفظ نفس دو صورت دارد مادی و معنوی در صورت مادی شامل حفظ جان و سلامت آن است و صورت معنوی کمک به دیگران و افراد ناتوان که این صورت متصل به حفظ نفس و مال است لذا پس از مبحث حفظ مال درباره آن گفتگو می‌کنیم.

حق زندگی

اسلام حق زندگی کردن را ضمانت می‌کند و نابودی یک نفس انسانی را اجازه نمی‌دهد مگر اینکه عقوبت یک عمل خطرناک باشد خداوند متعال در آیه 33 سوره مائده می‌فرماید: «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا» بدین معنا که خداوند اجازه گرفتن زندگی و جان کسی را نمی‌دهد مگر اینکه آن فرد قاتل بوده و یا مفسد فی الارض بوده است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حرمت مسلمان را بسیار مقدس می‌شمارد و می‌فرماید (صلی الله علیه و آله و سلم): «ان اموالکم و دماءکم حرام علکیم کحرمة یومکم هذا یوم الحج فی شهرکم هذا (شهر ذی حجه و هو من اشهر الحرام) فی بلدکم هذا (البلد الحرام).»
و برای نشان دادن اهمیت خود فرد مسلمان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «قسم به کسی که مرا به حق مبعوث کرد اگر اهالی زمین و آسمان در ریختن خون فرد مسلمان شریک شدند و به آن رضایت دادند خداوند آنها را در آتش خواهد سوزاند.»
مسلمان کسی است که شهادتین را به زبان بیاورد، و نیازی به تفتیش اندیشه درونی او نیست.
پس حتی کافر لا اله الا الله بگوید و در بین مسلمان اسیر باشد از او پذیرفته می‌شود و قتلش جایز نیست، از اسامه بن زید نقل شده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به سوی مردمی در جهینه فرستاد پس به سوی مردی از آنها حرکت کردم تا او را بزنم پس آن مرد گفت لا اله الا الله ولی من او را با خنجر زدم و کشته شد پس به نزد پیامبر آمدم و گفتم او را کشتم در حالی که لا اله الا الله گفته بود و گفتم از سر ترس شهادتین گفته بود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شهادتین گفته بود و قلبش را دریدی؟ اگر خون مسلمان را حرام بدانیم خون کسی که اسلام نیاورده و نمی‌آورد نیز حرام است، زیرا که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید هر کس فردی از اهل ذمه را بکشد بوی بهشت را احساس نخواهد کرد. (26)
فقها و ابن رجب حنبلی می‌گویند که اصل حرمت ریختن خون است و اصل در قتل وجود قصاص است مگر اینکه مانعی ایجاد شود. (27)
گرفتن جان و حق زندگی ممکن است بوسیله قتل مباشر یا در جنگ‌های با دشمن و اختلاف صورت گیرد که خداوند آن را مباح ندانسته و حرام است.
حال که اسلام به زندگی تا این حد احترام می‌گذارد پس بایستی آن را در برابر هجوم و حمله حاکمان حمایت کند و به همین خاطر اجازه گرفتن جان افراد را بدون حق و دلیل نمی‌دهد و عقوبت شدیدی برای حاکمان ظالم که یکی از آنها اعدام است قرار داد و این امری است که حضرت علی (علیه السلام) هنگامی که مالک اشتر را به ولایت مصر منصوب کرد و آموزش داد که به او فرمود: «بترس از خون ریختن بی‌جا و بی دلیل که عذری نزد خداوند و من نداشته باشی زیرا که در آن نابودی بدن است».

حق با صلح و امنیت

این نوع از حق به معنای عدم آزار رساندن غیرمشروع به انسان به هر شکلی می‌باشد زیرا دشمنی به شمار می‌آید و خداوند دشمنی کردن را به شکل عام حرام دانسته است و می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (28) و از خطیرترین شکل دشمنی تمثیل و یا شکنجه است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نهی فرموده است که می‌فرماید: «ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور» از مثله کردن بپرهیز حتی اگر با سگ ولگرد باشد. (29)
حتی در دادگاهها و محاکمه‌ها اسلام از اعتراف گرفتن به زور و با اعمال خشونت نهی کرده است که حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) می‌فرماید: «هرکس بوسیله تجرید و ترساندن و زندان و تهدید اقرار کند بر او حدی نیست.» (30)

حفظ نسل: حق تشکیل خانواده

این حق ادامه حق زندگی است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان را بر امر ازدواج و تشکیل خانواده و بچه‌دار شدن تشویق می‌کند و می‌فرماید: «ازدواج کنید و بچه‌دار شوید» و انسان در اختیار گرفتن شریک زندگی خویش آزادی دارد و این حق فقط به مرد تعلق ندارد بلکه زن نیز این حق را دارا می‌باشد زیرا قبول زن در عقد ازدواج شرط می‌باشد اگرچه اسلام مراعات حیا در ایجاب و قبولش را می‌کند.

حفظ عقل

عقل عامل تمییز انسان است که رسول خدا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «قوام شخص به عقلش است و کسی که عقل ندارد دین ندارد.» پس مورد خطاب خداوند عقلی انسان است و این چیزی است که امام باقر (علیه السلام) هنگامی که در مورد عقل صحبت می‌کند به ما می‌آموزد: «خداوند وقتی عقل را آفرید به او قدرت نطق داد سپس به او گفت بیا پس آمد و سپس به او گفت روی برگردان و او روی برگرداند سپس به او گفت قسم به عزت و جلالم هیچ خلقی را مانند تو دوست نداشتم و تو را کامل نمی‌سازم مگر درون کسی که خود دوست دارم و تنها به تو امر و نهی می‌کنم و تنها به تو پاداش می‌دهم.»
و به سبب این تمیز خداوند در قرآن کریم برای تکریم انسان و تفضیل او بر سایر مخلوقات می‌فرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً (31)»
و اعمال حق در مورد عقل اقتضای تمکین او در وظایف تکفیر و تدبر در امور سفارش شده از طرف خداوند می‌باشد، آیات بسیاری داریم که سفارش به تفکر و تدبر و تفقه می‌کند و برخی آیات کفار و منافقین و تهمت زنندگان را به قوم لایعقلون خطاب کرده است و برخی دیگر را با توصیف اینکه بر روی قلبشان لایه است که نمی‌توانند تفقه کنند وصف کند و نیز با وصف قفل بر قلوبشان توصیف می‌کند.
عقل حقوقی دارد که مهمترین آنها علم است.

حق بوسیله علم

علم باعث پرورش عقل می‌گردد و دریچه‌های بزرگی به روی او باز می‌کند و به او اندازه رشد عقل انسانیت انسان تکامل پیدا می‌کند و خداوند متعال نیز علما را گرامی می‌دارد و علما در نزد خدا بر جهال برتری دارند «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (32) به خاطر اینکه علما بهتر قادرند خدا را بشناسند تا مردم دیگر که خداوند در سوره فاطر آیه پنجم می‌فرماید: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ».
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تأکید به طلب علم دارد و می‌فرماید: «طلب العلم فریض علی کل مسلم و مسلمه» و در مورد علما می‌فرماید: «مؤمن عالم هفتاد درجه از مؤمن عابد بالاتر است.» الغزالی می‌گوید: «برخی بر این عقیده هستند که علم مطلوب، علم دین است. لکن سنت نبوی دلالت بر این دارد که علم مطلوب مطلق علم است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: به دنبال علم بروید حتی اگر در چین باشد پس علم مطلوب است حتی در چین یعنی علم دنیوی مطلوب است که ممکن است در هر جایی از دنیا باشد.»

حفظ مال: حق مالکیت خصوصی

اسلام مال را محترم می‌شمارد لکن در ضمن شرایط شرعی که خداوند متعال می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» (33) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «خون و مال و ناموس مسلمان بر دیگر مسلمانان حرام است» (34) به همین خاطر نظام اسلامی حرمت مال و تداخل مال مسلمین را ضمانت می‌کند همانگونه که پیامبر اموال اهل کتاب را ضمانت کرد و حضرت علی (علیه السلام) به کارگزاران خود دستور می‌داد (در اموال هیچ یک از مردم دست نبرید نمازگزار باشد و یا با ما عهد کرده باشد) (35)
در باطه با این موضوع امام خمینی (ره) به قوه قضائیه فرمان می‌دهد که حق ندارند در حقوق و اموال دیگران دخالت کنند خواه منقول باشند و همچنین حق بلوکه کردن اموال و حقوق و مصادره آنها را ندارند مگر با حکم قاضی شرع که آن هم بایستی پس از تحقیق و تفحص و ثبوت حکم از ناحیه شرعی صورت گیرد.

تعاون «کمک به عاجزان و دردمندان»

جامعه اسلامی جامعه‌ای بر پایه تعاون است. و خداوند برای فقرا سهمی در نزد ثروتمندان قرار داده است «وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (36) همانطور که فقرا و مستمندان نیز سهمی در غنائم مسلمانان و در زکات دارند. (37)
مستمندان کسانی هستند که از بدست آوردن رزق عاجز هستند و بایستی به آن از بیت المال داده شود تا حاجتشان برآورده شود و بتوانند زندگی کنند برای اینکه کمک به فقرا و مساکین واجب است مگر اینکه قادر به کسب و کار باشد ولی تنبل باشد.
یکی از مهمترین مصادیق این تعاون جستجوی محتاجین مانند ایتام و زنان بیوه است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «من و کافل یتیم در بهشت هستیم» و همچنین می‌فرماید: «کسی که برای زنان بیوه و مساکین سعی می‌کند مانند مجاهد در راه خدا محسوب می‌شود.»
جامعه تعاون یک جامعه کسل که اعتمادش بر دولت است نمی‌باشد، بلکه یک جامعه تولیدی است که به کسانی که قادر نیستند درآمدی داشته باشند کمک می‌کند و خداوند عزوجل می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ». (38)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان را به تلاش در کسب رزق و روزی تشویق می‌کند و می‌فرماید: «دعواالناس یرزق الله بعضهم بعضا.»

قانون بشر

قانونی است که سیر و سلوک و اخلاق دو طرف در جنگ و نتایج آن را تنظیم می‌کند و باعث شد که انسانیت برای اعتراف به آن ثمن گرانی بپردازد در حالیکه اگر احکام اسلامی فهمیده بود می‌دانست که اسلام به آن پرداخته است و خداوند اجازه شروع جنگ نمی‌دهد و نداده مگر برای دفاع از دین و مسلمانان و برای رساندن پیام الهی زمانی که حکومت مانع از رسیدن پیام الهی باشد و همچنین جهت جلوگیری از فتنه به همین خاطر احکام قتال از قواعدی که بیان کردیم بیرون نیست.
و می‌توانیم پایه‌ها و اساس در جنگ‌های خارجی را آنچنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن ساخته روشن سازیم که در مورد چگونگی تعامل با مقاتلین و غیرمقاتلین است.@

قواعد جنگ‌های خارجی

این قواعد که شامل شرعیت جنگ‌های خارجی و قواعد تعامل با محارمین وغیرمحاربین می‌باشد.

شرعیت جنگ

این موضوع داخل در آنچه به نام قانون جنگ می‌نامن می‌شود اسلام جنگ نمی‌کند مگر در دو حالت. اول حالت دفاع از مسلمین و دوم حالت دفاع از اسلام در برابر مهاجمین و ممانعین از نشر آن.
در حالت دفاع از نفس مسلمانان خداوند می‌فرماید: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ» (39) و در حالت دفاع از دین در مقابل فتنه می‌فرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَیَكُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ» (40)
و در حالت ممانعت از رسیدن پیام الهی به مردم از طرف حاکمان اجازه قتال و جنگ برای آشنایی مردم با دین داده می‌شود. (41)
«یَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ كَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. (42)»
و اما کسانی که مؤمنین را اذیت نکرده‌اند مانعی از طرف خداوند در احسان به آنها نیست «لَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (43)»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه این امر را حل و فصل کرد؟

این جانب از قضیه را می‌توانیم با رجوع به سیره عملی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حل کرد زیرا پیامبر مکلف بود تا دعوت به دین اسلام را انجام دهد که با حکمت و موعظه حسنه آن را انجام می‌داد. (44) به همین خاطر در سالهای آغازین دعوت خود این کار را نکرد تا وقتی که از مکه به سوی مدینه مهاجرت کرد و هنگامی که وارد مدینه شد خواست تا تعاملی میان مسلمانان و یهودیان مدینه برقرار سازد لکن یهودیان دست از نیرنگ‌ها و حیله‌های خود برنداشتند و مشرکان اطراف مدینه نیز آنان را همراهی کردند پس ایشان ناچار به جنگ با آنان شدند «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» (45)

قواعد داخل جنگ

این قواعد در اسلام بر چند پایه است:
حدیث شریف: «لا تغلو و لا تمثلوا و لاتغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و لاصییا و لا امرأة»
الخبر الاول: «ما بیت رسول الله عدوا قط؛ یعنی رسول الله هرگز شبیخون نزد.»
الخبر الثانی: «نهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ان یلقی السم فی بلاد المشرکین؛ یعنی پیامبر از بکاربردن سم در سرزمینهای مشرکین نهی کرد.»
این مطالب حاکی از اساس و اصول مبارزه بدون در نظر گرفتن ترتیب نشانه‌های وارد شده است. با توجه به آنچه می‌آید است:

1. لا تغدروا (نیرنگ نزنید)

و این یعنی منع کردن از جنگیدن با دشمن قبل از ترساندن و فراخواندن او و به این صورت خلاصه کرده است پیامبر اسلام این مطلب را مانند دیگران و لذا پیغمبر به دشمن هر کسی که بود شبیخون نمی‌زد و در شب حمله نمی‌کرد کما اینکه در بالا گفتیم.
و بخاطر بنیان گذاشتن بحث عدم نیرنگ در اسلام، التزام داشتن به عهدهایی که با دشمنان بسته شده است را تأکید می‌کرد. همانطور که در قرآن مجید به آن با این آیه تکلیف شده است «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (46) یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید به عهدهای خود وفا کنید.

2. لاتمثلوا (قطعه قطعه نکنید)
و این یعنی نهی کردن اسلام از عذاب دادن مردان دشمن با بریدن و قطع کردن اعضای بدن آنان چه مرده باشند و چه زنده و این چیزی است که ضرورت آن ظاهر خواهند شد بعد از مشکلاتی که بشریت بعد از جنگها کشیده است و آنچه از جنایات بشری به انسان وارد آمده است که باعث شد که کارشناسان بین المللی مثله کردن اجساد را تحریم و ممنوع کنند و قوانینی را وضع کنند که در جنگ اجساد دفن شوند و نام قبرستانها اعلام شود و این کاری است که پیامبراکرم با کشته شدگان از دشمنانش می‌کرد. کما اینکه تاریخ درباره جنگ بدر و دیگر جنگها آورده است.
3. نکشید پیرمردهای دم مرگ و بچه‌ها و زنان را چون اینها در اصل محارب و جنگجو نیستند.
4. در شهرهای مشرکین سم نریزید چون از یک جهت شبیه عذر و نیرنگ است و موجب قتل دسته‌جمعی و کشتار جمعی می‌شود ولو اینکه کشتار محدود باشد.

2. جنگ بین مسلمانان

در جنگهای بین مسلمانان که به جنگهای متمردین و بغاه معروف است حضرت علی (علیه السلام) قواعد خاصی را همراه قواعد کلی مطرح نمود که به این قرار است:

أ- شرعی و مجاز بودن جنگ

جاهایی که امام علی (علیه السلام) جنگ را مجاز می‌داند دو مورد است:
اول: اینکه فردی چیزی را ادعا کند که برای او نیست چون در آن چیز حقی را برای خود مباح می‌داند یا کاری را برای خود مجاز می‌داند که حق دیگری است چه حق عامه مردم باشد چه حق عده‌ای از مردم یا حق افراد خاصی.
دوم: کسی که منع کند از حکمی که علیه او شده است چون در این حالت طغیانگر و سلب کننده حق است یعنی امتناع می‌کند از کاری که حق عموم مردم یا عده‌ای خاص از مردم است که بر عهده اوست.

قواعد داخلی جنگ

اما قواعدی که در بین جنگ واجب است رعایت شود را می‌توان اینطور خلاصه کرد:
1. مستحب و اولی است که ما با دشمن شروع به جنگ نکنیم چون حضرت امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) به سپاه خود که برای جنگ با معاویه به صفین می‌رفت گفت: با ایشان شروع به جنگ و درگیری نکنید. قبل از انذار بخاطر دلیل و حجت آوردن برای اصحاب معاویه قبل از جنگ و قدر متیقن در این سخن امام علی (علیه السلام) اینست که ابتداء به جنگ قبل از ترساندن و انذار دشمن جایز نیست.
2. منع و اجتناب از کشتن کسی که فرار می‌کند و پشت کننده به جنگ چون حضرت می‌فرماید کسی را که فرار می‌کند نکشید مگر اینکه فرار ترفندی از ناحیه او در جنگ باشد.
3. عدم اذیت کردن کسی که از جنگیدن عاجز است که فرمود: کسی که اعور است و چشمش مشکل دارد با او جنگ نکنید.
4. حرام بودن کشتن مجروح جنگی که فرمود: مجروح را نکشید.
5. از اذیت کردن زنان پرهیز کنید که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: زنان را با اذیت کردن تهییج و تحریک نکنید.
6. دشمن را از خوردن و استفاده از آب محروم نکنید. بعد از اینکه سپاه معاویه بر رود فرات مسلط شد آب را از سپاه علی (علیه السلام) منع نمود ولی وقتی علی بن ابیطالب (علیه السلام) سپاه معاویه را شکست داد و از کنار رود فرات متفرق کرد آب را بر روی آنان نبست و به سپاه خویش فرمود: بین خودتان و آنها را با آب خالی کنید تا آب بردارند من انجام نمی‌دهم آنچه را که جاهلان انجام دادند.
7. منع از غنیمت گرفتن مسلمانان: امام علی (علیه السلام) به سربازانش و امیرانش سفارش کرد که اموال دشمنان را به غنیمت نگیرید مگر آنچه که در سپاه آنان و وسایل و ادوات جنگی پیدا کردید. چون مسلمان جایز نیست به مالی مسلط شود مگر آنکه قیمتش را بپردازد و وقتی پرداخت مالک آن می‌شود و بعد از او متعلق به ورثه او می‌گردد.
8. آزادی اسیران: بنابر طریق اسلامی که بین مسلمین مرسوم است، باید دو طرف پس از اتمام عملیات نظامی اسرا را آزاد نمایند پس بنابراین اسیر اهل قبله و کتاب کشته نمی‌شود. امام علی (علیه السلام) بلافاصله بعد از اتمام جنگ اسرای لشکر شام را آزاد کرد بعد از اینکه با جریان حکمیت موافقت فرمود.

در پیکره‌ی حقوق اسلام

اقرار به وجود حقوق مسأله‌ی مهمی ست ولی باید مورد حمایت و ضمانت گردد و فقط به عنوان جوهری در کاغذ نباشد. رعایت حقوق انسان در نظام اساساً همان چیزی ست که در حکومت وضع می‌شود، و حکومت می‌تواند مانع ورود و تجاوز در حقوق فردی افراد جامعه شود اما در اسلام رعایت حقوق بر مبنای قضاوت اسلامی ست که همان ایمان است که این مقوله باعث می‌شود حکومت با ترس از خدا به کارهای خود اعتراف کند؛ همانگونه که مسلمان ملزم است به برادر مسلمان خود برای رسیدن به حقوقش یاری برساند و اگر حاکمی ظلم کند بر دیگر مسلکین واجب است که قیام کنند زیرا که مقاومت در برابر ظلم بر مسلمانان واجب است.

* مقاومت در برابر ظلم

خداوند بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده و این یکی از گونه‌هایی از مقاومت در برابر انحراف و تخطی‌ست، و مقاومت کنندگان را این چنین توصیف می‌کند: «از بهترین امت‌ها بودید که برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردید». (47)
و اگر حاکم بر کارش اصرار داشت و نصیحت و اندرز با او فایده نداشت پس مقاومت واجب می‌شود. اولین مقاومت، مقاومت در برابر معصیت سرکشی خدا و رسولش است، و نیز خداوند تعالی کسی را که سرکشی می‌کند را این چنین مورد خطاب قرار می‌دهد: «و از کسی که دلش را بسبب کفر و طغیانش از یاد خود غافل کرده‌ایم و از خواسته‌های نامشروعش پیروی کرده و کارش زیاده روی ست اطاعت نکن» (48)
همانطور مسلم در سندش از رسول خدا این چنین روایت می‌کند:
“بر مسلمان است که بشنود و اطاعت کند چه آنرا دوست داشته باشد چه آنرا دوست نداشته باشد، جز اینکه دستور به معصیت و سرکشی خدا باشد که در این امر نه شنودی ست و نه اطاعت.”
اگر مجبور به استفاده از سلاح شدید اگر صحبت کرد فایده داشت واجب است گفتگو انجام شود. بلکه یکی از بزرگترین فریضه‌های واجب می‌شود چرا که می‌گوید: «یکی از بزرگترین جهادها صحبت و بحث عدالت در نزد پادشاهی بدون عدالت است»، و اگر حاکم بحث را رعایت نکرد پس لازم است که او را در جا به قتل رساند با توجه به گفته‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
“هرکس منکری را ببیند و ابتدا آن را با عمل تغییر دهد و غیر از این با زبان خود در غیر این با قلب‌اش اگر نشد پس او از ضعیف‌ترین ایمان‌هاست.”
قوانین غربی (خصوصاً فرانسه) در یکی از روزها انقلابی را در برابر حاکم خود را تدوین کرد، و از این قانون هم دست برنداشته و در زیر سایه‌ی حکومت دموکراتیک بوده. با اینکه کارها همیشه در یک جهت و سو نبوده. پس هنگامی که این اعمال انجام شود پس چاره‌ی کار ملت‌ها با این دستورات سلاطین چیست؟
در این صورت وقتی امکانات فراهم باشد فقط انقلاب کافی نیست بلکه حل اسلامی حل درست و حقیقی‌ست.
اما اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود بدترین اتفاق‌ها می‌افتد همانطور که خداوند باری تعالی در حکایت قومی می‌فرماید: «آنان یکدیگر را از کارهای زشتی که مرتکب می‌شدند بازنمی‌داشتند مسما بد بود آنچه را انجام می‌دادند» (49)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می‌فرماید:
“امت من بدون انجام امر به معروف و نهی از منکر و تعاون و همکاری جاودان نمی‌ماند که اگر انجام ندهند نعمت‌های خداوند سلب و هیچ یار و یاوری چه در زمین و چه در آسمان برایشان نمی‌ماند و یا اشرار بر شما مسلط می‌شوند.”
و این امر در صورتی ست که امر به معروف و نهی از منکر ترک شود به طوری که هرکس دیگری را رها کند، به خاطر مصلحت خود؛ و این از مصیبت‌‌هاست چون خداوند باری تعالی می‌فرماید:
“مردان و زنان منافق شبیه یکدیگرند و به کار بد فرمان می‌دهند و از کار نیک بازمی‌دارند و از انفاق امساک می‌ورزند خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از لطف و مرحمت خود محروم کرد یقیناً منافقان‌اند که بدکار و نافرمان‌اند. (50)”
همانطور که رسول خدا می‌گوید: «امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهید وگرنه اشرار بر شما مسلط می‌شوند» سپس آن ترک کننده کارش پیش نمی‌رود؛ به خصوص اینکه چاپلوسی و تملق گفتن خوشایند حاکمان است. هرکس پادشاهی ظالم و ناعادل را راضی کند نارضایتی خداوند را به دنبال خواهد داشت و از دین خدا خارج شده است.”
پس عکس‌العمل کافران و تکفیری‌ها با این حقوقی که اسلام برای بشریت لحاظ کرده چیست؟

دوم: راه‌های تکفیری و حقوق اسلامی انسان

تکفیری‌ها مسلمانان را محکوم به شرک می‌دانند مگر اینکه از پیروان آنان باشند، و اموری که از گذشته تا حال در میان مسلمانان متداول بوده است را شرک محسوب می‌کنند.
طلب و درخواست شفاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
درخواست آرامش از پیامبر و نیکان
توسل بر پیامبر
قسم بر آفریده و آفریننده
قسم به غیر از خالق
استفاده از کلماتی چون مولا رهبر
استفاده از کلمه‌ی عبد (بنده) اضافه بر کلمه‌ی پیامبر
نذر و نیاز
گریه بر مردگان
تکریم و بزرگداشت ولادت و وفات‌شان اولیا و صاحبان حق
گریه و زاری و ذبح در نزد قبور
ساختن بنا برای قبور و به اختصاص درآوردن آن
مساجد را به عنوان قبور در نظر گرفتن
زیارت کردن رسول خدا
تبرک و مبارک دانستن آثار انبیا
پس هرکس این اعمال را انجام دهد، مشرک به حساب می‌آید و خونش حلال و تعرض و تجاوز به مال و جان او نیز حلال است.

حق در زندگی

و این چنین است که تکفیری‌ها حق زندگی مسلمانان را منکر می‌شوند کسانی که راه و شیوه‌ی آنها را دنبال نمی‌کنند، و کشتارهای خونین انجام می‌دهند، جامعه‌های بشری را مورد هدف قرار داده و چه در بازارها و چه در عزاداری‌ها و مناسبت‌ها، بدون تفاوت قائل شدن بین کودک و زن و پیرمرد، بین این مذهب و آن مذهب و این اعمالی که مردم را غافلگیر می‌کند همان خیانت کردنی است که رسول خدا از آن نهی کرده است. علمای مسلمان این اعمال را گناه دانسته و حتی مفتی سعودیه بن باز منکر اعمال تکفیری شد، در یکی از خطبه‌های او آمده: «اخراج مسلمانان از اسلام و تکفیرشان مجاز نیست جز با حجتی قاطع و روشن و یقینی آشکار، بدون هیچ شک و تردیدی»

* قتل زنان و سالخوردگان

نظر رسول خدا را در این زمینه دانستیم، اما تکفیری‌ها این سخن را کنار نهاده و مردم دنیا شاهد صحنه‌های قتل‌های گسترده این گروه در صفحات تلویزیون بوده‌اند که گروه‌های مختلف انسانی را هدف قرار می‌دهد بدون اینکه تفاوتی میان این گروه‌ها بگذارند. تا جاییکه در عزاداریها و شادیها و بازارهای شلوغ جنایت‌های زیادی را در حق کودکان و زنان و پیران بی‌گناه انجام می‌دهند. حتی گروه‌های تکفیری در میان خود نیز به این کشتارها دست می‌زنند.

* تخریب آثار تاریخی عبرت‌آموز

تکفیری‌ها به گمان خودشان برای مبارزه با شرک هر آنچه را بت می‌پندارند تخریب می‌کنند. از اینرو مزار انبیا و صالحین و آثار باستانی که از زمان فتوحات اسلام تاکنون باقی مانده را ویران می‌کنند. در حالیکه قرآن به تدبر در این آثار دعوت می‌کند. (51)

* آزادی

بعد از این که بشریت برده داری را لغو کرد، و در هیچ جای دنیا این کار را مشروع ندانست و مسلمانان مجبور به مقابله به مثل با کفار نشدند، تکفیری‌های داعش این اسلوب و روش برده‌داری را به زندگی امروزی برگردانند. که به زنان ایزدی در شمال غرب عراق پس از کشتن مردان و پسرانشان را به اسارت بردند و آنها را برای ازدواج به نیروهای خود عرضه کردند. در حالیکه این افراد از گذشته در میان مسلمانان زندگی می‌کردند. این چنین به نظر می‌آید که تکفیری‌ها بیش از رهبران گذشته اسلام به دین می‌دهند.
بعد از انکار حق زندگی و مباح شمردن برده داری پی گیری حقوق بشر فایده‌ای ندارد و تنها کسانی که افکار تکفیری را محکوم کنند باقی می‌مانند همانطور که اهل کتاب باقی ماندند. در این صورت بشریت از چه حقوقی برخوردار خواهد بود؟

* آزادی‌های سیاسی

تکفیری‌ها داعش خلیفه‌ای از مسلمانان را تعیین کردند فردی که مجهول الهویت است و هیچ کس ارزش دانش و اخلاق و شیوه‌ی زندگیش این فرد را نمی‌داند. سخنگوی «دولت اسلامی» ابومحمد عنانی ذکر کرده که: دولت اسلامی نماینده اهل حل و عقد است که شامل رهبران و مشاوران مجلس شورا هستند، همچنین انتخاب ابوبکر البغدادی به عنوان خلیفه دولت اسلامی و پذیرش بیعت از سوی او را نیز گزارش کرد. بدین ترتیب امام همه مسلمانان در همه جا شد.

چه کسانی از بیعت کنندگان بودند؟

آنها مجموعه‌ای از راهزنان و مجرمانی بودند که مسلمانان و حتی اسیرانی که فکر این گروه را دارند را به قتل می‌رسانند و سرهایشان را می‌برند؛ علی رغم اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مثله کردن و آزار رساندن به اسرار نهی کرده بود.
و قطعاً اسلام کسانی که برای رهبری مسلمانان نماینده می‌شوند را محدود کرده است. حضرت علی‌ (علیه السلام) می‌فرماید: همین که مهاجران و انصار با هم جمع شده و با مشاوره‌ی یکدیگر فردی را انتخاب کرده و او را رهبر خود می‌نامند مورد رضایت خداست.
و اگر مهاجران و انصار و یاران نسل‌شان تمام شده، پس ناچاریم که جستجو کرده تا کسانی را که در این جایگاه قرار دارند بیابیم.
حضرت علی توصیفات مثبت و منفی کسی را که به عنوان امام و رهبر انتخاب می‌کنند را ذکر کرده است. آنحضرت می‌فرماید: شایسته نیست کسی که بر نوامیس و خونها و درآمدها و احکام و قوانین و پیشوائی مسلمانان ولایت و حکومت پیدا می‌کند، بخیل باشد. باید که جاهل نباشد تا از روی نادانی مردم را به گمراهی بکشاند. باید که جفاکار و خشن نباشد تا به علت جفای او مردم با او قطع رابطه و مراوده کنند. و نیز باید که از دولتها نترسد تا با یکی دوستی و با دیگری دشمنی کند. و باید که در کار قضاوت رشوه‌خوار نباشد تا حقوق افراد را پایمال کند و نگذارد حق به حق‌دار برسد، و نباید که سنت و قانون را تعطیل کند تا امت به گمراهی و نابودی نرود.
و برای صفات مثبت نیز گفت: بر مسلمانان است که برای خود: امامی عفیف معصوم دانا و عارف به قوانین و سنت انتخاب کنند ولی به شرط اینکه از راه علم و برتری اراده‌ی دولت و شؤون امت را بررسی کند که حضرت علی (علیه السلام) این را نیز اضافه می‌کند که: شایسته‌ترین مردم در این امر قوی‌ترین آنهایند و داناترین در علم خدایند.
پس اهل حل و عقد کجا و تکفیری‌ها کجا؟

* دین

اسلام کشتار مسلمانان را منع کرد جز در حالت فساد همانطور که خداوند می‌فرماید:
“و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنان آشتی برقرار کنید و اگر یکی از آن دو گروه به دیگری تجاوز کرد با آن گروهی که تجاوز می‌کند بجنگید تا به حکم خدا بازگردند و چون بازگشتند میانشان به عدالت آشتی برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا مورد رحمت قرار گیرید. (52)”
که کلام حضرت علی (علیه السلام) مروری بر این خصوص بود که تنها با کسی بجنگ که چیزی را که می‌خواهد که از او نیست و از ادای حقی که بر عهده اوست سرباز می‌زند. پس چگونه است که مردم و حتی کسانی که تکفر تکفیری دارند را بدون عذر شرعی می‌کشند؟
اما اهل کتاب جزیه بر آنها واجب شده است مادامی که در حمایت مسلمانان باشند اما اگر به جنگ با مسلمانان برخواستند یا تحت حمایت اسلام نبودند جزیه این می‌پردازند. اما تکفیری‌ها مسیحیان و غیر خود را بدون دلیل شرعی و غارت می‌کنند.

* سلامت جسمی

این حقی که اسلام بر آن تأکید کرده، تکفیری‌ها آنرا کنار گذاشته و به مثله کردن اسرا و زندانیان جلو دوربینهای تلویزیونی پرداختند و بدان افتخار کردند.

* خانواده- حقوق زن

این یکی از فاجعه‌های بزرگ است، مخصوصاً بعد از فتوای جهاد نکاح که ازدواج یک زن بدون اجازه ولیش و بدون هیچ عده‌ای جایز می‌شمارند و از سوی چند نفر مورد تجاوز قرار می‌گیرند و فرزندانی متولد می‌شوند که نسبت آنها روشن نیست.

* مال ملکیت خاص

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: جان و مال و آبروی مسلمانان محترم است. اما مشاهده می‌شود که اموال یکدیگر و اموال مسیحیان را به عنوان غنیمت سرقت می‌برند. در حالیکه غنیمت بردن مال مسلمان حرام است.

خلاصه

و این چنین است که دین اسلام نازل شد برای رحمت جهانیان و ارزشمند کردن انسان و دادن حقوقی که گرفتن آنها حرام است. بعد از تنگنایی که در تکالیف بر مسلمانان قرار داد بر اهل کتاب و مردم گشاده گرفت. و فرمود: «همان کسانی که از این پیامبر و رسول درس نخوانده که او را نزد خود با همه‌ی نشانه‌هایش در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند پیروی می‌کنند، پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می‌دهد و از اعمال زشت وامی‌دارد و پاکیزه‌ها را حلال و ناپاک‌ها را حرام می‌‌کند و بارهای سنگین جهل و بدعت که بر دوش عقل و جان آنان است برمی‌دارد پس کسانی که ایمان آوردند و او را در برابر دشمن یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شد پیروی کردند پیروزند.» (53) و نیز می‌فرماید: «خداوند آسانی و راحتی شما را می‌خواهد نه مشقت شما را» (54)
علارغم آسان‌گیری اسلام این گروه کوته‌نظر انواع سخت‌گیری‌ها را بر مردم مسلمان و اهل کتاب اعمال می‌کنند به این بهانه که احکام دین را اجرا کنند اما در زمین فساد و غارت و تجاوز و قتل را گسترش می‌دهند. پیامبر درست پیشگوی کرد و فرمود: در آخرالزمان گروهی خواهند آمد کم سن با آرزوهای احمقانه که به قول پیامبر از دین خارج می‌شوند همانطور که تیر از کمان خارج می‌شود. ایمان از گلوهایشان فراتر نمی‌رود هرجا آنان را یافتید بکشید که کشتنشان ثواب دارد. (55)
اگر بپرسیم که امروز چاره این گروهی که فکر بسته دارند و به هیچ سخنی گوش نمی‌دهند و همه کارهایشان به نیت تقرب به خدا انجام می‌دهند چیست؟ همه خود را در برابر این پدیده بر سر دو راه می‌‎بینند. یا کشته و اسیر شدن یا جنگیدن برای دفاع از جان و در این جا چاره‌ای نیست مگر اینکه به سخن رسول خدا گوش فرادهیم. همانطور که دیدیم این بر همه مسلمانان واجب است چرا که خطر فراگیری است و نمی‌توان آنرا دفع کرد مگر با تجمیع همه تلاشها و در همه سطوح. با دست و زبان و سلاح و سخن.
همانطور که مأمور به دعوت به سوی خدا با حکمت و موعظه حسنه هستیم چاره‌ای جز بحث و گفتگو و ارشاد نیست که برای کسانی که چشم‌هایشان را مغالطات نپوشانده مفید خواهد بود. حتی برای نسل‌های ساده بی‌گناه که اگر رها شوند ممکن است فریب سخنان آنها را بخورند و اقدام به کشتار یا عملیات انتحاری کنند. به این امید که راه رسیدن آنها به بهشت و جوار رسول الله می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. از پژوهشگران و علمای تأثیرگذار- لبنان
2. راجع مثلاً سامح سعید عبود علی البریة الفرعونیة Tb علی الموقع:
http://sardiat- sardia.blogspot.com/2012/07/blog-post-20html شوهی بتاریخ 2014/8/12.
3. Historie general des religions, Libraire A, Qualliet paris 1984, T1. 256.
4. ویل نیورافت، قصة الحضارة، الترجمة م مدبولی، مجلد 4، ص 280 و 281.
5. Histoire general des religions. op. cit. 2p. 127.
6. H did T.2.p. 370-386.
7. فرقان، آیه 2؛ راجع کذالک الرعد،آیه 8 و القمر، آیه 49 و الطلاق، آیه 3.
8. راجع ابواسحاق الشاطبی، الموافقات فی اصول الشریعة، دارالکتب العلمیة بیروت، 2001، ج2، ص 8.
9. نساء، آیه 58.
10. نحل،آیه 90.
11. نهج‌البلاغه، کتاب 31.
12. طلاق،آیه 7.
13. سعید طوسی، شرح مختصرالروضه، مؤسسه الرساله، 1987، ج1، ص 386.
14. شوری، آیه 38.
15. اصول کافی، ج2، ص 163.
16. آل عمران، آیه 159.
17. غافر، آیه 28.
18. نهج البلاغه، خطبه 216.
19. نحل، آیه 125.
20. آل عمران، آیه 20.
21. بقره، آیه 111.
22. بقره، آیه 256.
23. یونس، آیه 99.
24. البقرة، آیه 217.
25. ترمذی، تفسیر سوره 85 و ابن حنبل، 331/5.
26. بخاری، الجزیة و الموادعة، 5.
27. عبدالرحمن احمدبن رجب، القواعد، تحقیق مشهور آل سلمان 158/3 القاعده 158.
28. بقره، آیه 178.
29. نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، دار الهدی الوطنیه، م3، ج15، ص 432.
30. الوسائل، م 16، ص 111؛ المستدرک، م18، ص 36.
31. اسراء، آیه 70.
32. زمر، آیه 9.
33. نساء، آیه 29.
34. مسلم، آیه 32.
35. الکتاب، 51.
36. ذاریات، آیه 19.
37. انفال، آیه 41 و توبه، آیه 60.
38. ملک، آیه 15.
39. بقره، آیه 190.
40. بقره، آیه 193.
41. بقره، آیه 217.
42. بقره، آیه 217.
43. ممتحنه، آیه 8.
44. نحل، آیه 125.
45. حج، آیه 39.
46. مائده، آیه 1.
47. آل عمران، آیه 110؛ توبه، آیه 112.
48. کهف، آیه 28.
49. مائده، آیه 79.
50. توبه، آیه 67.
51. طه، آیه 128؛ قصص، آیه 58؛ عنکبوت، آیه 38؛ سجده، آیه 26؛ احقاف، آیه 24، 25.
52. حجرات، آیه 9.
53. اعراف، آیه 157.
54. بقره، آیه 185.
55. بخاری، مناقب، 21.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد