براي درك پاسخ دقيق اين پرسش، لازم است ابتدائاً شفاعت معنا شود و سپس توضيحي فشرده با استفاده از آيات و روايات در مورد ماهيت شفاعت، نفس شفاعت كنندگان و شرايط تعلق آن ارائه گردد.
كلمة «شفاعت» در لغت از ريشة «شفع» به معناي جفت شدن و كنار هم قرار گرفتن دو چيز است.[1] در كاربرد اصطلاح كلامي، اين واژه به معناي وساطت اولياء الهي براي رساندن بندگان به فيض رحمت و مغفرت و دستگيري و نجات آنان از عذاب جهنم، مي باشد.[2]بر اين اساس، حقيقت شفاعت، چيزي جز همراهي، وساطت، كمك و دستگيري برگزيدگان الهي در قيامت، نمي باشد. اين همراهي و دستگيري يا براي ترفيع درجه است و يا براي نجات از عقاب و عذاب. از اين نظر، نيكوكاران و بدكاران همگي نيازمند شفاعت مي باشند با اين تفاوت كه شفاعت انبياء و اولياء براي نيكوكاران موجب صعود آنان به مقام برتر و بهره مندي بيشتر از عنايات خاصه الهي مي شود. اما براي گناه كاران تغيير سرنوشت محسوب مي شود و موجب نجات آنان از آتش و يا تخفيف مجازات مي باشد.
بنابراين، گرچه در لسان روايات اين اصطلاح بيشتر در مورد دوم يعني نجات از عذاب به كار برده شده است ولي چنان چه اشاره گرديد، دامنه شفاعت حوزه ي وسيعي دارد و شامل عموم مستحقين اعم از افراد مؤمن و صالح و يا غيرصالح مي شود، حتي افراد صالح نيز چون داراي مراتب و مقامات متفاوت مي باشند، مقام بالاتر نسبت به مراتب پائين تر، حق شفاعت دارد.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: يك فرد از مؤمنين، حداقل در مورد سي نفر حق شفاعت دارد ً[3] و نيز مي فرمايد: يك مرد مؤمن در مورد قوم و بستگان و اهل خانواده خود مي تواند شفاعت نمايد[4]. سر رشته دار اين سلسله نيز پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) و اهل بيت معصومين مي باشند كه صاحب مقام شفاعت كبري در قيامت اند. امام صادق(عليه السلام) در اين مورد مي فرمايد: ما من احد من الاولين و الاخرين الا و هو يحتاج الي شفاعة محمد يوم القيامة[5] هيچ فردي از خوبان و بدان چه از امت هاي گذشته و چه از امت اسلام نيستند مگر اين كه در قيامت محتاج شفاعت رسول اكرم مي باشند. زيرا طبق روايات، اين مقام از آن رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله)مي باشد كه خداوند به آن حضرت اعطا فرموده .
در مورد اين كه «آيا شفاعت كنندگان مهربان تر از خداوند هستند؟»، بايد توجه داشت كه شفاعت كنندگان در امر شفاعت، صرفاً مجاري فيض الهي اند و هيچ نقش مستقلي از خود ندارند، بلكه آن چه در جريان شفاعت مطرح است، جوشش رحمت بي كران خداوندي است و شفاعت كنندگان هر كدام مظهر مهر و رحمت خداوند رحيم و غفور اند نه چيز ديگر. منتهي چون اقتضاي حكمت الهي اين است كه بهره مندي از وسعت رحمت و فوز مغفرت بايد از راه اسباب و وسائط انجام پذيرد، لذا خداوند اين فيض را از كانال شفيعان همانند: انبياء و پيامبران (صلي الله عليهم و آلهم ) و اوصياء (ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ) و مؤمنين ،علما، شهدا، صالحين و فرشتگان، به بندگانش مي رساند چنان كه در روايات نيز آمده است.[6]بنابراين، سخن از مهربان تر بودن و دلسوزي آنان در برابر خداوند معنا و مورد نخواهد داشت چون همه مهرباني و عطوفت شفاعت كنندگان از آن خداوند خالق مهر و عطوفت و بازتاب ترحم و رحمت او است و لذا امام صادق ( عليه السلام ) براي اين كه كسي سوء برداشتي نسبت به موضوع شفاعت نداشته باشد و سهمي مستقل براي شفعاءدر نظر نگيرد مي فرمايد: «بدانيد كه احدي از مخلوقين اعم از فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل و ديگران، در پيشگاه الهي كاري از دستش ساخته نمي باشد و اگر مي خواهيد به شفاعت آنان دل خوش باشيد در صدد كسب رضايت الهي باشيد كه مالك مغفرت و رحمت است.»[7]آن چه در حل اين پرسش راه گشا است توجه به اين مطلب است كه نگاه ما نسبت به مسأله شفاعت و امثال آن نظير: توسل و زيارات و… مي بايد نگاه توحيدي باشد و نقش شفاعت كنندگان را از منظر توحيد ربوبي بايد مد نظر قرار داد و كار شفاعت و وساطت آنان را صرفاً مجراي اراده ي الهي و جزء شئون ربوبيت او دانست كه تدبير همه هستي در انحصار قدرت او است.در پرتو چنين بينشي، هم مسأله شفاعت و جايگاه شفعاء به خوبي روشن مي شود و هم معرفت ناب توحيدي ـ كه اساس وجود همه اعتقادات است ـ فكر انسان را نوراني و نور بصيرت را در وجود انسان همواره روشن نگه مي دارد.
نگرش قرآن كريم نسبت به مسأله شفاعت نيز اين گونه است اولاًـ امر شفاعت را مطلقاً در پرتو اذن الهي ممكن مي داند ـ «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ»[8] شفاعت جز در سايه اذن خداوند رحمان كارساز نيست «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[9]چه كسي در پيشگاه او بدون رخصت و اجازه اي او مي تواند تقاضاي شفاعت نمايد؟. ثانياً ـ بهره مندي از شفاعت را حساب شده و ضابطه مند مي داند از نظر قرآن فقط كساني مي توانند از اين موقعيت استفاده نمايند و از پا در مياني شفيعان سود ببرند كه اوصاف خاصي داشته باشند و معيار عام آن نيز رضايت الهي از متقاضي شفاعت مي باشد و فقط در صورت كسب رضايت الهي، شفاعت انبياء و اولياء در مورد او پذيرفته مي شود و آنان اذن شفاعت پيدا مي كنند ـ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»[10] شفعا در روز قيامت حق شفاعت ندارند مگر براي كساني كه خداوند از آن ها خشنود باشد.
بنابراين، قرآن كريم از يك سو با نگرش توحيدي به مسأله شفاعت، هيچ سهم مستقلي براي غير خدا قائل نبوده و هرگونه نقش آفريني شفيعان را منوط و مشروط به صدور اذن الهي مي داند و از سوي ديگر با نگاه تربيتي به مسأله، ميزان بهره مندي از اين تفضل ويژه را وابسته به ايمان و صحت اعتقادات مردم مي داند كه معيار آن نيز رضايت و خشنودي الهي از آنان در اثراين باورهاي صحيح و عمل براساس آن ذكر نموده است.
براساس اين آيه اخير آن چه در بهره مندي از وساطت شفاعت كنندگان روز قيامت ـ كه خداوند سرنوشت بسياري از بندگان و گناهكاران را در گرو تصميم و عنايت آن مقامات و بزرگان قرار داده است ـ مهم و تعيين كننده است لزوم سنخيت و شباهت با آن بزرگواران از طريق معرفت و عمل صالح و ارتباط با آنان است تا بتوانند اميد به دستگيري آنان ـ كه خداوند كليد ورود به بهشت و نجات از جهنم را در اختيار آنان قرار داده است ـ داشته باشند و لازمه چنين اميدواري نيز شناخت و تبعيت از آنان است و لذا پيامبر مي فرمايد: «كسي كه اعتقاد به شفاعت من نداشته باشد مشمول شفاعت نخواهد شد»[11]روشن است كه اعتقاد به شفاعت پيامبر ( صلي الله عليه و آله) فرع بر معرفت و ايمان به آن حضرت و پيروي از دستورات او است تا از اين طريق بتوانند پيوند معنوي و علقه ايماني با حضرت داشته باشند و به شفاعت او اميدوار باشند.
بديهي است كه كساني كه هيچ علقه و پيوندي با خدا و اولياء او ندارند، نورانيت شافعان، وجود تاريك آنان را روشن نخواهد كرد زيرا اقتضاي حكمت و سنت الهي اين است كه هر كس با توجه به استعداد و توانائي هاي خدادادي، مي بايد مسير كمال را خود بپيمايد و زمينه پذيرش فيض الهي را در خود پديد آورد تا ريزش رحمت و تفضلات خداوند وجود او را فرا گيرد و اگر آلوده به گناه نيز شده اند در قيامت به بركت شفاعت و تقاضاي ترخيص و عفو آن مقربان الهي از آتش جهنم نجات يابند و به بهشت ابدي نائل گردند.
اما كساني كه با وجود زمينه هاي هدايت و امكان رشد و پاكي، با سوء اختيار در اثر طغيان و پرده دري گناه به مرحله پليدي غير قابل تطهير رسيده اند و هيچ نقطه قوت در وجود او براي تابش نور شفاعت و حركت بسوي كمال و پاكي باقي نمانده است. بديهي است كه محروميت آنان از فيض شفاعت ناشي از عدم قابليت وجود بي ارزش آنان مي باشد. البته اين محروميت مطلق مربوط به كساني است كه شايستگي و قابليت آنان براي دريافت فيض محو گرديده و هرگونه علقه و ارتباط با خدا را بريده باشند.
بنابراين موضوع شفاعت يك امر تصادفي و نسنجيده نيست، بلكه دقيق و حساب شده و ضابطه مند مي باشد. هم شفاعت نمودن انبياء و اولياء بعد از اجازه رسمي الهي است، و هم بهره مندي از آن مشروط به تأييد الهي و داشتن علقه ايماني و پيوند با اولياء و انبياء است، و لذا رسول اكرم مي فرمايد: «فيض شفاعت نصيب افراد بي ايمان و يا مشرك و يا اهل كفر و انسان هاي لائيك نمي شود بلكه اين عنايت ويژه و مخصوص اهل ايمان و توحيد است.»[12]اگر در اين حديث از شرك و كفر و بي ديني به عنوان عامل محروميت از شفاعت ياد شده است، و يا در روايات ديگر ازبرخي از گناهان كبيره نظير: دشمني با اهلبيت ( عليهم السلام )[13] سبك شمردن نماز،[14] نوشيدن شراب و مسكرات،[15] ظلم و ستمگري،[16] عدم اعتقاد به شفاعت[17] و… به عنوان عوامل محروميت از شفاعت ذكر شده است، به خاطر اين است كه اين گونه گناهان موجب قطع پيوند و گسستن اين ارتباط مي باشد، و مانع از تعلق شفاعت مي گردد و لذا اميد به شفاعت نه تنها باعث تجري بر گناه نيست بلكه سازنده و عامل اصلاح نيز هست.
با توجه به آن چه اشاره شد، مسأله شفاعت به معناي بهره گرفتن شايستگان از عفو و رحمت واسعه پروردگار منّان در پرتو دستگيري و عنايت اولياء الهي، يكي از معارف ناب قرآني و از اعتقادات اصيل و اميدبخش اسلام است كه از يكسو به خاطر زمينه هاي مساعد افراد و از سوي ديگر به خاطر مقام و منزلت و آبروي اولياء الهي مخصوصاً نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله ) و ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) ، اين تفضل از رهگذر شفاعت آنان نصيب ديگران مي گردد و بسياري از كساني كه اهل عذاب و آتش اند و مستحق عقوبت و مجازات، بوسيله آنان نجات مي يابند و به صف اهل بهشت مي پيوندند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حديث، نوشته آيت الله جعفر سبحاني.
2. تفسير الميزان، ج 1، ذيل آيه 48، سوره مباركه بقره.
پي نوشت ها:
[1] . مفردات راغب، كلمه «شفع».
[2] . سبحاني، جعفر، الهيات، چاپ سوم، 1412 هـ ق، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، ج 4، ص 344.
[3] . محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، 5 جلدي، چاپ دارالحديث، ج 2، ص 1476، ح9524.
[4] . همان، ح9523.
[5] . همان، ص 1474، ح9498.
[6] . پيامبر اكرم: «الشفاعة للانبياء و الاوصياء و المؤمنين و الملائكة»، همان و مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح 75.
[7] . محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج2، ص1471، ح9474.
[8] . همان، ح9523.
[9] . بقره/ 255.
[10] . انبياء/ 28.
[11] . ميزان الحكمة، ج 2، ص 1472، ح9487.
[12] . بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح75.
[13] . همان، ج 27، ص 234، باب 10، ح47.
[14] . وسايل الشيعه، ج 25، ص 327، باب 15.
[15] . همان.
[16] . محدث نوري، مستدرك الوسايل، ج 11، ص 364، باب 47.
[17] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 1473، ح9489.