خانه » همه » مذهبی » حقيقت و چيستي معرفت شهودي را تبيين نماييد.

حقيقت و چيستي معرفت شهودي را تبيين نماييد.

خداوند متعال براي كسب آگاهي و شناخت انسانها راههاي متفاوتي پيش روي آنها قرار داد كه برخي از آنها عموميت داشته و همة انسانها براي كسب دانش مي‌توانند از آن بهره گيرند ولي برخي ديگر تنها در دسترس گروه خاصي از انسانها قرار مي‌گيرد. و آنان فقط توان و صلاحيت درك و دريافت اين سنخ معرفت را دارند.
از راههاي عمومي كسب معرفت مي‎توان به حس و عقل اشاره نمود. اما خداوند متعال براي كسب معرفت و دانش، راه ديگري را نيز در اختيار بشر قرار داده كه ارزش معرفتي آن به مراتب برتر از شناخت حسي و عقلي است. معرفت و شناختي كه از دل سرچشمه مي‌گيرد و ابزار آن تزكيه نفس و تصفيه باطن و مواظبت برطاعت و تخليه روح و نفس از آلايش مادي است. و آن «معرفت شهودي» يا «كشف و شهود» است. كه برخي از انسانها با عبور از يك سلسله منازل و مراحل و مقامات به درجات عالية عرفاني نايل مي‌گردند و حقايقي براي آنان از اين طريق مكشوف مي‌گردد. و بواطن اشيا را بي‌واسطه صورت علمي شهود مي‌نمايند.
كشف و شهود در اصطلاح عرفا معناي خاصي دارد. در اينجا به برخي از تعاريفي كه در كلمات صوفيان و عارفان آمده است اشاره مي‎شود. قيصري در مقدمه‎اي كه بر فصوص الحكم نگاشته است، كشف را اين چنين تعريف مي‎كند:
اعلم ان الكشف لغة رفع الحجاب، يقال كشفت المرأة وجهها اي رفعت نقابها. و اصطلاحاً هو الاطلاع علي ما وراء الحجاب من المعاني الغيبية والامور الحفيقية وجوداً او شهوداً.[1] يعني: كشف در لغت به معناي برداشتن حجاب است. كشفت المرأة وجهها يعني زن نقاب از چهره بر گرفت. و در اصطلاح كشف، اطلاع از ماوراي حجاب است. در نظر او، همة موجودات مادي و غير مادي و به تعبيري همة ظهورها و تجليات هستي مطلق، اعم از موجودات ملكي و ملكوتي (زميني و آسماني) حجاب‎هايي هستند ميان بنده و حق، كه با كنار نهادن هر يك از اين حجاب‎ها حقايقي براي سالك مكشوف مي‎گردد.
خواجه عبدالله انصاري در تعريف مكاشفه مي‎گويد:
«المكاشفة مهاداة السر بين المتباطنين و هي في هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب وجوداً.»[2]كشف و شهود عرفاني جذبه و ميلي است كه ميان دو باطن صورت مي‎گيرد. يعني اگر سرّ انسان تمايل و كششي نسبت به سرّ انسان يا حقيقت ديگري پيدا كرد، مكاشفه رخ داده است. واقعه شهود عرفاني آنگاه صورت مي‎پذيرد كه باطني باطن ديگر را رؤيت كند وبا آن بي‎هيچ واسطه‎اي در تماس مستقيم باشد. مكاشفه پرده‎برداري است و با آن ناديده‎ها و ناشنيده‎ها به عرصة ديد و شنود مي‎آيند.
و بالاخره ابن عربي دربارة مكاشفه مي‎گويد:
اعلم ان المكاشفة عند القوم تطلق بازاء (تحقيق) الامانة بالفهم و تطلق بازاء تحقيق زيادة العال و تطلق بازاء تحقيق الاشارة.[3]مكاشفه نزد جماعت صوفيان و نيز ابن عربي بر سه معنا اطلاق مي‎شود تحقيق امانت به فهم (مكاشفه علمي)، تحقيق زيادت حال (مكاشفه حال) و تحقيق اشاره (مكاشفه وجد). و اما مفهوم هر يك از اين سه قسم را با استفاده از كلمات ابن عربي توضيخ مي‎دهيم.
1. مكاشفه علمي: به معناي حصول فهم است. يعني اگر شخص هنگام تجلي مشهود، آنچه را مقصود از آن تجلي براي او است بفهمد و بشناسد؛ زيرا تجلي جز براي آن نيست كه شخص چيزي را بفهمد كه پيش از آن نمي‎دانسته است.[4]2. مكاشفه حال: بدين معناست كه عارف با مشاهده حالي از احوال شخص، به تأويل آن پي ببرد. پس اگر سالك، شخصي را در حالتي خاص مشاهده كرد و از آن حال به حقيقتي كه تأويل آن است منتقل شد، داراي مكاشفه حال خواهد بود. و از اين طريق سالك به مقام و منزلت شخص نزد خداوند پي مي‎برد.[5]3. مكاشفه وجد: اين مكاشفه، همان تحقيق اشاره است و مراد از آن، اشارة مجلس است. مجالس حق بر دو گونه است: يك نوع مجلس به گونه‎اي است كه در آن، شخص فقط به تنهايي حضور مي‎يابد و ديگران نمي‎توانند با او در آن شركت جويند. در اين مجلس، كه خلوت خاص بنده با خداوند است اشاره وجود ندارد. نوع دوم آن است كه ديگران نيز با شخص مشاركت مي‎جويند و آن هنگامي است كه خداوند به صورتي بر شخص تجلي مي‎كند كه حضور ديگران را نيز ممكن مي‎سازد. در چنين مجلسي، اشاره تحقق مي‎پذيرد، زيرا كساني كه در يك مجلس گرد آمده‎اند، هر كدام حالي خاص و ارتباطي ويژه با خداوند دارند كه ديگران تاب تحمل آن را نداشته، چه بسا منكر آن شوند و صاحب آن حال را كافر شمارند. از اين رو، در چنين مجلسي الهام الهي به گونه‎ اشاره صورت مي‎گيرد، نه با صراحت، تا هر كس به ميزان ظرفيت علمي خود، از آن نكته يا نكته‎هايي را دريابد. در اين موارد، كلمه نزد خداوند يكي است و با نظر به اهل مجلس، متكثر و متعدد مي‎شود و هر كدام از آنان با رضايت و خشنودي مجلس را ترك مي‎گويد و مي‎پندارد كه او مشمول لطف خاص خداوند بوده، حضرت حق به او توجهي ويژه داشته است. البته در اين ميان بندگان خاص نيز هستند كه داراي ظرفيت بالايي بوده، در چنين مجالسي همة اشارات مربوط به همة افراد اهل مجلس را مي‎فهمند. اينان همان كساني‎اند كه خداوند را در هر جلوه‎اي مي‎شناسند و او را در هر اعتقادي مشاهده مي‎كنند.[6]خلاصه آنكه كشف و شهود عرفاني يا معرفت شهودي يك نوع درك و شعوري است كه با آن حقيقت و ذات هر چيزي درك مي‌شود، بدون اين كه نظر و فكر و تعليم و تعلم در آن مدخليتي داشته باشد.[7] بلكه از طريق تعليم خداوند و افاضه رباني البته بعد از تزكية نفس از رذايل نفساني و تطهير باطن از تعلقات دنيايي و تصفيه قلب از ملكات شيطاني و توجه تام به پروردگار احد و انجذاب كلي به حضرت رب و اعتماد تام بر فياض علي الاطلاق، حاصل مي‌شود.
«ان النفس اذا كانت مقدسة عن دنس الطبيعة و درن المعاصي مطهرة عن الرذايل الخلقية، مقبلة بوجهها الي بارئها و مشيتها و متوكلة عليه معتمدة علي افاضته فالله تعالي ينظر اليها بحسن عنايته و يقبل عليها اقبالاً كليا و يتخذ منها لوحاً و من العقل الكلي قلما و ينقش من لدنه فيها جميع العلوم كما قال: «و علمناه من لدنا علماً»[8].»[9]عرفا تنها راه رسيدن به حقايق عالم و اطلاع بر امور غيبي را معرفت شهودي مي‌دانند[10] و علم حاصل از آن را ضروري و بديهي مي‌دانند كه هرگز در معرض شك و شبهه نيست و بر اين باورند که اگر كسي داراي چنين شناختي است در نگاه خود حقايقي را مي‌بيند و با گوش خود كلماتي را مي‌شنود كه ديگران از ديدن و شنيدن آنها محروم هستند و با نگاه به هر منظره، ‌حقيقتي را كه مناسب با آن است مشاهده مي‌كند و در گذر از هر زمان، نسيمي را هماهنگ با آن استشمام مي‌نمايد و در نزد اين شخص هر شيء از اشياي طبيعي همانند آينه، نشانه‌اي است كه حقيقتي برتر از حقايق ملكوتي و جبروتي را ارائه مي‌دهد.
از بررسي كلمات عرفا به دست مي‌آيد كه آنها معتقدند كه معرفت شهودي بر دانش كلامي و فلسفي ترجيح دارد[11] و عامل برتري و شرافت معرفت شهودي در هدف‌هاي والا و نتايج ارزشمند اين نوع معرفت مي‌باشد. هدف عرفان رساندن انسان به حقيقت، قرب به پروردگار و نشان دادن راه رهايي انسان از تعلقات مادي است، ولي هدف علوم ديگر به دست آوردن معلوماتي در رابطه با معاش و معاد انسان است.
عامل ديگري كه موجب برتري معرفت شهودي شده، ‌تفاوت ماهوي ادراك علمي با مشاهدات عرفاني است. معارف ظاهري از قبيل علم حصولي هستند و در علم حصولي تنها با صورت ذهني پديده‌ها سرو كار داريم، ‌نه با وجود خارجي آنها. به اصطلاح حقايق خارجي معلوم بالعرض‌اند و معلوم بالذات ما تنها صورت‌هاي مرتسم در ذهن است كه از حقايق خارجي به دست مي‌آيد. در صورتي كه معرفت با اتصال و اتحاد عالم و معلوم آغاز شده و به مرحلة فناي عالم در معلوم مي‌انجامد.
خلاصه آن كه قوّه‌اي وراي عقل وجود دارد كه به ياري آن به كشف اموري نائل مي‌گردند كه عقل از ادراك آنها عاجز است و چنين شناختي بر طريق برهان و عقل ترجيح دارد؛ زيرا در معرفت شهودي انسان مستقيماً به ساحت حقيقت واصل مي‌گردد و در آن شك و ترديد و سهو و نسيان راه ندارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ يثربي، سيد يحيي، عرفان نظري، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1377.
2ـ شيرواني، علي، دين عرفاني و عرفان ديني، قم، دار الفكر، 1377.

پي نوشت ها:
[1] . داود بن محمود قيصري، شرح فصوص الحكم، قم، انوارالهدي، 1416، ج1، ص145.
[2] . انصاري، خواجه عبدالله، شرح منازل السائرين، تهران، كتابخانه علميه حامدي، 1356، ص222.
[3] . ابن عربي، الفتوحات المكيه، بيروت، دارصادر، بي‎تا، ج2، ص496.
[4] . همان، ص497.
[5] . همان، ص497ـ498.
[6] . همان.
[7] . شرح فصوص الحكم، همان، ج1، ص87.
[8] . كهف/65.
[9] . شيرازي، صدر الدين، مفاتيح الغيب، ‌تهران، وزارت فرهنگ و آموزش موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، ص145.
[10] . ر.ك: الفتوحات المكيه، همان، ج1، ص319؛ و صدر الدين قونوي، اعجاز البيان في تاويل ام القرآن، حيدرآباد، چاپ دوم، 1368ق، ص15ـ16؛ و آملي، سيد حيدر، ‌نص النصوص في شرح فصوص الحكم، تهران، 1352، قسمت ايران شناسي اينستيتو ايران و فرانسه، ص472ـ479.
[11] . ر.ك: شرح فصول الحكم، همان، ص87ـ89.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد