حكم اسراف از نگاه ملا احمد نراقى (رحمه الله) (1)
حكم اسراف از نگاه ملا احمد نراقى (رحمه الله) (1)
فقر و تنگدستى در فرهنگ و باورهاى اسلامى نكوهش شده و تحت عنوان دروازه و همسان كفر ياد گرديده و در برابر آن از رفاه و آسايش به عنوان يك امتياز معرفى شده، تا جايى كه كار و تلاش براى كسب آن هم از عبادات و واجبات به شمار آمده است. در نظام اقتصادى اسلام به منظور فقر زدايى ، افزون بر مباحث تشويقى و نظرى، روشهاى علمى و كاربردى نيز پيشنهاد گرديده و از موضعگيرى شديد در برابر اسراف و تبذير در مقام يك باز دارنده استفاده شده است.
اهميت اين موضوع هنگامى روشن مىشود كه بدانيم اسراف يكى از گرفتارىهاى در خور توجه بسيارى از جوامع از جمله ايران اسلامى به شمار مىآيد. از دير باز بسيارى از صاحب نظران بر اهميت آن واقف بوده و اين معضل را به خوبى مىشناختهاند. و به نظر مىرسد اگر بتوان بر اين امر فايق آمد، بسيارى از نارسايىها و نا به سامانىهاى اقتصادى قابل چاره و درمان باشد.
براى نمونه ، در آمار رئيس كميسيون برنامه و بودجه سال 1374 مجلس شوراى اسلامى آمده است: « امسال در قانون حدود 300 ميليارد تومان يارانه (سوبسيد) براى نان پيش بينى شده است كه اگر تنها در خصوص مصرف صحيح نان فقط ده درصد صرفه جويى شود سالانه حدود 30 ميليارد تومان به نفع كشور است» . (1)
در گزارش ديگرى در سال 1374 آمده است:
«هر ساله سه ميليون تن نان معادل 360 مليون دلار به دور ريخته مىشود» .
آمارهاى از اين دست در ديگر اقلام مصرفى مانند بنزين، ميوهجات، كاغذ، آب، دارو و سوخت فراوان ديده مىشود كه به همين مقدار بسنده مىكنيم. اين نوشته كه به مناسبت كنگره فاضلين نراقى به رشته تحرير آمده در مقام تبيين نظرات فقهى «ملا احمد نراقى» فاضل و محقق عصر خويش درباره اسراف است.
پيش از آغاز بحثيادآورى نكاتى سودمند است:
1. مبحث اسراف از جهات گوناگون شايسته تحقيق است; ولى در اين نوشته تنها از نگاه فقهى بدان نگريسته شده است.
2. اين مبحث با اين كه مورد ابتلا بوده; ولى متاسفانه در كتابهاى فقهى به گونه مستقل مطرح نشده و تنها به شكل پراكنده به مناسبتهايى مسائلى مانند تزيين مسجد، وضو، بوى خوش مطرح گشته است.
3. محقق نراقى ضمن طرح بحث فقهى بيشتر توجه خود را به بحث لغوى و موضوع شناسى مصروف داشته است.
4. راقم اين سطور ضمن طرح نظريات محقق نراقى، در بسيارى از موارد، افزون بر بازنويسى، آنها را نقد و بررسى كرده است.
معناى لغوى
بدون ترديد، تبيين مفهوم لغوى اسراف در روشن شدن حكم فقهى، نقش به سزايى دارد، چرا كه ريشه بيشتر مباحث و اشكالات، ناشناخته بودن مفهوم اسراف و در نتيجه ترديد در مصاديق آن است. شاهد بر اين مدعا واژه «اسراف» است كه در آيات و روايات در مفهوم و مصاديق گوناگونى به كار رفته است.
از اين رو، اين مرحله از بحثبا تفصيل بيشتر مورد تحقيق و بررسى قرار مىگيرد، باشد كه به منزله مبنا و پايه اصلى مباحث ديگر به شمار آيد.
«خليل فراهيدى» اسراف را به معانى متعدد گرفته، از جمله مىگويد: «الاسراف نقيض الاقتصاد; اسراف نقيض اقتصاد و ميانهروى است» .
همو ماده «السرف» را به معناى جاهل و «السرف» را به مفهوم خطا به كار برده و مىنويسد: «السرف: الجاهل… والسرف الخطا» . (2)
«ابن اثير» ماده سرف را به معانى مختلف دانسته از جمله :
«سرف فى حديث ابن عمر «فان بها سرحة لم تقبل و لم تسرف» اى لم تصبها السرفة و هى دويبة صغيرة تثقب الشجر تتخذه بيتا» .
در جاى ديگر سرف را به معناى غفلت دانسته و نوشته است: «و قيل اراد بالسرف الغفلة يقال رجل سرف الفؤاد، اى غافل.» و هم چنين ماده سرف را به مفهوم اسراف و تبذير گرفته و مىنويسد:
« و قيل هو من الاسراف و التبذير في النفقة لغير حاجة او فى غير طاعة الله» .
در پايان مىگويد: ماده اسراف در احاديث فراوان به كار رفته و در بيشتر موارد به معناى گناه و خطاى زياد به كار رفته است. (3)
«ابن فارس» نيز ماده سرف را به معانى مختلف دانسته و مىنويسد: «سرف: السين والراء والفاء اصل واحد يدل على تعدى الحد والاغفال… و يقول ان السرف: الجهل والسرف الجاهل ، … و يقولون ان السرف ايضا الضراوة» .
وى در پايان سرف به معناى دويبه را شاذ مىداند. او مىنويسد: «و مما شذ عن الباب السرفه: دويبة تاكل الخشب» . (4)
«راغب اصفهانى» سرف را به معناى تجاوز از حد مىداند و مىنويسد: «السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الانسان وان كان ذلك في الانفاق اشهر» . (5)
صاحب «مصباح المنير» نيز اسراف را به معناى تجاوز از قصد و اعتدال گرفته و مىنويسد: «اسرف اسرافا جاز القصد والسرف بفتحتين اسم منه و سرف سرفا من باب تعجب او غفل فهو سرف و طلبتهم فسرفتهم بمعنى اخطات او جهلت» . (6)
«ابن منظور» همانند ديگران ماده سرف را به معانى متعدد دانسته; كه يكى از آنها تجاوز از قصد است. وى مىنويسد: «ان السرف والاسراف مجاوزة القصد واسرف في ماله عجل من غير القصد واسرف في الكلام وفي القتل افرط والسرف الخطاء بمعنى وضع الشىء في غير حقه والسرف اللهج بالشىء والسرف ضد القصد واكله سرفا اى فى عجلة» . (7)
«طريحى» از جمله معانى اسراف را خوردن مال حرام شمرده و نوشته است: «قوله تعالى» : «ولا تسرفوا» الاسراف اكل ما لا يحل وقيل مجاوزة القصد في الاكل مما احل الله وقيل ما انفق فى غير طاعة الله تعالى» . (8)
جمع بندى محقق نراقى
محقق نراقى پس از ارائه گزارش پارهاى از اقوال لغتشناسان، به عنوان جمع بندى مىنويسد: «مستفاد از گفتار لغويان و مفسران اين است كه اسراف در معانى زيادى به كار مىرود: 1. اغفال 2. جهل 3. خطا 4. خطل (فحش) 5. تبذير 6. ضد قصد (اعتدال) 7. تجاوز از حد 8 . تجاوز از حد استوا 9. انفاق به شخص بى نياز 10. انفاق در غير مورد حق 11. انفاق در غير طاعتخدا 12. انفاق در معصيت 13. زيادى گناه 14. آنچه مورد قبح است از نظر عقلا 15. جهل ويژه يعنى نادانى نسبتبه حقوق» .
ايشان سپس در مقام ريشه يابى و ارجاع معانى فرعى به اصلى مىافزايد: «معناى اول و دوم و پانزدهم يكى است. و نيز معناى سوم و چهارم با همديگر متحد اند و نيز معناى پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و سيزدهم به يك معنا بر مىگردد.
بنابراين، تمامى معانى پانزده گانه به پنج معنا بر مىگردد: 1. جهل 2. خطا 3. تجاوز از حد 4. انفاق در معصيت الهى 5. آنچه مورد تقبيح خردمندان است و از آن جا كه معناى جهل و خطا خارج از امور مالى است پس از بحث ما كه اسراف در امور مالى استخارج مىشود; بنابراين، معنايى كه ممكن است از اسراف در امور مالى مقصود باشد عبارت اند از معناى سوم (تجاوز از حد) چهارم (انفاق در معصيت) پنجم (آن چه كه مورد تقبيح خردمندان است) . و معناى سوم و پنجم نيز ممكن استيكى باشد; زيرا تجاوز از حد مورد تقبيح عقلا و آنچه مورد تقبيح عقلاست تجاوز از حد نيز مىباشد; بنابراين، اسراف در امور مالى دو معناى بيشتر ندارد:
1. تجاوز از حد.
2. انفاق در معصيت الهى و دور نيستبرگشت معناى دوم نيز مصداقى از مفهوم اول باشد; زيرا هر گونه معصيت تجاوز از حد نيز هست» .
به اين ترتيب، از نظر محقق نراقى معناى اصلى و ريشهاى اسراف تجاوز از حد است و ديگر معانى مصداق آن به حساب مىآيد.
معناى حد از نگاه نراقى
از آنچه گذشت روشن شد اگر تجاوز از حد، تنها معناى اسراف نباشد، دست كم يكى از معانى مورد اتفاق همه صاحب نظران در لغتشمرده مىشود. بر اين اساس، اين پرسش مطرح مىشود كه ملاك و معيار حد كه تجاوز از آن اسراف به شمار مىآيد چيست؟ در اين مورد نيز گفت و گو ميان صاحب نظران فراوان است. شايد بتوان گفتبهترين مطلب را محقق نراقى بيان كرده است.
ايشان بر اين باور است كه مقصود از حدى كه با تجاوز از آن مفهوم اسراف تحقق مىپذيرد، حد استوا و وسط; يعنى فاصله ميان اسراف و تغيير (تضييق) است. وى اين مدعا را با نقل پارهاى از آيات و روايات برهانى مىكند و مىنويسد:
«مراد از حد عبارت است از حد استوا و وسط; يعنى فاصله ميان تغييرى كه به معناى تضييق استبا اسراف و اين حد فاصله قصد و اقتصاد ناميده مىشود; زيرا اسراف عبارت است از اعتدال و ميانه روى در كار» . (9)
سپس در مقام استدلال بر اين مدعا مىگويد: شاهد بر اين مدعا قول خداوند متعال است: «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا وكان بين ذ لك قواما» (10) عباد رحمان بندگانىاند كه به هنگام انفاق نه اسراف مىكنند و نه سختگيرى و ميان اين دو حد وسط است» .
در روايت، قوام به حد وسط تفسير شدهاست. (11)
شاهد ديگر آيه «ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقكولا تبسطها كل البسط» (12) ; اين است كه هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق مكن) و بيش از حد نيز دستت را مگشاى» . براى شاهد سوم مىتوان از مرسله «ابن ابى عمير» از امام صادق در ذيل آيه نام برد: «ويسالونك ماذا ينفقون قل العفو قال العفو الوسط; امام صادق در تفسير عفو فرموده مقصود حد وسط است» .
آيات و روايات ديگرى نيز به اين مضمون وجود دارد كه دلالت دارد حد همان حد وسط و اعتدال است.
ملاك و مصاديق حد وسط
بحث ديگرى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه ملاك و معيار براى شناختحد اعتدال و وسط چيست؟ كه محق نراقى خود پا به ميدان گذاشته و نه تنها براى تعيين و تشخيص حد اعتدال و وسط ملاك و معيار معرفى كرده، بلكه مصاديق آن را نيز در خارج تعيين كرده است.
ايشان در اين بحث سراغ عرف رفته و تشخيص او را ملاك حد وسط و اعتدال دانسته و سپس سه مصداق و نمونه كلى براى آن ذكر كرده و مىنويسد: «ملاك تشخيص اعتدال و وسط عرف است; زيرا مرجع در شناختحقايق معانى لغوى مصاديق عرفى است و از نظر عرف، وسط عبارت است از هزينه كردن مال به اندازه نياز و يا به مقدارى كه با موقعيتشخص تناسب دارد. بنابراين، هر گونه هزينه و انفاق مال خارج از اين دو ملاك – رعايت نياز و تناسب با موقعيت – باشد اسراف است، اعم از اين كه 1. اتلاف و تضييع مال باشد 2. و يا خارج از موقعيت فرد باشد 3. و يا مورد نياز نباشد» . (13)
ايشان سپس براى هر يك از اين سه مصداق اسراف شواهدى از روايات ارائه داده است.
معناى فقهى اسراف
هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معناى لغوى گرفته شده است و تفاوت چندانى ميان اين دو ديده نمىشود، در برخى از موارد و مصاديق ممكن است اختلاف داشته باشد; زيرا پيش از اين – در بحث مفهوم لغوى اسراف – گذشت كه اسراف معانى مختلفى دارد، شايد بتوان گفت ريشه همه آنها همان تجاوز از حد و ديگر معانى، مصاديق آن به شمار مىآيند.
اما مفهوم اصطلاحى اسراف از معناى لغوى محدودتر است، زيرا تجاوز از حدى كه از نظر عقلا ناپسند باشد اسراف شمرده مىشود. محقق نراقى پس از نقد و بررسى مفهوم لغوى و بحث از ملاك و معيار حدى كه تجاوز از آن اسراف را محقق مىسازد، از قول «محقق اردبيلى» مىنويسد:
اسراف عبارت است از هزينه مال در مواردى كه عقلا آن را قبيح مىدانند و يا در مواردى كه هزينه كردن سزاوار نيست.
«آيت الله خوئى» در مقام تبيين اسراف، اصطلاحى مىگويد: «ادله حرمت اسراف زينت مساجد را شامل نمىشود; زيرا مفهوم اسراف متقوم است به هزينه مال در مواردى كه غرض عقلايى نيست» . (14)
بنابراين، هر گونه تجاوز از حد اسراف نيست، بلكه تجاوز از حدى كه نظر عقلا را در پى نداشته و مورد تقبيح آنان و خردمندان باشد اسراف است.
مفهوم واژههاى مرتبط
پس از روشن شدن مفهوم اسراف جا دارد معناى برخى از واژههايى كه با عنوان اسراف ارتباط دارد نيز مورد رسيدگى قرار گيرد:
الف) تبذير
بيشتر صاحب نظران، تبذير را به معناى پخش و تفريق گرفتهاند و به مناسبت، در مواردى كه مال ضايع مىشود استعمال شده است. «راغب اصفهانى» مىنويسد: «التبذير: التفريق و اصله القاء البذر و طرحه فاستعير لكل مضيع لما له» . (15)
پس تفاوت ميان تبذير و اسراف اين است كه اگر مال در مواردى كه هزينه كردنش سزاوار نباشد، مصرف شود، تبذير به حساب مىآيد; چون معناى تبذير تضييع مال است و اگر چنان چه در مواردى كه هزينه كردن مال سزاوار است، ولى بيشتر از حد نياز و يا شان هزينه شود اسراف است; چرا كه مصداق آشكار تجاوز از حد است.
گفتنى است در بسيارى از موارد اسراف به معناى تبذير نيز به كار رفته است.
ب) تقتير
تقتير به معناى تضييق و دستبستگى آمده. «ابن اثير» نوشته است: «الاقتار: التضيق على الانسان فى الرزق يقال اقتر الله رزقهاى ضيقه وقلله» . (16)
«علامه فيومى» ماده «قتر» را به معناى تضييق دانسته و نوشته است: «وقتر على عياله قترا وقتورا من بابى حزب و قعد ضيق فى النفقة» . (17)
بنابراين، تقتير در مقابل و ضد معناى اسراف است; به عبارت ديگر، اسراف، افراط و تقتير، تفريط است.
پي نوشت ها :
1. روزنامه كيهان، شماره 10421.
2. كتاب العين، منشورات دار الهجرة، ج 7، ص 244.
3. ابن اثير، النهاية، ج 2، ص 361.
4. ابو الحسين احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 3، ص 151.
5. راغب اصفهانى، مفردات، ص 230.
6. علامه فيومى، مصباح المنير، ج1، ص 373.
7. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 48.
8. طريحى، مجمع البحرين، ج5، ص 69.
9. عوائد الايام، ص 631.
10. اسراء، آيه 29.
11. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 148، ح 35.
12. فرقان، آيه 67.
13. عوائد الايام، ص 632.
14. مستند العروة، ج 2، ص 239.
15. معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده بذر.
16. ابن اثير، النهاية، ص؟ ؟ .
17. مصباح المنير، ج2، ص 671.
منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد
/ع