حيله شيطان
حيله شيطان
«بسا يهودي و نصراني كه در دلشان محبت اسلام افتاده و خواستهاند مسلمان شوند، اما شيطان آنان را به تأخير واداشته و گفته: شتاب مكن و تأمّل بورز؛ و بدينگونه به امروز و فردا ميگذارانند تا كافر ميميرند. همچنين شيطان، آدم گنهكار را با همين امروز و فردا كردنها از توبه باز ميدارد، و او را به سوي شهوات برميانگيزد، و چنين القا مينمايد كه بعداً توبه خواهي كرد، و بدينگونه او را از فيض توبه محروم ميكند. عاقلانه آن است كه ترك امروز و فردا كنيم و از آرزوي دراز روي بگردانيم، كه عمر رفته باز نميآيد، و در تأخير، آفتهاست. بايد مرگ را جدي گرفت و در توبه و نيكوكاري تعجيل نمود كه «تأخير» و «وعده به آينده»، خود از لشكرهاي شيطان است. مثال كسي كه به خيال آرزوي دراز، فارغ و آسوده نشسته است، و آن ديگري كه حال را درمييابد و از امروز و فردا به دور است، مثال گروهي است كه در سفرند و به يك آبادي ميرسند. آنكه «حال» را در مييابد، هرچه لازمه سفر است ميخرد و تهيه ميكند، اما آنكه اسير آرزوست و كوتاهي در انجام وظيفه دارد، با خود ميگويد: بعداً آماده خواهم شد، بسا يك ماه اينجا مقيم باشم. در اين ميان شيپور رحيل مينوازند، دومي غبطه ميخورد و حسرت ميورزد، اما اولي مورد غبطه ديگران واقع ميشود. اولي، مثال مردم بيدار و آماده كار در اين جهان، براي جهان ديگر است، كه چون مرگ در رسد پشيمان نشود، اما آنكه فريب امروز و فردا كردن نفس و شيطان را خورده، هنگام مرگ، در حسرتي جانكاه غرق ميگردد».(1)
ـ غنيمت دان
حكيمي گويد: «اين دنيا سير نكند هيچ خورنده را، و وفا نكند هيچ جوينده را؛ پس توشهاي برگير امروز، فردا را؛ كه نه امروز ماند، نه فردا».(2)
ـ فرصت اندك
شيخ ابوعبدالله خفيف شنيده بود در مصر، پيري و جواني به مراقبت نشستهاند بر دوام. او شرح ديدار خود را چنين واگويد: «آنجا رفتم. دو شخص را ديدم روي به قبله كرده. سه بار سلام كردم، جواب ندادند. [گفتم:] به خداي بر شما كه سلام مرا جواب دهيد. آن جوان سر برآورد و گفت: اي مرد! دنيا اندك است و از اين اندك، زماني [كوتاه] مانده است. از اين اندك، نصيب بسيار بستان.
اي مرد! مگر تو فارغي كه به سلام ما ميپردازي؟
آن جوان اين بگفت و سر فرو بُرد.(3)
پی نوشت ها :
1. ابوالفرج ابن جوزي، تلبيس ابليس، ترجمه: عليرضا ذکاوتي قراگزلو، ص 288.
2. ناصر عابديني، در کوچه باغهاي حکايات، ص 84.
3. همان، ص 159.
منبع:گلبرگ ش 118