پاسخ اجمالی
«وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»؛[1] و [اگر در آنجا بودى] خورشید را میدیدى که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل میگردد و به هنگام غروب، به سمت چپ و آنها در محل وسیعى از آن [غار] قرار داشتند، این از آیات خدا است! هرکس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى او است و هرکس را گمراه نماید، هرگز ولىّ و راهنمایى براى او نخواهى یافت.[2]
در مورد اینکه مرجع اسم اشاره «ذلک» در این آیه شریفه، به چیست و چه چیزی به عنوان نشانه قدرت خدا اعلام شده است، نظراتی ارائه شده است؛
1. برخی از مفسران معتقدند که «ذلک» اشاره به عنایت ویژه و اعجازآمیز خدا در حق اصحاب کهف دارد؛ زیرا خدا به نحوی اعجازآمیز شعاع خورشید را در هم میشکست تا مستقیم بر آنها نتابد و هنگام طلوع و غروب، تابش آنرا بر بدنهاى آنها قطع میکرد و این از نشانههاى عظمت خداوند است.[3] به عبارت دیگر، غاری که در آن خفته بودند در موقعیتی قرار داشت که در حال عادی باید خورشید هنگام طلوع و غروب بر آنان میتابید، اما با اعجاز خداوندی، همواره این تابش قطع میشد تا آنان در آرامش بیشتری بخوابند.
همچنین با چرخاندن بدن آنها به سمت راست و چپ و گردش خون بدنشان در تمام بدن، و پخش کردن فشار و سنگینى بر روى عضلاتى که بر زمین قرار داشتند، جسمشان را از فرسودگی ایمن کرد؛ به گونهای که اگر کسی به آنها نگاه مىکرد، خیال مىکرد آنها بیدارند، در حالیکه در خواب فرو رفته بودند و منظره آنها چنان رعبانگیز قرار داد که اگر کسی به آنها نگاه مىکرد، سر تا پاى او از ترس و وحشت پر مىشد و از ترس فرار مىکرد.[4]
3. با این وجود ممکن است که اشاره خدا در (ذلک) تنها به نحوه تابش خورشید نبوده، بلکه اشاره به تمام ماجرای آنها از ابتدا تا خواب دراز مدت باشد که البته از ویژگی خاصی برخوردار است. بر این اساس، «تمام ماجرای اصحاب کهف» به عنوان یک نشانه از نشانههایی اعلام شده است که دلالت بر علم و قدرت خدای تعالی دارد.[5]
4. اصل خبر دادن از اصحاب کهف که سالها از آن قضیه گذشته بوده است، به عنوان نشانهای از آیات الهی مطرح است.[6]
در مورد اینکه مرجع اسم اشاره «ذلک» در این آیه شریفه، به چیست و چه چیزی به عنوان نشانه قدرت خدا اعلام شده است، نظراتی ارائه شده است؛
1. برخی از مفسران معتقدند که «ذلک» اشاره به عنایت ویژه و اعجازآمیز خدا در حق اصحاب کهف دارد؛ زیرا خدا به نحوی اعجازآمیز شعاع خورشید را در هم میشکست تا مستقیم بر آنها نتابد و هنگام طلوع و غروب، تابش آنرا بر بدنهاى آنها قطع میکرد و این از نشانههاى عظمت خداوند است.[3] به عبارت دیگر، غاری که در آن خفته بودند در موقعیتی قرار داشت که در حال عادی باید خورشید هنگام طلوع و غروب بر آنان میتابید، اما با اعجاز خداوندی، همواره این تابش قطع میشد تا آنان در آرامش بیشتری بخوابند.
همچنین با چرخاندن بدن آنها به سمت راست و چپ و گردش خون بدنشان در تمام بدن، و پخش کردن فشار و سنگینى بر روى عضلاتى که بر زمین قرار داشتند، جسمشان را از فرسودگی ایمن کرد؛ به گونهای که اگر کسی به آنها نگاه مىکرد، خیال مىکرد آنها بیدارند، در حالیکه در خواب فرو رفته بودند و منظره آنها چنان رعبانگیز قرار داد که اگر کسی به آنها نگاه مىکرد، سر تا پاى او از ترس و وحشت پر مىشد و از ترس فرار مىکرد.[4]
3. با این وجود ممکن است که اشاره خدا در (ذلک) تنها به نحوه تابش خورشید نبوده، بلکه اشاره به تمام ماجرای آنها از ابتدا تا خواب دراز مدت باشد که البته از ویژگی خاصی برخوردار است. بر این اساس، «تمام ماجرای اصحاب کهف» به عنوان یک نشانه از نشانههایی اعلام شده است که دلالت بر علم و قدرت خدای تعالی دارد.[5]
4. اصل خبر دادن از اصحاب کهف که سالها از آن قضیه گذشته بوده است، به عنوان نشانهای از آیات الهی مطرح است.[6]
[1]. کهف، 17.
[2]. «علت مخالفت اصحاب کهف با حاکم زمان خود»، 36211؛ «تفسیر آیات 18 تا 26 سوره کهف»، 44810؛ «غار اصحاب کهف»، 30163؛ «منظور از پرده خواب بر گوش اصحاب کهف»، 100136.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 356، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 369 – 370، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[5]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى، ج 8، ص 26، تهران، میقات، چاپ اول، 1363 ش؛ گنابادى، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج 2، ص 461، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1408ق؛ قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 8، ص 47، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1368ش.
[6]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 8، ص 47؛ تفسیر اثنا عشری، ج 8، ص 26.