جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم اثر و صنعت خداوند است. خداوندي كه ما او را با صفاتي چون حكيم، عليم، كامل، غني، عادل و … ميشناسيم. خداوندي كه زيباست و زيباييها را دوست دارد. علما و بزرگان اسلام يك قاعده و اصل كلي در برابر اين گونه سؤالات و مجهولات به دست ما دادهاند و آن اينكه به قول شهيد مطهري: «ما خدا را به صفات عليم، حكيم، غني، كامل، عادل، جواد شناختهايم و چون او را با اين صفات شناختهايم، ميدانيم كه آن چه واقع ميشود مبني بر حكمت، و مصلحت است، هر چند ما نميتوانيم همة آن حكمتها و مصلحتها را درك كنيم، ما با اصطلاح از «سرّ قدر» آگاه نيستيم… بشر پس از آن كه در نظام هستي اين همه حكمت و تدبير كه عقل او را ميدان ميگرداند ميبيند، بايد اعتراف كند كه آن جا كه حكمت يك امر بر او مجهول است از قصور و نقصان درك اوست نه از خلقت.»[1]تنوع در آفريدهها نشاني از قدرت خداوند است. نظامي هم چون گلستان و باغي پر از ميوههاي متعدد و متنوع و گلهاي رنگارنگ. چرا همة گلها يكسان و يك رنگ نيستند و چرا همة ميوهها يك نوع نيستند؟
آيا وجود يك جهان متنوع از رنگها و نژادهاي متفاوت و تيرههاي گوناگون زيباتر است يا وجود جهاني يكسان و يكنواخت؟
آنچه موجب ميشود ما ديگران را زشت و نازيبا ببينيم، نگاه بدبينانه و تبعيض آلود ماست.
خداوند انسانها را از يك مرد و زن به نام آدم و حوا آفريد. خلقتي كه از آن به عنوان بهترين هيئت و شكل ياد ميكند. سپس براي اين كه مردم يكديگر را بشناسند به شعبهها و تيرههاي گوناگون درآورد.
بنابراين اولين پاسخي که مي توان به اين سؤال داد اين است که تفاوت در شکل ها، رنگ ها، قد و ديگر خصوصيات بدني معلول عوامل طبيعي است که به مرور زمان تأثير مي گذارند. مثلا مردماني که در مناطق گرم زندگي مي کنند، کم کم رنگ پوستشان به سياهي و آفتاب سوختگي متمايل مي شود اما مردماني که در مناطق معتدل زندگي مي کنند از پوست سفيد برخوردار مي شود. پس اين گونه نيست که خداوند از اول بعضي را سفيد و بعضي را سياه خلق کرده باشد. بلکه اين عمل اختياري خود انسان، يعني زندگي در يک منطقه جغرافيايي خاص است که موجب تنوع رنگ ها مي گردد.
ثانيا، از آن جا که هيچ پديده اي در اين عالم از حيطه قدرت خداوند بيرون نيست، مي توان گفت اين عمل هم به خداوند نسبت داده مي شود. پس بايد به دنبال حکمت و فلسفه آن بود. آن چه خداوند خود در اين زمينه مطرح مي کند دو علت است: نخست اين که تنوع رنگ ها موجب ميشود انسان ها همديگر را بشناسند و مشکلات ناشي از همساني از بين برود. پس اين امر يک رحمت از جانب خداوند بر بندگانش هست.
دوم اين که تنوع در خلقت موجب امتحان و آزمايش الهي است. تا معلوم گردد که ما تا چه حد تسليم فرمان خدا هستيم و در برابر زيبايي هاي موقت و ظاهري دنيا توان مقاومت داريم.
طبق آية شريفه قرآن تنوع در رنگها و نژادها تنها جهت شناسايي يكديگر ايجاد شده است.[2]در برخي روايات وجود تفاوت و اختلاف به منظور آزمايش شيوة رفتار انسانها با يكديگر قرار داده شده است، تا بدين ترتيب خداوند نحوة رفتار انسانها نسبت به يكديگر را بيازمايد.[3]امّا آن چه به انسان كرامت ميدهد و او را با ارزش ميسازد تقوا پيشگي است. هر كس به هر اندازه كه به خدا نزديكتر باشد، از ارزش و كمال بيشتري برخوردار است.
نكتة مهم كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد، فرقي است كه بين تبعيض و تفاوت وجود دارد. تفاوت در رنگها تبعيض نيست. و نبايد به اين امور به ديدة تبعيض نگاه كرد. اديان الهي با اين نگاه تبعيضانه به شدت مبارزه كردهاند، پيامبر ما بيشترين سهم را در اين مبارزه ايفا كرده است. او دستور ميدهد كه به «جويبر» سياهپوست از اشراف انصار كه سفيد پوست بودند همسر دهند تا تصور برتري نژادي برچيده شود[4] و بلال حبشي را به عنوان مؤذن خاص خود انتخاب كرد و ترتيبي اتخاذ كرد تا سياهان برده به تدريج آزاد و زندگي شرافتمندانه در پيش گيرند.
«خداوند به وسيلة اسلام نخوتهاي جاهليت و افتخار به نسب و فاميل را منسوخ كرد. همة مردم از سفيد و سياه، عرب و عجم در يك درجهاند. هيچ كس بر ديگري برتري ندارد مگر به وسيلة تقوا و طاعت الهي.»
اينها كلماتي است كه پيامبر در ملاقات با اصحاب صفه بيان كردند.[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عدالت اجتماعي در اسلام، سيد قطب.
2. عدالت اجتماعي و مسئله تبعيض نژادي، هاشمي رفسنجاني.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، عدل الهي، انتشارات صدرا، چاپ هجدهم، ص 93 و 94.
[2] . «اي گروه مردمان ما شما را از يك زن ومرد آفريديم و شما را به شعبهها و نژادهاي مختلف تقسيم كرديم تا يكديگر را بشناسيد، گراميترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شماست…» حجرات/ 13.
[3] . حر عاملي، الجواهر السنيه في الاحاديث القدسيه، ح1.
[4] . داستان ازدواج جويبرو ذلفا را شهيد مطهري در داستان راستان ذكركردهاند. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج18، ص 360 ـ 364، داستان ش 78.
[5] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، ج18، ص360. (ضمن داستان جويبر و ذلفا).