خانه » همه » مذهبی » خدا و زمان و مکان

خدا و زمان و مکان

نخست باید دانست, احاطه علمی خداوند بر آغاز تا فرجام, با بی ثمر بودن زمان برای خدا متفاوت است. زیرا از ویژگیهای جهان مادی, حرکت تدریجی و زمان دار بودن آن است. و خداوند متعال علاوه بر”علم ذاتی” دارای “علم فعلی” متناسب با پدیده های تدریجی نیز هست. بنابراین آینده برای خدا تمام شده نیست بلکه لحظه به لحظه که آینده شکل می گیرد؛ “علم فعلی” خداوند نیز تحقق می یابد.نکته مهم دیگر, باید میان مقام صفات ذات خدا و صفات فعلی خدا امتیاز قایل باشیم؛ از این رو در مقام صفات ذات، زمان و موجودات زمانی مطرح نیست اما در مقام صفات فعلی خدا و تجلی افعال خدا زمان و موجودات زمانی جایگاه دارند. برای توضیح بیشتر درباره حقیقت زمان و مکان توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
یکی از دلمشغولی های فلاسفه در طول تاریخ یافتن پاسخ مناسب به پرسش از چیستی و حقیقت زمان و مکان بوده و هست و نظریات در این زمینه به قدری مختلف و حتی متناقض که کمتر مسأله فلسفی را می توان با آن مقایسه کرد. چنانچه بعضی این 2 را تا سر حد امور وهمی و پنداری تنزل داده و بعضی در مقابل برای آنها حقیقت عینی قائل شده اند. بعضی این 2 را مجرد و بعضی مادی محسوب کرده اند. بسیاری از فلاسفه مسلمان اینها را از اعراض محسوب کرده اند و در فلسفه غرب هم نظریات زیادی ذکر شده که نظریه کانت که این دو را از امور ذهنی که ذهن از معبر و روزنه این دو قادر به ادراک می شود و این 2 لباسی هستند که ذهن حین ادراک حقایق عینی بر آنها می پوشاند و به اصطلاح خودش «صورت حساسیت» هستند قابل توجه می باشد. البته با رونق دانش فیزیک از طرف فیزیکدانان بزرگ مانند نیوتن و انیشتین آراء در خور توجهی ارائه شده است و باید اقرار کرد که تبیین این دو مشکل است. نخستین مشکلی که در تبیین حقیقت مکان و زمان وجود دارد و آن را به صورت مسأله دشواری در می آورد این است که این دو قابل تجربه حسی نیستند و در عین حال اشیاء محسوس را به آنها نسبت می دهیم به گونه ای که آنها را از جهان مادی محسوس به حساب می آوریم و شاید به همین جهت کانت آنها را به عنوان کانال های ذهنی برای شناختن پدیده ای عینی معرفی کرد (فلسفه کانت، یوسف کرم، ترجمه: محمد محمدرضایی، ص 42).
و گروهی از اندیشمندان آنها را اموری وهمی و پنداری شمردند ( آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج 2، ص 140).
از سوی دیگر گروهی از فیلسوفان که می توانستند وجود خارجی این دو را انکار کنند و از طرفی قائل شدن به مادی بودن آنها مستلزم محالاتی بود قائل به مجرد بودن این دو شدند و همه صاحبان این اقوال برای اثبات مدعای خود و رد نظریات دیگران ادله ای ذکر کرده اند که در گنجایش این مختصر نیست و در اینجا فقط به صورت اجمال به نظریه ای که اشکالات کمتری دارد اشاره می کنیم.
الف – مکان: درباره مکان اقوال نادری از فلاسفه ذکر شده و مشهور از بین فلاسفه مسلمان دو قول است یکی قولی که از افلاطون نقل شده و بعضی از حکمای اسلامی مانند ملاصدرا آن را تأیید کرده اند و دیگری قول منقول از ارسطو که مورد پذیرش مشایین قرار گرفته (مجموعه آثار، استاد مطهری، ج 6، ص 754). که مطابق با ظاهر قول منقول از افلاطون مکان امری مجرد محسوب می شود و طبق قول ارسطو از اعراض به حساب می آید. نظریه ارسطو این است که مکان عبارت است از سطح داخلی جسمی که مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد مانند سطح داخلی لیوان که مماس با سطح خارجی آبی است که در لیوان است اشکالاتی بر این نظریه شده که اگر مکان عرض است چه مقوله ای است چون در تعریف آن از 2 مفهوم اساسی کمک گرفتید. یکی سطح که از مقوله کم و دیگر مماس بودن که از مقوله اضافه است و از اجتماع دو مقوله، مقوله سومی به وجود نمی آید.
بعضی از محققان این شبهه را این گونه جواب داده اند که اساسا مکان از قبیل مفاهیم ماهوی و داخل در مقولات نیست تا در صدد تعیین مقوله آن باشیم بلکه مفهومی است انتزاعی و برای به دست آوردن این دو مفهوم باید دو چیز را از دیدگاه خاصی با یکدیگر بسنجیم تا یکی را مکان دیگری به حساب آوریم و مکان عبارت خواهد بود از مقداری از حجم جهان که مساوی با حجم جسم منسوب به آن می باشد از آن جهت که در آن گنجانیده شد (آموزش فلسفه، استاد محمد تقی مصباح، ج 2، ص 144 و 145).
که طبق این نظریه:
الف) مکان واقعیت خارجی ندارد بلکه آنچه حقیقتا در خارج موجود است منشأ انتزاع مکان است که 2 حجم.
ب) مکان تابع جهان است و قبل و بعد از پیدایش آن وجود ندارد و مکان همانند حجم و سطح نمایانگر چهره ها و شؤون وجود جواهر مادی می باشند و طفیلی و به تبع اجسام موجود شده و جعل مستقلی به آنها تعلق نمی گیرد و به همین علت مجردات دارای مکان نیستند و از قبیل مفاهیمی مثل امکان می شود که حقیقتا در خارج موجود نیستند بلکه ذهن از اسناد حقایق خارجی به یکدیگر انتزاع می کند. در نتیجه طبق این مبنا که مبنای بعضی محققان مسلمان می باشد و نیز طبق نظر کانت که مکان را صورت حساسیت می داند باید گفت مکان واقعیت خارجی منحاز به عنوان جوهر یا عرض ندارد.
زمان:
درباره حقیقت زمان آراء متفاوتی بیان شده است. برخی گفته اند زمان یک جوهر جسمانی [فلک] است. به عقیده گروهی جوهری مجرد است. برخی قائلند مقدار وجود است. در نظر عده ای مقدار حرکت فلک اقصی است و به رأی عده ای مقدار حرکت است مطلقا (طبیعیات شفا ، فن اول، مقاله دوم، فصل دهم، اسفار، ج 3، ص 148 – 141).
و بعضی زمان را صورت ذهنی می دانند که ذهن به اشیاء حین ادراک می پوشاند و به نظر برخی زمان یک امر خیالی و موهوم است (فضا و زمان در فیزیک و متافیزیک، شاهرودی، نقل از طبیعیات شفا، فصل دهم).
از این خلاصه دایره اختلاف فلاسفه درباره زمان معلوم می شود که بعضی آن را یک جوهر جسمانی و در مقابل بعضی امر موهوم و خیالی پنداشته اند.
رأی مشهور میان فلاسفه مسلمان این است که زمان یک کم متصل غیر قار الذات است (بدایه الحکمه، فصل 13، علامه طباطبایی). که زمان را دارای واقعیت خارجی لکن از قسم اعراض و جزء مقوله کم متصل دانسته اند که این کم بر خلاف کمیتی مانند خط اجزائش وجود جمعی ندارند و در اصطلاح غیر قار الذات است که برای فهم تفصیلی این مبنا و ادله ای که برای اثبات آن ذکر شده می توانید به کتبی مانند فضا و زمان در فیزیک و متافیزیک از آقای علی عابدی شاهرودی و بدایه الحکمه ونهایه الحکمه علامه طباطبایی و آموزش فلسفه آیت الله مصباح و آثار دیگر مراجعه بفرمایید.
اما آن چه که امروزه در میان محققان درباره حقیقت زمان معروف است یکی نظریه ملاصدرا در میان فلاسفه مسلمان و یکی هم نظریه کانت از بین فلاسفه غرب که به صورت فشرده به بیان این دو دیدگاه می پردازیم.
ملاصدرا با تأمل از دیدگاه فلاسفه مشاء – که زمان را کم متصل غیر قارالذات قرار می دادند و اخذ جنبه های مثبت این مبنی و زدودن نواقص و اشکالات نظریه جدیدی ارائه کرد – صدرا می گوید این که فلاسفه زمان دارای ممتد و انقسام پذیر دانسته اند و اینکه زمان بدون نوعی حرکت و دگرگونی پیوسته و تدریجی امکان ندارد مطلبی است مورد قبول، لکن این که زمان و همینطور حرکت از اعراض خارجیه و جزء مقولات باشند [که در خارج وجود منحاز دارند ولو به تبع جواهر] را مورد خدشه قرار می دهد. بلکه آنها را از عوارض تحلیله می داند که تنها در ظرف ذهن از یکدیگر انفکاک می پذیرند و در ظرف خارج بیش از یک وجود ندارند، لهذا در اسفار می فرماید: هر کس در ماهیت زمان کمی تفکر کند خواهد دانست که زمان مستقل جز در عقل یافت نمی شود و عروض زمان بر اشیاء زماندار مانند عروض حرارت و سیاهی و نظایر آنها نیست بلکه زمان امری است که از اشیاء زماندار انتزاع می شود و چنین امر عارض وجود خارجی اش عین وجود همان شیء زمانمند است زیرا در اینجا عارضیتی و معروضیتی در کار نیست مگر به حسب اعتبار ذهن (اسفار، ج 3، ص 41).
حاصل این بیان این است که زمان را باید مستقیما به خود اشیا زمانمند نسبت داد و زمان عبارت از بعد و امتدادی گذرا که هر موجود جسمانی علاوه بر ابعاد مکانی تا گذرا [طول، عرض، ضخامت] داراست در حقیقت زمان بعد چهارم اجسام مادی است. در نتیجه زمان هم مانند مکان [که قبلا توضیح داده شد] از مفاهیم و مقولات ماهوی نیست بلکه مفهومی است که از نحوه وجود مادیات انتزاع می شود و ظرف بودن زمان برای حوادث بدین معنا نیست که وجود جداگانه ای داشته باشد که امور زمانمند در آن بگنجند بلکه از شؤون وجودی اجسام است که فقط در ظرف ذهن انفکاک پذیرند و همانگونه که سلب کردن ابعاد سه گانه از اجسام محال است و انفکاک اینها از جسم به منزله انفکاک شی از خودش می باشد، سلب زمان هم از اجسام محال و زمان هر شیء در حقیقت جنبه و خمیره ای از خود آن شیء است نه خارج از آن. پس طبق این مبنی زمان وجود خارجی منحاز به عنوان جوهر یا عرض ندارد بلکه از شؤون وجود حقایق مادی است که فقط در ظرف ذهن از آنها منفک می شود.
و اما زمان از نظر کانت نه حقیقتا در خارج موجود است و نه منشأ انتزاعش بلکه زمان کلی از امور ذهنی و مقولات تا همه که به اصطلاح خودش از مفاهیم شیئی است یعنی معلق بر تجربه نیست که ذهن حین ادراک اشیاء اشیاء را به آن متصف می کند و بدون این اتصاف ادراک ممکن نیست این تصویر کانت از زمان ومکان طبق مبنای خاص است که ایشان در معرفت شناسی و نحوه حصول صور ذهنی دارند که باید در محل خود مورد بررسی قرار گیرد (در این رابطه به کتاب فلسفه کانت و نقد و بررسی آن نوشته یوسف کرم، ترجمه: محمد محمد رضایی مراجعه فرمایید).
لکن آنچه برای ما مهم است این که طبق این مبنا هم مانند مبنای قبلی زمان واقعیت عینی خارجی ندارد گرچه این دو مبنا از جنبه های متفاوت می باشند و حاصل مطلب این شد که زمان و مکان واقعیت عینی خارجی ندارند بلکه از مفاهیم ذهنی هستند که ذهن از نحوه وجود اشیاء به دست می آورد و طبق این مبانی دیگر اختراع ماشین زمان معنادار نخواهد بود گرچه طبق بعضی مبانی که زمان را جوهر جسمانی می دانسته در بقعه امکان قرار می گیرد. برای تحقیق در این زمینه آثار زیادی وجود دارد که مناسبتر از همه برای شما دانشجوی عزیز:
– فضا و زمان در فیزیک و متافیزیک، علی عابدی شاهرودی
– آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج 2، بحث زمان و مکان
– مجموعه آثار، استاد مطهری، ج 6، ص 754 به بعد
مسأله زمان از مسائل کهن و ریشه داری است که همواره محل اختلاف و نزاع میان متفکران بوده و اقوال مختلفی درباره آن بیان شد. که شاید بهترین کتاب برای شما دانشجوی عزیز در این زمینه کتاب فضا و زمان در فیزیک و متافیزیک نوشته علی عابدی شاهرودی است که به نحو کامل به تبیین معنای زمان پرداخته.(فضا و زمان در فیزیک و متافیزیک، علی عابدی شاهرودی، ج 1، دانشگاه قم، انتشارات اشراق).
لکن ما در این جا به اختصار به چند قول اشاره کرده و بعد به بیان قول مشهور فلاسفه اسلامی درباره ماهیت زمان و نظریه خاص ملاصدرا پرداخته و در آخر به نسبت بین معنای دهر و سرمد با زمان می پردازیم.
درباره زمان عده ای قائل شده اند که زمان جوهری مجرد است. برخی می گویند زمان مقدار وجود است عده ای قائلند زمان مقدار حرکت است و عده ای زمان را امر موهوم و خیالی(طبیعات شفا ، فن اول، مقاله دوم، فصل دهم، اسفار، ج 3، ص 141 تا 148) و بعضی مثل کانت با نظریه واقعگرایانه در مورد زمان مخالفت کردند و زمان را یک تصور ضروری که در بن نگرش ها نهاده شده یعنی زمان بنظر کانت چیزی عینی نیست بلکه تصوری است که ذهن بر پدیده ها تحمیل می کند.(چند مقوله فلسفی، ترجمه و اقتباس پرویز بابائی، ص 29)
اما رأی مشهور میان فلاسفه اسلامی، زمان نوعی مقدار و کمیت متصل است که ویژگی آن قرارناپذیری است که بواسطه حرکت عارض بر اجسام می شود. که علامه طباطبایی بر اثبات زمان به این معنا یعنی یک کمیت متصل که ذاتش قرار ندارد با سه مقدمه استدلال نموده.
الف. حوادث و پدیده های که حرکت در آنها روی می دهد قابل انقسام هستند.
ب. اجزای فرضی این حوادث با یکدیگر جمع نمی شوند چون وجود فعلی هر قطعه متوقف است بر زوال قطعه قبلی.
ج. هر یک از قطعه های به دست آمده نیز به نوبه خود قابل انقسام هستند به قطعه های دیگری با همان رابطه یعنی محال بودن جمع شدن در هستی و اینکه وجود قطعه بعدی منوط به زوال قطعه پیشین است. از مقدمات سه گانه بدست می آید که بر اجسامی که تغییر و تحول در آنها روی می دهد یک کمیت غیر مستقر و متصل عارض می شود.(بدایه الحکمه، علامه طباطبایی)
ملاصدرا با پذیرفتن نقاط مثبت نظریه فلاسفه قبل به تصحیح آن پرداخت. و می گوید اینکه زمان امری ممتد انقسام پذیر است درست و اینکه بین زمان و حرکت رابطه ناگسستی وجود دارد و تحقق زمان بدون وجود نوعی حرکت و دگرگونی امکانی ندارد هم درست است. لکن اینکه حرکت و زمان مند بودن را به اعراض اختصاصی داده اید و به تبع انتساب بیواسطه زمان را به اجسام انکار کرده اید درست نیست و حرکت در ذات اجسام است و به تبع زمان هم مستقیما به ذات اشیاء انتساب دارد و زمان بعد چهارم اشیاءمی شود. خلاصه آنکه طبق این نظر زمان عبارت است از بعد و امتدادی گذرا که هر موجود جسمانی علاوه بر ابعاد مکانی [طول، عرض و عمق] داراست.(نقل از آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی، ج 2، ص 155 و 156)
حال که روشن شد که زمان بعد چهارم اجسام و تابع حرکت است و از طرف دیگر حرکت خروج تدریجی از قوه به فعل است. روشن می شود که چیزی که جسم نیست و فعلیت محض است و دارای قوه نیست. زمان ندارد و اینکه تقدم و تأخر مخصوص حوادثی است که در عمود زمان قرار می گیرند اما موجوداتی که فراتر از افق زمانی هستند یعنی غیرجسم و فعلیت محض هستند چه الفاظی را برای آنها بکار ببریم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد