خانه » همه » مذهبی » خدا کجاست؟

خدا کجاست؟

خداوند آفریننده مکان است و همانند «نور محض» نیازی به مکان ندارد بلکه پیدایی همه چیز در پرتو روشنایی و تجلی اوست و همانند «روح» تدبیر همه سلول های بدن و فعالیت های بدن به عهده اوست بدون اینکه جایی از بدن را اشغال کند اما نه جدا از جهان است و نه آمیخته با جهان است و همچنان که انسان در شناخت روح و اسرار آن عاجز است و از درک ذات حق نیز عقل آدمی عاجز است و تنها باید به آثار و صفات خداوند فکر کند معرفت پیدا کند. و تنها باید از طریق محبت و قلب او را بیابد که وصف ناشدنی است. برای توضیح بیشتر توجه شما را به متن زیر جلب می کنیم:الف. وقتی ما بخواهیم صفتی را برای چیزی اثبات یا سلب کنیم یا بپرسیم که این چیز فلان صفت و ویژگی را دارد و یا خیر باید آن چیز قابلیت و استعداد پذیرش آن صفت را داشته باشد لذا انسان که قابلیت عالم شدن را دارد می توانیم بگوییم عالم است و یا عالم نیست و یا بپرسیم که آیا عالم است؟ ولی در رابطه با چیزی مثل دیوار که قابلیت پذیرش این صفت را نداردو نمی توانیم بگوییم آیا عالم است و یا جاهل است مثلا سؤال از اینکه آیا این دیوار عالم است یا جاهل سؤال بی معنایی خواهد بود. پس این قاعده منطقی بما می گوید در جایی می توان از ثبوت یا سلب صفتی سؤال کرد که قابلیت اتصاف به آن صفت باشد ولی در جایی که بخاطر ضعف یا قوت وجود این قابلیت نیست سؤال معنا نخواهد داشت.
ب. در این مقدمه باید معنای مکانی روشن شود. برای مکان فلاسفه تعاریف متعددی ذکر کرده اند معروفترین تعریف که مورد قبول فارابی و ابن سینا است و از راسطو ذکر شده این است که مکان عبارت است از سطح داخلی جسمی که مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد.(آموزش فلسفه، ج 2، آیت الله مصباح یزدی، ص 144)
معنای این عبارت این است که مکان حقیقی هر چیز عبارت است از مقداری از حجم جهان مادی که مساوی با حجم جسم منسوب به مکان باشد. چنانچه از این تعریف و همینطور از تعاریف دیگر بدست می آید که اولا مکان تابع جهان است و قبل از پیدایش یا بعد از فناء جهان مادی مکان وجود ندارد و ثانیا مکان از خواص اجسام است و شی مجرد دارای مکان نیست.
ج. فلاسفه بین مکان و مفهوم کجائی فرق می گذارند و می گویند کجائی از مفاهیم نسبی است یعنی کجائی از سنجش چیزی با مکان حاصل می شود که این فرع داشتن نسبت یا مکان است لهذا چیزی که نسبت یا مکان ندارد سؤال کجائی درباره او معنا ندارد.(آموزش فلسفه، ج 2، آیت الله مصباح یزدی، ص 142)
د. خداوند متعال موجودی مکانمند نیست تا جا و مکانی را اشغال نماید که ادله بسیاری به این مدعی ذکر شده یکی از مهمترین ادله این است که قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف اجسام یا عوارض جسمانی است و خداوند متعال نه جسم است و نه از عوارض جسمانی و اینکه خداوند جسم و جسمانی نیست چون جسمانیت مستلزم ترکیب است و هر مرکبی در تحقق خود محتاج به اجزاء است حال آنکه خداوند متعال واجب الوجود و غنی مطلق است.(آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، ص 287)
پس مرکب نیست پس جسم نیست پس انتساب به مکان در او معنا ندارد. وقتی طبق مقدمات معلوم شد خداوند از افق مکان بیرون است چنانچه از افق زمان بیرون است ، موجودی است فرازمانی و مکانی چون زمان و مکان از خصائص جهان ماده و اجسام هستند که مخلوق خداوند متعال هستند. دیگر این سؤال که در کجاست و یا در چه زمانی است معنا نخواهد داشت و آیه شریفه: «و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فتم وجه الله»(سوره بقره، آیه 115) اشاره به همین حقیقت دارد که خداوند فراتر از مکان است که این چنین موجودی در همه جا هست منتهی نه بدین معنا که در مکان حلول کند که ملازم یا محدودیت و جسمانیت است. لهذا بهترین تعبیر تعبیر امام صادق(ع) است که فرمود: «ان الله تبارک و تعالی لا یوصف بزمان و لا مکان و لا حرکت و لا انتقال و لا سکون بل هو خالق الزمان و المکان و الحرکه و السکون و الانتقال» (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 3، ص 309، ح 1)
همانا خداوند به زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال وصف نمی شود بلکه او آفریدگار زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است.
نکته دقیقی که در این روایت است اینکه در کنار نفی حرکت، سکون را نیز از خداوند نفی می کنند و می فرماید معنای اینکه خداوند دارای حرکت نیست این نیست که ساکن است که همان طور که در مقدمه اول درباره عالم بودن انسان و دیوار فرق قایل شدیم تقابل بین حرکت و سکون یا زمان و مکان داشتن و نداشتن به تقابل ملکه و عدم ملکه است لهذا نفی یکی مستلزم اثبات دیگری نیست بلکه بدین معنا است که او فراتر از اینها است

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد