خرافه و خرافهگرایی در آیات و روایات
حضرت صالح به مردم قوم خود میگفت: خداوند، شما را مورد آزمایش و امتحان قرار میدهد و شما را با خیر و شر میآزماید تا مؤمنان را از کافران، و مطیعان را از عاصیان جدا کند. خداوند به همگان دستور داد در نابودی خرافههای جاهلی و از بین بردن آثار آن بکوشند و عقل و منطق را سرلوحه رفتارهای خود قرار دهند.
اکنون مواضع اسلام در برابر بعضی از انواع خرافه اجتماعی را مطرح میکنیم.
نکوهش و نهی در امور اجتماعی
نهی از زدن فال بد
اسلام، طَیرُ و فال بد زدن را باطل و عامل مهم گمراهی خوانده است. خداوند در قرآن، ضمن نقل داستان مردمی که آمدن رسولان را به فال بد میگرفتند و آنها را شوم معرفی میکردند و تطیّر میزدند، این عمل را با بیانی روشن نکوهش و رد میکند: «قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ؛ [رسولان] گفتند: شومی شما با خود شماست آیا اگر شما را پند دهند [باز کفر میورزید؟] نه! بلکه شما قومی اسرافکارید». (یس:19)
در این آیه خداوند میگوید، علت اصلی انکار حق و تکذیب رسولان، این بود که آنان مردمی هستند که همواره از حد و حدود تعیین شده تجاوز میکنند. نه اینکه رسولان شما شوم و بدقدم هستند.
پروردگار متعال همچنین در جای دیگری فرموده است: «قَالَ طَائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ؛ گفت سرنوشت خوب و بدشان پیش خداست، بلکه شما مردمی هستید که مورد آزمایش قرار گرفتهاید.» (نمل: 47)
حضرت صالح به مردم قوم خود میگفت: خداوند، شما را مورد آزمایش و امتحان قرار میدهد و شما را با خیر و شر میآزماید تا مؤمنان را از کافران، و مطیعان را از عاصیان جدا کند. (1)
مردم جاهل، نادانسته اموری را به امری موهوم مربوط میپنداشتند و در این زمینه، حیوانات و جمادات و… را مقصر میدانستند، ولی آموزههای اسلام، طیره و تفأل، را بیاساس معرفی میکند و سستی این پندارها را به مقدار تلقین این مردم از طریق این پندارها، وابسته میداند.
آموزههای اسلامی با معرفی ماهیت این پندارهای عامیانه، اثبات زیانبار و بیاساس بودن آنها، مخالفت آنها با شناخت و درک حقایق و علل آنها، و نیز بیان تضادشان با توحید و یکتاپرستی واقعی، کم کم افکار و احساسات را بر ضد این خرافهها برانگیخت. (2)
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم: «طیره و فال بد زدن را اگر سست بگیری و به آن بیاعتنا باشی و چیزی نشماری، سست میشود و اگر آن را محکم بگیری، محکم میگردد.» (3)
این گونه روایتها تأیید میکند که تأثیر تفأل و تطیّر، به عقیده صاحب آن وابسته است. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دور ماندن از آسیب فال بد میفرماید: «الطَّیرَةُُ شِرکٌ؛ فال بدن زدن، شرک است.» (4) همچنین فرمود: «مَن رَدَّتهُ الطَّیرَةُُ عَن حاجَةٍ فَقَد اَشَرکَ؛ کسی که فال بد، او را از برآوردن نیازهایش بازدارد، شرک ورزیده است.» (5)
کسی که به فال بد معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار میسازد و همواره منتظر پیامدهای آن است. از این رو، در حدیث نبوی آمده است: «لا طَیرَةَ وَ الطَّیرَةُ عَلی مَن تَطَیَّرَ؛ فال بد حقیقت ندارد، فال بد بر کسی است که فال بد بزند.» (6)
پیامبر اسلام، برای دوری از تطیر و تفأل، نادیده انگاشتن فال بد را پیشنهاد میکند و میفرماید: «إِذَا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تَقْضِ وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ؛ هنگامی که فال بد زدی، بگذر و چون گمان بردی، بر اساس آن داوری مکن و آنگاه که حسد بردی، تجاوز مکن.» (7)
آن حضرت، توکل به خدا را چاره نهایی معرفی میکند؛ زیرا با توکل، تأثیر امور به خداوند نسبت داده میشود و متوکل، خدا را یگانه اثرگذار هستی میداند و دیگر فال بد، دل سادهلوحان را نمیلرزاند.
پیامبر در حدیثی فرموده است: «خداوند، اثر فال بد را با توکل از میان میبرد.» (8) در جای دیگر نیز میفرماید: «کفاره فال بد زدن، توکل به خداست.» (9)
ایشان برای دور ماندن از اندیشههای خرافی نیز این دعا را به امت خویش میآموزد:
«خدایا! هیچ نحوستی نیست، مگر نحوستی که تو بخواهی و هیچ خیری نیست، مگر خیری که تو بخواهی و هیچ خدایی جز تو نیست و کسی جز تو نیکیها را محقق نمیکند و بدیها را از بین نمیبرد و نیرو و توانی جز به وسیله خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست.» (10)
اسلام در برابر تطیّر، به تفأل یعنی فال نیک سفارش کرده است. فال خوب همانند فال بد، اثر طبیعی ندارد، ولی از نظر روانی، امید را در افراد تقویت میکند و آنان را به تلاش بیشتر وا میدارد.
اسلام، تفاوت فال نیکو و بد را بیان میکند و از مردم میخواهد که همواره به فال نیک توجه کنند. این دستور، اثرگذاری فال نیک و بد را نشان میدهد و اثر آن را به خود فال زننده مربوط میداند.
در حدیث نبوی آمده است: «تَفاءَلُوا بالخَیر تَجِدوُهُ؛ فال نیک بزنید، تا آن را بیابید.» (11)
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت میخوانیم: «فال بد، واقعیت ندارد و بهترین آنها فال نیک است.» پرسیدند: ای رسول خدا! فال چیست؟ فرمود: «سخن شایستهای که میشنوید.» (12)
نهی از آویختن اشیاء جادویی
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آویختن اشیاء جادویی را بیاثر میدانست و جاهلان را از این کار باز میداشت و در مقابل، راه درست را به آنان نشان میداد.
برای نمونه، آن حضرت به أم قیس که بر گردن فرزندش شیء جادویی میآویخت، فرمود:
«از خدا بترسید؛ به خاطر اینکه فرزندانتان را با این آویزهها به زحمت انداختهاید. بر شما باد استعمال عود هندی که در آن درمان هفت بیماری است.» (13)
بیشتر بخوانید: خرافه گرایی و بازتاب آن در قرآن
در حدیثی آمده است: «سنگها، سود و زیانی ندارند.» (14)
بنابر روایتی دیگر، پیامبر آویختن این اشیا را با روح خداپرستی ناسازگار و نوعی شرک میدانست و میفرمود: «همانا هرکس تمیمه (15) آویزان کند، شرک ورزیده است.» (16)
همچنین میفرماید: «هرکس بر خود «ودعه» (17) آویزان کند، خداوند او را در آسایش قرار نخواهد داد و هرکس بر خود تمیمه آویزان کند، خداوند کار او را به انجام نخواهد رساند.» (18)
یکی از یاران پیامبر میگوید: با آن حضرت در سفر بودیم که از طرف پیامبر، فرستادهای این حکم را این گونه ابلاغ کرد: «بر گردن شتر هیچ یک از شما وتر یا قلاده نباشد، آنها را پاره کنید.» (19)
بدین ترتیب، آن حضرت افزون بر اصلاح اندیشههای خرافی مردم جاهلی، آنان را به سوی واقعیتها رهنمون میشد.
در اسلام، اثر چشم زخم تا اندازهای پذیرفته شده، ولی راه در امان ماندن از آن، توکل به خداوند و پناه بردن به درگاه خدای متعال است.
دانشمندان نیز اثرگذاری برخی از چشمها را پذیرفتهاند و بر این باورند که در نوعی از چشمها نیروی مغناطیسی ویژهای وجود دارد که میتواند اثرگذار باشد.
در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز وجود چنین تأثیری تأیید شده است. حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امام حسن و حسین (علیه السلام) رقیه (20) گرفت و این دعا را خواند: «شما را از شرّ مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود، آنگاه که حسد ورزد، به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند میسپارم.» سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما نگاهی کرد و فرمود: «حضرت ابراهیم نیز این گونه برای پسرانش اسماعیل و اسحاق تعویذ میکرد.» (21)
نهی از شوم دانستن عطسه
یکی دیگر از خرافههای رایج در میان مردم جاهلی، شوم دانستن عطسه بود. اسلام با این پندار خرافی نیز مبارزه کرد و عطسه را نعمتی برای بدن شمرده که بابت آن باید شکرگزار خداوند بود.
از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره نعمت عطسه، چندین حدیث نقل شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
– «هرگاه کسی عطسه کرد، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او طلب رحمت کند و عطسه کننده نیز در پاسخ، هدایت و عاقبت به خیری را طلب کند.» (22)
– «عطسه کردنِ مریض، نشانهی سلامتی و آسودگی بدن است.» (23)
– «خداوند عطسه را دوست میدارد و خمیازه را مکروه میداند. هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را میشنود، او را دعا گوید و از خداوند، رحمت طلب کند.» (24)
نهی از افروختن آتش برای باریدن باران
افروختن آتش برای باریدن باران، یکی دیگر از کارهای خرافی و بیاساس مردم جاهلی بود که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کندن چاه و قنات و احیای زمینهای بایر، آنها را از این کجاندیشی نجات داد و به آنان فهماند که برای هر معلولی، علتی وجود دارد و آنجا که علل مادی یافت نمیشود، از راه توسل و نماز استسقا میتوانند مشکل خود را حل کنند.
«در زمان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گروهی از مردم از کمی باران و خشکسالی به ستوه آمده بودند، از حضرت خواستند که دعا کند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان گفت: زیر آسمان دعا کنید و نماز استسقا بخوانید! و حضرت دعا میکرد و مردم آمین میگفتند، تا زمانی که دعایش مستجاب شد.» (25)
نکوهش فرزندخواندگی
فرزندخواندگی یکی دیگر از مقررات خرافی و غیرمنطقی مردم جاهلی بود که اسلام آن را محکوم و سرزنش میکند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ؛ و پسرخواندگانتان را پسران [واقعی] شما قرار نداده است.» (احزاب:4)
برای باطل کردن این رسم نادرست، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همسر پسر خواندهاش، زید بن حارثه را پس از طلاق گرفتن، به ازدواج خود در آورد و با این سنت خرافی و بیاساس مبارزه کرد.
نکوهش فرزندکشی
در بسیاری از آیههای قرآن، زنده به گور کردن دختران، نمونهای از خرافههای ناپسند معرفی شده و شناعت و قباحت این کردار نادرست، قطعی است. برای مثال، خداوند میفرماید:
وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ؛ هرگاه یکی از آنان را به دختر مژده آرند، چهرهاش سیاه میگردد، در حالی که خشم [و اندوه] خود را فرو میخورد. از بدی آنچه بدو بشارت داده شده، از قبیله [خود] روی میپوشاند. آیا او را با خواری نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ وه چه بد داوری میکنند. (نحل: 58 و 59).
این آیهها، با اشاره به واکنش مشرکان در برابر شنیدن خبر تولد دختر، به خوبی از بیحرمتی و ستمی که در عصر جاهلیت در حق دختران میشد، پرده بر میدارد و آن عصر تاریک را با چنین بیان رسایی ترسیم میکند که پدر، هنگام دختردار شدن، از قبیله خود فرار میکند.
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر کرامت انسانی دختر بسیار تأکید کرده و تولد دختر را گشوده شدن درهای رحمت خداوند میداند و میفرماید: «چه خوب فرزندی است دختر! هم با محبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده.» مسئله زنده به گور کردن دختران، به اندازهای در قرآن زشت و منفور معرفی شده، که رسیدگی به این موضوع در آخرت، یکی از رویدادهای مهم رستاخیز است و خداوند میفرماید:
«وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؛ از دخترانی که با بیرحمی تمام زنده به گور شدهاند، سؤال میشود: به چه جرمی کشته شدند؟» (تکویر: 8 و 9).
«گویی این جنایت به قدری وحشتناک است که به قاتلان نگاهی نمیشود، و با پرسش از آن کودکان بیگناه، سنگینی جرم به رخ قاتلان کشیده میشود. خبر بازپرسی و محاکمه عاملان این جنایت، نشانه مبارزه قاطع قرآن با این پدیده شوم جاهلی است. به گفته برخی مفسران، در حقیقت مسئول قتل این دختر، پدر اوست، تا انتقام وی را از او بگیرند، لکن آیه، مسئول را خود دختر دانسته است، تا نوعی تعریض و توبیخ نسبت به قاتل او باشد.» (26)
و گویی قاتل حتی ارزش مخاطب قرار گرفتن برای بازپرسی را هم ندارد. (27) در ضمن، زمینهچینی است برای اینکه دختر جرئت خونخواهی خویش را به دست آورد و اگر مسئول بودن را به «مؤودة» نسبت داده، از باب مَجاز است، و مقصود این است که از وضع او پرسش شود. (28)
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر کرامت انسانی دختر بسیار تأکید کرده و تولد دختر را گشوده شدن درهای رحمت خداوند میداند و میفرماید: «چه خوب فرزندی است دختر! هم با محبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده.» (29)
آن بزرگوار هنگام تولد حضرت فاطمه (علیها السلام)، چون آثار ناخشنودی را در چهره اصحاب خود دید به آنان فرمود: «این چه حالتی است که در شما میبینم؟ خداوند گلی به من داده، آن را میبویم و اگر نگران روزی او هستید، روزیاش با خداوند است.» (30)
نمایش پی نوشت ها:
1. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج15، ص373.
2. یحیی نوری، جاهلیت در اسلام، ص561.
3.محمد بن یعقوب کلینی، روضه کافی، ج8، ص169، ص235.
4.علاءالدین علی متقی هندی، کنزالعمال، ح28556.
5.همان، ح28580.
6.همان، ح28575.
7.حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص50.
8.محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج14، ص7063، ح22558.
9.همان، ج7، ص3345، ح11346.
10. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج4، ص285.
11. عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص340.
12.کنزالعمال، ح28597.
13.محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ص2159، ح5383.
14.همان.
15.تمیمه: نظر قربانی.
16.«مَن عَلَّقَ تَمیمَةً فَقَد اَشرَکَ». (فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص22).
17.«واعد»: مهره سفیدی که داخل آن شکاف دارد و برای چشم زخم آویزان میکنند.
18. مجمع البحرین، ج6، ص22.
19. صحیح بخاری، ج3، ص1094.
20. رقیه: دعایی است که برای دفع چشم زخم نوشته میشود و به آن تعویذ نیز میگویند.
21. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ص204.
22. صحیح بخاری، ج5، ص2298، ح5870.
23. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج73، ص53.
24. صحیح بخاری، ج5، ص2298، ح5872.
25. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، الوافی کتاب الصلوة، باب صلاة الاستسقاء، ج9، ص1351.
26. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج26، ص179.
27. همان.
28. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص444.
29. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص100.
30. همان، ص102.
منبع مقاله :
نشریه گلبرگ، شماره 127، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، بهمن 1389.