خلط تفسیر مفهومی با مصداقی (جری و تطبیق) در روایات
برخی روایات تفسیری، مفاهیم و تعابیری از آیات قرآن را بر ائمه علیهم السلام و یا افراد دیگری تطبیق داده است، بی آنکه به تفسیر مفهومی واژگان یا عبارات قرآن بپردازد؛ بلکه ائمه علیهم السلام آیه را بر مصداق بارز و آشکار آیه تطبیق داده اند که در اصلاح بدان «جری» گویند. وجود این گونه روایات در میان سایر روایات تفسیری که به شرح و تبیین مفهومی روایات پرداخته اند، و عدم تفکیک این دو دسته، سبب بدفهمی این گونه روایات شده است. مقصود از جری عبارت است از: آیات ناظر به رخدادها، گروهها و اشخاص امتهای پیشین و مسلمانان عصر نزول، با داشتن معیار درباره ی رخدادها، گروه ها و اشخاص در امت اسلامی که تا روز قیامت سریان و جریان داشته باشد. (1)
حقیقت جری، تطبیق مفاهیم به دست آمده از آیات، بر موارد مشابه شأن نزول با الغای خصوصیات مورد نزول است و دو رکن اساسی دارد:
الف. جداسازی مفهوم آیه از جزئیات؛
ب. تشابه میان مصداق خارجی جدید با مورد نزول. (2)
علامه طباطبایی رحمه الله در این باره می نویسد: برای قرآن گستردگی خاصی از نظر انطباق آن بر مصادیق و بیان حال و وضع نمونه های خارجی است؛ زیرا آیه قرآن به مورد نزولش اختصاص ندارد، بلکه در هر مورد دیگری که با مورد نزول ملاک واحدی داشته باشد، جاری می شود همانند ضرب المثل ها که به همان موارد نخست خود منحصر نیست، بلکه در هر مورد مشابهی به کار می رود. این مطلب در روایات به جری نامبردار شده است». (3)
علامه می افزاید: این شیوه ی ائمه ی اهل بیت علیهم السلام است که همواره آیات قرآن را بر هر موردی که قابل انطابق با آن باشد، تطبیق می دهند، هر چند به مورد نزول آیه ارتباطی نداشته باشد. مبانی عقلی نیز همین شیوه را تأیید می کند،… و روایات در تطبیق آیات قرآنی بر امامان علیهم السلام، و یا تطبیق بعضی از آنها بر دشمنان آنان، یعنی روایات جری در ابواب مختلف بسیار زیاد وارد شده است، که چه بسا به صدها روایت برسد». (4)
در تفسیر تسنیم آمده است: «در بسیاری از روایاتی که در تفاسیر روایی مانند نورالثقلین و برهان آمده و از آن به عنوان روایات تفسیری یاد می شود، در پی تفسیر آیه نیست؛ زیرا تفسیر به معنای بیان معانی الفاظ و جمله های قرآن است و بیشتر آن احادیث از این قبیل نیست، بلکه در پی تطبیق آیه بر برخی از مصادیق و موارد فراوانی تطبیق بر بارزترین مصداق آن است». (5)
اصطلاح «جری و تطبیق» برخاسته از روایاتی از اهل بیت علیهم السلام است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «لَوْ کانَتْ إِذا نَزَلَتْ آیَةٌ عَلَی رَجُلٍ ثُمَّ ماتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ ماتَتِ الآیَةٌ – ماتَ الکِتابُ وَلَکِنَّهُ حَیٌّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِیَ کَما جَرَی فِیمَنْ مَضَی؛ (6) اگر چنان بود که آیه ای درباره ی مردی نازل شود و با مرگ آن مرد، آن آیه هم از بین برود (و مصداق دیگری نیاید) قرآن مرده و تمام شده بود، ولی قرآن همیشه زنده است و بر بازماندگان منطبق می شود، همان گونه که بر گذشتگان منطبق می شد».
حضرت امام باقر علیه السلام فرموده اند: «القُرْآنُ نَزَلَ أَثْلاثاً ثُلُثٌ فِینا وَ فِی أَحِبّائِنا و ثُلُثٌ فِی أَعْدائِنا وَعَدُوِّ مَنْ کانَ قِبَلَنا و ثُلُثٌ سُنَّهٌ وَ مَثَلٌ وَلَوْ أَنَّ الآیَة إذا نَزَلَتْ فی قَوْمٍ ثُمَّ ماتَ أُولَئِکَ القَوْمُ ماتَتِ الآیَةٌ لَما بَقِیَ مِنَ القُرْآنِ شَیْءٌ وَلَکِنَّ القُرْآنَ یَجْرِی أَوَّلُهُ عَلَی آخِرِهِ ما دامَتِ السَّماواتُ و الأَرْضُ وَلِکُلِّ قَوْمٍ آیَةٌ یَتْلُونَها هُمْ مِنها مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَر؛ (7) قرآن در سه قسمت نازل شده است: یک سوم درباره ی ما و یک سوم درباره ی دشمنان ما و یک سوم درباره ی سنن و امثال است و اگر بنا شود آیه ای که درباره ی گروه خاصی نازل شده است، با مردن آن گروه، بمیرد و عمرش به پایان رسد، دیگر چیزی از قرآن باقی نمی ماند، در حالی که از اول تا آخر قرآن مادامی که آسمانها و زمین برپاست، کاربرد خواهد داشت و برای هر قومی آیه ای در قرآن (مشابه وضعیت آنها) هست که آن را می خوانند و آنان در یکی از دو دسته آیات خیر و یا شر قرار می گیرند».
علامه طباطبایی رحمه الله که در المیزان از اصطلاح جری بسیار بهره جسته است، آن را برگرفته از روایات اهل بیت می داند (8) و برای آن – از باب نمونه – به روایت فضیل استناد کرده است که از امام باقر علیه السلام درباره ی ظهر و بطن قرآن می پرسد: «سَأَلْتُ أَبا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الرِّوایَةِ ما مِنَ القُرْآنِ آیَةٌ إلا وَلَها ظَهْرٌ وَ بَطٌنٌ فَقالَ ظَهْرُهُ تَنْزِیلُهُ وَ بَطْنُهُ تأویلهُ مِنْهُ ما قَدْ مَضَی وَ مِنْهُ ما لَمْ یَکُنْ یَجْرِی کَما یَجْرِی الشَّمْسُ و الْقَمَر کُلَّما جاءَ مِنْهُ شَیْءٌ وَقَعَ؛ (9) فضیل می گوید: از امام باقر علیه السلام معنای این روایت را پرسیدم که آیه ای از قرآن نیست مگر این که ظاهری دارد و باطنی. امام فرمود: ظاهر آن، تنزیل و باطن آن تأویل آن است. مقداری از قرآن تأویلش گذشته و برخی از آن هنوز تأویل نشده است. قرآن همچون حرکت ماه و خورشید جریان دارد. هر زمان و هرچه از آن تأویلها آمده، آن تأویل واقع می شود.
این پدیده به صورت مورد خاص نیز در روایات منعکس شده است: امام باقر علیه السلام درباره ی آیه ی (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنا الله). (10) فرمود: «نَزَلَتْ فِی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ جَرَتْ فِی الحُسَیْنِ علیهم السلام أَجْمَعِین؛ (11) این آیه درباره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و حمزه و جعفر علیهماالسلام نازل شد و در حق حسین علیه السلام نیز جاری است».
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: (إنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ) (12) [تو فقط بیم دهنده ای! و برای هر گروهی رهبر و هدایت کننده ای است] یعنی چه؟ فرمود: «رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم المُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الهادِی. یا أَبا مُحَمَّدٍ! هَلْ مِنْ هادٍ الیَوْمَ؟ قُلْتُ بَلَی. جُعِلْتُ فِداکَ! ما زالَ مِنْکُمْ هادٍ بَعْدَ هادٍ حَتَّی دُفِعَتْ إلَیْکَ…، (13) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیم دهنده است و علی علیه السلام رهبر بود. ای ابا محمد، آیا امروز هم رهبری هست؟ گفتم: آری قربانت، همیشه از خاندان شما، رهبری پس از رهبری بوده تا نوبت به شما رسیده است. فرمود: ای ابا محمد! خدایت رحمت کناد! اگر چنان بود که آیه ای درباره ی مردی نازل می شد و چون آن مرد می مرد آن آیه هم از بین می رفت (و مصداق دیگری نداشت) قرآن مرده و تمام شده بود، ولی قرآن همیشه زنده است؛ بر بازماندگان منطبق می شود، همان گونه که بر گذشتگان تطبیق می یافت».
این روایات روشنگر این است که مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این که «هادی» در آیه شریفه علی علیه السلام است، بیان مصداق و از باب جری است نه تفسیر آیه؛ زیرا در این روایت به خوبی آمده است که ضرورت وجود هادی در دوران هر یک از امامان علیهم السلام همچنان ادامه دارد. حضرت در پایان به فلسفه ی جری که همان حیات و جاودانگی قرآن است، اشاره نموده اند. بنابراین می توان فلسفه و حکمت مسأله ی جری و تطبیق را جاودانگی و کارآمدی قرآن دانست. و بر این اساس مصداقهای مورد نظر آیات به موارد مذکور در روایات منحصر و محدود نخواهد بود. (14)
علامه طباطبایی رحمه الله در این باره می نویسد: قرآن برای هدایت جهانیان نازل شد تا آنان را به باورهای لازم و اخلاق و کردار بایسته رهنمون باشد. آموزه های نظری قرآن حقایقی است که به اوضاع و زمان خاصی اختصاص ندارد و نیز فضائل و رذایلی که یادآوری کرده و احکام عملی را که وضع نموده به افراد و عصر خاصی منحصر نیست، چه قوانین آن فراگیر است. (15)
از همین رو اهل بیت علیهم السلام در پاره ای روایات ثُلث و یا رُبع قرآن را درباره ی خود و دوستان تا روز قیامت و به همین اندازه در حق دشمنانشان اعلام نموده اند. اصبغ بن نباته می گوید: از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود: «نَزَلَ القُرْآنُ أثْلاثاً ثُلُثٌ فِینا وَ فِی عَدُوِّنا و ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثالٌ وَ ثُلُثٌ فَرائِضُ وَ أَحْکام؛ (16) قرآن در سه قسمت نازل شده: یک سوم درباره ی ما و یک سوم درباره ی دشمنان ما و یک سوم درباره ی واجبات و احکام و سنن و امثال».
نیز از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که فرمود: «نَزَلَ القُرْآنُ أَرْباعا فَرُبُعٌ فِینا وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنا وَ رُبُعٌ أمثالٌ و ربُعٌ و أحکامٌ فَرائِضُ وَ أحْکامٌ وَ لَنا کَرائِمُ القُرآن؛ (17) قرآن در چهار قسمت نازل شده: یک چهارم درباره ی ما و یک چهارم درباره ی دشمنان ما و یک چهارم حلال و حرام و یک چهارم واجبات و احکام و گزیده های قرآن مخصوص ماست.
نکته ی مهم نسبت به روایات جری و تطبیق آن است که هر چند برخی از آنها متواتر و مشهورند و در اعتبارشان شکی نیست، در مابقی باید دقت داشت. متأسفانه در عصر ائمه علیهم السلام اختلافات سیاسی، فرقه های موجود، باعث جعل احادیثی از طرفین دعوا می شد که در آن به طرفداری از پیشوایان خود و مذمت پیشوایان طرف مقابل، تطبیقهایی صورت می گرفته است. تشخیص صحیح از سقیم در این گونه «جری و تطبیق ها» تأمل برانگیز است.
وجود این گونه روایات که آیه را بر مصداق اکمل و اتمّ آن تطبیق می دهد، رنگ خاصی به تفاسیر روایی شیعه بخشیده و عدم درک صحیحی از آن، باعث سوء تفاهم و افراط و تفریط عده ای شده است. گاه این گونه بدفهمیها دستاویزی برای سوء استفاده ی غالیان و گاه بی توجهی منتقدان قرار گرفته است، چنان که گلدزیهر خاورشناس می نویسد: شیعه معتقد است موضوع ربع قرآن درباره ی علویان است و ربع دوم مربوط به دشمنانشان… بنابراین قرآن از نگاه شیعه تا حدود زیادی کتاب حزبی شیعه است. (18)
عدم تفکیک روایات مربوط به قرآن میان روایات تفسیر (مفهومی) و جری (تفسیر مصداقی) و اصرار بر تفسیری بودن همه ی آنها، باعث بروز چنین سوء تفاهمهایی شده است.
نمونه ی حدیثی
1. در تفسیر عیاشی به نقل از اصبغ بن نباته آمده است که علی علیه السلام در تفسیر آیه ی شریفه (ألَمْ تر إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ الله کُفراً)؛ (19) آیا ننگریستی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند»، فرمود: «نَحْنُ نِعْمَةُ الله الَّتِی أنْعَمَ بِها عَلَی العِباد؛ (20) ما نعمت خداوندیم که خدا بر بندگانش عطا فرموده است».
علامه طباطبایی رحمه الله ذیل آیه آورده است: این حدیث و مضمون آن از جمله موارد جری و تطبیق است. (21)
2. علی بن جعفر از برادرش امام کاظم علیه السلام از تأویل گفته ی خدای عزوجل: (قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أصْبَحَ ماؤُکُمٌ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ)؛ (22) بگو اگر آب شما فرو کشد، کیست که آب گوارا برای شما آورد»، پرسید؟ فرمود: «إذا فَقَدْتُمْ إِمامَکُمْ فَلَمْ تَرَوْهُ فَما ذا تَصْنَعُون؟؛ (23) آن گاه که امام شما مفقود گردد و او را نبینید، چه خواهید کرد؟».
3. برید عجلی گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی سخن خداوند متعال (أَوَمَنْ کانَ مَیْتاً فَأحْیَیْناهُ وَ جَعلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فی النّاس…) پرسیدم. (24) فرمود: «الْمَیِّتُ الَّذی لا یَعْرِفُ هَذا الشَّأْنَ یَعْنِی هَذا الأمْرَ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً إماماً یَأْتَمُّ بِهِ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ علیه السلام قُلْتُ فَقَوْلُهُ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلَمات لَیْسَ بِخارِجٍ مِنها فَقالَ بِیَدِهِ هَکَذا هَذا الخَلْقُ الَّذِی لا یَعرِفُونَ شَیْئاً؛ (25) مقصود از مرده (در آیه) آن فردی است که مسأله ی امامت را نشناسد و نور همان امامی است که باید پیرو او باشد؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام و آن که در ظلمات است – با دست اشاره نمود – یعنی این مردمی که چیزی (امامت را) نشناسند».
علامه طباطبایی رحمه الله گوید: «و هو مِن قبیلِ الجَری و الانطباقِ فَسیاقُ الایةِ یَأبی إلّا أن تکونَ الحیاةُ هو الایمانُ و النورُ هو الهدایةُ الالهیةُ إلی القولِ الحقِّ و العملِ الصالحِ». (26) این روایت از باب جری و تطبیق است، چه اینکه سیاق آیه جز این را نمی رساند که مقصود از حیات همان ایمان و مقصود از نور همان هدایت الهی به گفتار و کردار درست است.
4. امام صادق علیه السلام درباره ی آیه ی (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ…). (27) می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنا إلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ: پیش از این، از آدم پیمان گرفتیم» سخنانی را درباره ی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل ایشان علیهم السلام، «فَنَسِیَ: و او فراموش کرد». به خدا این چنین بر محمد نازل شد. (28)
5. اصبغ بن نباته می گوید: از علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا گرفت، سپس فرمود: ای برادر من! در سخن خداوند: (ثَواباً مِنْ عِنْدِالله والله عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ)، (29) (و ما عِنْدَ الله خَیْرٌ لِلْأبْرارِ)؛ (30) «أنْتَ الثَّوابُ وَ شِیعَتُکَ الأبْرارُ». (31) ثواب، تو هستی و نیکوکاران (ابرار) شیعیان تواَند.
6. راوی گوید از امام باقر علیه السلام درباره ی سخن خدای متعال (إنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکْلِّ قَوْمٍ هادٍ)؛ (32) همانا تویی بیم دهنده و برای هر قومی رهبری است»؛ پرسیدم. فرمود: «رَسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم المُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الهادِی. أما والله ما ذَهَبَتْ مِنّا وَ ما زالَتْ فِینا إلَی السّاعَة؛ (33) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیم دهنده است و علی علیه السلام رهبر است. هان به خدا سوگند که مقام هدایت و رهبری از میان ما خانواده نرفته و تا قیامت هم در میان ما هست».
7. جابر گوید: امام باقر علیه السلام درباره ی آیه شریفه (وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ)؛ (34) فرمود: مقصود از ایمان، ولایت علی علیه السلام است؛ یعنی کسانی که به ولایت علی علیه السلام کافر شدند، در آخرت زیان خواهند کرد و از ایمان خود سودی نخواهند برد. (35)
پی نوشت ها :
1. علی نصیری، رابطه متقابل کتاب و سنت، ص 508.
2. علی اکبر رستمی، آسیب شناسی و روش شناسی تفسیر معصومان علیهم السلام، ص 160.
3. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 67.
4. همان، ج 1، ص 42. «و هذه سلیقة ائمة اهل البیت فانهم علیهم السلام یطبّقون الآیة من القرآن علی ما یقبل ان ینطبق علیه الموارد و ان کان خارجاً عن مورد النزول و الاعتبار یساعده… و الروایات فی تطبیق الآیات علیهم او علی اعدائهم اعنی روایات الجری کثیره فی الابواب المختلفه و رَبما تبلغ المئین».
5. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 168.
6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 192، باب أن الأئمة علیهم السلام هم الهداة؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 279، ب 33 و ج 23، ص 4، ب 1.
7. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 10، فی ما أنزل القرآن؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 89، ص 115، ب 12: أنواع آیات القرآن و ناسخها.
8. «و اعلم ان الجری – و کثیرا ما نستعمله فی هذا الکتاب – اصطلاح مأخوذ من قول ائمة اهل البیت علیهم السلام». محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 41.
9. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 196، ب 7؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 89، ص 97، ب 8: أن للقرآن ظهراً و بطناً و ج 23، ص 197، ب 10؛ محمد بن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 196، ب 13؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 29، المقدمة الرابعة؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 11؛ هاشم بحرانی، البرهان فی التفسیر القرآن، ج 1، ص 46، ب 7: باب فی أن القرآن له ظهر و بطن؛ عبدالاعلی سبزواری، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 60.
10. حج 22: 40: «همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می گفتند: پروردگار ما، خدای یکتاست!»
11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8، ص 338؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 36، ص 146، ب 39: جامع فی سائر الآیات؛ عبد علی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 501؛ محمد بن محمدرضا مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب، ج 9، ص 103.
12. الرعد 13: 7.
13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 192، باب أن الأئمة علیهم السلام هم الهداة؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 279، ب 33 و ج 23، ص 4، ب 1.
14. مگر در مواردی که قرینه بر انحصار باشد. البته مقدار این گونه از آیات، بسیار محدود است. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 168.
15. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 42.
16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 627، باب النوادر؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 58.
17. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 58؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 364.
18. گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 312؛ به نقل از: علی نصیری، رابطه متقابل کتاب و سنت، ص 512.
19. ابراهیم 14: 28.
20. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 229؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 24، ص 55، ب 29: أنهم علیهم السلام نعمة الله.
21. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 65.
22. ملک 67: 30.
23. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 360، ب 34: باب ما روی عن أبی الحسن موسی بن جعفر فی النص علی القائم علیه السلام؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 24، ص 100، ب 37: أنهم علیهم السلام الماء المعین؛ ج 51، ص 151، ب 7؛ محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 26.
24. انعام 6: 122: «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ این گونه برای کافران، اعمال (زشتی را) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است».
25. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 376؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 64، ص 30 و ج 35، ص 404، ص 20: أنه نزل فیه صلوات الله علیه.
26. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 348.
27. طه 20: 115: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم».
28. عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سَنان عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ «وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ» کَلمات فِی مُحَمَّدٍ وَعَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَیْنِ و الأَئِمَّة علیهم السلام مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ «فَنَسِیَ» هَکَذا و الله نَزَلَتْ عَلَی مُحَمَّدَ صلی الله علیه و آله و سلم. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 416 ح 23، باب فیه نکت وَنتف من التنزیل فی الولایة؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 24، ص 176، ب 50.
29. آل عمران 3: 195: «این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد پروردگار است».
30. آل عمران 3: 198: «و آنچه در نزد خداست، برای نیکان بهتر است!».
31. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 178، ح 189.
32. الرعد 13: 7: «تو فقط بیم دهنده ای! و برای هر گروهی هدایت کننده ای است».
33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 192، باب أن الأئمه علیهم السلام هم الهداة.
34. مائدة 5: 5. «وَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرین؛ و کسی که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه می گردد؛ و در سرای دیگر، از زیانکاران خواهد بود».
35. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 1، ص 106، مجلس فی ذکر فضائل أمیرالمؤمنین؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 69، ص 98، ب 98؛ نیز ر. ک: تفاسیر ذیل آیه های: بقره 2: 152؛ آل عمران 3: 7؛ نحل 16: 43؛ انبیاء 21: 7؛ رحمن 55: 9.
منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول