خانه » همه » مذهبی » خلقت زن و مرد

خلقت زن و مرد

ابتدا فلسفه پیدایش دو جنس مخالف را از منظر قرآن کریم بررسی می شود:خداوند در سوره بقره آیه 187 در مورد جنس مخالف زن و مرد می فرماید:«هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»؛ زنان لباس شما هستند و شما مردان لباس آنها»
این تعبیر قرآنی نهایت و اوج معنوی مرد و زن و نزدیکی آنها به یکدیگر را بیان می کند. در تشبیه همسر به لباس نکات و لطایف بسیاری نهفته است:
1. لباس مایه زینت و آرامش است، همسر نیز مایه زینت و آرامش خانواده است.
2. لباس باید در طرح و رنگ و جنس و اندازه مناسب انسان باشد، همسر نیز باید کفو و همتا و متناسب با فکر و فرهنگ و شخصیت انسان باشد.
3. لباس و عیوب و کاستی های انسان را می پوشاند. هر یک از زن و مرد نیز باید عیوب و نارسایی های یکدیگر را بپوشاند.
4. لباس انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیاء به بدن حفظ می کند، وجود همسر نیز کانون خانواده را گرم و انسان را از انحرافات حفظ می کند.
5. دوری از لباس، مایه رسوایی است، دوری از ازدواج و همسر نیز سبب انحراف و رسوایی انسان است.
6. انسان باید لباس خود را از آلودگی حفظ کند، هر یک از دو همسر نیز باید دیگری را از آلوده شدن به گناه حفظ نمایند.
آیه دیگری که بیانگر فلسفه دو جنس مخالف است، آیه 21 سوره روم است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانه هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى اندیشند قطعا نشانه هایى است.
در این آیه مبارکه هدف از خلقت دو زوج، سکونت و آرامش است. و با تعبیر پر معنی «لِتَسْکُنُوا» مسایل بسیاری را مطرح کرده است، نظیر این تعبیر در آیه 189 سوره اعراف آمده است.
این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفایی و پرورش استعدادهای یکدیگر می شوند به گونه ای که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمل وجود او چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد.
این آرامش و سکونت ذو ابعاد و دارای جنبه های جسمی، روحی، فردی و اجتماعی است. بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم و روان انسان پیش می آید قابل انکار نیست. همچنین عدم تعادل روحی و روانی و ناآرامی هایی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است.
از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردان بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز بیشتر از آنها سر می زند. هنگامی که انسان از مرحله تجرد گام به مرحله زندگی خانوادگی می گذارد شخصیت تازه ای در خود می یابد و احساس مسئولیت بیشتری می کند و این یکی از نتایج احساس آرامش در سایه ازداوج است. مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این باره می فرمایند: « هر یک از مرد و زن دستگاه تناسلی دارند که با دستگاه تناسلی دیگری کامل می گردد و از مجموع آن دو توالد و تناسل صورت می گیرد، پس هر یک از آن دو فی نفسه ناقص و محتاج به طرف دیگر است، و از مجموع آن دو، واحدی تام و تمام درست می شود و به خاطر همین نقص و احتیاج است که هر یک به سوی دیگری حرکت می کند، و چون بدان رسد آرامش می شود، چون هر ناقصی مشتاق به کمال است و هر محتاجی مایل به زوال حاجت و فقر خویش است و این حالت همان شهوتی است که در هر یک از این دو طرف به ودیعت نهاده شده.(ترجمه المیزان، ج16، ص249)
مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در این باره می گوید: « اولین مرحله ای که انسان از لاک خود فردی(خودخواهی ها و خودپسندی ها) خارج می شود، ازدواج است. به همین دلیل ازدواج در اسلام جنبه اخلاقی دارد با اینکه یک امر شوانی است، و این تنها امری است که با وجود اینکه پایه طبیعی و شهوانی دارد جنبه اخلاقی دارد. و در میان غرایز شهوانی انسان هر غریزه ای که اشباع شود، اشباع آن و مستحب تعبیر شده. علت اساسی این است که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد، یک قدم از خود فردی خارج شده اند.
«خود» کمی که بزرگتر شد، رقیقتر می شود، مثل مایع غلیظ که وقتی آب داخلش کنند رقیق می شود و توسعه می یابد. تجربه نشان داده است که افرادی که در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوی، مجرد زندگی کرده اند و نخواسته اند زن و بچه داشته باشند که مانع رسیدن آنها به معنویات شود، در همه آنها یک نوع نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است. گویی انسان یک نوع کمال روحی دارد که آن کمال روحی جز در مدرسه خانواده در هیچ مدرسه ای کسب نمی شود، مثل شجاعت در مقابل دشمن.
آیا انسان با خلوت نشستن و مبارزه کردن با هوای نفس می تواند شجاع شود؟ شجاعت جز در مکتب جهاد علمی برای انسان حاصل نمی شود و چیزی است که اگر انسان بخواهد در روحش پیدا شود باید در عمل درگیر شود تا آن را کسب کند … یک خصایص اخلاقی هست که انسان جز در مکتب تشکیل خانواده نمی تواند آنها را کسب کند.
تشکیل خانواده یک نوع علاقمند شدن به سرنوشت دیگران است. تا انسان زن نگیرد و بچه پیدا نکند و آن بچه شدیدا عواطف او را تحریک نکند و مثلا در مواقعی که مریض می شود او را به هیجان نیاورد، یا مثلا بچه در او اثر نگذارد، علاقمند شدن به سرنوشت دیگران در او پدید نمی آید.
با مطالعه کتاب، این امر در او پیدا نمی شود. تجربه نشان داده است که اخلاقیون و ریاضت کش ها که این دوران را نگذرانده اند تا آخر عمر یک نوع خامی و یک نوع بچگی در آنها وجود داشته است. و یکی از علل اینکه در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده همین است. در حالی که از نظر مسیحیت، تجرد، مقدس است و تأهل پلیدی است. و کسانی اجازه می گیرند متأهل شوند که تاب تجرد را ندارند، یعنی اگر مجرد بمانند فاسد می شوند و بنابراین از باب دفع افسد به فاسد می گویند باید ازدواج کرد. لذا پاپ از میان مجردها انتخاب می شود که در تمام عمر این آلودگی را پیدا نکرده است. در اسلام بر خلاف مسیحیت است: « من اخلاق الانبیاء حب النساء … .»
پس از ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیداکردن شخصیت انسان است. بعد از ازدواج وقتی می خواهیم کار کنیم، برای منِ تنها نیست، آن «من» تبدیل به «ما» می شود به طوری که انسان آن قدر به سرنوشت خانواده علاقمند است که به سرنوشت خودش، و رنج می برد تا آنها در آسایش باشند.»(تعلیم و تربیت در اسلام، ص247 و ص251)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد