خانه » همه » مذهبی » خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)

خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)

خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)

مسلم است كه خواجه طوسى پس از فروپاشى دولت اسماعيلى نزارى تا پايان عمر شيعى امامى بود و در اين مدت كتاب هايى نيز بر طبق اين آيين نوشت; ولى نكته درخور توجه اين است كه از برخى از كتب ايشان كه به روش اماميه نوشته شده اند برمى آيد كه وى تا حدودى تحت تأثير افكار و عقايد اسماعيليه بوده است و يا دست كم هاله اى

b6c9079e 54ba 452a baea 3de412b69595 - خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)

0013148 - خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)
خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان (2)

 

نويسنده:حميد ملك مكان

 

تأثيرپذيرى خواجه از اسماعيليه
 

مسلم است كه خواجه طوسى پس از فروپاشى دولت اسماعيلى نزارى تا پايان عمر شيعى امامى بود و در اين مدت كتاب هايى نيز بر طبق اين آيين نوشت; ولى نكته درخور توجه اين است كه از برخى از كتب ايشان كه به روش اماميه نوشته شده اند برمى آيد كه وى تا حدودى تحت تأثير افكار و عقايد اسماعيليه بوده است و يا دست كم هاله اى از ابهام و تردد وجود دارد كه به چند نمونه آن اشاره مى گردد.
الف) مسئله رجعت: اصل مسئله رجعت و اعتقاد به آن يكى از اصول اساسى اعتقادى مسلم شيعه است كه دانشمندان و متكلمان شيعى هم قبل و هم بعد از خواجه بدان پرداخته با اين همه، خواجه طوسى به هيچوجه اين مسئله را در كتب خويش مطرح نكرده است. ممكن است چنين تصور شود كه نياوردن مسئله اى دليل بر نپذيرفتن آن نيست، ولى توجه به اين مطلب لازم است كه خواجه در تجريدالاعتقاد، كه يك دوره كامل مسائل كلامى شيعى امامى است، حتى مسائلى از جمله اسعار، اصلح، اعواض، آجال و ارزاق را بيان كرده، اما به رجعت حتى اشاره اى نيز نكرده است، و اين البته پرسش برانگيز است.
ب) مسئله بداء: بداء نيز از ديرزمان از مسائل اساسى و مطرح ميان متكلمان و محدثان امامى بوده است. خواجه طوسى به اين مسئله پرداخته است ولى چون فقط يك روايت، كه خبر واحد است، درباره آن نقل شده است، بداء را كنار مى گذارد. خواجه در جواب افتراى حكايت شده از سليمان بن جرير زيدى به واسطه فخر رازى در مسئله بداء و تقيه چنين مى گويد:
اماميه قائل به بداء نيستند و قول به بداء، فقط به واسطه يك روايت است كه از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است و آن اين كه آن حضرت پسرش اسماعيل را قائم مقام خويش قرار داد، ولى وى در زمان حضرت فوت كرد و امام صادق(علیه السّلام) حضرت موسى را جانشين خود فرمود. از ايشان در اين باره سؤال شد; فرمودند: «براى خدا در امر اسماعيل بدا حاصل شد». در باب بداء همين يك روايت وجود دارد كه آن هم خبر واحد است و خبر واحد موجب علم و عمل بدان نمى شود.
خواجه در اين جا اصل مسئله بداء را رد مى كند، در حالى كه بداء، اصل مسلم و مورد اتفاق متكلمان شيعى امامى است. ميرداماد در اين باره ادعاى تواتر كرده است.
ج) مسئله تعليم: مسئله ديگرى كه خواجه به آن پرداخته و در كلامش مى توان گونه اى از تناقض را يافت، قاعده تعليم است. فخر رازى در بحث نظر مسئله تعليم را به ملحدان نسبت مى دهد و مى گويد در شناخت خدا (برخلاف نظر ملحدان) به معلم احتياجى نيست. خواجه در جواب مى گويد:
اسماعيليه مقدمات اثبات صانع جهت رسيدن به نتيجه را لازم مى دانند، لكن مى گويند مقدمات عقلى به تنهايى كافى نيست و نجات بدون معلم بدست نمى آيد، چرا كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرمايد: به من دستور داده شده مردم را بكشم تا بگويند:لااله الاّ الله. پس اگر عقول كافى بود عرب مى گفت ما خدا را به واسطه عقول خودمان اثبات مى كنيم و توحيد را مى شناسيم و احتياجى به معلم نداريم. بنابراين، استدلال اينان با بيان كوتاه چنين است: آيا عقل تنها كافى است يا خير؟ اگر عقل تنها كافى باشد، احدى از مردم حتى انبيا نمى توانند ديگران را هدايت كنند و اگر عقل به تنهايى كافى نباشد…. به تعليم احتياج است.
امّا خواجه طوسى در رساله ديگر خود به نام امامت، اسماعيليان را بدون استثنا خارج از دين دانسته است و هيچ يك از آراى ايشان را، گرچه درست باشد، نمى پذيرد.
از عبارات فوق برمى آيد كه گونه اى از تردد و تناقض در سخنان خواجه در اين باره وجود دارد. محمدتقى دانش پژوه نيز به اين دوگانگى در آثارى كه خواجه پس از 654هجرى نوشته، اشاره كرده است.
ميان محمد شريف نيز، به تأثيرپذيرى خواجه از اسماعيليان به صورت بسيار مجمل و بدون دليل اشاره كرده است.
در پايان، به آن دسته از محققان و پژوهشگران علاقه مندى كه مايل اند در اين زمينه تحقيقات بيشترى انجام دهند، توصيه مى شود درباره «عقيده ستر» خواجه كه در تجريد الاعتقاد درباره غيبت امام زمان(علیه السّلام) بيان كرده و قائل است كه «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا» تحقيق كنند. اين عزيزان در تحقيقات خود به اين نكته توجه كنند كه عقيده ستر اوّلا بازتاب وسيعى در عقايد اسماعيليه ايجاد كرده است و ثانياً در كتب كلامى اماميه قبل ايشان نيز چنين ديدگاهى بدين صورت، بررسى نشده است.
از مباحث ديگر قابل تحقيق مسئله علم خدا در شرح اشارات و تأثيرپذيرى ايشان از اسماعيليه است.

حسين بن منصور حلاج(244ـ 308ق) در نگاه خواجه
 

پس از بيان سه آموزه اى كه در آنها خواجه با دانشمندان شيعى اختلاف رأى داشت، اختلاف وى را با اين دانشمندان درباره يك شخصيت مشهور، يعنى حسين بن منصور حلاج (244ـ308ق) بررسى مى كنيم.
هرچند امروزه حلاج را صوفى و عارفى نامى مى دانند، زندگى او در هاله اى از ابهام قرار دارد. آنچه در اين جا مورد توجّه ماست جايگاه وى در ميان دانشمندان شيعى و نيز تا حدى مذهب اوست. ابن تيميه درباره مذهب حلاج و ارتباط وى با علماى شيعه چنين مى نگارد: حلاج وقتى داخل بغداد شد، مردم صدا مى زدند: اين داعى قرامطه است; به شيعيان كه مى رسيد، اظهار مى داشت كه از آنان است. بر ابن نوبخت رئيس شيعه وارد شد و از ايشان خواست كه از او پيروى بكند. ابن نوبخت از او كراماتى طلب كرد كه او از اظهار آنها عاجز ماند.
ماسينيون درباره حلاج چنين مى گويد:
حلاج سال هاى 260 تا 284 هجرى با شيوخ صوفيه (تسترى ، عمرو مكى وجنيد) در خلوت گذراند و سپس از آنان جدا شد و وارد اجتماع گرديد. مردم را به زهد و تصوف فرا مى خواند و در اين هنگام، در بلاد خراسان، اهواز، فارس، هند و تركستان داعى قرامطه بود. شاگردان حلاجيه در برگشت از مكه به سمت بغداد در سال 296 به سرعت دور او جمع شدند. در اين هنگام بود كه معتزله او را به شعبده بازى وساحرى متهم كردند، و به سبب توقيعى كه عالمان امامى صادر كردند و فتواى فرقه ظاهريه، وى خارج از دين و مرتد معرفى شد.
مصطفى غالب نيز حلاج را شيعى اسماعيلى مى داند، و مى گويد وى در اهواز با داعى اسماعيلى، حسين اهوازى، ملاقات كرده است.
اوّلين شخصيتى كه منزلتى براى حسين بن منصور قائل شد و نظريه «انا الحق» او را تأويل كرد، خواجه نصيرالدين طوسى است. وى در اوصاف الاشراف مى گويد:
همچنان كه دعاى منصور حسين حلاج كه گفته است: «بينى و بينك انّى ينازعنى / فارفَع بفضلك انّى من البين» مستجاب شد و انّيت او از ميان برخاست تا توانست گفت: «أَنا مَنْ أهوى ومن أهوى أنا» و در اين مقام معلوم شود كه آن كس كه گفت: انا الحق و آن كس كه گفت: سبحانى ما أعظم شأنى، نه دعوى الهيت كردند بل دعوى نفسى انيّت خود و اثبات انّيت غير خود كرده اند، وهو المطلوب.

آثار خواجه بر طبق مشرب اسماعيليان
 

الف) رساله تولا و تبرا
 

اين رساله را خواجه در ايام توقف در قهستان به درخواست نجيب الدين حسن به زبان فارسى بر مشرب تعليميان نگاشته است. اين رساله به اهتمام دانش پژوه در آخر اخلاق محتشمى چاپ شده است. وى در توضيح آن چنين مى گويد:
اين مسئله در رساله به روش فلسفى و بسيار شيوا و شيرين بحث شده است … خود خواجه طوسى در اخلاق محتشمى همه قواعد دينى را به اين دو برمى گرداند مگر اين كه خواجه در اين رساله از رهگذر فلسفى و روان شناسى و خلقت اين مسئله را روشن ساخته است. … از اين رساله راز پرورش فدائيانِ از خود گذشته و جانباز آشكار مى گردد.

ب) رساله مطلوب المؤمنين
 

ظاهراً ترديدى نيست كه اين رساله در تأييد مذهب اسماعيليه نگاشته شده است; با اين همه، عده اى در صحت انتساب آن به خواجه ترديد كرده اند. در اين رساله به بيانى مختصر به بحث درباره عقيده ستر پرداخته شده است. ايوانف روسى اين رساله را ويراسته است.

ج) آغاز و انجام
 

خواجه اين كتاب را در بيست فصل نگاشته است. برخى معتقدند كه در اين كتاب به روش عرفانى از آغاز و انجام خلقت و قيامت وبهشت وجهنم وغير آن بحث شده است.

د) اخلاق ناصرى
 

اين كتاب ترجمه طهارة الاعراق ابن مسكويه همراه با اضافاتى از خواجه طوسى است. وى كتاب را به نام علاءالدين خورشاه محمد بن حسن و ناصرالدين ابوالفتح عبدالرحيم بن ابى منصور نخعى اشترى نگاشته است. تاريخ نگارش آن را به سال 633 و يا بين سال هاى 630 و 633 مى دانند.

هـ) اخلاق محتشمى
 

ناصرالدين عبدالرحيم بن ابى منصور، محتشم قهستان (م655)، نوشتن اين كتاب را آغاز كرد، ولى به دليل اشتغالات مملكتى، نتوانست آن را به پايان ببرد; ناگزير به خواجه طوسى دستور داد كتاب را طبق مصلحت حاكم به پايان برد. در اين كتاب، نخست آيات قرآن و سپس اخبار نبوى، آن گاه خبرهاى علوى و پس از آن سخنان امامان ديگر شيعى به ويژه صحيفه سجاديه و در آخر هم سخنان داعيان اسماعيلى و فيلسوفان آورده شده است.

و) سير و سلوك
 

خواجه در اين رساله ــ چنان كه از متن آن بدست مى آيد ــ شمه اى از اعتقادات و شرح حال خويش را بيان مى كند: «مدتى است تا كم ترين بندگان محمدالطوسى مى خواهد كه نمودارى از صورت اعتقاد و شمه اى از شرح حال خود بر رأى حقيقت نماى مجلس عالى، سلطان الدعاة والوزراء ــ دام عالياً ــ عرضه بدارد».
مدرس رضوى يقين دارد كه كتاب هاى منسوب به خواجه كه به روش تعليميان نگاشته شده اند، از وى نيستند.

ز) روضة التسليم يا تصورات
 

اين كتاب توسط ايوانف روسى تصحيح شده و در سال 1950 ميلادى در بمبئى به چاپ رسيده است. كتاب 28 تصور داشته كه اكنون تصور آخر آن مفقود است. عده اى از نويسندگان اين كتاب را نوشته خود خواجه نصيرالدين طوسى مى دانند.
مدرس رضوى نيز كتاب را از خواجه نمى داند و در اين باره دلايلى را مطرح مى كند:
در مورد كتاب روضة التسليم يا تصورات، كتابى كه راجع به عقايد تعليميان و اسماعيليه نگاشته شده است، نام آن در فهرست تأليفات خواجه نيامده و نسبت آن هم به وى درست نيست; علاوه بر اين كه اسلوب و روش نگارش آن با عبارت خواجه متفاوت است و لغات و تركيبات غلطى در آن ديده مى شود كه نمى تواند از خواجه باشد. ديگر اين كه ذكر برادرى به نام بدرالدين حسين براى خواجه شده كه در هيچ كجا يادى از آن نشده، مسلم مى دارد كه اين كتاب از آن خواجه نيست.
درباره اين ديدگاه مى توان گفت: لغات و تركيبات غلط كتاب ممكن است ناشى از سهو در استنساخ باشد، و نيز ممكن است منظور از برادر در اين جا برادر دينى باشد; اسلوب و روش نگارش آن نيز، چنان كه دانش پژوه نيز گفته است، با اخلاق محتشمى و تولا و تبرا همانند است، مگر اين كه وى اين كتاب ها را از خواجه نداند. بنابراين بعيد است كه اين كتاب هم از خواجه نباشد مگر در اين باره دلايل قطعى تر و روشن ترى ارائه شود.

عقيده ستر در روضة التسليم
 

خواجه طوسى بر آن است كه نشان دهد همه سياست ها و خط مشى هاى اجتماعى و فكرى هر يك از خداوندان الموت كه به ظاهر متناقض مى نمايند، از يك واقعيت معنوى واحد نشأت گرفته اند، چرا كه هر امام معصومى مطابق با ضروريات روزگار خود عمل مى كرده است. نظريه اى كه ايشان و ديگر انديشمندان مطرح كردند، به نظريه «ستر» معروف گشت. از اين رو، در نظر خواجه، اشكالى نداشت كه در يك دوره، حاكمى چون جلال الدين حسن به شريعت اهل سنت روى بياورد، وعقيده دينى واقعى خود را پنهان كند و در دوره اى ديگر، دور قيامت برپا گردد (منظور از قيامت رويداد معادى و آخر زمانى در تاريخ بشر نيست، بلكه حالت و وضعى گذران در زندگى است، كه حقيقت در آن آشكار است). خواجه طوسى در تصور 24، ضمن توضيح معناى امام وقائم به بيان دور ستر و تقيه و دور قيامت مى پردازد.
فرهاد دفترى درباره اصطلاح ستر از ديدگاه خواجه چنين مى نگارد:
خواجه طوسى اصطلاح ستر را نسبت به اسماعيليان متقدم در يك معناى متفاوت و در عين حال وسيع ترى به كار برد. اسماعيليان متقدم، اصطلاح ستر را براى بيان آن دوره هايى از تاريخشان كه امام از انظار عموم يا حتى از انظار پيروانش پنهان است، مانند دوره ميان محمد بن اسماعيل و عبيدالله مهدى در تاريخ قديم اسماعيليه و همچنين در دوره ستر ميان نزار وحسن دوم در تاريخ نزاريه به كار برده بودند. امّا خواجه اين اصطلاح را به مفهوم پوشيدگى حقايق دينى و پوشيده بودن واقعيت روحانى حقيقى امام به كار برده است نه به معناى اختفاى غيبت جسمانى امام. بنابراين، على رغم حضور جسمانى امام، ممكن بود دورى، دور ستر باشد.
آنچه گذشت، اشاره اى كوتاه بود به ديدگاه هاى مختلف درباره جنبه هاى مختلف زندگى خواجه نصيرالدين طوسى، و به ويژه آثارى كه وى بر طبق مشرب اسماعيليان نوشته است. قضاوت نهايى درباره اين ديدگاه ها و نيز مذهب خواجه را بر عهده انديشمندان گرامى مى گذاريم.
كتاب نامه
1. ابن تيميه، احمد: شرح العقيدة الاصفهانية، مكتبة الرشد، رياض، 1415ق.
2. امين، حسن: دائرة المعارف الاسلامية الشيعية، چاپ پنجم، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1416ق.
3. حسينى تفرشى، مصطفى: نقد الرجال، مؤسسه آل البيت، قم، 1418ق.
4. حلى، حسن بن يوسف: كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1399ق.
5. خوئى، سيدابوالقاسم: معجم رجال الحديث، انتشارات مدينة العلم، قم، بى تا.
6. خواند مير: حبيب السير، چاپ دوم، كتاب فروشى خيام، تهران، 1353.
7. دفترى، فرهاد: تاريخ و عقائد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، انتشارات فرزان روز، تهران، 1375.
8. دوانى، على: مفاخر اسلام، انتشارات اميركبير، تهران، 1364.
9. سبحانى، جعفر: موسوعة طبقات الفقهاء، مؤسسه امام صادق، قم، 1419ق.
10. شريف، ميان محمد: تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه گروهى از مترجمان، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1362.
11. شوشترى، قاضى نوراللّه: مجالس المؤمنين، انتشارات اسلاميه، تهران، 1375ق.
12. شهرستانى، محمد بن عبدالكريم: ملل ونحل، ترجمه افضل الدين تركه اصفهانى، مقدمه محمدمحيط طباطبايى، تصحيح جلالى نائينى، چاپ دوم، انتشارات تابان، تهران، 1335.
13. شيرازى، فضل اللّه بن عبداللّه: وصاف الحضرة، كتابخانه ابن سينا و كتابخانه جعفرى تبريزى، تهران، 1338.
14. صدوق، ابوجعفر محمد بن على: الاعتقادات، انتشارات محقق، قم، 1412ق.
15. طوسى، خواجه نصيرالدين، محمد بن محمد بن الحسن: اخلاق محتشمى، با مقدمه و تصحيح محمدتقى دانش پژوه، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1363.
16. ـــــــــــــ : اخلاق ناصرى، با مقدمه مجتبى مينوى، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمى، تهران، 1373.
17. ـــــــــــــــ : اوصاف الاشراف، انتشارات امام، مشهد، 1361.
18. ـــــــــــــــ : تلخيص المحصل، انتشارات دانشگاه تهران، 1359.
19. ـــــــــــــــ : روضة التسليم، نشر جامى، تهران، 1363.
20. ــــــــــــــ : سير و سلوك، تحقيق ايوانف، چاپ لندن، 1998م.
21. ــــــــــــــ : فصول نصيريه، با مقدمه و تصحيح محمدتقى دانش پژوه، چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1335.
22. طوسى، محمد بن حسن : الغيبة، انتشارات مكتبة الصادق فى النجف
23. علم الهدى، مرتضى على بن الحسين: رسائل شريف مرتضى، انتشارات دارالقرآن الكريم، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1405ق.
24. غالب، مصطفى: اعلام الاسماعيلية، داراليقظة، بيروت، 1964م.
25. ــــــــــــــــ : حلاج حسين بن منصور، مؤسسه عزالدين، بيروت، 1402ق.
6. الفاخورى، حنا و خليل الجر: تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آيتى، چاپ دوم، كتاب زمان، تهران، 1358.
27. فرحات، هانى نعمان: نصيرالدين الطوسى و آراؤه الفلسفية والكلامية، نشر احياء التراث العربى، بيروت، 1406ق.
28. فضلى، عبدالهادى: تاريخ التشريع الاسلامى، مؤسسه دارالكتب الاسلامى، 1414ق.
29. كربن، هانرى: تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه جواد طباطبايى، چاپ دوم، انتشارات كوير، تهران، 1377.
30. گرجى، ابوالقاسم: تاريخ فقه و فقها، سمت، تهران، 1375.
31. گروهى از نويسندگان: اسماعيليان در تاريخ، ترجمه يعقوب آژند، انتشارات مولى، تهران، 1363.
32. لوئيس، برنارد: تاريخ اسماعيليان، ترجمه فريدون بدره اى، انتشارات طوس، تهران، 1362.
33. مادلونگ، ويلفرد: فرقه هاى اسلامى، ترجمه ابوالقاسم سرّى، چاپ اساطير، تهران، 1377.
34. ـــــــــــــــــــ : مكتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده ميانه، ترجمه جواد قاسمى، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1375.
35. ماسينيون، لوئى: «الحلاج»، دائرة المعارف الاسلامية، دارالشعب، قاهره، بى تا.
36. مامقانى، عبداللّه: تنقيح المقال فى علم الرجال، كتاب فروشى مرتضويه، نجف اشرف، 1352ق.
37. مجلسى، محمدباقر : بحارالانوار، چاپ سوم، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403ق.
38. ــــ : الوجيزة فى الرجال، تصحيح محمدكاظم رحمان ستايش، مؤسسة الطباعة والنشر وزارة الثقافه والارشاد الاسلامى; تهران، 1420ق.
39. مدرس رضوى، محمدتقى: احوال و آثار خواجه، چاپ دوم، انتشارات اساطير، تهران: 1370.
40. مدرسى زنجانى، محمد: سرگذشت و عقائد فلسفى خواجه، انتشارات اميركبير، تهران، 1363.
41. مدرسى طباطبايى، حسين: مقدمه اى بر فقه شيعه، انتشارات آستان قدس رضوى، 1368.
42. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان: اوائل المقالات، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372.
43. ـــــــــــــــــ : تصحيح اعتقادات الامامية، انتشارات المؤتمر العالمى لالفية شيخ مفيد، قم، 1413ق.
44. ـــــــــــــــــــــ : مصنفات، المسائل الصاغانية، انتشارات المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، قم، 1413ق.
45. موسوى خوانسارى، محمدباقر: روضات الجنات، انتشارات كتابفروشى اسماعيليان، قم، 1390ق.
46. ميرداماد، سيدمحمدباقر: نبراس الضياء وتسواء السواء، مؤسسه انتشارات هجرت، 1359.
47. ميسن، هربرت و.: حلاج، ترجمه مجدالدين كيوانى، نشر مركز، تهران، 1378.
48. نديم، محمد بن اسحاق : فهرست، تحقيق رضا تجدد، چاپ سنگى، انتشارات مكتبة الاسلامى و مكتبة الجعفرى، تهران، 1350.
49. نعمه، عبداللّه: فلاسفه شيعه، ترجمه جعفر غضبان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1367.
50. هاجسن، مارشال، گ. س. : فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، كتابفروشى تهران، تبريز، 1343.
51. همدانى، رشيدالدين: جامع التواريخ، تصحيح محمد روشن و مصطفى موسوى، نشر البرز، تهران، 1373.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد