خودرایی و آثار آن
یکی از آثار خودبرتر بینی، خودرأیی یا خودسری است. خود رأیی این است که انسان تنها به دیدگاههای خود اصالت بخشد و برای نقطه نظرات دیگران ارزشی قائل نباشد.
حضرت علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
«لاتَسْتَبِدَّ بِرَأْیک فَمَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأیهِ هَلَک»[1]؛
استبداد رأی نداشته باش؛ زیرا آن کس که خود رأی باشد، هلاک خواهد شد.
زیرا آدم خود رأی، اشتباهات مسلّم خود را نمی پذیرد و نصایح ناصحان در او موثّر واقع نمی شود و دیگران را جاهل و نادان می پندارد و در تصمیم گیری های خود با دیگران مشورت نمی کند و در اثر این بیماری در جاده هلاکت و نابودی و گمراهی قرار می گیرد.
آثار خودرأیی
1- بی تفاوتی در جامعه
زمانی که افراد یک جامعه، احساس نمایند که مسئولان آنها تنها برای نظرات خود اصالت و ارزش قائلند و به دیگران اجازه اظهار نظر نمی دهند بدون تردید روح بی تفاوتی در آنان زنده خواهد شد و دیگر، از افراد چنین جامعه ای نمی توان انتظار داشت تا در برابر سرنوشت جامعه احساس مسئولیت کنند.
2- ایجاد فاصله با مردم
ضربه دیگری که عناصر خودرأی بر پیکر جامعه وارد می سازند، ایجاد فاصله و جدایی بین مردم و مسئولان است به عبارت دیگر زمانی که مردم ببینند که رهبران جامعه برای فکر و اندیشه آنها ارزش چندانی قائل نیستند و زمینه ای برای حضور آنان فراهم نیست رفته رفته احساس بیگانگی می کنند و از سردمداران جامعه فاصله می گیرند.
3- ذلّت پذیری
فردی که خودرأی است به خاطر این خصلت فاسد، رفته رفته از چشم دیگران خواهد افتاد و در نتیجه ذلیل و خوار خواهد شد، لذا حضرت علی علیه السلام در این باره فرمود:
«مَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ ذَلَّ»؛
کسی که خودرأی باشد، ذلیل خواهد شد.[2]
نشانه های افراد خود رأی
1- خودبزرگ بینی
اولین خصلت شخص خود رأی، خود بزرگ بینی است و به همین جهت خود را مصون از خطا و اشتباه می داند.
2- جلوگیری از اظهار نظر دیگران
آدم خود رأی، حق اظهار نظر را به دیگران نمی دهد و به دلیل آن که خود را در افقی برتر از سایرین می بیند و برای دیدگاههای خود اصالت و ارزش خاصی قایل است هرگونه اظهار نظر دیگران را دخالت در امور خود تلقی می کند و در صدد برخورد با آن برمی آید تا هیچ کس جرأت نقد و بررسی افکار و اندیشه های او را پیدا نکند.
3- تفوّق طلب
آدم خودرأی تنها به خود و آرمانهای خویش می اندیشد و به هر قیمتی بر روی نظرات خود پافشاری و اصرار می ورزد، هر چند نظرات او منفی و خطا باشد.
4- از تعریفها لذّت می برد
انسان خود رأی، نه تنها نقد و بررسی اندیشه ها و طرح های خود رانمی پسندد بلکه انتظار تمجید و تحسین از دیگران را نیز دارد و به همین جهت افراد متملق و چاپلوس را به گرد خود جمع می کند تا در حضور دیگران از فکر و اندیشه اش ستایش نمایند و متقابلًا از انتقاد بر انگیخته و ناراحت می شود و حمل بر غرض ورزی می نماید.
راه درمان
الف- توجه به آثار سوء خودرأیی که قسمتی از آنها ذکر شد.
ب- مطالعه سر نوشت افراد خود رأی که در عاقبت به خاطر خصلت خودسری و خودرأیی هلاک شدند.
ج- توجّه به فوائد مشورت و استفاده از نظرات دیگران: خداوند در قرآن به دلیل اهمیت مشورت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به مشورت با مردم دعوت نموده و می فرماید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[3] با این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مظهر کمال بود با دیگران مشورت می نمود.
رسول خدا (ص) پیش از جنگ احد وقتی خبردار شدند که کفار قریش برای جبران شکست جنگ بدر تصمیم گرفته اند به مدینه حمله ور شوند، عقیده داشت که صلاح مسلمانان نیست از شهر خارج شوند و به جنگ کفّار بروند بلکه بهتر است در شهر سنگر بگیرند و به دفاع بپردازند؛ ولی وقتی با مسلمانان در این خصوص مشورت نمودند، اکثریت، رأی دادند که بهتر است شهر را تخلیه نموده به استقبال دشمن بروند و گفتند: یا رسول اللَّه این رأی ماست؛ ولی اگر شما راضی نباشید ما از رأی خود می گذریم و از حضرتت پیروی می کنیم و در شهر می مانیم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در این مورد من دستور مخصوصی از جانب پروردگار ندارم بلکه مأمورم که در اینگونه امور با شما مشورت کرده و تصمیم بگیرم؛ بنابراین چون عقیده اکثر شما بر این است که از شهر خارج شویم همین کار را خواهیم کرد.
این تصمیم به مورد اجرا در آمد. مسلمانان به همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آماده خروج از شهر شدند. عبداللَّه ابن ابَی یکی از سران منافقین گفت: خروج از شهر صلاح نیست.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من هم همین عقیده را داشتم. او گفت: پس برگردیم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چون اکثریت رأی داده اند که از شهر خارج شویم و ما هم تصمیم گرفته و لباس رزم پوشیده و به راه افتاده ایم دیگر برنمی گردیم.
از این داستان اهمیت مشورت و مراجعه به افکار عمومی در اسلام بخوبی روشن می شود.[4]
پی نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، قصار 161.
[2] . غررالحکم، حدیث 811.
[3] . آل عمران/ 159.
[4] . المغازى، ج 1، ص 209-/ 211؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 7-/ الطبقات الکبرى، ج 2، ص 38.
منبع: حوزه نت