درآمدى بر جنبش هاى نوپديد دينى (2)
درآمدى بر جنبش هاى نوپديد دينى (2)
الف. رشته قديمىِ تاريخ اديان.
ب. مطالعه فرقه ها (Cults) كه در جامعه شناسى و الهيات به يك مسأله محورى تبديل شده بود.
در طى اين قرن، مطالعه در زمينه اديان جهان، ما را به صف آرايى خيره كننده عقايد و اعمالى كه آدميان از آنها پيروى مى كنند، آگاه ساخت و جهت گيرى پژوهشى و مطالعاتى ما را به اين سمت رهنمون شد كه دريابيم چه چيزى در اين ميان «امرى عادى و بهنجار» است. ديدگاه هاى ناشى از مطالعات تطبيقى اديان آشكارا تقويت شد و چونان توده اى از جنبش هاى مردمىِ قرن حاضر، جوامع بزرگى از اديان بزرگ جهان را به سمت غرب سرازير ساخت.
هم زمان، آزادى عقيده در غرب باعث تكثر و ازدياد تعداد انتخاب ها و گزينش هاى دينى در درون آن فرهنگ شد. در ايالات متحده آمريكا، شمار مذاهب مختلف و فرقه هاى دينى از 87 در سال 1970، به 350 در سال 1900 و تقريباً به 2000 در اين ايام رسيد. بيشترين تعداد از اين دو هزار مذهب را گرايش ها و مذاهب مسيحى تشكيل مى دهند (كه شامل تمام 350 فرقه سال 1900 مى باشد) اما درصد روزافزونى از آنها در ميان ديگر اديان در حال شكل گيرى هستند. اين مذاهب و گروه هاى دينى عبارتند از: فرقه هاى مسيحى «غير مذهبى يا فرقه اى»،و حتى گروه هاى زيادى كه از نگاه مذهبى غيردينى هستند، مانند كافران و انسان گرايان.
در آغاز اين قرن برخى از اربابان كليسا در آمريكا در اين انديشه فرو رفتند كه آنچه در غرب در حال انجام است تنها تجزيه و تفرّق مسيحيت نيست، بلكه تعدادى عقايد و باورهاى جديد و غريب دينى در اين گستره در حال شكل گيرى و بروز هستند; مانند علم گرايان مسيحى، با برچسب فرقه انحرافى (Cult) نام گذارى شدند و مجموعه اى از كتاب هاى ضد فرقه اىِ مسيحيان (از جمله پروتستان هاى محافظه كار) از اخطار و هشدار نسبت به بروز چنين گروه ها و گرايش هايى داد سخن دادند. براى آنچه كه در آمريكا واژه فرقه “Cult” به كار مى بردند، در اروپا واژه مذهب (Sect)استعمال مى شد.
اولين مطالعات غير الهياتىِ اين «فرقه ها» زمانى بروز كرد كه نخستين فعالان رشته جديدِ جامعه شناسى دين و روان شناسى دين توجه خود را به گزينش هاى دينى اقليت معطوف داشتند و چندين كتاب و مقاله را در دهه 1940 عرضه كردند. با پايان گرفتنِ جنگ جهانى دوم، مطالعه علمىِ دين بروز كرد و دوره هاى آموزشى و علمى اى درباره روان شناسى و جامعه شناسى دين برگزار شدند و نياز به كتاب هايى كه تمامِ اطلاعاتِ اين زمينه را به اختصار در خود داشته باشند، به توليد چنين آثارى انجاميد. اين كتاب هاى درسى با تمام اختصارى كه در آنها به كار رفته بود، اطلاعات ارزشمندى را در باره فرقه ها در خود جاى داده بودند كه پايه و بنياد مطالعات بعدى در اين زمينه شد. يك نمونه از دركى كه از فرقه ها در يكى از اين كتاب ها مطرح شده است، نگاه ميلتون يانگر آمده است:
اصطلاح فرقه (Cult) كاربردهاى مختلفى دارد كه معمولا به طور ضمنى از گروه كوچكى كه در پى يك تجربه عرفانى است و فاقد هر گونه ساختار سازمانى بوده و از وجود يك شخصيت و رهبر فرهمند برخوردار است، حكايت مى كند. برخى از اين مؤلفه ها (مانند عرفان) ويژگى فرهنگى بودن آنها را برجسته مى سازد كه در اين طرح طبقه بندىِ ما نامناسب و بى مسما است. به هر حال، ما نيازمند واژه اى هستيم كه گروه هايى را كه شبيه مذهب هستند، شامل شود و در عين حال به لحاظ واژه شناسىِ دينى از يك گسست و جدايى شديد از سنت دينى حاكم بر جامعه حكايت كند. از اين رو با به كار بردن واژه Cult گروه هايى را مد نظر قرار داديم كه در اوج افراطى گرى نسبت به «كليساى جهانى» قرار دارند. يك Cultاساساً كوچك، كوته زيست، اغلب بومى و بيشتر ساخته شده در پيرامون يك رهبرى حاكم و غالب مى باشد كه به دليل ناسازگارى باورها و اعمالش با اعمال سنتىِ حاكم بر جامعه و نيز به خاطر يافتن جانشينى براى رهبرى فرقه، اغلب با مشكل مواجه است. فرقه ها اغلب كوچك باقى مى مانند و به آسانى از هم مى پاشند و تبديل شدن آن ها به يك مذهب يا فرقه نهادينه شده و سازمان يافته بسيار نادر است. دلمشغولى اصلىِ فرقه ها مشكلات افراد بوده، توجه آنها به مشكلات اجتماعى بسيار اندك است. در مقايسه با با Sect در اين جا هرج و مرج بيشتر و قوى تر است زيرا نظريه «رفتار درست» آنها (چه مقصود ترك گناه باشد يا اجراى عدالت اجتماعى) به مشكلى براى اتحاد و يكپارچگىِ اجتماعى مبدل مى شود. فرقه ها «موجودات عجيب الخلقه» دينى هستند; در آنها گوناگونى هاى بسيار به چشم مى خورد كه بر الگوهاى حاكم و غالب كه به واسطه آنها آدميان در پى حل مشكلات خود مى باشند مبتنى هستند . فرقه هاى پاك و خوب در غرب رواجى ندارند، اكثر گروه هايى كه فرقه ناميده مى شوند از نوع Sect نيستند شايد بهترين نوع از اين دست فرقه ها را گروه هاى گوناگونِ روح گرا و برخى گروه هاى «مسلمان» در ميان سپاه پوستان آمريكايى تشكيل دهند.
بسيارى از آنچه كه جزو مطالعات اديان جديد به حساب مى آيند تعريف هاى يانگر را به چالش مى كشند و درصدى از پيشرفت ما در زمينه مطالعات اديان جديد را با اين محك كه هنوز نگاه ما به اديان جديد با همان برداشت است، مى توان سنجيد!
دومين نكته با اهميت تر كه بايد به آن توجه داشته، اين است كه ما با يك پرسش پايدار مواجه هستيم كه هنوز راه حلى براى آن پيدا نكرده ايم; و آن اين پرسش مهم است كه اديان جديد يا جنبش هاى نوپديد دينى كدامند؟
اجازه دهيد با اندكى دلواپسى و اضطراب، به ارائه يك تعريف كاربردى بپردازم. در طى 35 سال گذشته، من با تقسيم بندى سه لايه سازمان هاى دينى كار كردم كه آنها را طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم مى نامم; گروه هاى دينى اوليه يا طبقه اول گروه هايى هستند كه از هواداران و پيروان خويش وفادارى دينىِ اوليه را مى طلبند. آنها فرصت هاى منظم و مداومى را براى عبادت (يا چيزى معادل آن) فراهم مى آورند و گروهى مرجع و مبنا هستند كه فرد دين باور هويتش را از آن كسب مى كند. اين ها گروه هايى هستند كه در گردونه حيات، كارهاى اساسى و مهم مربوط به زندگى را سامان مى دهند كه از جمله آنها مى توان ازدواج و مراسم مربوط به كفن و دفن اشاره كرد (از جمله اين گروه ها به عنوان نمونه مى توان از كليساى متحد متديست، كليساى اتحاد و خانواده) نام برد.
گروه دينى ثانوى يا طبقه دوم; سازمانى است كه به يك دسته از كاركردهاى دينى بسيار محدود و معين مانند تعليم و تربيت، تبشير، انتشارات، خدمات اجتماعى، فعاليت هاى اجتماعى و غيره مى پردازند، اما خدمات منظم و مداوم يك گروه اصلى و مبنا را ندارند. مانند: انجمن تبليغى انجيلى بيلى گراهام.
گروه ها يا جنبش هاى دينىِ جديد از نوع گروه ها يا جنبش هاى دينى طبقه اولى هستند كه به دور از فرهنگ دينى غالب و حاكم (همچون مسيحيت غرب) كه در آن واقع شده اند، فعاليت مى كنند و از ميان كسانى در پى جذب هوادار هستند كه اين فرهنگ، فرهنگِ ميزبانِ جديد آنهاست. با اين تعريف دايره شمول اديان جديد را توسعه داديم تا شامل جنبش هاى جديد دينىِ برآمده از اديان قديمىِ فرهنگى ديگر مانند هَيْركريشنا يا ذِن بوديست شود. هم چنين شمارى از اين جنبش هاى جديد دينى كه از سنت هاى دينى كوچك تر بيرون آمده اند مانند سُنّت سِنْت مات پنجابى و فرقه صوفى در آن شريكند، اين است كه هر كدام از اين جنبش ها براساس اسطوره اى فعاليت مى كنند كه با آنچه فرهنگ دينىِ غالب بر آن مبتنى است، تفاوت بنيادين دارد.
به اين اديان بديل بايد آن گروه هاى دينىِ جديدى را اضافه كرد كه به آن اجماع دينىِ حاكم و اصلى پايبندند و در عين حال با ايجاد يك تحول الهياتى يا داشتن رفتار و كردارى متفاوت با اكثريت جامعه، خود را متمايز و روزآمد ساخته اند، مانند: جنبش خانواده و شهود يهوه كه بى درنگ در اين گونه مواقع به ذهن مى رسند. اينان با وجود اين كه در درون فرهنگ دينىِ مسيحى ظهور كرده اند، به تثليت باور ندارند و شيوه زندگى اجتماعى خويش را روزآمد كرده اند و هميشه از يك اخلاق جنسىِ متفاوت سخن به ميان مى آورند.
تبليغ براى جذب هوادار، به ويژه اگر از منظر سرقت گوسفندان نگاه شود، هميشه در ميان جوامع دينى يك مسأله نزاع آميز بوده است. به طور كلى، اديان مهاجر يعنى جوامع متشكل از انسان هاى دور از وطن كه از دينى غير از دين ميزبان تبعيت مى كنند، اما براى فرهنگ ميزبان مزاحمتى ايجاد نمى كنند و كوششى هم براى جذب هوادار روا نمى دارند (مانند جماعت بوداييان امريكا و كليساى ارتدكس آلبانيايى) اديان جديد تلقى خارج نمى شوند. با اين تعريفى كه از اديان جديد ارائه كرديم، آيين هاى سوكاگاكامى، مركز ذن لوس آنجلس داخل ولى جماعت بودائيان امريكا و آ. اس كاكون را در پيترزبورگ خارج مى شوند.
اهميت ويژه مطالعه اديان جديد اين است كه ما را به يك اجماع نظر عمومى مبنى بر اين كه اديان جديد اديانى معتبر و حقيقى هستند رسانده است . تعداد اندكى ممكن است اديانى بد باشند كه هدايت آنها به دست انسان هايى شرير است، اما همه آنها دين هستند. اين اديان موضوعاتى جالب توجه اند كه مطالعه آنها ما را به برخى از واقعيت هاى مهم جامعه، به صورت كلّى، رهنمون مى شود. (اگرچه ما مخالف آنها بوده در مقابل آنچه آنها ارائه مى كنند جايگزين هاى زيادتر و متنوع ترى را ارائه مى كنيم.) به هر حال، همه ما بر اين نكته اتفاق نظر داريم كه پديده اى كه ما در لباس اديان جديد با آن مواجه هستيم، نوعى نسخه بردارى و وام گيرى از اديان قديمى تر و از فرهنگ عمومى مى باشد. اگر ما اديان جديد را در پرتو جنبش هاى تجديد هيات افريقايى، فرقه هاى رهبانى بودايى يا مسيحى، گروه هاى تبشيرىِ مسيحى در جهان سوم و خاستگاه هايى از اديان غالب جديد مشاهده مى كنيم اين امر به روشنى حاكى از استمرار همان مشاهدات در غالب اديان جديد به طور خاص و پديده دينى به طور عام است. ما هم چنين تصديق خواهيم كرد كه مطالعه در اديان جديد با همان روش هايى صورت مى گيرد كه در مطالعات ديگر اديان مفيد يافته ايم.
اگر به اديان جديد به عنوان اديان حقيقى و معتبر نگاه كنيم، به طور ضمنى تصديق خواهيم كرد كه اينها نيز مانند اديان قديمى از انسان ها تشكيل شده اند و هم گروه ها و هم اعضاى آنها از كمال به دورند. در اديان جديد نيز مانند اديان قديم با هيچ سطح و نوعى از رفتار قابل سرزنش و محكوم مواجه نيستم. برخى از اين گروه ها (چه قديمى و چه جديد) به فعاليت غيرقانونى و خلاف متهم شده اند و در تعداد اندكى از اين گروه ها رهبر و يا اعضاى آنها در دادگاه به اتهام اعمال غيرقانونى و خلاف محاكمه و محكوم شده اند. حق اين است كه با مشاهده چنين اعمالى آنها را محكوم كرد و ما آن اعمال را محكوم مى كنيم. البته مى دانيم كه دسته كوچكى از اديان جديد به انجام چنين اعمالى متهم شده اند و از ميان اين دسته كوچك اتهام تعداد بسيار اندكى در دادگاه ثابت شده است. هم چنين مطرح شدن برخى از اين نوع پرونده ها دليل قانع كننده اى براى محكوميت يا حتى سوء ظن نسبت به اكثريت بيشتر اين گروه ها نيست.
مشكل واقعىِ ما در مطالعات اديان جديد اساساً همان نقطه شروع «منفى» است; به عبارت ديگر، مجموعه اى از اديان جديد كه به مطالعه آنها مى پردازيم به آنچه «نيستند» تعريف شده اند تا آنچه «هستند». تمامِ اين اديان گروه هايى دينى اند كه به طور كامل مستقل از فرهنگ حاكم عمل مى كنند; از اين رو هميشه درباره كل اين مجموعه چيز معنادارى براى گفتن نداريم. تقريباً هرآنچه با سرشتى «مثبت» درباره چيستىِ آنها بيان مى كنيم، نادرست است. به اين معنى كه يك گروه را با ويژگى هايى مانند (رهبر فرهمند، اعمال مذهبى مشترك، جمعيت شناسى مشترك و غيره) يك دين جديد نمى خوانيم، بلكه آن را براساس ويژگى هاى نداشته، دين جديد مى خوانيم. ابتدا آن را به خارج از وفاق فرهنگى «هنجار» تعريف مى كنيم. با اين تعريفِ منفى، اين گروه يك دين جديد و در نتيجه موضوعى براى مطالعه ما محسوب مى گردد، اما هر يك از اين اديان جديد در مقايسه با ديگرى با آن وفاق فرهنگى حاكم به گونه اى متفاوت، اختلاف دارند و از اين رو بسيار متفاوت به نظر مى رسند. حال تصور نماييد چگونه مى توانيم به خصوصيات و ويژگى هاى مشترك ميان گروه هايى مانند عهدالهه، گروه شفابخش رئيكى و كليساى اتحاد برسيم! اديان جديد مانند اديان قديم ممكن است تصديق كننده فرهنگ باشند. اديان جديد بسيار متفاوتند; از اديان بسيار سلسله مراتبى و رياست مدار تا اديان كاملا هرج و مرج طلب. برخى از آنها زنان را دون پايه مى دانند، در حالى كه برخى ديگر بر سرِ افزايش حقوقِ زنان با يكديگر رقابت مى كنند. برخى از جنبش هاىِ دينىِ جديد جهت گيرى خانوادگى دارند برخى ديگر در هر گامى خانواده را از بيخ و بن تخريب مى كنند. برخى گروه ها بر اعمال معنوى و روحانى تأكيد دارند و برخى ديگر هرگونه نيازى را به چنين اعمالى رد مى كنند. برخى دل مشغول خط مشى اجتماعى هستند، ولى برخى ديگر در قبال كسانى كه بيرون از گروه هستند و نيز در قبال ساختارهاى جامعه غير دينى و عرفى بى تفاوتند. برخى گروه ها از طبقه متوسط و در حال حركت به سمت بالا هستند، اما برخى ديگر هرگونه منفعت جويىِ مادى را مردود مى شمارند.
مطالعات اديان جديد به سمت بررسى اديان و جنبش هاى دينى «جديدتر» گرايش دارد; يعنى آن اديانى كه در پايان جنگ جهانى دوم در غرب ظهور يا توجه ما را جلب كردند و يا حتى اديانى كه از دهه 1960 مطرح شده اند. اين جريان از مرشدان دينىِ هندى تبعيت مى كند كه در تلاش بودند تا در ميان جامعه انگلو بدون توجه به رشد هندوئيسمِ قومى، طرفدارانى را پيدا كنند. اينان به سمت مسيحيان رانده شده از سوى مسيحيت رومى، پروتستان و گروه هاى انجيلى رفتند; چون داراى تفاوت نظرى و رفتارىِ بسيار گسترده اى بودند. در عين حال اين جريان شامل گروه هاى قديمى ترى كه هنوز با فرهنگ غالب آشتى نكرده اند (از تئوزوفى گرفته تا مكتب سوئدنبرگ) نيز مى شود.
بر مبناى چنين تعريفى، اكنون در آمريكاى شمالى بين 700 تا 1000 دين جديد وجود دارد. اين رقم شامل اديان متافيزيكى، اشتراكى، عصر جديد، جادويى، عرفانى، هزاره اى و شرقى مى شود. در اروپا نيز همين تعداد اديان جديد وجود دارد، افزون بر اين، پنجاه درصد از اديان جديدى كه در اروپا فعال هستند، در امريكاى شمالى نيز فعاليت دارند. شمار اديان جديد در اروپا و امريكاى شمالى در طى پنجاه سالِ گذشته پيوسته رشد كرده است. شمار اديان جديد با داخل يا خارج دانستن برخى از گروه هاى مسيحى مانند (أدْوَنتيست ها، قديسان ايام خير، گروه هاى اشتراكى و مستقل انجيلى) تغيير بسيارى خواهد كرد.
اين كه مى گوييم در امريكاى شمالى چيزى حدود هزار دين جديد فعاليت دارند، به اين معناست كه آمارى كه در نوشته هاى عمومى آمده و تعداد آنها را بين سه تا پنج هزار تخمين زده اند و اغلب با نام «فرقه» از آنها نام برده اند، كاملا نادرست است. بعد از يك نسل مطالعه در اين زمينه، هيچ شاهدى بر اين تعداد به دست نيامده است.
اديان جديد از بستگان كوچك جمعيت ميزبان نيز به حساب مى آيند. در امريكاى شمالى اديان جديد در ارائه آمار، به جاى سخن گفتن از دهها هزار عضو، از صدها هزار سخن مى گويند. براى آن كه برداشت درستى از شمار اعضا داشته باشيم، بايد گروه هايى مانند قديسان امروزى، شهود يهوه و مجموعه اى از گروه هاى دينىِ طبقه اول و دومى را كه نهضت عصر جديد تشكيل مى دهند نيز در اديان جديد داخل بكنيم. «قديسان امروزى» شمار اعضاى خود را در آمريكا پنج ميليون نفر و شهود يهوه نزديك به يك ميليون نفر گزارش كرده اند و تحقيقات نشان مى دهد كه نهضت عصر جديد يك و دو دهم درصد ـ بين سه تا پنج ميليون نفر را به خود اختصاص داده است. تحقيقات هم چنين نشان مى دهد كه بيست درصد از جمعيت به برخى از اشكال مديشن عمل مى كنند و به عقايدى همچون تناسخ و طالع بينى معتقدند، اگرچه اين ويژگى ها هيچ گونه اطلاعات خاصى را درباره وفاداران به گروه به دست نمى دهند. بنابراين، ادعاهايى نظير اين كه شمار عضويت در اديان جديد، ده، بيست يا سى ميليون نفر است، حدسياتى بى پايه و سطحى اند.
در غرب تمامِ اديان جديد اديانى شهرى هستند. اديان جديد اغلب يك مركز واحد روستايى را با هدفى خاص (معمولا به عنوان يك مركز عزلت گزينى و رهبانى گرى) بنا مى نهند، اما تقريباً تمامى مراكز دينى جديد در شهر يا شهرك ها يافت مى شوند. اديان جديد بايد تعداد نسبتاً اندك اعضاى خود را از ميان شهرنشينان جذب كنند. در شهرهاى كوچك يا روستاها به ندرت مى توان تعداد اندكى را يافت كه با آن يك گروه قابل ملاحظه را شكل داد. اديان جديد با ايجاد مراكزى در يك منطقه شهرى شروع كرده و سپس به ديگر نقاط آن شهر جابجا مى شوند.
جهت گيرى اصلىِ اديان جديد در جذب هوادار به سمت جوانان بين 18 تا 25 سال و ميان سالان 35 تا 40 سال معطوف است. اكثريت هواداران اديان جديد كسانى هستند كه مرحله گذار را سپرى مى كنند; چه گذار از كودكى به دوره بلوغ يا گذار از چيزى كه اغلب به آن بحران زندگىِ ميان سالى مى گويند. (مطالعات اديان جديد بر گروه هاى جوان متمركز است نه گروه هاى ميان سال.)
پيشگويى كردن درباره هواداران اديان جديد مشكل است. با كنار نهادن شمارى از فرضيه ها در طى بيست سال گذشته، باز بايد از آنچه هنوز نمى دانيم بيشتر از آنچه مى دانيم سخن بگوييم. مردمى كه به اديان جديد ملحق مى شوند به لحاظ علمى از دسته هاى مختلف جامعه اند، اگرچه در برخى گروه ها اين افراد از تحصيلات بهترى برخوردارند. هم چنين اينان از ميان جوامع مختلف دينى حاكم در جامعه هستند كه به نسبت حضورشان در كل جمعيت، در اين اديان عضويت دارند. و باز برخى اديان جديد اغلب به شكل يك يا چند گروه دينى ظاهر مى شوند. براى نمونه شمار نامتناسبى از هواداران شيطانيسم را كاتوليك هاى پيشين تشكيل مى دهند.
به نظر مى رسد كه استثناى بزرگ در اين غربال دينى يهوديت است. بسيارى از گروه ها درصد بالاترى از يهوديان را در مقايسه با آنچه درباره كل جمعيت گزارش شده است، گزارش مى كنند. ما واژه يهودى را براى دو پديده متفاوت به كار مى بريم، لذا اين گونه محاسبات تا حدودى فريب دهنده اند. تنها پنجاه درصد از جوامع قومى يهودى به طور رسمى و به نام، در يك كنيسه يعنى به عنوان دين يهودى نام نويسى شده اند. بنابراين، با آن كه يهوديان تمايل زيادى به بروز و ظهور در قالب اديان جديد نشان مى دهند، شمار اندكى از آنها از پيشينه دينى خود روى برمى گردانند. شمار بسيار اندكى از آنها خود را در قالب اديان مسيحى، مانند يهوديت مسيحايى، عرضه مى كنند در عين حال بيست و پنج درصد آنها در قالب اديان شرق بروز كرده اند. بيشتر اين گروه ها كوچك هستند و در نتيجه شمار يهوديانى كه تحت تأثير اديان جديد واقع مى شوند اندك است، اما اين نكته قابل توجه است كه شمار بسيار زيادى از آنها يهوديان قومى و نژادى هستند كه نه تنها پيرو، كه پايه گذار جنبش هاى جديد دينى هستند.
تلاش هاى مستمرى انجام مى گيرد تا در فرآيند انتخاب، كسانى كه در اديان جديد مشاركت دارند يا به عضويت آنها درآمده اند، به نوعى پاتولوژى دست يازند. تا اين لحظه هيچ گونه نارسايىِ روان شناختى يا انحراف قابل توجه از الگوهاى فرهنگىِ در اديان جديد مشاهده نشده است. بايد متذكر شد كه تمامى ادعاهاى اوليه مبنى بر وجود آسيب و بيمارى در ميان اديان جديد برپايه مشاهده نمونه هاى بسيار كوچكى از اعضاى پيشين اين گروه ها كه به دقت انتخاب شده اند، استوار است. با اين همه، اكنون بعد از يك نسل تكثير اديان جديد ما متوجه اين نكته شده ايم كه هيچ حوزه گسترده اى براى استعانت از روان شناختى يا تشخيص تأثيرات روان شناختى نه در اعضا و نه در افراد خارج از اين گروه ها، وجود ندارد. تنها يك استثنا وجود دارد كه استرسِ مزمنِ باقى مانده در ميان اعضايى است كه با بازپرورى از فرقه جدا گشته اند، اما با افولِ جداكردن افراد از فرقه، اين موارد نيز از بين مى روند.
ادامه دارد …