درآمیختگی روایات محکم و متشابه
آسیب هایی که در فهم صحیح روایات رخ می دهد، درآمیختگی روایات محکم و متشابه است. احادیث معصومان علیهم السّلام از لحاظ سطح بیان مطالب و کشف مقصود اصلی گوینده، یکسان نیستند و در دو نوع قرار می گیرند: نخست احادیث «محکم» که در دلالتشان بر مراد و مقصود معصوم علیهم السّلام استوار و قطعی اند و احتمالات گوناگون درباره ی مفاد آنها وجود ندارد؛ و دیگر احادیث «متشابهات» که معانی گوناگونی را برمی تابند و در دلالت بر مقصود گویایی و استواری محکمات را ندارند و از این رو، شبهه برانگیز است.
با توجه به درآمیختگی این دو دسته از روایات، بازشناسی آنها از همدیگر عامل مهمی در برداشت و فهم درست از روایات به شمار می آید. در پرتو این آگاهی، تکیه گاه فهم متشابهات، که همان روایات محکم اند، به خوبی روشن می شود و مخاطب برای فهم آن مستقیماً به سراغ محکمات می رود، بی آن که دچار لغزشی شود یا ندانسته احتمالِ غیرمقصود را بر حدیث تحمیل کند.
الف.مفهوم شناسی محکم و متشابه
«محکم» در مقابل «متشابه» به معنای استوار و خلل ناپذیر، از ریشه ی «حَکَمَ حَکماً» به معنای «مَنَعَ منعاً لاِصلاحِ»(1) گرفته شده است و معنای بازداشتن و جلوگیری از هرگونه اخلال گری و تباهی را می رساند. (2) از این رو، به دهنه اسب «حَکَمَةُ الفَرَس» گویند؛ زیرا او را از سرکشی باز می دارد. «تشابه» در لغت به معنای همانند و یکسان بودن است و در قرآن به معنای خاص تری نیز آمده و آن همانندی است که شبهه برانگیز باشد.(3)
در تعریف اصطلاحی متشابه، راغب می گوید: «المُتشابِهُ من القرآنِ: ما أُشکِل تفسیرُه لمشابهته بغیره؛ إمّا مِن حیثِ اللّفظِ، أو من حیث المعنی»؛ (4) مقصود از متشابهات در قران، مواردی است که به جهت شباهت لفظی و معنوی به چیز دیگر، تفسیر و برداشت از آن مشکل باشد.
استاد معرفت رحمه الله در پی تعریف راغب می نویسد: «تشابه علاوه بر آن که بر چهره ی لفظ یا عمل، پرده ای از ابهام می افکند، موجب شبهه نیز می باشد. بدین ترتیب هر متشابهی هم به تفسیر نیاز دارد که رفع ابهام کند و هم به تأویل نیاز دارد تا دفع شبهه نماید».(5)
تشابه در حدیث گاهی در سند است و گاهی در متن. درایه نوسان در تعریف متشابه متنی نگاشته اند: حدیثی است که در مفاد و معنای آن دو یا چند احتمال مساوی داده شود که فقط با قرینه، معنای آن روشن می گردد.(6)
طریحی رحمه الله می نویسد: محکم آن است که معنای آن برای آشنای به لغت، روشن و ظاهر باشد و در مقابل محکم، متشابه قرار دارد. محکم بر دو نوع است: نص و ظاهر.(7)
علامه مجلسی رحمه الله گوید: «المُحکمُ فی اللغةِ هو المضبوطُ المتقنُ و یُطلِقُ فی الاصطلاحِ علی ما اتَّضَحَ مَعناهُ وَ علی ما کانَ محفوظاً مِنَ النَسخِ أو التخصیصِ أو منهما معاً و علی ما کانَ نظمُه مستقیماً خالیاً عن الخِلَلِ وَ ما لا یَحتَمِلُ مِنَ التأویل إِلّا وجهاً واحداً و یُقابِلُه بکلِ من هذه المعانی المتشابهةِ».(8)
ب.وجود روایات متشابه
در قرآن کریم با تبیین و تقسیم آیات به محکم و متشابه، پیروی از متشابهات را وصف کج اندیشان و فتنه جویان دانسته است: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛ (9) اوست کسى که این کتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آیات محکم [صریح و روشن] است. آنها اساس کتابند(و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می گردد)و [پارهاى] دیگر متشابهاتند [که تأویلپذیرند؛ آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد]. اما کسانى که در دلهایشان انحراف است براى فتنهجویى و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروى مىکنند(تا مردم را گمراه سازند)، با آنکه تأویل و تفسیرش را جز خدا و راسخان (ریشه داران) در دانش کسی نمی داند. [آنان که به دنبال فهم و درکِ اسرار همه ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی] مىگویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه آیات[چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست؛ و جز خردمندان کسى متذکر نمىشود.
بی گمان احادیث اهل بیت علیهم السّلام بویژه آن بخش از سخنانشان که مربوط به معارف دین و اصول اعتقادی است، همانند قرین خود، قرآن کریم، محکم و متشابه دارند. معصومان علیهم السّلام خود به این نکته اشاره فرموده اند. حضرت علی علیه السّلام در خطبه 210 نهج البلاغه هنگامی که شخصی از وی درباره ی حدیث های نوآورده و خبرهایی که در دست مردم است و با یکدیگر اختلاف دارد، پرسید، فرمود: «إنَّ فِی أَیْدِی النّاسِ حقّاً وَ باطِلاً وَ صِدْقاً وَ کَذِباً وَ ناسِخاً وَ منْسُوخاً و عامّاً و خاصّاً وَ مُحکَماً وَ مُتشابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً؛ (10) در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه راوی در آن، گمان پردازی کرده است…».(11)
در ادامه حضرت امیر علیه السّلام می فرماید:«فإِنَّ أَمْرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم مِثْلُ القُرآنِ ناسِخٌ وَ منْسُوخٌ وَ خاصٌّ وَ عامٌّ وَ مُحْکَمٌ وَ مُتَشابِه؛ (12) سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرمان ایشان همانند قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه دارد.
نیز از امام رضا علیه السّلام رسیده است: «إنَّ فِی أَخبارِنا مُحْکَماً کَمُحْکَمِ القُرآنِ وَ مُتشابِهاً کَمُتَشابِهِ القُرآنِ؛ (13) در اخبار ما نیز محکم، همچون محکم قرآن و متشابه همچون متشابه قرآن وجود دارد».
این گونه اخبار بر این دلالت دارند که همه ی روایات در یک سطح-آن هم سطح فهم توده ی مردم-نیستند، بلکه همانند قرآن بطون و مراتبی از معنا دارند. بخشی از آنها محکماتند که عموم مردم با رعایت مقدمات لازم توان درک و فهم آن را دارند و بخشی دیگر متشابهاتند که تنها خواص و راسخان در علم می توانند به فهم آن دست یابند. علامه طباطبایی رحمه الله می نویسد: توجه به این نکته لازم است که حدیث همانند قرآن، محکم و متشابه دارد و در آن سخنان رمزگونه و اشاره وار به ویژه در حقایقی، مانند لوح، قلم، حجب، آسمان، بیت معمور و بحر مسجور، بسیار آمده است. از این رو، لازم است که محقّق و حدیث پژوه تلاش خود را در به دست آوردن قراین به کار بندد. (14)
ج.پیامدهای تشابه در روایات
بی توجهی به دوگانگی روایات موجب لغزش و انحراف در فهم می شود و چه بسا گمان رود که روایات با هم اختلاف و تناقض دارند، چنان که عده ای در صدر اسلام به این گمان دچار شده بودند و سبب آن را از حضرت امیر علیه السّلام پرسیدند؛ (15) و یا ممکن است کسی حدیث متشابهی را محکم تصور کند و بر اساس آن، سایر احادیث را وارونه بفهمد، همان گونه که پیروان بسیاری از مذاهب انحرافی به آیات و احادیث متشابه تمسک کرده و درستی رأی و مذهب خود را با آن تأیید نموده اند؛ برای مثال مجسمه و جبریه بر اساس روایات متشابه به جسمانیت خداوند و دیده شدن او به چشم در قیامت و مسأله ی جبر و تفویض و … معتقد شدند.
ابن شُبُرمه گوید: حدیثی از امام صادق علیه السّلام شنیده ام که هر وقت به یادم می آید، نزدیک است سینه ام بدرد، فرمود: پدرم از جدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داده است-ابن شبرمه گفت: به خدا نه پدرش بر جدش دروغ بسته و نه جدش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم-که ایشان فرمود: «مَنْ عَمِلَ بِالْمَقاییسِ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ وَ مَنْ أَفْتَی النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ هُوَ لا یَعْلَمُ النّاسِخَ مِنَ المَنْسُوخِ وَ المُحْکَمَ مِنَ المُتشابِهِ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ».(16) هر که در فهم احکام خدا قیاس به کار بندد، خودش سخت هلاک شده و پیروان خود را هلاک کرده است و هر که ندانسته فتوا دهد، در حالی که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه نتواند تشخیص دهد، هلاک می شود و هلاک کننده است.
اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که حضرت نتیجه ی پیروی از متشابهات را تباهیِ معنوی فرد می داند: «إِنَّما هَلَکَ النُّاسُ فِی المُتشابِهِ لأنَّهُمْ لَمْ یَقِفُوا عَلَی مَعْناهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا حَقیقَتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تأویلاً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ بآرائِهِمْ وَ اسْتَغْنَوْا بِذلِکَ عَنْ مسْألَةِ الأوْصیاءِ وَ نَبَذُوا قَوْلَ رَسُولِ الله صَوراء ظُهُورِهِمْ».(17)
د.راه حل
با تشکیل خانواده ی حدیث و جمع آوری روایات یک موضوع و نیز آیاتی که به نوعی ناظر بر موضوع آن حدیث است، امکان ارجاع روایات متشابه به محکمات فراهم می شود. همچنین با توجه به سایر قراین، صدر و ذیل حدیث، معنای حدیث متشابه روشن می گردد. از آنجا که متشابه بودن از مقوله ی تشکیک است، هر قدر حدیث پژوه از مفاهیم قرآن و سنت واقعی معصومان علیهم السّلام آگاهتر باشد، متشابهات برای او کمتر و توانایی او در فهم آنها بیشتر خواهد بود.
بنابراین وظیفه ی حدیث پژوه در برخورد با روایات متشابه، در گام نخست ارجاع متشابه به محکم است، چنان که امام رضا علیه السّلام فرمود: «إنَّ فِی أَخْبارِنا مُحْکَماً کَمُحْکَمِ القُرآنِ وَ مُتشابهاً کَمُتَشابِهِ القُرآنِ فَرُدُّوا مُتشابِهَها إِلَی مُحْکَمِها وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابهَِها دُونَ مُحْکَمِها فتَضِلُّوا».(18) در اخبار ما نیز، همچون قرآن، محکم و متشابه وجود دارد. پس، اخبار متشابه ما را به محکمات آن ارجاع دهید و بدون توجه به محکمات آن از متشابهات آن پیروی نکنید که گمراه می شوید.
شیخ انصاری رحمه الله پس از نقل روایت امام رضا علیه السّلام، در توضیح متشابه می گوید: مقصود از متشابه با توجه به قرینه ی «و بدون توجه به محکمات آن از متشابهات آن پیروی نکنید که گمراه می شوید» ظاهری است که از آن خلافش اراده شود؛ زیرا متشابه یا مجمل است یا مؤوَّل و نهی از پیرویِ مجمل بی معناست. پس مقصود از حدیث فوق، ارجاع ظاهر به نص یا اظهر است… یعنی در فرض تنافی دو حدیث، تا ارجاع متشابه از آن دو به محکم، ممکن است، دورافکندن خبر دیگر(متشابه) جایز نیست، گرچه خبر اول ارجح باشد.(19)
امام علی علیه السّلام فرمود:«إنَّ الاُمُورَ إذا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُها بِأَوَّلِها؛ (20) کارها وقتی مشتبه شد، آخر آن با تأمل در اول آن فهمیده می شود».
امام سجاد علیه السّلام نیز در نیایشی می فرماید: «اللهمُّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، و اجْعَلْنا مِمَّنْ یَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ، وَ یَأْوِی مِنَ المُتَشابِهاتِ إِلَی حِرْزِ مَعْقِلِهِ…؛ (21) بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می زنند، و از امور متشابه و شبهه انگیز به پناهگاه قرآن پناه می برند».
حدیث پژوه در گام دوم اگر به محکمات باب مربوطه دست نیافت و صدور روایت متشابه از معصوم علیه السّلام قطعی یا معتبر شرعی بود، وظیفه وی ایمان و تصدیق اجمالی آن و در مقام عمل، ترک امتثال آن است، چنان که امام صادق علیه السّلام می فرماید: «إنَّ القُرآنَ فیهِ مُحْکَمٌ وَ مُتشابِهٌ فَأَمَّا المُحْکَمُ فَنُوْمِنُ بِهِ وَ نَعْمَلُ بِهِ وَ نَدِینُ وَ أمَّا المُتَشابِهُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ لا نَعْمَلُ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ فِی کتابِهِ فَأَمَّا الَّذینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیعٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَةِ وابْتِغاء تأویلِهِ وَ ما یَعلَمُ تأویلُهُ إلّا الله و الرّاسخُونَ فِی العِلْمِ».(22)
بنابراین نسبت به احادیث متشابه تا آنجا که عقل انسانی درک می کند و قواعد زبان عربی و اصول فقه اجازه می دهد، باید اجتهاد کرد و قواعد تخصیص و تقیید و ورود و حکومت را با بررسی همه جانبه ی حدیث به کار بست. در غیر این صورت نسبت به این گونه احادیث باید سکوت کرد و با تصدیق اجمالی آن حقیقت را به خدا و رسولش ارجاع داد.
روشن است که در عصر حضور، راهکار اصلی برای تأویل و تفسیر متشابه مراجعه به خود معصوم علیه السّلام است. یکی از احادیث متشابه که موجب انحراف و نیز سوء استفاده عده ای از شیعیان در همان عصر حضور شد، احادیث مربوط به «قائمیت» هر یک از امامان بود که معمولاً مفهوم قائمیت هر امام با قائمیت آخرین حجت الهی اشتباه می شد.
در حدیثی حسن بن حسن به امام کاظم علیه السّلام می گوید: «من امامی جز شما نمی شناسم. آیا کسی را تعیین می فرمایید؟ حضرت علیه السّلام فرمود: «فرزندم علی که کنیه خود را به او بخشیده ام» راوی گفت: به امام گفتم: سرورم مرا از آتش نجاتم بدهید؛ چه امام صادق علیه السّلام فرمود: شما قائم به این امرید. حضرت علیه السّلام گفت: «آیا من قائم به این امر نبوده ام؟» سپس فرمود: «ای حسن! هر امامی که در میان امت، قائم و زنده است، قائمِ آن امت است و چون درگذشت جانشین او قائم و زنده است».(23)
چنان که روشن است، امام علیه السّلام در این حدیث از مفهوم «قائم» رفع تشابه می کند.(24)
هـ.نمونه حدیثی
در اینجا برای نمونه چند روایت متشابه ذکر می شود که می بایست با ارجاع به محکم، آن را تأویل برد و یا علم آن را به صاحبان آن واگذار نمود.
1.علامه مجلسی رحمه الله می گوید: روایات باب طینت و عالم ذَرّ از متشابهاتِ اخبار است.(25) برای نمونه بنگرید:
الف. حضرت امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جلَّ خَلَقَ ماءاً عَذْباً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ طاعَتِهِ وَ جَعَلَ ماءاً مُرّاً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ مَعصِیَتِهِ ثُمَّ أَمَرَهُما فاختَلَطا فَلَوْلا ذَلِکَ ما وَلَدَ المُؤمِنُ إلّا مُؤِمناً وَ لا الکافِرُ إلّا کافِراً؛ (26) خدای عزّ و جلّ آب شیرین را خلق کرد و از آن اهل طاعت را بیافرید و نیز آب تلخ را ایجاد کرد و از آن اهل معصیت را پدید آورد، سپس به این دو آب امر فرمود، پس با هم مخلوط شدند و اگر این اختلاط نبود هرگز از مؤمن غیرمؤمن و از کافر غیر کافر متولّد نمی شد».
ب. علی بن حسین علیه السّلام فرمود: «إنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلَق النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عَلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ المُوْمِنینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ جَعَلَ خَلْقَ أَبْدانِ المُؤْمِنینَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ الکُفّارَ مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدانَهُمْ فَخَلَطَ بَیْنَ الطِّینَتَیْنِ-فَمِنْ هَذا یَلِدُ المُؤْمِنُ الکافِرَ وَ یَلِدُ الکافِرُ المُؤْمِنَ وَ مِنْ هاهُنا یُصیِبُ المُؤْمِنُ السَّیِّئَةُ وَ مِنْ هاهُنا یُصیِبُ الکافِرُ الحَسَنَةَ فَقُلُوبُ المُؤْمِنینَ تَحِنُّ إِلَی ما خُلِقُوا مِنْهُ وَ قُلُوبُ الکافِرینَ تَحِنُّ إِلَی ما خُلِقُوا مِنْه؛ (27) خدای عزّوجلّ دلها و بدنهای پیغمبران را از طینت (گل و سرشت) علیین آفرید، و دلهای مؤمنان را هم از آن طینت آفرید و آفرینش بدنهای مؤمنان را پایین تر از آن قرار داد؛ و کافران را از طینت سجین آفرید، هم دلها و هم بدنهایشان را. آن گاه این دو طینت را (هنگام خلقت آدم) ممزوج ساخت، به همین جهت از مؤمن کافر متولد شود و کافر مؤمن زاید و نیز به همین سبب به مؤمن گناه و بدی رسد و به کافر ثواب و نیکی، پس دلهای مؤمنان و کافران به آنچه از آن آفریده شده اند، گرایند».
ج. ابراهیم بن محمد خزاز و محمدبن حسن گویند: «دَخَلْنا عَلَی أَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السّلام فَحَکَیْنا لَهُ أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم رأی رَبَّهُ فِی صُورَةِ الشّابِّ المُوفقِ فی سنِّ أَبْناءِ ثَلاثِینَ سَنَةً وَ قُلْنا إِنَّ هِشامَ بْنَ سالِمٍ وَ صاحِبَ الطّاقِ وَ المِیثَمِّیَّ یَقُولُونَ إِنَّهُ أَجوَفُ إِلَی السُّرَّةِ والبَقِیَّةُ صَمَدٌ فَخَرَّ ساجِداً للهِ ثُمَّ قالَ سُبْحانَکَ ما عَرَفُوکَ وَ لا وَحَّدُوکَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ وَ صَفُوکَ سُبْحانَکَ لَوْ عَرَفُوکَ لَوْ صَفُوکَ بِما وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَکَ سُبْحانَکَ کَیْفَ طاوَعْتُهُمْ أَنْفُسُهُمْ أنْ یُشَبِّهُوکَ بِغَیْرِکَ اللَّهمَّ لا أَصِفُکَ إِلّا بِما وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَکَ وَ لا أُشَبِّهُکَ بِخَلْقِکَ أَنْتَ أَهْلٌ لِکُلِّ خَیْرٍ فَلا تَجْعَلْنِی مِنَ القَوْمِ الظّالِمینَ ثُمَّ التَفَتَ إِلَیْنا فَقالَ ما تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شیءٍ فَتَوَهَّمُوا الله غَیْرَهُ ثُمَّ قالَ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ النَّمَطَ الأوْسطُ الَّذِی لا یُدْرِکُنا الغالِی وَ لا یَسْبِقنا التّالِی یا مُحَمَّدُ إنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم حینَ نَظَرَ إِلَی عَظَمَةِ رَبِّهِ کانَ فی هَیْئَةِ الشّابِّ المُوَفَّقِ وَسِنِّ أَبْناءَ ثَلاثِینَ سَنَةً یا مُحَمَّدُ عَظُمَ رَبَّی عَزَّ وَ جَلَّ أنْ یَکُونَ فِی صِفَةِ المَخْلُوقِینَ قالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِداکَ مَنْ کانَتْ رِجْلاهُ فی خُضْرَةٍ قالَ ذاکَ مُحَمَّدً کانَ إِذا نَظَر إِلَی رَبِّهِ بِقَلْبِهِ جَعَلَهُ فِی نُورٍِ مِثلِ نُورِ الحُجُبِ حَتَّی یَسْتَبینَ لَهُ ما فِی الحُجُبِ إِنَّ نُورَ اللهِ مِنْهُ أَخْضَرُ وَ مِنْهُ أَحْمَرُ وَ مِنْهُ أَبْیَضُ وَ مِنْهُ غَیْرُ ذَلِکَ یا مُحَمَّدُ ما شَهِدَ لَهُ الکتابُ و السُّنَّةُ فَنَحْنُ القائِلُونَ بِهِ؛ (28) حضور امام رضا علیه السّلام شرفیاب شدیم و برای ایشان این حدیث را نقل کردیم محمد صلی الله علیه و آله و سلم پروردگار خود را به صورت جوان کاملی در سن سی سال دیده است و گفتم که: هشام بن سالم، صاحب الطاق، و میثمی معتقدند که این جسم خدا تا ناف میان تهی است، و باقی تو پر است. حضرت برای خدا روی خاک به سجده افتاد، و سپس فرمود: منزهی تو! نه تو را شناختند و نه یگانه دانستند و به همین جهت برایت صفت تراشیدند، منزهی تو! اگر تو را شناخته بودند به همانی که خود را ستودی تو را می ستودند، منزهی تو! چگونه توانستند تو را به دیگران مانند کنند.
بارخدایا! من تو را وصف نکنم مگر به آن چه خود را بدان وصف کردی، من تو را شبیه خلقت ندانم، تو اهل هر خیری هستی، مرا از مردم ستمکار مساز. سپس رو به ما کرد و فرمود: هر چه در وهم شما آید، به خاطر آرید که خدا جز آن است، سپس فرمود: ما آل محمد روش میانه داریم که غلوّ کنندگان به ما نرسند و عقب ماندگان از ما سبقت نجویند. ای محمد، معنای این حدیث این است که وقتی محمد صلی الله علیه و آله و سلم نظر به عظمت پروردگار خود کرد به سیمای جوان کامل و در سن سی سالگی بود. ای محمد، پروردگار عز وجل بزرگتر از این است که به صفت آفریده ها باشد. گوید: گفتم: قربانت! پس دو پای که در سبزه زار بود؟ فرمود؟ آن دو پای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود که چون از دل به پروردگار خود نگریست، خدا او را در نوری چون نور حجب در آورد تا آنچه در حجب است برای او هویدا گردد، نور خدا سبز دارد و سرخ دارد و سفید و رنگهای دیگر. ای محمد، هرچه را کتاب و سنت گواه آن باشد، ما به همان عقیده داریم».(29)
قسمت پایانی این روایت که در آن نور خدا به رنگهای متفاوت توصیف شده است، نیاز به تأویل دارد؛ چه اینکه حمل آن بر معنای ظاهر، خلاف بسیاری از محکمات و مسلّمات عقلی و نقلی است. شارحان بر این بخش از روایت تأویلاتی را بیان داشته اند.(30)
2. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حبرئیل نزد من آمد و گفت: «تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ حَجَرٍ أََقَرَّ للهِ بِالْوَحدانِیَّةِ وَلِی بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِیٍّ وَلِوُلْدِهِ بِالْوَلایةِ؛ (31) انگشتر عقیق را به انگشت خود کنید؛ زیرا که اولین سنگی است که به یگانگی خدا و به پیغمبری من و به امامت و ولایت علی و فرزندان او اقرار کرد.
علامه ی مجلسی رحمه الله در ذیل این خبر می نویسد: «هذه الأخبارُ و أمثالُها مِنَ المتشابهاتِ التی لا یَعلَمُ تأویلها إلّا الله و الرّاسِخُونَ فی العِلْمِ وَ لابدَّ فی مثلِها من التسلیمِ وَرَدِّ تأویلها إلیهم علیهم السّلام؛ (32) این اخبار و مانند اینها از متشابهات است که تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند و در این گونه موارد وظیفه ای جز تسلیم، و ارجاع تأویلش به آنان نداریم».
3. سلیمان بن حفص مروزی از امام عسکری علیه السّلام نقل می کند که حضرت فرمود: «إذا انْتَصَفَ اللَّیْلُ ظَهَر بَیاضٌ فِی وَسَطِ السَّماءِ شِبْهُ عَمُودٍ مِنْ حَدیدٍ تُضِیءُ لَهُ الدُّنیا فَیَکُونُ ساعَةًَ ثُمَّ یَذْهَبُ وَ یُظْلِمُ فإِذا بَقِیَ ثُلُثُ اللَّیْلِ ظَهَرَ بَیاضٌ مِنْ قِبَلِ المَشْرِقِ فَأَضاءَتْ لَهُ الدُّنیا فَیَکُونُ ساعَةً ثُمَّ یَذْهَبُ فَیَکُونُ وَقْتُ صَلاةِ اللَّیْلِ ثُمَّ یُظْلِمُ قَبْلَ الفَجْرِ ثُمَّ یَطْلُعُ الفَجْرُ الصّادِقُ مِنْ قِبَلِ المَشْرِقِ وَ قالَ وَ مَنْ أَرادَ أَنْ یُصَلِّیَ صَلاةَ اللَّیْلِ فِی نِصْفِ اللَّیْلِ فَذاکَ لَهُ؛ (33) چو نیمه ی شب رسد، سپیدی عمود مانند در میان آسمان پدیدار می گردد که جهان را روشن می کند. لحظه ای بماند و برود و تاریک شود، چون ثلثی از شب باقی بماند از سمت مشرق سپیدی پدیدار شود و دنیا را روشن کند و لحظه ای بماند و برود و هنگام نماز شب رسد، سپس پیش از سپیده تاریک گردد و پس از آن فجر صادق از مشرق طلوع کند و فرمود: هر که خواهد نماز شب را از نیمه شب بخواند، می تواند».
علامه ی مجلسی رحمه الله می گوید: «و بالجملة الخبرُ مِنَ المتشابهاتِ وَ علمُه عندَ مَن صَدَرَ عنه إن لم یکن مِنَ الموضوعاتِ؛ (34) به طور کلی خبر متشابه است و علمش نزد افرادی است که از آنان صادر شده است، اگر روایت مجعول نباشد».
4. از دیگر نمونه های روایات متشابه می توان از روایت: «لا تَجْتَمعُ أُمَّتِی عَلَی ضَلالَةٍ (خطأ)(35)».(36) و«أصحابِی کالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ»(37) یاد کرد.(38)
5. علامه مجلسی رحمه الله در پایان بیان و توضیح روایت مفصّل مناظره ی امام رضا علیه السّلام با ارباب ملل و ادیان مختلف در مجلس مأمون، می نویسد: «هذا الخبرُ مِن متشابهاتِ الأخبار التی لا یَعلَم تأویلها إِلّا الله و الرّاسِخُونَ فی العِلْمِ وَ لا یلزَمُنا فیها سوی التسلیمِ و إِنما ذَکَرَنا فیها ما ذَکَرنا علی سبیلِ الاحتمالِ علی قدرِ ما یَصِلُ إِلیه فَهِمی الناقِصُ مع أَنَّ فی تِلکِ الأخبارِ الطویلة المشتملةِ علی المعانِی المُعضَلَةِ کثیراً ما یَقَعُ التحریفُ و الإسقاطُ مِن الرُواةِ والله یَعلَمُ وَ حُجَجُهُ صلواتُ اللهِ علیهم حقائقَ کلامِهِم؛ (39) این خبر از متشابهات اخبار است که تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند و ما در این باره جز تسلیم، وظیفه ای نداریم. ما به مقدار فهم ناقص خود، به صورت احتمال، روایت را توضیح دادیم با اینکه در چنین اخبار طولانی مشتمل بر معانی ژرف و پیچیده، فراوان از سوی راویان، تحریف و اسقاط در لفظ رخ می دهد. خداوند و حجج او علیهم السّلام به حقایق کلام آگاهند».
نیز درباره ی حدیثی در زمینه ی عرش و کرسی می نویسد: «واعلَم أَنَّ هذا الخبَرَ مِنَ المتشابهاتِ و غوامضِ المخبیاتِ و الظاهرُ أنه وَقَعَ مِنَ الرُواةِ و النُسّاخِ لِعَدمِ فَهمِهِم مَعناهُ تَصحیِفاتُ و تحریفاتٌ؛ (40) بدان که این خبر از مشابهات است و بسیار مبهم؛ و ظاهر آن است که چون راویان و نسخه برداران معنای حدیث را نفهمیدند، دچار تصحیف و تحریف هایی شده است».
همان گونه که محقق خویی رحمه الله در شارح نهج البلاغه نیز می گوید: مقصود امیرالمؤمنین علیه السّلام از این سخن متشابه است؛ زیرا سید رضی رحمه الله اول این خطبه (149) را حذف کرده و بدون مراعات نظم کلام خطبه را آورده و موجب ابهام و اشکال در جملات آن حضرت شده است.(41)
پی نوشت ها :
1. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص 249.
2. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 66؛ ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 141.
3. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 404؛ ابن منظور، لسان العرب، ج13، ص 504؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 350.
4. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص 444.
5. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 273.
6. محمدجعفر استرآبادی، لب اللباب، میراث حدیث شیعه، دفتر دوم، ص 454؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 284.
7. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 552.
8. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 231، ب29.
9. آل عمران3: 7.
10. سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص 325، الخطبة: 210؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 63؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 306، ب 14؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 228، ب 29: عامل اختلاف الاخبار، ج34، ص 169، ج36، ص 273، ب 41، ج75، ص 77، ب 16.
11. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 242.
12. همان.
13. محمدبن علی قمی(شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج2، ص 261؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 115، ب 9؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 185، ب 26.
14. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج2، ص 30.
15. سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص 325، الخطبة 210؛ محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، ص 63، باب اختلاف الحدیث.
16.محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 43؛ باب النهی عن القول بغیر علم.
17. محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 201.
18. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج2، ص 261؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 115، ب 9؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 185، ب 26؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 410؛ علی بن عیسی إربلی، کشف الغمة، ج2، ص 294، حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج17، ص 345، ب 15.
19. مرتضی انصاری، فرائد الأصول، ج4، ص 72.
20. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، حکمت 76، ص 371.
21. امام سجاد علیه السّلام الصحیفة السجادیة، ص 174، دعای 42؛ ابن طاووس، إقبال الأعمال، ص 267.
22. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 238.
23. محمدبن حسن طوسی، الغیبه، ص 40؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج49، ص 25.
24. مجید معارف، ضوابط فهم حدیث در لسان اهل بیت علیهم السّلام، مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش1، سال اول، بهار 83، ص 79.
25. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج5، صص 260-261.
26. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج1، ص 82، ب 77.
27. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 2، باب طینة المؤمن و الکافر.
28. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 101، باب النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالی.
29. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج1، ص 294.
30. محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج1، ص 349؛ ملا صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج3، ص 207.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص 283، ح 7.
32. همان.
33. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 284، باب وقت الفجر، ح6؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج56، ص 338، ح4.
34. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج56، ص 338، ح4.
35. محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، الفصول المختار، ص 239.
36. «لا تَجْتَمَعُ أُمَّتِی عَلَی ضَلالةٍ»: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، صص 115 و 116؛ حسن بن یوسف حلی، مبادی الوصول إلی علم الاصول، تحقیق عبدالحسین بقال، ص 190؛ غزالی، المستصفی، ص 138؛ فخرالدین رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، ج4، ص 80؛ ابن حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج3، ص 141، ح 1474؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 225، ب 29؛ ج5، ص 20، ب 1، ص 68، ب 2؛ ج28، ص 104، ب 3؛ ج29، ص 35، ج34، ص 366؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 450؛ حسن دیلمی، إرشاد القلوب، ج2، ص 264.
37. احمدبن علی جصاص، الفصول فی الأصول، تحقیق عجیل جاسم النمشی، ج3، ص 299؛ فخر رازی، المحصول، ج4، صص 139 و 176؛ محمد عبدالرحمن مبار کفوری، تحفة الأحوذی، ج10، ص 155؛ علی قاری، شرح مسند أبی حنیفة، ص 328؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 259؛ محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام ج2، ص 87، ب 22؛ محمد بن محمد عکبری (شیخ مفید)، الإفصاح فی الإمامة، ص 49؛ حسن دیلمی، إرشاد القلوب، ج2، ص 334؛ نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، ج1، ص 86؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج20، صص 11 و 23 و 28؛ علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم، ج1، ص 272 و ج2، ص 21؛ نورالله شوشتری، الصوارم المهرقه، صص 3 و 77 و 100؛ سید ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج2، ص 523؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج23، صص 156 و 164، ب 7؛ ج28، ص 18، ب 1 و ص 104، ب 3؛ ج35، ص 406، ب 20.
38. عبدالحسین لاری، مجموع الرسائل (المحکم و المتشابه)، ص 408.
39. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج100، ص 328، ب 19: مناظرات الرضا علی بن موسی صلوات الله علیه.
40. همان، ج55، ص 33، ب 4: العرش و الکرسی و حملتهما، ح 51.
41. حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج9، ص 234، خطبه 149، «و الانصاف أنْ کلامه علیه السّلام متشابه المراد، لأنّ السیّد رحمه الله حذف أوّل الخطبة وَساقها علی غیر نسق، فأوجب ذلک إبهام المرام وَإعضال الکلام، و کم له رحمه الله من مثل هذا الاسلوب المخالف للسّلیقة فی هذا الکتاب الموجب للغلق و الاضطراب هذا».
منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول