مطمئناً بركناري آقاي منتظري از قائم مقام رهبري، يكي از تلخ ترين حوادث، به ويژه از زاوية ضربه به رهبري و روحانيت بود و براي جمهوري اسلامي گران تمام شد، و اين واقعه براي امام بسيار جانگداز بود. امام (ره) خود در اين باره چنين مي نويسد: همين قدر بدانيد كه پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميه ها و پيغام ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضيه بدينجا ختم نگردد و لي متأسفانه نشد، از طرف ديگر وظيفه شرعي اقتضاء مي كرد تا تصميم لازم را براي حفظ نظام و اسلام بگيرد، لذا امام ( ره ) فرمودند : با دلي پرخون حاصل عمرم را براي مصلحت نظام و اسلام كنار گذاشتم. انشاءالله خواهران و برادران در آينده تا اندازه اي روشن خواهند شد.[1]اما علت عزل آقاي منتظري را بايد در حوادث سال هاي قبل و پيش از بركناري ايشان دانست و اين در حقيقت همان عدم برخورداري ايشان از شرايط لازم براي رهبري بود و اين موضوع را مي توان اين گونه تحليل نمود
با وجود اين که امام (ره) درباره انتخاب اصحاب و اطرافيان گوشزد نموده بودند لكن آقاي منتظري با اعتماد بي حسابشان به برخي اطرافيان از جمله مهدي هاشمي، سبب آن شدند كه امام (ره) با همه گوشزدها و نصايح ناگزير از بركناري ايشان باشند
سيدمهدي هاشمي برادر داماد آقاي منتظري بود كه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، خود را در ميان مبارزان طرفدار امام (ره) جا زده و به خاطر اتهام شركت در قتل آيت الله شمس آبادي (از علماي معروف اصفهان) و همكاري با ساواك، عنصري مشكوك به حساب مي آمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز تكية اصلي فعاليت هاي خود را به اصطلاح حمايت از نهضت هاي آزاديبخش و بُعد جهاني بخشيدن به انقلاب نهاد. و بدين خاطر در اين امور مسئوليت هايي به عهده گرفته بود و در اين باره امام (ره) به مسئولين هشدارهايي داده بودندوگفته بودند : «مواظب مهدي هاشمي باشيد» و همينطور بارها و در حضور افراد مختلف نگراني خود را از فعاليت هاي مهدي هاشمي و به خصوص رفت و آمد او به منزل آقاي منتظري ابراز داشتند.
يكي از مهم ترين اين هشدارها نامة امام (ره) به مجلس خبرگان در تيرماه 1362 بود كه فرمودند: «بايد بدانيد كه تبه كاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صد در صد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً در امور مهمه….»[2]مهدي هاشمي در تحليل مسائل داخلي و خارجي كشور از ديدگاه خاصي برخوردار بود و به خاطر ناسازگار بودن اين تحليل با رهبري حضرت امام (ره) و واقعيت هاي موجود جامعه، در صدد بر آمد تا با يك فعاليت دقيق و تشكيلاتي در پي تحقق خواسته هاي خود و قبضه كردن حكومت بر آيد، بر او و همفكرانش مسلّم بود در زمان حيات امام (ره) نمي توانند حاكميت را از آن خود كنند لذا به فرداي پس از امام (ره) يعني ايام رهبري آقاي منتظري، چشم دوخته، خود را براي چنين روزي آماده مي ساختند.[3]مهدي هاشمي براي دامن زدن به اختلافات، ايجاد درگيري مسلحانه (در يكي از بخش هاي اطراف اصفهان)، پخش اطلاعيه عليه مسئولان نظام، به ويژه آيت الله خامنه اي و… دست به يك سري اقداماتي زده بود ولي مي توان گفت كه محور اصلي فعاليت او خط دادن به بيت آقاي منتظري و القاء ديدگاههاي خود به ايشان بود، مهدي هاشمي در يكي از مصاحبه هاي خود كه درمورخة 18/9/65 از تلويزيون هم پخش شد، به اين امر اعتراف كرد كه «در اينجا يك محور ديگري كه بايد به آن اشاره كنم… مسأله دفتر فقيه عاليقدر را به عنوان يك پايگاه براي تحقق اهداف خودم، اهدافي كه به آن ايمان داشتم و فكر مي كردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بكنم. زمينه هايي كه مثبت بود و من را در اين تخيّل ياري مي كرد چند چيز بود: اول آن كه، مسئول دفتر برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلي كه بين من و اخوي وجود داشت اين زمينه مثبتي بود كه مرا در اين فكر موفق بكند، از آن طرف، فقيه عاليقدر از سال هاي خيلي دور اعتماد داشتند و اين اعتماد را من يك نكته مثبتي در جهت اهداف خودم مي دانستم. سوم اينكه، آقا سعيد فرزند آيت الله، هم با ما همدلي و هماهنگي داشت. از آن طرف، تعدادي از دوستان هم از قديم و جديد در دفتر وجود داشتند… كه اينها مجموعاً عوامل مثبتي بود كه من را جذب كرد به طرف اينكه دفتر را تصور كنم كه پايگاه من است و من مي توانم از طريق دفتر تمايلاتم را جامه عمل بپوشانم.»[4] هم چنين مهدي هاشمي چند ساعت قبل از اعدام در نامه اي به آقاي منتظري مي نويسد:
«چه كسي جز ايشان (آقاي هادي هاشمي) تحت تأثير حساسيت ها و تحليل هاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات كشور، پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت را در ذهنيت خود و انديشة اطرافيان پرورش داد كه نتيجه آن، گزارشان انحرافي و مكتوب من و القائات تحريف شدة ايشان (سيدهادي) خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلالة ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام بود.»[5]يكي ديگر از شاخه هاي فعاليت مهدي هاشمي كه با استفاده از نفوذ وي در دستگاه آقاي منتظري انجام مي شد كار روي حوزه علميه براي تربيت كادر و نيرو بود. اين كار نيز از طريق هماهنگي با مديران چهار مدرسه علميه كه زير نظر آقاي منتظري اداره مي شد و همچنين از طريق كتابخانة سياسي كه آن هم زير نظر آقاي منتظري بود انجام گرفت. وي در اعترافات خود مي گويد: «من به خاطر اينكه تصور مي كردم بايد حوزه هاي علميه و طلبه هاي جوان براساس ذهنيت ها و افكار و انديشه هايي كه من دارم ساخته شوند… لذا به طور فعال روي اين ها كار مي كرديم و چند تا از برادرها كه مسئولين اين مدارس بودند را دور هم جمع كردم… و افكار تند خودمان را به آن برادران در آن جلسات منتقل مي كرديم و آن برادران هم طبعاً منتقل مي كردند به طلبه هاي جوان و در طلبه ها اين تفكرات رايج شد.»[6]بنابراين، مهدي هاشمي و باند او تحت پوشش دفتر آقاي منتظري برنامه هاي انحرافي خود را تعقيب مي كردند و خود ايشان را هم، به سمت مورد نظر حركت مي دادند. آقاي منتظري هم غافل از نفاق آن ها و به استناد اعتماد قبلي و قلبي خود و با تحت تأثير قرار گرفتن از آنان نه تنها ممانعتي به عمل نمي آوردند بلكه بعضاً مشوق و مؤيد آن ها هم بودند. دوستان واقعي آقاي منتظري، به ويژه حضرت امام، كه متوجه اين حركات بودند سعي كردند از راه ملايمت و تذكر و با متقاعد كردن آقاي منتظري جلوي پيچيده تر شدن اوضاع را بگيرند ولي متأسفانه اين تذكرات تحت تأثير القائات اطرافيان ايشان نتيجه نمي بخشيد تا اينكه كشف يك خانه تيمي در شهريور 1365 در تهران كه حاوي مقادير زيادي اسلحه و مهمات و احكام جعلي و اسناد دولتي و… بود سرآغاز يك سلسله مسائل جديدشد در اين رابطه حضرت امام نيز تأكيد مي كنند قضيه پي گيري و همه متخلفان دستگير شوند، ولي براي جلوگيري از ناراحتي احتمالي آقاي منتظري شخص حضرت امام (ره) در تاريخ 12/7/65 نامه اي در اين زمينه براي آقاي منتظري ارسال مي كنند و در آن نامه ضمن ابراز علاقه و محبت، و بيان استدلال اظهار مي دارند كه شخصيت و قداست ايشان به لحاظ ارتباط با مهدي هاشمي و حمايت از او در معرض خدشه دار شدن است، حضرت امام (ره) در اين نامه تصريح فرمودند:
«آن چه از شما (آقاي منتظري) مي خواهم در رتبة اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري كه تكليف شرعي از شما ساقط است، سكوت است… من تأكيد مي كنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سيدمهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايت مورد اتهام، حتمي است…»[7] اما با نهايت تأسف آقاي منتظري در پاسخ نامة امام (ره) مسئوليت كامل فعاليت هاي سيدمهدي هاشمي را پذيرفته و ايشان را فردي كاملاً مورد اعتماد و متقي و مخلص اسلام و انقلاب معرفي كردند.[8] وزارت اطلاعات به ناچار اقدام به دستگيري مهدي هاشمي نمود و پس از دستگيري او، آقاي منتظري ملاقات هاي خود را قطع كرد و اعتصاب نمود.
حضرت امام (ره) مجدداً در جلسه اي با حضور سران قوا و نخست وزير وقت و آقاي منتظري با تواضع بسيار از ايشان خواستند كه اعتصاب خود را بشكنند، ولي نپذيرفتند. امام (ره) با عباراتي چون: «من از شما خواهش مي كنم كه اين كارها را كنار بگذاريد و مشغول كار خود شويد» اهتمام بر اين داشتند كه ايشان از غفلت بيرون آيند ولي متأسفانه آقاي منتظري به امام پاسخ داده بودند. «لايكلف الله نفساً الا وسعها»[9] جالب اينكه باند مهدي هاشمي، طبق اعترافات خودشان، در صدد برآمدند آقاي منتظري را از نظام جدا كنند.
مهدي هاشمي در نامه خود به آقاي منتظري در اين زمينه چنين مي گويد: «خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي (سيدهادي) نيز شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام ره آورد مجموع حركت هايي بود كه ايشان با زمينه سازي، ملاقات هاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعف ها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است.»[10]مهدي هاشمي در اعترافات خود همه اتهام ها را جز «آدم ربايي و قتل پس از پيروزي انقلاب» را پذيرفت. كشف مكاتبات مخفي او با يكي از متهمان در زندان سرنخهايي به دست مأموران داد و آن ها را مطمئن ساخت كه مهدي هاشمي و اطرافيانش پس از پيروزي انقلاب، دست به قتلهايي زده اند. به استناد اين مكاتبات، متهمان ناچار به اعتراف و قبول آدم ربايي و قتل شدند. براساس اعترافات آن ها جنازة سه تن از مقتولان كه به طرزي فجيع كشته شده بودند در اطراف اصفهان كشف شد.[11]حكم اعدام مهدي هاشمي در تاريخ 6/7/1366 اجرا شد و به اين ترتيب با اعدام مهدي هاشمي مركزيت جريان انحرافي متلاشي شد ولي آقاي منتظري هم چنان در موضع خويش باقي ماند. ايشان از آن پس در مناسبت هاي مختلف در نامه هايي خطاب به امام و يا ديگر مسئولان با استناد به اطلاعات نادرست به ايراد گرفتن از عملكردها مي پرداختند و عملاً جدائي خود را از نظام اعلام مي داشتند رفته رفته به بلندگوي ليبرال ها و منافقان تبديل شده و در سخنراني هاي عمومي علناً مطالبي خلاف مصلحت نظام جمهوري اسلامي مطرح مي كردند كه به يك نمونه از آنها اشاره مي كنيم، ايشان در يک سخنراني عمومي بيان مي دارند كه: «… دشمنان ما كه اين جنگ را تحميل كردند آن ها پيروز از كار در آمدند! چقدر نيرو از ايران و از دست ما رفت و چقدر جوان هايي را از دست داديم كه هر كدام يك دنيا ارزش داشتند و چه شهرهايي از ما خراب شد. بايد اينها بررسي شود و ببينيم اگر اشتباهي كرده ايم اينها توبه دارد!»[12]حضرت امام (ره) در پيامي به طور آشكارا به اين سخنان نااميدكننده و دشمن شاد كن پاسخ دادند كه: «من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليلهاي غلط اين روزها رسماً معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. من در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است ملت ما تا آن روز كه احساس كرد توان و تكليف جنگ دارد، به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند… آيا از اينكه به اين وظيفه خود عمل كرده است، نگران باشد؟ نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كنند، جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي شود؟»[13] حضرت امام هم چنين طي پيامي به مهاجرين جنگ تحميلي اعلام داشتند «نفوذي ها بارها اعلام كرده اند كه حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند، من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اي كه باشد عقد اخوت نبسته ام… كساني كه از منافقين و ليبرال ها دفاع مي كنند پيش ملت عزيز و شهيد دادة ما راهي ندارند اگر ايادي بيگانه و ناآگاهان گول خورده كه بدون توجه بلندگوي ديگران شده اند از اين حركات دست بر ندارند، مردم ما آن ها را بدون هيچ گونه گذشتي طرد خواهند كرد.»[14]همانطور كه گفتيم آقاي منتظري دست از موضع گيريهاي خود برنداشتند. يكي از نامه هاي ايشان خطاب به امام امت در اعتراض به اعدام منافقان در زندان ها كه حاوي نسبت هايي ناروا بود، از راديوي بي بي سي خوانده شد و اين امر بالاخره موجب شد حضرت امام (ره) در تاريخ 6/1/1368 طي نامه اي خطاب به آقاي منتظري که در بردارندة قسمتي از خون دل هاي امام بود براي ايشان مرقوم نمايندكه البته آن نامه در آن موقع از رسانه ها پخش نشد.[15] آقاي منتظري نيز در پاسخ اين نامه، (كه به اين نامه امام هم اشاره دارند) در تاريخ 7/1/68 طي نامه اي استعفاي خود را از قائم مقام رهبري انقلاب اعلام مي دارند(البته لازم به تذکر است که در قانون اساسي هم اين مسئوليت وجه قانوني هم نداشت) با اين اوصاف حضرت امام (ره) نيز در 8/1/1368 طي نامه اي ضمن پذيرش استعفاي ايشان نصايحي را مطرح مي سازند.
به عنوان جمع بندي بايد يادآوري نمود كه همانطور يكه بررسي اجمالي سير حوادث نشان مي دهد، مسأله آقاي منتظري يك مسأله مقطعي و ناگهاني نبود و ريشه اي نسبتاً طولاني داشت و بدين خاطر سرانجام به بركناري ايشان از مسئوليت شان گرديد و امروزه مي توان ادعا كرد كه اگر آقاي منتظري عزل نمي شد، سرنوشت انقلاب طور ديگري رقم مي خورد و قطعاً گرفتار جنگ ها و منازعات داخلي مي گرديد كه سرانجام آن معلوم نبود.[16]براي مطالعه بيشتر ضمن اينکه شما رابه مطالعه كتاب خاطرات سياسي، از آقاي محمدي ري شهري توصيه مي نمائيم. هم چنين نامه 6/1/68 حضرت امام به آقاي منتظري را هم ضميمة اين پاسخ نموديم تا اسناد گواه خوبي بر اين مطالب باشند
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي منتظري
با دلي پرخون و قلبي شكسته چند كلمه اي برايتان مي نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدّم مي دانم؛ خدا را در نظر مي گيرم و مسائلي را گوشزد مي كنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين مي سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده ايد. شما در اكثر نامه ها و صحبت ها و موضع گيري هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند به قدري مطالبي كه مي گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده اي براي جواب به آنها نمي ديدم. مثلاً در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي بينيد كه چه خدمت ارزنده اي به استكبار كرده ايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نمي باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي آورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمدالله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدّم بر نظر خود مي دانيد ـ كه مسلماً منافقين صلاح نمي دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي شويد كه آخرتتان را خرابتر مي كند ـ با دلي شكسته و سينه اي گداخته از آتش بي مهريها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي كنم ديگر خود دانيد:
1ـ سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرالها نريزد.
2ـ از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعاً تحريك مي شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3ـ ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هرچه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.
4ـ نامه ها و سخنراني هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه هاي گروهي به مردم مي رسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحي له الفدا ـ و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنّم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را ساده لوح مي دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل كرده كه مفيد براي حوزه هاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلماً تكليف ديگري دارم و مي دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي كنم. والله قسم، من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي دانستم. والله قسم، من راي به رياست جمهوري بني صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدّم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي دارم.
من كاري به تاريخ و آنچه اتّفاق مي افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته ام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تأثير دروغ هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي كنند نگردند. از خدا مي خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هرچه هست اوست.والسلام.
پي نوشت ها:
1 ـ نامة امام، 6/1/1368، به آقاي منتظري مندرج در صحيفة امام، جلد 21، ص 330.
1. ر.ك: به خاطرات سياسي؛ محمدي ري شهري، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1369، ص 14 و 272.
1. ر.ك: به رويدادهاي انقلاب، واحد مطالعات و تحقيقات سازمان تبليغات اسلامي، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ص 127، و هم چنين ر.ك: به محمدي ري شهري، همان، ص 25 و 29.
2. رويدادهاي انقلاب، ص 127.
3. رويدادهاي انقلاب، ص 129، و همچنين ر.ك به كيهان، 19/9/65، ص 18.
4. رويدادهاي انقلاب، ص 130، و همچنين رنجنامه، سيداحمد خميني (ره)، ص 53 و 54.
1 . خاطرات سياسي، همان، ص 237.
2. رويدادهاي انقلاب، پيشين، ص 132.
3. رويدادهاي انقلاب، ص 132، و خاطرات سياسي، ص 43 و 48.
1. همان، ص 133.
2 . همان، ص 133 (پاورقي).
3 . همان، ص 135.
4 . رويدادهاي انقلاب، ص 137.
1 . مطبوعات، 3/12/1367 و ر.ك: به تبيان (حوزه و روحانيت از ديدگاه امام خميني)، مؤسسه نشر آثار امام (ره)، ص 53. .
2 . رويدادهاي انقلاب، ص 138.
3 . اين نامه ضميمة همين نوشتار ارائه گرديده است