يکي از ادياني که قرآن آن را جزء اديان آسماني و داراي کتاب معرفي نموده و اهل آن دين را هم چون يهود و نصاري و صابئان اهل کتاب معرفي کرده است، مجوس است. خداوند مي فرمايد: «آنان که ايمان آوردند و آنان که يهودي شدند و صابئان و نصاري و مجوس و آنان که شرک ورزيدند خداوند روز قيامت ميان آنان حکم مي کند».[1]همان طور که مشاهده مي شود قرآن مردم را به سه دسته تقسيم مي کند.
1.مؤمنان (مسلمين) 2.اهل کتاب (يهود و صابئان، نصاري و مجوس) 3. مشرکين. پس به اين ترتيب مجوس از مشرکان جدا شده و در گروه اهل کتاب قرار گرفت.
و آن گونه که تصور مي شود و برخي گفته اند زرتشت بنيان گذار آيين مجوس نبود و اين آيين توسط پيامبر ديگري تبليغ شده است، و زرتشت آن را تجديد کرده است.
مجوس بر وزن صبور، مردي بود با گوش هاي کوچک که براي ملت مجوس ديني وضع کرد و مردم را به آن فراخواند، و مجوس غير از زرتشت است؛ زيرا زرتشت بعد از ابراهيم ـ عليه السلام ـ بوده در صورتي که مجوس دين قديم است و زرتشت بعدها آن را تجديد کرده و تغييراتي در آن داده است. کلمه مجوس معرب منج گوش است.[2]اين آيين در آغاز، آئين توحيد و يکتاپرستي بوده که بعدها بر اثر عوامل مختلفي تغيير صورت و ماهيت داده است.[3]شيخ صدوق مي نويسد: «از مجوس جزيه گرفته مي شود، زيرا پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: در مورد آنان مانند اهل کتاب رفتار کنيد. زيرا آنان پيامبري به نام «دامسب» داشتند که به قتل رسيد و کتابي به نام جاماسب داشتند که بر روي دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود که سوزاندند.[4]بنابراين معلوم شد که آيين مجوس غير از آيين زرتشت است که معمولا به اشتباه هر دو را به عنوان آيين زرتشت مي پندارند، ولي اين آيين هم همانند ديگر آئين هاي آسماني مثل مسيحيت دچار تحريف شد و به ثنويت و دوگانه پرستي گراييد و تعاليم آن با خرافات و موهامات زيادي آميخته شد و زرتشت که در دوران بعد پيدا شد در آيين مجوس اصلاحاتي به عمل آورده است چنانچه از خود زرتشت نقل است که: قصد او اين بوده است که صفاي قديمي مذهب را برگرداند به اين معني زرتشت خود موسس دين نبوده است، بلکه عقايد قديمي و معتقدات زمان خود را در هم آميخت و صورت نوين و ارزش خاصي بدان بخشيد.[5]مجوسيان چهار فرقه معروف دارند
1. کيومرثيه: اين فرقه از مذاهب قديم ايران است که به اصحاب کيومرث معروف بودند و به دو اصل يزدان و اهرمن معتقد بوده و مي گفتند: يزدان ازلي قديم و اهريمن محدث و مخلوق است و سبب خلق اهريمن اين است که يزدان با خود فکر کرد که اگر مرا منازعي (دشمني) بود چگونه بود؟ پس از اين فکر ظلمت به وجود آمد و اهرمن ناميده شد به شر و فتنه بر نور خروج کرد و با او در سرشت و کردار مخالف بود.[6] طوري که در تمام مدت عمر دنيا بين اهريمن و يزدان نزاع و دشمني در جريان است.
2. زروانيان: اين گروه از مجوسيان، زمان را زروان مي نامند که منشأ هستي است و معتقدند که زروان براي مدت هزار سال قرباني کرد که صاحب فرزند شود. در اين هنگام شک کرد که آيا قرباني کردن سودي دارد يا ندارد. همين باعث شد که خودش يا زنش صاحب دو فرزند شود: هرمز و اهريمن، هرمز بابت قرباني کردنش و اهريمن بابت شک کردنش از اين زمان، نبردي به مدت دوازده هزار سال ميان هرمز و اهريمن در مي گيرد.[7]3. مسخيه: که از اين فرقه اطلاعاتي در دست نيست.
4. زرداشتيه: پيروان زرتشت را به اين نام مي نامند که نام پدرش پوروشب يعني دارنده اسب پير، نام مادرش دغدو يعني دوشنده گاو ماده و نام خاندان وي سپيتمه يعني سپيد نژاد بود. معروف است که وي ايراني و اهل آذربايجان بوده است و محل برانگيختگي او را کوهي نزديک درياچه اروميه مي دانند.[8]پس با توجه به مطالب گفته شده زرتشتيان يک فرقه از مجوسيان هستند و اينکه برخي به زرتشتيان مجوس مي گويند از باب اطلاق اسم کل بر جزء است.
مجوسيان همچون ساير اديان آسماني عقيده به معاد و بهشت و دوزخ و عقيده به منجي دارند و در ابتدا يکتاپرست بودند که در طول گذر زمان آئينشان با خرافات و موهومات و اساطير آميخته شد و نيز از اعتقادات مجوسيان است که زمان دنيا را 12 هزار سال مي پندارند که به چهار تا سه هزار سال تقسيم مي شود. در سه هزار ساله نخست هرمز مخلوقات خود را خلق مي کند در سه هزار سال دوم با اهريمن مي جنگند و اهريمن شکست مي خورد. در سه هزار سال سوم اهريمن آفريده هاي خود را با آفريده هاي هرمز درهم مخلوط مي کند در سه هزار سال چهارم هرمز و آفريده هاي او براي هميشه از شر اهريمن و مخلوقات او خلاص مي شوند.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اسلام و اديان، داود الهامي.
2ـ تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت.
3ـ تاريخ کيش، زرتشت، ترجمه همايون صنعتي زاده.
پي نوشت ها:
1. حج / 17.
2-زبيدي، محمد مرتضي، تاج العروس، بيروت، مکتبة الحياة، بي تا، ج4، ص245.
3-. استادي، رضا، مقدمه اي بر ملل و نحل يا اديان و مذاهب، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ص101.
4- شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج2، ص53.
5- مجله تخصصي کلام، شماره 32، ص6، و ترابي، علي اکبر، تاريخ اديان، تهران، اقبال، 1347ش، ص241.
6. ابوالقاسمي، محسن، دين ها و کيش هاي ايراني، ص26 ـ 28.
1- همان، ص64 ـ 65.
2-توفيقي، حسين، آشنائي با اديان بزرگ، تهران، سمت، 1379ش، ص57.
3- دين ها و کيش هاي ايراني، ص64 ـ 65.