درستکاري آزادي است
درستکاري، مثل پي ساختمان است. ما چنانچه بخواهيم شخصيتمان ساختمان محکم و قابل اعتمادي داشته باشد، درستکاري برايمان اساسي مي شود. اما درستکاري از
درستکاري آزادي است
درستکاري، مثل پي ساختمان است. ما چنانچه بخواهيم شخصيتمان ساختمان محکم و قابل اعتمادي داشته باشد، درستکاري برايمان اساسي مي شود. اما درستکاري از چيزهاي کوچک شروع مي شود. ما گاهي در زند گي روزمره مان کارهاي نادرستي مي کنيم و فکر مي کنيم اشکالي ندارد. اما پايبندي به اصول اخلاقي ربطي به کوچکي يا بزرگي کار ندارد. دروغ، دروغ است چه دروغ کوچک مصلحتي باشد چه دروغ بزرگ. دزدي، دزدي است چه يک تومان چه يک ميليون تومان. وقتي مي گويند: تخم مرغ دزد شتر دزد مي شود به همين حقيقت اشاره مي کنند. کج روي هميشه از چيزهاي کوچک شروع مي شود، و به تدريج بزرگ و بزرگ تر مي شود تا اين که ما را به وادي غريب و ناآشنايي مي رساند که سرگردان و حيران نمي دانيم چطور و چرا به آن جا رسيد يم.
بيشتر ما وقتي کار نادرستي مي کنيم در دلمان اين را احساس مي کنيم و احساس ناراحتي مي کنيم، اما با مغزمان ده ها دليل مي آوريم تا کارمان را توجيه کنيم و به خود مان “ثابت”کنيم که اشکالي ندارد، و به اين ترتيب مشکل را سريع “حل”مي کنيم و “پيش”مي رويم.
اما با عد م درستکاري هيچ چيزي حل نمي شود و در نهايت هيچ پيشرفتي صورت نمي گيرد. برعکس، از آن جا که ارکان شخصيت سالم بر درستکاري استوار است، با هر عمل کوچک نادرستي که انجام مي د هيم ترک کوچکي در ساختمان شخصيتمان ايجاد مي شود. به مرور زمان اين ترک هاي کوچک به هم مي پيوندند و شکاف بزرگي ايجاد مي کنند که جلوي پيشرويمان را مي گيرد و در نهايت باعث سقوط مان مي شود.
واقعيت اين است که بدون درستکاري، هيچ موفقيت حقيقي اي در کار نيست. شايد چند صباحي بتوانيم با ناديده گرفتن اين قانون طلايي کارمان را جلو ببريم اما در نهايت به بن بست مي رسيم و براي هزارمين بار به ما ثابت مي شود که بار کج به منزل نمي رسد.
حفظ درستکاري مستلزم توجه مدام و هشياري هميشگي است. مد ير شرکت موفقي گفته:”من هميشه سعي کرده ام با اين قاعده ساده زند گي کنم که: کاري نکن که اگر خبرش را فردا در روزنامه ها خواندي ناراحت شوي.”اين معيار خوبي براي همه ماست تا به آن پايبند بمانيم. اما درستکاري حقيقي از اين فراتر مي رود. درستکاري حقيقي دروني است، يعني حتي اگر روزنامه اي نباشد که خبري را چاپ کند، و پليسي نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسي نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسي نباشد که ما موقع کارهايمان ببيند، باز هم درستکار مي مانيم.
بسياري از ما آد م ها وقتي کار نادرستي مي کنيم علتش اين نيست که آدم بدي هستيم بلکه علتش چند تصور اشتباه و ديد کوتاه ماست:
1-ما تصور مي کنيم کارمان به کسي صد مه نمي زند، در حالي که مي زند-اول به خودمان بعد به ديگران.
2-تصور مي کنيم کسي نمي بيند، در حالي که مي بيند-اول خدا، بعد هم البته ديگران.
3-با ديد کوتاه مان فکر مي کنيم فعلا مشکلمان را حل کرده ايم، در حالي که در بلند مدت مشکلات بزرگ تري براي خود مان خلق مي کنيم.
گاهي هم به اين علت اصل درستکاري را زير پا مي گذاريم که تصور مي کنيم مي توانيم در شرايط مختلف به روش هاي مختلفي عمل کنيم. جايي خواند م که ناخداي کشتي بزرگي درتاريکي شب نوري ديد که ظاهرا متعلق به کشتي ديگري در سمت مقابل بود. ناخدا پيام فرستاد که “لطفا تغيير مسير د هيد” بلافاصله پيام آمد که “شما تغيير مسير بد هيد” ناخدا دوباره پيام فرستاد که “تغيير مسير بد هيد “باز پيام آمد که “شما تغيير مسير بد هيد “اين بار ناخدا با عصبانيت پيغام داد که “من ناخداي کشتي بزرگ هستم و مي گويم فروا تغيير مسير بد هيد” پيام آمد که “من فانوس دريايي هستم”.آري، اصول مثل فانوس دريايي هستند. آنها تکان نمي خورند. ما نمي توانيم آنها را بشکنيم، مگر اين که اول خود مان را بشکنيم. وقتي قوانين ابدي معنوي را زيرپا مي گذاريم، خود مان له مي شويم.
درستکاري با تصميم آگاهانه آغاز مي شود. ما هر روز و هر لحظه با اين انتخاب مواجهيم که راه راست را انتخاب کنيم يا راه نادرست را.راه موفقيت همان راه باريک درست در دو راهي جاده است. هر روز ده ها راه پيش روي ما قرار مي گيرد که برخي از آنها آکند ه از دام هاي سمي خوش ظاهر و پرزرق و برق است. ما تنها با هشياري ناشي از پايبندي عميق دروني به درستکاري، مي توانيم از افتاد ن در اين دام ها اجتناب کنيم.
نادرستي، درهاي امکانات و فرصت ها را به روي ما مي بندد و روز به روز محدود ترمان مي کند. درستکاري درهاي موفقيت مدام و حقيقي را به روي ما باز مي کند. نام د يگر درستکاري، آزادي است.
تمرين
گفته اند يکي از بهترين مواقعي که مي تواني آد م ها را بشناسي مواقعي است که رييس مرخصي است. يا وقتي آد م ها فکر مي کنند کسي متوجه کارشان نيست آنها را تماشا کني.اين هفته ببين:
1-وقتي رييس در مرخصي است همان طور کار مي کني که بايد بکني؟ يا وقتي پدر و مادرت نيستند؟ يا وقتي بچه هايت نمي بينند؟ يا وقتي زنت يا شوهرت با تو نيست؟
2-آيا در جمع همان آد مي هستي که در خلوت؟
3-اگر سودي برايت نداشته باشد آيا باز هم رفتار خوبي با ديگران داري؟
4-تمرين کن و هر روز هفته يک دروغ کوچک “بي ضرر” را حذف کن.
5-ببين آيا معيار ثابتي براي پايبندي به قوانيني معنوي داري يا طبق شرايط تصميم مي گيري؟
بدان که تک تک اعمال ما از کوچک و بزرگ به سوي ما باز مي گردند و ما هميشه به نحوي بهاي نقض قوانين ابدي معنوي را مي پردازيم. اين هفته تصميم بگير که با درستي بيشتري عمل کني. درستکاري احساس خوبي مي دهد و همين احساس خوب است که باعث موفقيت مي شود.
موفقيت در پايبندي به درستکاري است.
منبع:موفقيت 192