درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(3)
درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(3)
عوامل زمينهساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمينهساز حادثه عاشورا نظريههاى گوناگونى اظهار شده است؛ در مرحلهنخست مىتوان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سياسى و اجتماعى،اخلاقى و ارزش و… اشاره كرد. هر يك از اين عوامل مورد توجه و تأكيد برخى از نويسندگانو پژوهشگران قرار گرفته است. شمارى يك و يا دو عامل و شمارى بيش از آن را زمينهسازحادثه عاشورا شمردهاند. شمارى از نويسندگان دشمنى بنىاميه با بنىهاشم، برخى ديگرتغيير ارزشها و برخى از متعصبان اهل سنّت نيز عملكرد خود امامحسين(ع) را سبب حادثهعاشورا دانستهاند. گروهى ديگر از بىتوجهى به معنويت و دنياگرايى و كوتاهى خواصّ ازانجام رسالت خود
[40] و…به عنوان عوامل زمينهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند. از بابنمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آيه شريفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات» بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلى اين گمراهى و انحراف است:
«يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوة و نماز است. يعنى فراموش كردن خدا و معنويتو جدا كردن حساب معنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق ازخداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زندگى. و عامل دوّم «اتبعواالشهوات» است يعنى دنبال شهوترانىها و هوسها و در يك جمله «دنياطلبى» رفتن و به فكرجمعآورى ثروت و مال بودن و التذاذ وبه دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستناينهاوفراموش كردن آرمانها. اين درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درددچار بشويم.»
[41]
استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز در موارد بسيار به اين موضوع اشاره كردهاند از جمله:
«بايد گفت: امامحسين(ع) را طمع مُلك رى و طمع پول: «خولى مىگفت: جئتك بغنا الدّهر»ورشوه رؤسا (و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبيت عامّه وميل به جبران محبّت يزيد كه ابن زياد مىخواست كدورت يزيد را از پدرش كه در ولايت عهدىيزيد تعلل كرد جبران كند. و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص يزيد و از همهبالاتر فراموش كارى مردم كه مسلمان بودند و سيرى به تاريخ شصت ساله خود نمىكردند وسابقهها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را مىخوردند و…(شهيد كردند).»
[42]
از دو نمونه ياد شده كه با توجّه به واقعيات گفته و نوشته شدهاند مىتوان چنين نتيجهگرفت كه مجموعهاى از عوامل زمينساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراين، نظريههاى تكعاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آنها،
[43] نمىتوانند رويداد عاشورا را تحليل وتفسير كنند. در تفسير اين حادثه بايد به عوامل گوناگون توجه داشته باشيم هر چند از مياناين عوامل نيز، مىتوان به دنبال يك و يا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عواملاصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مىطلبد. از اين روى، در اينجا تنها به دو عامل مهم ومسلط خواهيم پرداخت:
الف. دگرگونى ارزشها و آرمانها،
ب. كوتاهى خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونى ارزشها و آرمانها
پيش از آنكه به اصل بحث بپردازيم اشارهاى به مفهوم ارزشها و همچنين ارزشهاىحاكم بر جامعه نبوى مفيد و مناسب مىنمايد:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اينگونه تعريف كردهاند:
«ارزشها عقايد عميقاً ريشهدارى هستند كه گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبىها،برترىها و كمال مطلوب به آن رجوع مىكند.»
[44]
با توجه به تعريف ياد شده ارزشها هدايت كننده رفتار انسان در جامعهاند. هرگونه تغييرو دگرگونى در آنها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت. از اينروى، شناخت ارزشها و پاسدارى از آن، از وظايف اصلى هر جامعه است.
[45]
ارزشهاى حاكم بر جامعه نبوى
پيش از اسلام اعراب از نظر عقيدتى بتپرست بودند. شناختى نسبت به معارف الهى چون خدا و پيامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حيرت و ضلالت و گمراهى زندگى مىكردند. نژادپرستى و تكاثرطلبى از ارزشهاى آنان بود. عربها در جاهليت غيرت وشجاعت را بسيار مىستودند اما حقيقت اين است كه غيرت و شجاعت مورد ستايش آنانهمان درندهخويى و بىباكى در جهت تأمين منافع مادّى و حمايت از همقبيلگى خود به حقّو يا ناحقّ بود. عواطف انسانى در ميان آنان بسيار كمرنگ بود. دختركشى اعراب نمونهاى ازآن است.
پيامبر اسلام(ص) ستيز و مبارزهاى پىگير را عليه نژادپرستى و تكاثرطلبى و ديگر
ارزشهاى جاهلى آغاز كرد و به صراحت اعلام كرد كه در اسلام اينها ملاك ارزش و برترىافراد بر يكديگر نيست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قيامت و ديگر دانشهاىمفيد را يكى از ملاكهاى برترى افراد بر يكديگر بر شمردند.
ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤوليتسازندگى بود، جاىگزين افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل دربينشها و ارزشها انسانهايى را تربيت كردند كه اسوه پاكى و فداكارى، ايثار و همه خوبىهاشدند. نمونه بارز اين ويژگىها را مىتوان در رويدادهاى تاريخى صدر اسلام به ويژه درجنگها مشاهده كرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مىگويد: «در جنگ احد به بالينپدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب كرد. من رفتم و ظرف آبى آوردم،وقتى خواستم به او بدهم اشاره كرد: آب را به اين مسلمان كه در كنار من و تشنهتر از من استبرسان. سراغ او رفتم. او به سومى اشاره كرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنين تادهمى. وقتى به سراغ دهمين رفتم ديدم كه او به شهادت رسيده است. برگشتم به سراغ نهمىو…تا اوّلى ديدم همه به شهادت رسيدهاند.»
[46]
از اين نمونهها در جنگهاى صدر اسلام فراوان است. لازم به يادآورى است كه ايننمونهها در ميان كسانى نمودار شد كه تا چند سال پيش از آن، اگر يكى از اين افراد بهديگرىبر مىخورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرايى بود و باقىمانده سوسماررااز او مطالبه مىكرد، امتناع مىكرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از مياندونيممىكرد.
[47]
بر اين اساس پيامبر اسلام(ص) با تحوّل در بينشها و ارزشها انسانهايى را تربيت كردكه ديگران را حتّى به هنگام مرگ بر خود پيش مىداشتند. و پيش از آن نيز، براى دفاع ازمكتب از جان و مال و ثروت خويش گذشته و در ميدان جهاد و شهادت بر يكديگرپيشمىگرفتند.
بازگشت به ارزشهاى جاهلى
بزرگترين و مهمّترين خطرى كه هر نهضت انقلابى را تهديد مىكند «ارتجاع» است. اينخطر آفتى است كه متأسفانه نهضت انقلابى پيامبر اسلام(ص) نيز، گرفتار آن شد. پس ازپيامبر(ص) باورها و ارزشهاى الهى رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزشها و اعمال جاهلى احيا شدند. مردمى كه در روزگار پيامبر(ص) ارزشهاى الهى: چون ايثار و فداكارىدر روح آنان تا آنجا نفوذ داشت كه در رفتن به سوى جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشىمىگرفتند، در زمانى كه بدن پيامبر (ص) هنوز روى زمين بود در سقيفه بنىساعده گرد آمدندو شعار «منّا امير و منكم امير»
[48] سردادند و حكومت اسلامى را غنيمتى پنداشتند كه بايد درميان آنان تقسيم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزشهاى جاهلى به جايى رسيد كه چهرههاىبرجستهاى چون: ابىذر، عمار و حجربن عدى آزار و شكنجه و تبعيد شدند. در برابر، كسانىكه به وسيله پيامبر (ص) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند. تبعيض وغارت بيتالمال، گناه و معصيت در جامعه اسلامى رواج يافت. احساس مسؤوليت، امر بهمعروف و نهى از منكر جاى خود را به بىمسؤوليتى و سهل انگارى و بىتفاوتى داد. ارتجاعو بازگشت از ارزشها به جايى رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومى و بيتالمال،درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام على(ع) پس از آنكه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگونى ارزشها چنينياد مىكنند:
«اى بندگان خدا…شما در زمانى واقع شدهايد كه خير و نيكى به آن پشت كرده و شرّ و بدى روىآورده است. شيطان جز طمع در هلاكت مردم كارى ندارد پس اكنون زمانى است كه وسائلپيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همگانى كشته و بهدست آوردن شكار برايشآسان شده است. به هر سو كه مىخواهى نگاه كن آيا جز فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرممىكند، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلى كه با بخل و رزيدن در اداءحقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و يا متمرّدى كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كراست. آيا شخص ديگرى جز اينها مىبينى؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان وسخاوتمندان شما؟ كجايند همانها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشاناز بدىها دورى مىجستند، مگر همه آنها از اين دنياى پست و از اين زندگى پر مشكل كوچنكردند. مگر نه اين است كه شما وارث انسانهاى بىارزشى شدهايد كه لبها جز به نكوهشآنها حركت نمىكند تا مقام آنها كوچك شمرده شود و براى هميشه فراموش گردند، فانا للّه وانّا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهندهاى پيدا مىشود، و نهبازدارندهاى به چشم مىخورد، آيا با اين وضع مىخواهيد در دار قدس خداوند و جواررحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياى او باشيد…»
[49]
دگرگونى باورها و ارزشها تا آنجا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشينىپيامبر(ص) نابودى دين همان پيامبر را در سر مىپروراندند.
در گفت و گوى مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتى كه مغيره از معاويه مىخواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بنىهاشم بد رفتارى نكند معاويه در پاسخ مىگويد: هيهات، هيهات،مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آنكه مرد، نامش نيز از بين رفت. همچنينعمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند. امّا برادر هاشم (مقصود اورسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مىكنند و «اشهد انمحمداً رسول الله» مىگويند. اى مغيره بىمادر، پس از آنكه سه خليفه بميرند و نام محمّداينگونه زنده باشد ديگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آنكه نام محمّد هم دفن شود و ازبينبرود.
[50]
از اين قضيه و امثال آنكه در زندگى معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مىفهميمكه آنان با اسلام و ارزشهاى آن از ريشه مخالف بودهاند و چنانچه قيام عاشورا نبود خدامىداند سرنوشت اسلام به كجا مىانجاميد. معاويه در گفت و گوى ياد شده از حكومتپيامبر به عنوان مُلك و پادشاهى ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.
پينوشتها:
[40]. همان؛ حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سيد احمد خاتمى،ص10 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، مجله معرفت، ش56، ص16 و…
[41]. سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسيجيان، 71/4/23.
[42]. حماسه حسينى، ج3، ص49، صدرا.
[43]. شهيد جاويد، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص182 – 177. سخنان برخى از متعصبان اهل سنّتچون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و…را نقل و نقد كرده است.
[44]. معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانى جامعهشناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى،تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص157.
[46]. اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدين ابىالحسن على بن محمد الجزرى، ج1، ص257، اسلاميه.
[47]. امام خمينى و فرهنگ عاشورا، ج1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانى، ص24.
[49]. نهج البلاغه، خ129.
[50]. مروج الذهب، مسعودى، ج4، ص41 دارالمعرفه بيروت.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج