و سوگند به صبح هنگامى که تنفس کند! (وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ). تکویر: 18
چه تعبیر جالبى؟ صبح را به موجود زنده اى تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز مى شود، و روح حیات در همه موجودات مى دمد، گویى در زیر دست و پاى لشکر زنگى شب نفسش بریده بود، و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد مى شود و نفس تازه مى کند!.
این تعبیر شبیه تعبیرى است که در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است که مى فرماید: وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ: سوگند به صبح هنگامى که نقاب از چهره بر گیرد گویى ظلمت شب همچون نقاب سیاهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار مى زند و چهره نورانى و پر فروغ خود را که نشانه زندگى و حیات است به جهانیان نشان دهد. تفسیر نمونه، ج 26، ص: 188
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و بیان معنای تنفس صبح می فرماید :
وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ
این جمله عطف است بر کلمه خنس، و جمله إِذا تَنَفَّسَ قید کلمه صبح است، و اگر صبح را داراى تنفس خوانده- بطورى که از بعضى ها استفاده مى شود-، به این مناسبت بوده که صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را که افق را فرا گرفته بود از بین _
چه تعبیر جالبى؟ صبح را به موجود زنده اى تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز مى شود، و روح حیات در همه موجودات مى دمد، گویى در زیر دست و پاى لشکر زنگى شب نفسش بریده بود، و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد مى شود و نفس تازه مى کند!.
این تعبیر شبیه تعبیرى است که در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است که مى فرماید: وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ: سوگند به صبح هنگامى که نقاب از چهره بر گیرد گویى ظلمت شب همچون نقاب سیاهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار مى زند و چهره نورانى و پر فروغ خود را که نشانه زندگى و حیات است به جهانیان نشان دهد. تفسیر نمونه، ج 26، ص: 188
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و بیان معنای تنفس صبح می فرماید :
وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ
این جمله عطف است بر کلمه خنس، و جمله إِذا تَنَفَّسَ قید کلمه صبح است، و اگر صبح را داراى تنفس خوانده- بطورى که از بعضى ها استفاده مى شود-، به این مناسبت بوده که صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را که افق را فرا گرفته بود از بین _
مى برد، و این نوعى استعاره است که صبح، بعد از آنکه ظلمت شب را شکافته و طلوع کرده به کسى تشبیه کرده که بعد از اعمال دشوارى که انجام داده و لحظه فراغتى یافته تا استراحت کند نفسى عمیق مى کشد، روشنى افق هم تنفسى است از صبح.
زمخشرى درباره این استعاره وجهى دیگر ذکر کرده، مى گوید اگر بپرسى تنفس صبح چه معنا دارد؟ مى گویم: وقتى صبح مى آید با آمدنش روح و نسیمى مى آورد، و همین نسیم بطور مجاز تنفس صبح خوانده شده «1». این بود گفتار زمخشرى، لیکن وجه قبلى به ذهن نزدیک تر است.
ترجمه المیزان، ج 20، ص: 357