پیرامون پرسش مطرح شده به چند نکته اشاره می شود:1. دیدگاه شیعه امامیه در مورد گستره عصمت انبیاء عبارت است از:
«ارتکاب گناه صغیره یا کبیره، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن بر پیامبران(ع) جایز نیست. همچنین جایز نیست نسبت خطا و اشتباه و سهو و نسیان به آنها داده شود».
بنابراین انبیاء(ع) یک حد نصاب خاصی از عصمت را برخوردار هستند که عبارت است از:
الف) عصمت از ارتکاب گناه صغیره و کبیره
ب) عصمت در دریافت وحی
ج) عصمت در حفظ و نگهداری وحی
د) عصمت در ابلاغ وحی
و) عصمت در اجراء و پیاده کردن شریعت
2. بسیاری از نسبت های گناه که به انبیاء(ع) داده شده است از قبیل «ترک اولی» است. پیش از توضیح تعبیر «ترک اولی» نکته ای شایان ذکر است و آن اینکه:
گناه به معنای اصطلاحی عبارت است از سرپیچی و تخلف از قانون و تجاوز از خطوط قرمزی است که خداوند آنها را برای انسان ترسیم کرده است، بر چنین گناهی عذاب و عقاب الهی مترتب است. پیامبران(ع) به براهین عقلی و نقلی از آلودگی به چنین گناهانی پاک و مبرا هستند و قرآن کریم هرگز چنین گناهی را به پیامبران عظیم الشأن(ع) نسبت نداده است.
اما در مورد «ترک اولی» باید گفت: 1. نهی الهی در مورد آن جنبه تحریمی ندارد و مستلزم هیچ عذاب و عقوبت نمی باشد.
2. ترک آن عقلاً بهتر و شایسته تر از انجام آن است.
3. کسی که ترک اولی را مرتکب شده، عملی را انجام داده که تناسبی با شأن و جایگاه شامخ او ندارد. به عبارت دیگر ترک اولی به این معناست که اگر آن کار را انجام نمی داد، بهتر و شایسته تر بود.
J}عصمت عبارتست از نیروئى درونى که دارنده آن از هر گونه گناه باز داشته مى شود. عصمت انبیاء لازمه هماهنگى خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایى آنها از طرق معجره اگر معصوم نباشند اعتماد مردم از آنها سلب مى شود. کسى به دستورشان عمل نمى کند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از ناحیه خداوند حفظشوند و هیچ گونه خطا و اشتباهى از آنها سرنزند. اما اینکه در دعاها مى خوانیم که انبیاء از خداوند تقاضاى عفو و مغفرت کرده اند یا در آیات قرآن اشاراتى به چشم مى خورد (همچون ماجراى حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنى حقیقى و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را نمى دهد. بلکه نسبت به آنها به معنى ترک اولى است یعنى از میان دو کار که یکى خوب و دیگرى خوب تر است اگر آنان خوب تر را رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنهانیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است. (ر.ک: عقاید اسلامى، آقایان امامى و آشتیانى، ص 257)
از این رو گناه و معصیت انبیاء و اولیاء به هیچ عنوان گناه اخلاقى یا گناه به معناى تخلف از قوانین نمى باشد بلکه به معناى قصور از اداى حق بندگى یا تقصیر در بذل تمام توجه به سوى محبوب است. (ر.ک: بدایة المعارف الالهیة، آقاى سید محسن خرازى، ج 1، ص 267)
و این گونه گناهان هیچ منافاتى با اصول دال بر عصمت انبیاء ندارد.
اولی و بهتر آن بود که یونس بیش از این در میان قوم خود بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و چون این کار را نکرد و بر قوم خود غضب کرد و از میان رفت او را در فشار قرار دادیم و زندگی را بر او تنگ کردیم.
غضب یونس بر قومی که دلسوزی های او را ندیده گرفتند و به دعوت او پاسخ ندادند امری کاملا طبیعی است. از سوی دیگر از آنجا که یونس می دانست به زودی عذاب الهی آنها را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و دیار گناهی نبوده ولی برای پیامبر بزرگی هم چون یونس اولی این بود که باز هم تا آخرین لحظه آنها را ترک نگوید به همین دلیل یونس به خاطر این عجله یک ترک اولی، از ناحیه خداوند مورد مواخذه قرار گرفت. در هر صورت عقل و نقل به ما می گوید: هیچ پیامبری مرتکب گناه نمی شود و مقام پیشوائی خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد. احتمال خطا هم ضرر دارد و عقل زیر پای اهل گناه و اشتباه است نمی رود در مسائل معمولی زندگی هم این چنین است که در هر حرفه ای اگر کسی اهل خطا و اشتباه باشد اعتماد به او از بین می رود زیرا در همه موارد احتمال دارد خطا کند. در مسئله رهبری و امامت جامعه مسئله واضح تر است که عقل نمی پذیرد که افراد خطا کار هدایت جامعه را به عهده گیرند مخصوصا اگر هدایت همه جانبه و معنوی باشد که دنیا و آخرت بشر در گروه اوست.
بنابراین اگر گناهی که به پیامبرنسبت داده شد معلوم می شود گناه مطلق نبوده بلکه گناه نسبی بوده است. گناه نسبی آنست که عمل غیر حرامی از شخص بزرگی سرزند که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد ممکن است گاهی انجام یک عمل مباح و حتی مستحب در خور مقام افراد بزرگ نباشد در این صورت انجام آن عمل «گناه نسبی» محسوب می شود.
مثلا نمازی که برای یک فرد عادی نماز ممتازی باشد برای او اولیای حق، گناه محسوب می شود، زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت برای آنها شایسته نیست.
سایر اعمال هم چنین است و با توجه به موقعیت آنها سنجیده می شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولی» از آنها سرزند مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار می گیرند (منظور از ترک اولی این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحی برود)
نهی آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهی تحریمی نبود بلکه یک ترک اولی بود، ولی با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقی شد و ارتکاب آن موجب چنان مواخذه و مجازاتی از طرف خدا گردید.
خداوند به او فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجه اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم مخالفت نهی ارشاد می کرد، نه عصیان و گناه واقعی. بنابراین انبیاء الهی باید از همه نوع گناه مبرا باشند و آیه تطهیر هم دلالت دارد که اهل بیت (ع) از همه انواع پلیدی ها (رجس) باید پاک و منزه باشند به دلیل الف و لام و داخل در «الرجس».
(تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 120 به بعد و ج 13، ص 487، و ج 17، ص 293)
«ارتکاب گناه صغیره یا کبیره، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن بر پیامبران(ع) جایز نیست. همچنین جایز نیست نسبت خطا و اشتباه و سهو و نسیان به آنها داده شود».
بنابراین انبیاء(ع) یک حد نصاب خاصی از عصمت را برخوردار هستند که عبارت است از:
الف) عصمت از ارتکاب گناه صغیره و کبیره
ب) عصمت در دریافت وحی
ج) عصمت در حفظ و نگهداری وحی
د) عصمت در ابلاغ وحی
و) عصمت در اجراء و پیاده کردن شریعت
2. بسیاری از نسبت های گناه که به انبیاء(ع) داده شده است از قبیل «ترک اولی» است. پیش از توضیح تعبیر «ترک اولی» نکته ای شایان ذکر است و آن اینکه:
گناه به معنای اصطلاحی عبارت است از سرپیچی و تخلف از قانون و تجاوز از خطوط قرمزی است که خداوند آنها را برای انسان ترسیم کرده است، بر چنین گناهی عذاب و عقاب الهی مترتب است. پیامبران(ع) به براهین عقلی و نقلی از آلودگی به چنین گناهانی پاک و مبرا هستند و قرآن کریم هرگز چنین گناهی را به پیامبران عظیم الشأن(ع) نسبت نداده است.
اما در مورد «ترک اولی» باید گفت: 1. نهی الهی در مورد آن جنبه تحریمی ندارد و مستلزم هیچ عذاب و عقوبت نمی باشد.
2. ترک آن عقلاً بهتر و شایسته تر از انجام آن است.
3. کسی که ترک اولی را مرتکب شده، عملی را انجام داده که تناسبی با شأن و جایگاه شامخ او ندارد. به عبارت دیگر ترک اولی به این معناست که اگر آن کار را انجام نمی داد، بهتر و شایسته تر بود.
J}عصمت عبارتست از نیروئى درونى که دارنده آن از هر گونه گناه باز داشته مى شود. عصمت انبیاء لازمه هماهنگى خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایى آنها از طرق معجره اگر معصوم نباشند اعتماد مردم از آنها سلب مى شود. کسى به دستورشان عمل نمى کند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از ناحیه خداوند حفظشوند و هیچ گونه خطا و اشتباهى از آنها سرنزند. اما اینکه در دعاها مى خوانیم که انبیاء از خداوند تقاضاى عفو و مغفرت کرده اند یا در آیات قرآن اشاراتى به چشم مى خورد (همچون ماجراى حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنى حقیقى و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را نمى دهد. بلکه نسبت به آنها به معنى ترک اولى است یعنى از میان دو کار که یکى خوب و دیگرى خوب تر است اگر آنان خوب تر را رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنهانیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است. (ر.ک: عقاید اسلامى، آقایان امامى و آشتیانى، ص 257)
از این رو گناه و معصیت انبیاء و اولیاء به هیچ عنوان گناه اخلاقى یا گناه به معناى تخلف از قوانین نمى باشد بلکه به معناى قصور از اداى حق بندگى یا تقصیر در بذل تمام توجه به سوى محبوب است. (ر.ک: بدایة المعارف الالهیة، آقاى سید محسن خرازى، ج 1، ص 267)
و این گونه گناهان هیچ منافاتى با اصول دال بر عصمت انبیاء ندارد.
اولی و بهتر آن بود که یونس بیش از این در میان قوم خود بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و چون این کار را نکرد و بر قوم خود غضب کرد و از میان رفت او را در فشار قرار دادیم و زندگی را بر او تنگ کردیم.
غضب یونس بر قومی که دلسوزی های او را ندیده گرفتند و به دعوت او پاسخ ندادند امری کاملا طبیعی است. از سوی دیگر از آنجا که یونس می دانست به زودی عذاب الهی آنها را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و دیار گناهی نبوده ولی برای پیامبر بزرگی هم چون یونس اولی این بود که باز هم تا آخرین لحظه آنها را ترک نگوید به همین دلیل یونس به خاطر این عجله یک ترک اولی، از ناحیه خداوند مورد مواخذه قرار گرفت. در هر صورت عقل و نقل به ما می گوید: هیچ پیامبری مرتکب گناه نمی شود و مقام پیشوائی خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد. احتمال خطا هم ضرر دارد و عقل زیر پای اهل گناه و اشتباه است نمی رود در مسائل معمولی زندگی هم این چنین است که در هر حرفه ای اگر کسی اهل خطا و اشتباه باشد اعتماد به او از بین می رود زیرا در همه موارد احتمال دارد خطا کند. در مسئله رهبری و امامت جامعه مسئله واضح تر است که عقل نمی پذیرد که افراد خطا کار هدایت جامعه را به عهده گیرند مخصوصا اگر هدایت همه جانبه و معنوی باشد که دنیا و آخرت بشر در گروه اوست.
بنابراین اگر گناهی که به پیامبرنسبت داده شد معلوم می شود گناه مطلق نبوده بلکه گناه نسبی بوده است. گناه نسبی آنست که عمل غیر حرامی از شخص بزرگی سرزند که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد ممکن است گاهی انجام یک عمل مباح و حتی مستحب در خور مقام افراد بزرگ نباشد در این صورت انجام آن عمل «گناه نسبی» محسوب می شود.
مثلا نمازی که برای یک فرد عادی نماز ممتازی باشد برای او اولیای حق، گناه محسوب می شود، زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت برای آنها شایسته نیست.
سایر اعمال هم چنین است و با توجه به موقعیت آنها سنجیده می شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولی» از آنها سرزند مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار می گیرند (منظور از ترک اولی این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحی برود)
نهی آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهی تحریمی نبود بلکه یک ترک اولی بود، ولی با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقی شد و ارتکاب آن موجب چنان مواخذه و مجازاتی از طرف خدا گردید.
خداوند به او فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجه اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم مخالفت نهی ارشاد می کرد، نه عصیان و گناه واقعی. بنابراین انبیاء الهی باید از همه نوع گناه مبرا باشند و آیه تطهیر هم دلالت دارد که اهل بیت (ع) از همه انواع پلیدی ها (رجس) باید پاک و منزه باشند به دلیل الف و لام و داخل در «الرجس».
(تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 120 به بعد و ج 13، ص 487، و ج 17، ص 293)