آنچه مسلم است تمامي احاديث معتبر مؤيد قرآني دارند. اين حديث شريف نيز از اين قاعده مستثني نيست. اين حديث در كتاب ها و منابع حديثي ديده نشده است و فقط در كتب اسفار اربعه[1] وجود دارد. قبل از تبيين بحث بايد مراد از «اَيْنَ» را بدانيم. «اين» در لغت لفظي است كه با آن از مكاني تحقيق و پرسش ميشود، يعني؛ كجا، چنانكه. واژة متي، براي پرسش از زمان است يعني؛ چه وقت.[2]مكان در اين حديث مطلق ميباشد هم فضايي را كه اشياء در بر ميگيرند ، شامل ميگردد و هم به معناي منزلت و مقام ميباشد؛ يعني انسان در هر زمان متوجه باشد در چه مكاني و چه مقامي بوده و از خلقت اوليه خود غافل نماند» و من آياته ان خلقكم من تراب»[3]. از اينكه سؤال از كلمه «من اين» يعني از كجا آمده بوده جواب را متمركز به خلقت انسان مينماييم.
قرآن كريم ريشة اوليه انسان را از خاك و گل ميداند تا از اين طريق او را به ريشة خود توجه داده و از تكبر و خودبيني برحذر دارد و در عين حال قدرت عظيم خداوند را بر او نشان دهد و حس شكرگذاري را در او تقويت سازد.[4] از مجموع آياتي كه در مورد خلقت اوليه آدم صحبت ميكند استفاده مي شود كه خداوند آفرينش انسان را در سه مرحله انجام داده است.
مرحلة اوّل: خاك متحول.
الف: خاك: إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ .[5]ب: گل: الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ.[6]ج: گل چسبنده: إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ.[7]د: گل تيره رنگ: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.[8]ر: چكيده گل: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ .[9]ز: از گل خشكيده مانند سفال: خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ. [10]مجموع اين آيات حالات ششگانه يك چيز را ثابت ميكنند و ماده واقعي در همگي را يكي ميدانند و بيانگر ماده نخستين آفرينش آدم و به گونهاي آفرينش همة انسانهاست و مسلماً اين امور ششگانه مستقيماً و مربوط به حالات ماده نخستين آدم ابوالبشر است و قرآن به نحوي آن را به همه نسبت ميدهد و ميفرمايد: «خلقكم من تراب»[11] شما را از خاك خلق كرديم و «خلقنا هم من طينٍ لازب» ايشان را از گل چسبنده خلق كرديم.
بيشك هدف از بيان اين مرحله اين است كه انسان متوجه باشد با همة بزرگياش، با همة مال و ثروتش و با همة ملك و پاداشاهياش از اين مرحله شروع كرده و اگر در اين مقام هست به مدد لطف الهي است و هر آني ميتواند او را به همان مرحلة نخست برساند پس تكبر نكند و اينها را از خود نداند.
مرحلة دوّم: مرحلة تصوير
قرآن تصويربرداري آدم را دومين مرحله آفرينش ميداند چنان كه ميفرمايد: « وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ : بنابراين پس از آفرينش انسان از گل خشكيده كه مرحلة نخست به حساب ميآيد مرحلة تصوير و تسويه آغاز ميگردد كه همان مرحلة تصويرپردازي ظاهري انسان، پيش از دميدن روح در كالبد آدمي است.»[12] اين مرحله نيز از الطاف الهي به شمار ميرود كه هدف خداوند تنها خلقت انسان نبود به هر شكلي كه باشد، بلكه خداوند خواسته انسان چهرهاي نيكو داشته باشد و از لذت چهرههاي نيكو (در آنچه بر او مباح گردانيد) برخوردار گردد و هماره شاكر باشد.
مرحلة سوم: مرحلة دميدن روح:
مرحلة سوم نفخ روح يا دميدن روان در كالبد اوست اگر انسان موجود برتري به شمار ميرود به خاطر همين مرحله است كه او را به صورت معجوني چند بعدي آفريده است از يك نظر داراي عقل، فكر و انديشه كه وي را به پاية فرشتگان ميرساند واز نظر ديگر مجهز به غرائز نفساني است كه اگر در تعديل آنها نكوشد از اوج كمال به حضيض ذلّت سقوط ميكند قرآن اين مرحله را چنين بيان ميكند « فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ؛ آنگاه كه او را پرداختم (اندام او را به صورت مناسب آفريدم)، در او روح خود را دميدم پس بر او سجده كنيد.»
البتّه مشخص است اضافه روح به خدا اضافة تشريفي است و دليل بر اين است روحي بسيار باعظمت در كالبد انسان دميده شده است همان گونه كه خانة كعبه را به دليل عظمتش بيت الله ميخوانند و ماه رمضان را به دليل بركتش شهر الله ميخوانند.[13] قرآن در اين مرحله خلقت آدم ابوالبشر را پايان يافته تلقي ميكند و به خاطر اين روح الهي و استعدادهاي گوناگون كه در او نهفته است دستور ميدهد كه همگي بر اين اعجوبه خلقت سجده كنند و او را تعظيم نمايند.
آيات ياد شده نظريه طرح مستقل آفرينش انسان ـ موجودي نشأت گرفته از دو مرحلة پيشين كه براي خود از نخست طرح مستقلي داشته است ـ را تأييد ميكند در اين مورد طرح ديگري نيز وجود دارد و آن طرح مشترك آفرينش انسان با ديگر جانداران است كه همگي به يك اصل بازگشته و به مرور زمان تكامل يافتهاند اين همان طرح مشترك است كه در علوم طبيعي يونان به آن به صورت احتمال اشاره شده و بعداً به وسيلة گياه شناسان و جانور شناسان غربي مانند «داروين» تأييد شده است امّا هرگز نميتوان نظريهاي را بر قطعيات قرآن تحميل كرد يكي از دلائل آن تبدل و دگرگوني زود هنگام نظريههاي علمي است.[14]قرآن كريم علاوه بر اينكه اشاره به اين روح عادي و نفعي دارد همانند آية : وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي [15] يك روح خامي را نيز بيان ميكند كه از روح القدس نشأت ميگيرد و اين دربارة مؤمنان خاص هست « وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ »[16] كه اين روح تأييدي است نه روح نفخي يعني انساني كه براساس آگاهي از مبدأ آفرينش خود و معاد خود زندگي دنيايش را پايهريزي كرده با قدرت الهي تأييد ميشود بنابراين چيزي او را از پا در نميآوردند حوادث سخت روزگاري او را از پا در ميآورد و نه شيطان توان آن را دارد او را بفريبد.[17]پس انسان اگر بداند از خاك است بداند از گل تيره رنگ و بدبوست در عين حال متوجه باشد كه مورد تأييد الهي و فرشتگان خوب درگاه هست هرگز در زندگي به افراط و تفريط نميافتد و صراط مستقيم را پيدا ميكند و مصداق واقعي خليفة الله ميگردد چنانچه در آية : وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً ؛ انسان خليفه بايد شئون و صفات مستخلفٌ عنه را نشان دهد و آئينه صفات او باشد و كار او را بكند و متخلق به اخلاق خدا باشد و آنچه را خدا اراده ميكند و آنچه خدا حكم ميكند او هم همان را حكم كند و چون خدا هميشه به حق حكم ميكند « وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ »[18] او نيز جزء به حق حكم نكند « فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ »[19][20]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خدا و يك نكته از قرآن كريم، اكبر دهقان، چ اوّل، انتشارات مركز فرهنگي درسهايي از قرآن.
2ـ منشور جاويد آيت الله سبحاني، چ 11، چاپ دوّم، انتشارات توحيد.
3ـ تفسير الميزان و نمونه آيات مورد بحث.
پي نوشت ها:
[1] . ملاصدرا، اسفار اربعه، تهران، انتشارات الحيدريه، چاپ اول، 1379، ج8، ص355.
[2] . راغب اصفهاني، مفردات، ترجمه و تحقيق سيد غلامرضا خسروي، انتشارات مرتضوي، چاپ دوّم، ج1، ص227.
[3] . روم/20.
[4] . دهقان، اكبر، هزار و يك نكته، انتشارات مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، ص519.
[5] . آل عمران/60.
[6] . سجده/8.
[7] . صافات/12.
[8] . حجر/27.
[9] . مؤمنون/13.
[10] . رحمن/15.
[11] . روم/21.
[12] . سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج11، ص22.
[13] . هزار يك نكته، همان، ص520.
[14] . منشور جاويد، ص انتشارات توحيد، ج11.
[15] . حجر/30.
[16] . مجادله/23.
[17] . منشور جاويد، ج11، ص25.
[18] . غافر/21.
[19] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج6، ص71.
[20] . ص/39.