خانه » همه » مذهبی » در رساله تشويق السالکين تاليف مرحوم علامه مجلسي مطلبي را ايشان بيان فرموده اند مبني بر اينکه «هر کسي که صوفي نيست شيعه نيست و هر کسي که شيعه نيست صوفي نيست» و يا مرحوم امام خميني در کتاب تفسير سوره حمد در صفحه 94 وقتي مي خواهند صحبت از عالمان طراز اول اسلام بکنند نه از شيخ بهايي حرفي هست نه از مرحوم کليني و يا شيخ صدوق يا ابن بابويه و نه مقدس اردبيلي بلکه از مشايخ طراز اول صوفيه تعريف و تمجيد مي کند مانند ابن عربي و عبدالرزاق کاشاني و سلطان عليشاه گنابادي صاحب تفسير بيان السعاده با اين اوصاف نظر شما در مورد عرفان و تصوف چيست؟

در رساله تشويق السالکين تاليف مرحوم علامه مجلسي مطلبي را ايشان بيان فرموده اند مبني بر اينکه «هر کسي که صوفي نيست شيعه نيست و هر کسي که شيعه نيست صوفي نيست» و يا مرحوم امام خميني در کتاب تفسير سوره حمد در صفحه 94 وقتي مي خواهند صحبت از عالمان طراز اول اسلام بکنند نه از شيخ بهايي حرفي هست نه از مرحوم کليني و يا شيخ صدوق يا ابن بابويه و نه مقدس اردبيلي بلکه از مشايخ طراز اول صوفيه تعريف و تمجيد مي کند مانند ابن عربي و عبدالرزاق کاشاني و سلطان عليشاه گنابادي صاحب تفسير بيان السعاده با اين اوصاف نظر شما در مورد عرفان و تصوف چيست؟

در اين که تصوف مبتني بر مباني دين اسلام نمي باشد ترديدي وجود ندارد و تحقيقات لازم در اين مورد صورت گرفته که در اين جا نيازي به ذکر آنها نمي باشد. به خصوص شيعيان تا قرن ششم و هفتم هيچ ارتباطي با تصوف نداشته اند تا اين که در قرن هشتم توسط سيد حيدر آملي و سپس توسط سيد محمد نوربخش آموزه هاي تصوف درميان شيعيان وارد مي شوند.[1]با ورود تصوف در ميان شيعيان، بين شيعيان ايران دو دستگي ايجاد شد و سالها بين آنان مشاجرات اعتقادي وجود داشت.[2] اين وضعيت بين صوفيان و شيعيان ادامه داشته تا اين که دولت صفويه (905 ـ 1148ق) به وجود آمد و با حرکت صوفيانه و تصوف که از آن به عنوان يک وسيله سياسي استفاده مي کرد توانست ايران را زير پرچم خود درآورد.[3] و به گفته کيوان قزويني حتي صوفيان در آن زمان معتقد به ظهور بودند و شاه اسمعيل مؤسس دولت صفوي را همان نائب منتظر و مهدي موعود مي دانستند.[4]بعد از اين مقدمه درباره آن چه که در رساله تشويق السالکين آمده است مطالب زير قابل توجه مي باشد:
1. رساله تشويق السالکين که در حدود بيست صفحه مي باشد، نوشته مرحوم محمد تقي مجلسي پدر مرحوم علامه مجلسي است و در زمان محمد تقي مجلسي تصوف و فرقه هاي صوفيه در ايران گسترش داشت. و اين رساله را در آن زمان به خاطر برخي اهداف مقدسي که از سخنان علامه مجلسي به دست مي آيد نوشته است.
محمد تقي مجلسي خود را به صوفيان نزديک کرده تا به اين وسيله بتواند آنان را هدايت نموده و به خاطر همين روش به صوفي گري متهم شده است. در حالي که در واقع چنين نبوده است زيرا علامه مجلسي فرزندش در رساله اعتقادات خود شديداً صوفي بودن پدرش را انکار نموده و در اين مورد مي فرمايد: «هرگز در مورد پدر بزرگوارم سوء ظن نکن و خيال نکن که او از صوفيه بوده و به راه و مسلک آنها معتقد بوده! حاشا که درباره او چنين گمان کني. او چگونه مي توانست مسلک صوفيه را بپذيرد در حالي که او مأنوس ترين اهل زمانش به اخبار آل محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و داناترين زمانش به اخبار اهلبيت بود. پدرم مرد زاهد و پارسا بوده براي ارشاد و هدايت صوفيان خود را در مسلک آنان نشان داد تا از او فرار نکنند بلکه بتواند آنها را از اين افکار باطل و سخنان فاسد و اعمال غير مشروع باز دارد که الحمدلله بسياري از آنها را با اين شيوه حسنه هدايت کرده و به راه حق ارشاد نمود. اما در اواخر عمر مشاهده کرد که اين شيوه ديگر مؤثر نيست… از آنها بيزاري جست و راه باطل و عقايد سخيف آنها را تکفير کرد. من بر افکار و عقايد او بهتر از هر کسي مطلع هستم و دست نويس هاي او در اين زمينه نزد اين جانب است».[5]محمد تقي مجلسي در اين رساله بنا بر مصالحي به اموري اشاره نموده است تا مردم معتقد شوند که راه معنويت، زهد و خداپرستي در مذهب اهل تشيع محض است و راه ديگري براي رسيدن به اين هدف وجود ندارد.
2. اما اين سخن که «کسي که صوفي نيست شيعه نيست و هر کسي که شيعه نيست صوفي نيست» نه به علامه ربطي دارد و نه به محمد تقي مجلسي بلکه سخني است که سيد حيدر آملي گفته است و محمد تقي مجلسي آن را در اين رساله نقل نموده است و چنين انتسابي دروغ محض است.
3. شخص علامه مجلسي در کتاب ها و آثار خود از جمله کتاب عين الحيات و رساله اعتقادات با شدّت و حدّت از تصوف سخن گفته و در رساله اعتقادات چنين فرموده است: «و گروهي از اهل زمان ما بدعت ها را براي خود دين اخذ کرده، خدا را با اين بدعت ها مي پرستند و آن را تصوف نام نهاده اند. اينها رهبانيت را عبادت مي شمارند در حالي که رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از آن نهي فرموده… آنها به جاي عبادات اسلامي يک سلسله عبادت هاي بي اساسي را اختراع کرده اند… چنين عمل به طور يقين بدعت و حرام است چنان که رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبيلها الي النار»[6] اي برادران ايماني از اينها بپرهيزيد تا دين و ايمان تان سالم بماند. از وسوسه هاي اين شياطين بر حذر باشيد گول نيرنگ ها و ظواهر فريبنده آنها را نخوريد که اين کارهاي تصنّعي را براي فريب دادن نادان ها انجام مي دهند».[7]اما آن چه که در کتاب تفسير سوره حمد امام خميني(ره) آمده است هيچ نوع دلالتي بر تمجيد هيچ کسي از جمله مشايخ و اقطاب صوفيه ندارد، بلکه امام در صدد بيان گونه هاي تفسير مي باشد که يکي از اين روش ها روش تأويلي و عرفاني است و براي اين روش سه تفسير را به عنوان نمونه ذکر نموده است.
امام(ره) در اين راستا چنين مي فرمايد: «هر کدام روي تخصص و فني که داشته است يک پرده اي از پرده هاي قرآن کريم را تفسير کرده است. آن هم به طور کامل معلوم نيست بوده باشد. مثلاً عرفايي که در طول اين چندين قرن آمده اند و تفسير کرده اند، نظير محي الدين در بعضي از کتاب هايش عبدالرزاق کاشاني در تأويلات، ملا سلطان علي در تفسير، اين هايي که طريقه شان طريقه معارف بوده است. بعضي شان در آن فني که داشته اند خوب نوشته اند، لکن قرآن عبارت از آن نيست که آنها نوشته اند».[8]اما در ادامه اين سخنان از مفسرين ديگر مثل طنطاوي، سيد قطب و صاحب مجمع البيان نيز نام برده است.
همان گونه که ملاحظه مي شود از اين کلمات امام(ره) تمجيد هيچ کسي و هيچ تفسيري به دست نمي آيد بلکه با توجه به اين سخن امام که گفته است «لکن قرآن عبارت از آن نيست که آنها (سلطان علي و محي الدين و…) نوشته اشعار بر ضعف و عدم تمجيد آنان در مساله تفسير دارد.
به هر حال امام(ره) در صدد بيان و تعريف علما و دانشمندان برجسته شيعي نبوده تا اسامي آنان را بياورد. در حالي که مقام علمي و معنوي کليني، شيخ صدوق، مقدس اردبيلي و نيز شيخ مفيد، سيد مرتضي و… بر کسي پوشيده نيست تا گفته شود چرا امام خميني(ره) اسامي آنان را در اين قسمت از تفسيرش نياورده است و از عدم ذکر آنان، تمجيد سلطانعلي و امثال او نتيجه گرفته شود.
موضع امام خميني در برابر تصوف خيلي روشن و آشکار است که در جاي جاي از سخنانش به آن تصريح نموده است. امام خميني در کتاب چهل حديث درباره صوفيان چنين مي گويد: «آن بيچاره اي که خود را مرشد و هادي خلايق مي داند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته، از آن دو (عارف و حکيم متکبر) حالش پست تر و غمزه اش بيشتر است. اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده… براي رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره اي از اصطلاحات جاذب را به خورد علوم بيچاره داده گمان کرده با لفظ «مجذوبعلي شاه» يا «محبوبعلي شاه» حال و جذبه و حبّ دست دهد… بيچاره از تنگي حوصله و کوچکي کله گاهي خودش هم بازي خورده، خود را داراي مقامي دانسته، حبّ نفس به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده، يک وليده ناهنجاري پيدا شده و از انضمام اينها يک معجون عجيبي و اخلوطه غريبه اي فراهم شده است. و خود را با اين همه عيب مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سرّ شريعت، بلکه وقاحت را گاهي از حدّ گذرانده و داراي مقام ولايت دانسته است».[9]بعد از بيان اين مطالب نتيجه اين مي شود که علامه مجلسي و پدرش هر دو با تصوف مخالفت شديدي داشته است و در مبارزه با فرهنگ صوفيانه تلاش هاي زيادي نموده اند. و نيز مطالبي که در کتاب تفسير سوره حمد امام خميني(ره) آمده کمترين دلالتي بر تمجيد اقطاب صوفيه ندارد، بلکه امام(ره) مخالفت خود را با تصوف و صوفيه به صراحت اعلام داشته است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تصوف و تشيع، معروف الحسني.
2ـ عارف و صوفي چه مي گويد؟، جواد تهراني.
3ـ تصوف از ديدگاه ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ، داود الهامي.
 
پي نوشت ها:
[1]. قزويني، عباسعلي کيوان، رازگشا، بي نا، 1386ش، ص328.
[2]. پايگاه اطلاع رساني کانون انديشه جوان؛ شيبي، کامل مصطفي، تشيع و تصوف، ترجمه علي رضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، 1359ش، ص367.
[3]. فضاي، يوسف، تحقيق در عقايد شيخي گري، بابي گري و بهايي گري، تهران، آشيانه، چاپ دوم، 1384ش، ص21.
[4]. همان.
[5]. مجلسي، محمد باقر، اعتقادات، ترجمه علي اکبر مهدي پور، انتشارات رسالت، چاپ دوم، 1376ش، ص64 و 65.
[6]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج74، ص203.
[7]. رساله اعتقادات، ص15ـ17.
[8]. موسوي خميني، سيد روح الله، تفسير سوره حمد، تنظيم و نشر آثار، چاپ ششم، 1381ش، ص93ـ94.
[9]. موسوي خميني، سيد روح الله، شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، چاپ پنجم، 1373ش، ص91.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد