در حكومت حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ سه عامل مهم وجود دارد كه فسادهاي اخلاقي را ريشهكن و باعث رشد اخلاقي ميشوند:
1. اجراي عدالت اجتماعي و تقسيم عادلانه ثروت.
2. آموزش و تربيت صحيح.
3. وجود يك دستگاه قضايي بيدار و آگاه كه نه مجرمان از چنگ آن فرار كنند و نه از عدالت سر باز زنند».[1]در پرتو چنين طرح و بينشي است كه ستم سوزيها شروع ميشود و ستمگران و زراندوزان معاند و متكبر، ريشهكن ميشوند و گنهكاراني كه عصيان و گناه پهندشت دلشان را به كويري سوزان تبديل كرده است، از غضب و خشم عدلآفرين حضرت و يارانش، در امان نخواهند ماند.
امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «خداوند زمين را به دست قائم ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ از هر ستمي پاك گرداند و از هر ظلمي پاكيزه سازد، … آنگاه كه خروج كند، ميزان عدل را در ميان مردم نهد و بدين وسيله هيچ كس نتواند به ديگري ستم كند.»[2]پاكيزه ساختن جامعه جهاني از ظلم و ستم، جز با نابودي ستمكاران جهاني و ظالمان ابر قدرت عصر ظهور، قابل تصور نيست وگرنه اگر طبقات ظلم آفرين باقي بمانند و «ميزان عدلِ» امام عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ نسبت به آن ها كاربردي نداشته باشد، و حضرت حجت ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ نيز با آن ها كنار بيايد، عدلگستري حضرت معنا پيدا نميكند.
بنابراين ،امام با از ميان برداشتن جبّاران و طاغوتيان و سرمايه داران پول ها و سرمايهها و امكانات آن ها را كه از راههاي نامشروع، استثمار، غصب، احتكار، ظلم، تعدي و تجاوز، تصاحب به ناحق اموال عمومي و انفال، گرانفروشي و … به دست آورده بودند، باز پس ميگيرد و در اختيار تودههاي محروم بشري قرار ميدهد.[3] مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ حق هر حق داري را مي گيرد و مالكيتهاي دروغين و صوري را ابطال ميكند، حتي اگر حق كسي زير دندان ديگري باشد، از زير دندان انسان متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق بازگرداند.[4]و در آن زمان نه گنهكار معاندي باقي ميماند و نه قارون صفتي در حاشيه امنيت قرار ميگيرد و دوران تعدي و زندگي چنين طبقاتي با ظهور و قيام جهاني حضرت برچيده ميشود.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
فصلنامه انتظار، شماره 15، و كتاب عصر زندگي، محمّد حكيمي.
پي نوشت ها:
[1] . طبسي، نجم الدين، چشم اندازي به حكومت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ ، بوستان كتاب، چاپ سوم، ويرايش دوم، ص 185.
[2] . حكيمي، محمّد عصر ظهور، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ پنجم، ص 42، كمال الدين، ج 2، ص 372.
[3] . حكيمي، محمّد، همان، ص 125.
[4] . همان؛ خورشيد مغرب، ص 31، المهدي الموعود المنتظر، ج1، ص279.