قبل از اظهار نظر در این زمینه ذکر دو مقدمه لازم است.1. بنابر توحید افعالی، هر فعل و اثری در عالم هستی، حدوثا و بقاءاًُ فعل حق است و به اداره حق منسوب است و هیچ کس نمی تواند مستقل از اراده الهی، کاری انجام دهد و خداوند متعال هم خالق تمام جهان هستی، هم مربی عالم است و هیچ کس در این امور شریک با او نیست و هرگز این گونه امور را به طور کامل به هیچ کس واگذار ننموده است تا منجر به تفویض مطلق گردد( که این دیدگاه معتزله است) بلکه همه کارها در ید قدرت الهی است. بله خدای تعالی با اراده خویش برخی امورات را به برخی بندگان صالح خویش، واگذار می نماید تا با اجازه و فرمان الهی کارهایی انجام دهند.2. ولایت در لغت به معنای قرب و نزدیکی است(معجم مقاییس اللغه) و به معنای محبت، حکومت و تولیت نیز است که از معنای قرب گرفته شده اند که بر دو قسم است: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی.مرحوم مطهری در تعریف ولایت تکوینی می فرماید: ولایت تکوینی آن است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل می گردد و اثر وصل به مقام قرب- البته در مراحل عالی- این است که معنویت انسانی خود واقعیت و حقیقتی است در وی متمرکز می شود که شاهد بر اعمال و مسلط بر ضمائر و حجت زمان می شود.(ولاءها و ولایت ها، ص56-57) و آیت الله جوادی در تعریف آن می فرمایند: ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی داشتن در آنها(ولایت فقیه، ص123) نتیجه گیری بسیار مهم از این دو مقدمه این است که:1. انسانی که به مقام ولایت تکوینیه می رسد، دارای مقام قدرت تصرف در امور و سرپرستی موجودات جهان می شود به گونه ای که موجودات جهان- در حد ولایت این شخص- تابع و فرمانبردار او می شوند که این همان اثر بیرونی ولایت تکوینی است.2. این گونه آثار و ولایتها در طول اراده الهی است و همه این مقامها از جانب خداوند به شخص ولی عطا شده و هر وقت که اراده کند از ولی می گیرد. 3. این گونه تصرفات ولی، هرگز خارج از نظام علی و معلولی نیست و هرگز آن را نقض نمی کند.4. در عین حال که ولایت تکوینی بر اساس نظام علی و معلولی است کاری برخلاف عادت(خارق العاده) و جریان طبیعی عالم اسباب است.5. عالیترین مراتب این ولایت، ولایت خاصه است که در وجود پیامبراعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) تجلی یافته است. حال با توجه به این تعریف از ولایت تکوینی که این مباحث حقیقت ولایت تکوینی را در چیدمان فکری شیعه تبیین می کند واضح است که کلام ایشان بر اساس دیدگاه شیعه است. هر چند در برخی قسمتها توضیحاتی چند لازم است. 1. ایشان فرموده اند: «فاننا نقول: حیث ان دورهم صلوات الله تعالی علیهم اجمعین هو هدایه الناس و …» به طور خلاصه یعنی اینکه: چون وظیفه ائمه(ع) هدایت مردم و سرپرستی آنها به سوی خیر است. غیر از این دو شأن، بقیه شؤونات مطرح شده تناسبی با این وظیفه نداشته و ضرورتی برای آنان ندارد.» اگر برداشت ما صحیح باشد باید عوض شود, همان طور که در مقدمه دوم اشاره شد ائمه اطهار(ع) به جهت ویژگیهای خاص شخصیتی و عبادت و پرستش اله به این مقام واصل شده اند و ولایت تکوینی الهی به آنان عطاء شده است و هدایت و رهبری مردم یکی از وظایف و تکالیف آنها است که خداوند بر عهده آنان گذاشته است و بسیاری از ویژگیها و شؤونات موجود در آنها به جهت مقام رفیع آنها در درگاه خداوندی است و نه تنها این شؤونات مناسب ائمه(ع) است بلکه برای شخصی که زعامت امت را در دست می گیرد و لازم و ضروری است.2. اینکه فرموده اند وظیفه ائمه(ع) هدایت مردم و سرپرستی آنان به سوی خیر است. جای بحث فراوانی است که حقیقت هدایت مردم، چیست؟ و خیر چیست؟ بر اساس دیدگاه شیعه، زمین بدون حجت خدا لحظه ای تاب ندارد و زمین بر سر اهلش فرو می ریزد و سبب قبولی اعمال، آمرزش گناهان و اساسا هر خیری که ما تصور کنیم به جهت ورود نفوس این انسانهای کامل است و اسرار باطن عالم در اختیار ائمه اطهار(ع) است و به نظر می رسد کمی ساده انگاری در کلام وجود دارد، شما به زیارت جامعه کبیره مراجعه نمائید و با تدبر در مضامین بلند آن، به جایگاه بلند ائمه(ع) و شؤونات ظاهری و باطنی آنان پی می برید. با هم فرازهایی هر چند کوتاه را مرور می کنیم: «خداوند به واسطه شما باران نازل می کند و به خاطر شما آسمان را نگهداشته از اینکه بر روی زمین افتد(کنایه از ویران شدن و انهدام زمین است) و به خاطر شما اندوه سختی برطرف گردد و … و خداوند به واسطه شما ما را از خواری بیرون کرد و فراگیر شدن گرفتاریها را از ما برطرف نمود و ما را از لبه پرتگاه های نابودی رهانید. همچنین از آتش عذاب، آری شؤون ائمه(ع) فراتر از آن است که بتوان آن را شمارش نمود، بلی می توان با رجوع به روایات و ادعیه خود آن جنابان به برخی از آنها پی برد و برای مطالعه بیشتر به شرح زیارت جامعه کبیره مراجعه نمایید.3. فرموده اند: « لایصح اعتبار المعجزات …»؛ یعنی معجزه از مصادیق ولایت تکوینیه نیست چون معجزه امری استثنایی است و حالتی دائمی ندارد» اگر منظورشان این است که هر چیزی که در محدوده ولایت تکوینی است باید دائمی الوقوع باشد مورد نظر است چرا که خداوند قدرت بر معجزه را به ولی خود اعطاء نموده است که در موقع ضرورت و لزوم به کار گیرد نه اینکه هر وقت دلش خواست یا مخالفان خواستند ارائه نماید و مهم این است که از جانب خداوند این قدرت به او عنایت شده است و هر جا که خداوند اجازه دهد و مصلحت باشد نبی را اعمال می نماید.4. اما سخن ایشان در مورد علم غیبت امامان، امری صحیح است و ائمه(ع) به اذن الهی به خزانه بی کران الهی آگاهی می یابند و از طریق رسول خدا(ص) از اسرار عالم غیب آگاه می یابند و از طریق رسول خدا از اسرار عالم غیب آگاه می شوند. برای اطلاع بیشتر به کتب ذیل مراجعه نمائید.1. امام شناسی، علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی،15 جلد، انتشارات علامه طباطبایی.2. پیام قرآن، ج9، آیت الله مکارم شیرازی، امامت و ولایت در قرآن مجید.
خانه » همه » مذهبی » در سایت آیت اللّه فضل الله درباره ائمه(ع) و ولایت تکوینی موضوعی نقل شده:«سوال: هل للائمة المعصومین علیهم السلام ولایة تکوینیه وهل یعلمون الغیب باذن الله سبحانه و تعالی؟ جواب: یراد بمصطلح الولایة التکوینیة، ما مفاده: أن الله تعالی قد فوض تدبیر شؤون الکون أو قسم منها للنبی محمد ص وآله ع. وقد ذهب فریق من العلماء إلی القول بها والإعتقاد بصحتها، فیما ذهب فریق آخر إلی القول ببطلانها، والأقوی عندنا هو القول ببطلانها، وذلک لأن الولایة المذکورة إن کانت تعنی أن الله تعالی لا یتدخل فی إدارة تلک الشؤون فأوکل أمرها لغیره من الخلق المتمیز، کالملائکة والأنبیاء والأوصیاء، فهم یستقلون فی تدبیرها، فذلک هو (التفویض) الذی إتفق علماء الشیعة علی رفضه فی إطار ردهم علی من قال بذلک من فرقة المعتزلة، وحینئذ فإن کل ما یقال فی إثبات بطلان التفویض هو مما یمکن قوله لإثبات الولایة التکوینیة. وأما إذا کان مرادهم بالولایة التکوینیة معنی آخر غیر التفویض، وهو أنه تعالی قد شرّفهم فأوکل إلیهم إدارة تلک الشؤون، رغم کونه تعالی هو المدبر الحقیقی والمهیمن الأوحد، فإننا نقول حیث أن دورهم صلوات الله تعالی علیهم أجمعین، هو هدایة الناس وقیادتهم نحو الخیر فإن ما عدا ذلک من شؤون هذا الوجود لا یتناسب مع دورهم المذکور، ولا هو ضروری للقیام بدورهم هذا، ولا یصح إعتبار المعجزات من مصادیق الولایة التکوینیة المدعاة، لأن المعجزة حدث طاریء وإستثنائی یجریه الله تعالی علی ید المصطفین من الأنبیاء لغرض إثبات نبوته، وهو أمر لا ریب فی ثبوته، لکنه لا یصح إطلاق مصطلح الولایة التکوینیة، ما دام لیس حالة دائمة لهم ع کما هو المدعی عند القائلین بالولایة التکوینیة. ومهما یکن من أمر فإن الذی یجب الوقوف عنده فی مثل هذه الأمور هو أن الله تعالی قد أکد فی کتابه الکریم أنه هو المهیمن علی هذا الوجود والمدبر له، لا شریک له فی خلق ولا فی تدبیر، وأنه حین أجری الأمور بأسبابها ظل هو المحرّک لها والحاضر فیها والمدبر لها، وأن الملائکة الکرام الذین قد کلفهم بشیء من شؤون التدبیر لا إستقلالیة لهم، بل هم : لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون، ولم یثبت أن من عدا الملائکة من الخلق لهم دور معین فی إدارة هذا الوجود، وبخاصة الأنبیاء والأوصیاء ع، وما ورد فی الروایات مما ینافی ذلک، هو إما ساقط دلالةً لمنافاته لهذا الثابت القرآنی، أو هو ضعیف السند، فلا یعتد به. والمحصلة: لیس لهم ولایة تکوینیة ولا یعلمون الغیب إلا بما علّمهم الله سبحانه وتعالی (عالم الغیب فلا یظهر غیبه أحداً إلا من إرتضی من رسول…)، وعِلم الأئمة (ع) قد یکون من خلال تعلیم الرسول کما جاء فی حدیث الإمام علی(ع): علمنی رسول الله ألف باب من العلم فتح لی من کل باب ألف باب ، وفی حدیثه عن بعض المغیبات قیل له: هل هذا علم غیب ، قال: کلا ، ولکنه علم من ذی علم.»آیا با نظر ایشان موافق هستید؟ لطفا، اگر نظر ایشان اشکالاتی دارد، آنها را ذکر کنید.