صلح در لغت به معنای مسالمت و سازش آمده است.[1] صلح در موضوع جنگ و صلح و در موضوعات فقهی نیز با این معنای لغوی،تناسب بسیار دارد.
تعریف صلح در فقه و حقوق
فقها در تعریف صلح آورده اند: «صلح، عقد لازمی براى رفع نزاع و خصومت در میان مسلمانان است».[2]
بعضی از حقوق دانان نیز در تعریف صلح آورده اند: «صلح؛ در اصطلاح، عبارت از تراضى و تسالم بر امرى است، خواه تملیک عین باشد یا منفعت و یا اسقاط دین و یا حق و یا غیر آن».[3]
در تحقق صلح لازم نیست به صیغۀ خاصی و یا به زبان عربی باشد لذا گفته اند:
لازم نیست صیغۀ صلح به عربى خوانده شود، بلکه با هر لفظى[4] که بفهماند با هم صلح و سازش کردهاند (صلح) صحیح است.[5]
صلح از جمله عقود لازم است که بر طرفین پایبندی به آن لازم بوده و حق برهم زدن عقد را هم ندارند؛ بله، هرگاه هر دو طرف راضى شوند که صلح را بر هم زنند[6] و یا یکی از خیارات محقق شود؛ جایز است، صلح فسخ گردد.[7]
البته صلح به معنای دیگری نیز در فقه وجود دارد که منظور صلح در جنگ است که در باب المهادنه مطرح می شود و به آن عقد المهادنه و عقد الهُدنه نیز گفته می شود. [8]
[1]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 141، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371 ش.
[2]. نراقى، مولى محمد مهدى بن ابى ذر، أنیس التجار، ص 387، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، اول، 1425 ق.
[3]. طاهرى، حبیب الله، حقوق مدنى، ج 4، ص 505، جامعه مدرسین، قم، دوم، 1418 ه ق.
[4]. بهجت سیستانی،زنجانی: هر لفظ یا فعلی…
[5]. خمینى، سید روح اللّٰه موسوى، توضیح المسائل (محشّٰى – امام خمینى)، ج 2، ص 313، جامعه مدرسین، قم، هشتم، 1424 ه ق.
[6]. أنیس التجار، ص 388.
[7]. خمینى، سید روح اللّٰه موسوى، نجاة العباد، ص 244، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، اول، 1422 ه ق.
[8]. راوندى، قطب الدین، سعید بن عبداللّٰه، فقه القرآن، ج 1، ص 354، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1405 ه ق.