دو تفسیر وجود دارد 1 – ابراهیم شخصا می خواست درباره خداشناسی بیندیشد و معبودی را که با فطرت پاک خویش در اعماق جانش می یافت پیدا کند , او خدا را با نور فطرت و دلیل اجمالی عقل شـنـاخـته بود اما در جستجوی مصداق حقیقی او بود بلکه مصداق حقیقی او را نیز می دانست اما مـی خـواسـت از طـریـق استدلالات روشنتر عقلی به مرحله حق القین برسد و این جریان قبل از دوران نبوت و احتمالا در آغاز بلوغ یا قبل ازبلوغ بود . تفسیر دوم این است که : ابراهیم این سخن را به هنگام گفتگو با ستاره پرستان و خورشید پرستان بیان کرد و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمین به سوی شام بود که با این اقوام برخورد کرد ,ابراهیم که لجاجت اقوام نادان را در راه و رسم غلط خود در بـابـل آزموده بود برای اینکه نظر عبادت کنندگان خورشید و ماه و ستارگان را به سوی خود جـلـب کـنـد نخست با آنها هم صدا شد و به ستاره پرستان گفت شما می گوئید این ستاره زهره پروردگار من است و باشد که سرانجام این عقیده را برای شما بازگو کنم . بـنـابـراین جمله هذاربی مفهومش این است : به اعتقاد شما این خدای من است و یا اینکه آن را به عنوان استفهام گفت : آیا این خدای من است ؟ تفسیر نمونه ج 5 ص 311، مکارم شیرازی – ناصر و دیگران