خانه » همه » مذهبی » در مسأله شفاعت گفته مي شود؛ بايد خدا از كسي كه مورد شفاعت قرار مي گيرد، راضي باشد وبه شفيع اذن هم بدهد، در اين صورت كه رضاي الهي حاصل گرديده است، ديگر چه نيازي به شفاعت مي باشد؟

در مسأله شفاعت گفته مي شود؛ بايد خدا از كسي كه مورد شفاعت قرار مي گيرد، راضي باشد وبه شفيع اذن هم بدهد، در اين صورت كه رضاي الهي حاصل گرديده است، ديگر چه نيازي به شفاعت مي باشد؟

شفاعت از ماده «شفع» به معناي «جُفْت» است و شفيع كسي است، كه جُفتِ شفاعت شونده واقع مي شود.[1]«شفيع» به سبب عواملي «شفاعت شونده» را از دايره حكم عقاب خارج كرده، و داخل در حكم مغفرت مي كند. (به طوري كه ديگر او مجرم نمي باشد.) نه اين كه شفاعت شونده با وجود دارا بودن صفت «مجرم» استثناءً عقاب نشود.[2]آيات مربوط به شفاعت سه دسته هستند؛ كه يك دستة از آن ها، تحقق شفاعت را منوط به اذن و رضايت الهي مي داند. خدا در توصيف ملائكه مي فرمايد: «و لا يشفعون إلا لمن ارتضي؛»[3] و شفاعت نمي كنند مگر براي كسي كه خدا از او راضي باشد. و يا در جاي ديگر مي فرمايد: «ما من شفيعٍ إلا من بعد إذنه»[4] شفيعي نيست مگر به اذن و اجازه ‌خدا.
در آيه اول خدا با سكوت در كار ملائكه، عمل آن ها را مُهر تأييد مي زند.[5] بنابراين خدا هم تأييد مي كند كه در قيامت شفاعت مخصوص كساني است، كه خدا از آن ها راضي شده است. در آيه بعد هم شفاعت شافعين را منوط به اذن خويش دانسته.
براي حل اشكال مذكور به نكاتي اشاره مي شود.
1. شفيع علي الاطلاق خود خداي تعالي مي باشد.[6]چرا كه هر يك از صفات او واسطه بين او و بين خلق او، در افاضه جود و بذل وجود هستند.[7]2. اين عالم، عالم اسباب و مسببات است؛ و همگي در سبب بودن شان مأذون از طرف خدا هستند. «انه تعالي اذا اراد امرا هيّأ اسبابه؛»[8] هرگاه خدا اراده چيزي را بكند اسباب آن را آماده مي كند.
3. خدا متعال اذن و اجازه و مشيّت خويش را در هر چيز نافذ مي داند؛ حتي در مواردي كه قضاي حتمي شده مثل خلود در آتش.[9] تا بفهماند كه به جز خدا هيچ موجودي به طور استقلالي مالك هيچ كمالي (همانند شفاعت) نيست.[10]4. شفاعت هم نوعي سبب است. همانند اسباب ديگر در رابطه فيض رساني خدا به بندگان.[11]از اين چهار مقدمه روشن شد كه:
چون شفاعت دراصل از آن خدا مي باشد، و ديگران كه مالك آن مي شوند از طرف خدا و به اذن او مي باشد و اوست كه اذن شفيع شدن و سبب شدن را به شفيعان مي دهد.
در آيه اي هم كه «رضايت» خدا از شفاعت شونده مطرح شده، هيچ قيدي ندارد و اين رضايت مبهم گذاشته شده است. اما با توجه به آياتي ديگر روشن مي شود منظور، رضايت از دين است نه اعمال. يعني شفاعت شامل افرادي از متد ينين مي شود كه اهل كبائر بوده اند اما داراي دين حق[12] و با شرايطي ديگر كه روشن خواهد شد.
مجرمين داراي دو گروه اند كه يك گروه با شفاعت وارد بهشت مي شوند.
1. گروهي كه نه داراي دين حق هستند و نه عمل صالح. اينان جهنّمي هستند.
2. گروهي كه دين دارند ولي عمل صالح قابل ملاحظه اي ندارند اين گروه داراي چهار صفتند كه برگشت آن چهار صفت به اين است كه داراي ديني مرضي خدا هستند.
الف: توجه به خدا ب: رسيدگي به مسكينان. ج. عدم خوض در باطل دراين دنيا. د: ايمان به قيامت.[13]از اين جا روشن مي شود كه منظور از «رضايت الهي» رضايت مندي از دين شفاعت شونده است.
يعني خدا دين او را به عنوان دين مرضي و حق قبول كرده و اعمال بدي هم (گناهان كبيره)[14] كه داشته و موجب جهنمي بودن او بوده, بواسطه شفاعت مورد عفو قرار گرفته و از بين مي رود.
البته شرط ديگر اين است كه از گناهان خويش پشيمان بوده اند.[15]از امام رضا،از جدش اميرمؤمنان -عليهماالسلام- و ايشان از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل كرده اند كه پيامبر فرمود: «شفاعت من فقط مربوط به اهل گناهان كبيره از امّتم است اما نيكوكاران بدون مشكل وارد بهشت مي شوند.» سؤال شد يابن رسول الله پس معني قول خدا كه فرموده «و لا يشفعون إلا لمن ارتضي» چيست؟ (يعني اهل كبائر كه مرضّي خدا نيستند) حضرت فرمود: «لا يشفعون الا لمن ارتضي دينه؛ شفاعت نمي كنند مگر كساني را كه خدا از دين شان راضي باشد (نه اعمال شان).»[16] روايات زيادي نيز در اين خصوص از معصومين-عليه السلام- نقل شده است.
نكتة مهمي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه شخصي كه خدا از دينش راضي است به تنهايي و بدون شفاعت شافعين، هيچ وقت داخل بهشت نمي شود، بلكه اين شفاعت ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و ديگر شافعان است كه به عنوان عاملي برتر و قوي تر. گناهان شفاعت شونده را از بين مي برد و باعث دخول در بهشت مي شوند. و اين خود يكي از كمالات ائمه اطهار و معصومين ـ عليهم السّلام ـ است. و در حقيقت واسطه رحمت الهي مي باشند كه خدا به خاطر رضايت مندي از ايشان، آن ها را مجراي فيض و رحمت رساني به خلق قرار داده و اگر آن ها نبودند اين فيض و رحمت به انسان ها نمي رسيد. چون لياقت آن را نداشتند.

نتايج:
1. شفاعت يكي از اسباب است و تمام اسباب مأذون از طرف خدا بوده و سبب بودن شان را از خدا دارند.
2. «رضايت» مذكور، رضايت از دين است نه اعمال. بلكه خدا از اعمال آن ها رضايت ندارد. و الا بدون شفاعت داخل بهشت مي شدند.
3. شفاعت به عنوان سببي، فقط در مورد كسي كه خدا از دينش راضي باشد كارساز مي باشد و موجب جبران اعمال و گناهان كبيره مي شود همانند توبه.
4. اهل كبائر كه داراي دين حق بوده و شرايط ديگري از جمله ندامت از گناهان را دارند، مشمول حكم شفاعت مي شوند.
5. شفاعت كردن خود كمال بزرگي است كه هر كس به آن كمال نايل نمي شود و فقط كسي كه خدا از او راضي باشد، و بتواند و اسطه ما بين خدا و خلق قرار گيرد به اين كمال دست مي يابد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 4، ص 197 الي 321.
2.علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 232 الي 283.
3. شهيد مطهري، مجموعه آثار، صدرا، ج 1، عدل الهي، ص 241 – 267.
4. آيت الله دستغيب ،گناهان كبيره، ج 1، ص 11 – 34.
 
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، اسراء، چاپ اول، 1381، ج 4، ص 210.
[2] . ر.ك: اقتباس از تفسير تسنيم، همان و ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، مترجم: سيدمحمدباقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ يازدهم، 1378، ج 1، ص 240.
[3] . انبياء/ 28.
[4] . يونس/ 3.
[5] . ر.ك: تفسير تسنيم، ج 1، ص 45.
[6] زمر/44 و سجده/4 و انعام/51
[7] . .ر.ك: تفسير الميزان، ج 1، ص 244،همان
[8] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 هـ ق، ج 58، ص 154.
[9] . هود/ 106 ـ 108.
[10] . ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 237،همان
[11] . ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 238 ـ 240.
[12] . ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 258 ـ 260،همان
[13] . همان، و ر.ك: تفسير تسنيم، ج 4، ص 259 ـ 261 و رجوع به مدثّر/ 42 ـ 48.
[14] . ر.ك: همان، ص 258.
[15] . ر.ك: تفسير تسنيم، ج 4، ص 285،همان
[16] . بحارالانوار، ج 8، ص 34،همان

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد