معادل «قلب» در فارسي همان لفظ «دل» است كه در نظم و نثر فراوان به كار برده ميشود؛ مثلاً وقتي ميگويند: «دلت را پاك كن»، «دل نوراني داشته باش» و … در همة موارد مراد همان چيزي است كه در عربي به آن «قلب» يا «فؤاد» گفته ميشود.[1]قلب در قرآن از موقعيت بسيار ممتازي برخوردار ميباشد، و اكثر كارهاي نفساني به او نسبت داده شده است، از قبيل: ايمان، كفر، نفاق، تعقل، فهم، قبول حق و عدم قبول آن، هدايت، ضلالت، آرامش و … .[2]بالاتر از اين، مقام قلب در قرآن آنچنان عالي است كه آنجا كه سخن از وحي ـ يعني ارتباط انسان با خدا ـ به ميان ميآيد قلب ذكر ميشود. خدا در قرآن به پيامبر ميفرمايد: «روح الامين (جبرئيل) قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا از بيمدهندگان باشي».[3]بنابراين ميتوان گفت حيات، بستگي به قلب و روح دارد، اوست كه بدن را اداره ميكند، تمام اعضاء و جوارح مسخر او هستند، و همة اعمال و حركات از قلب سرچشمه ميگيرد. پس ميتوان گفت كه سعادت و شقاوت انسان به چگونگي قلب او بستگي دارد.
از قرآن و احاديث استفاده ميشود، همچنانكه بدن انسان گاهي سالم است و گاهي بيمار، قلب او هم گاهي سالم است و گاهي بيمار، خدا در قرآن كريم ميفرمايند: «روزي كه مال و اولاد براي انسان سود ندارند مگر كسي كه با قلب سالم به سوي خدا رجوع كند».[4] چنانكه ملاحظه نموديد در اين آيه و آيات ديگر سلامت به قلب نسبت داده شده و حتي سعادت اخروي انسان را منوط به اين ميدانند كه با قلبي سالم و خاشع به سوي خدا بازگردد.
با كنار هم قرار دادن آيات و روايات مربوط به قلب ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه معصومين قلب را به سه دسته تقسيم نمودهاند:
1. قلب كافر: قلبي است كه از فطرت اصلي خود منحرف شده و به عالم بالا نمينگرد بلكه فقط به امور دنيا مينگرد. به همين جهت خدا و جهان آخرت را مشاهده نميكند. چنين قلبي نور ايمان در آن نميتابد و يكسره تاريك است.
2. قلب مؤمن كامل: درب قلب مؤمن به سوي عالم بالا و جهان غيب مفتوح است. چراغ ايمان در آن روشن شده و هيچگاه خاموش نخواهد شد. در چنين قلبي جز خدا و فرشتگان مقرب الهي كسي و چيزي جاي ندارد و يكپارچه نور و سرور و شوق و صفاست.
3. قلب مؤمني كه گاهي هم به گناه آلوده ميشود. قلب چنين فردي تاريك و مسدود نيست، بلكه به وسيلة نور ايمان روشن شده و براي دريافت كمال و افاضات الهي مفتوح ميباشد. ليكن در اثر گناه، نقطه سياهي در آن به وجود آمده و بدين وسيله شيطان در آن راه يافته است. در چنين قلبي هم فرشتگان راه دارند و هم شياطين. فرشته از دريچة ايمان وارد ميشود و او را دعوت به خير ميكند و شيطان از نقطة سياه نفوذ ميكند و او را دعوت به بدي ميكند. اينان همواره در حال نزاع و جدال هستند، و زندگي باطني و سرنوشت اخروي انسان هم بستگي به نتيجة اين جدال دارد و از همين روست كه جهاد با نفس هم ضرورت پيدا ميكند.[5]حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در وصيتنامة خويش به فرزندش امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «ذَكِ قَلبَكَ بالأَدبُ كَما تُذَكي النارُ بِالحُطَبِ»[6] ـ دل خود را با ادب پاك و روشن بدار، چنانكه آتش را با هيزم برافروخته نگه ميدارند. در اين كلام قلب انسان به آتشي تشبيه شده است كه اگر آن را رها كنند خاموش ميشود. و اگر هيزم بياورند و در آن آتش بيندازند، افروخته ميشود، همانگونه كه آتش، فروزش و روشني را با خود دارد و جهت استمرار اين حالت به هيزم احتياج دارد، دل آدمي نيز به كمك ادب، روشني و فروزش پيدا ميكند و قوي ميگردد. آتش با هيزم برافروخته ميماند و دل، با ادب، منظور از ادب هم چيزهائي است كه باعث حُسن رفتار انسان ميشود يعني به آنچه آدمي جهت حُسن و زيبائي رفتارش ميآموزد ادب اطلاق ميشود.
از اين كلام علي ـ عليه السّلام ـ چند نكته را ميتوان برداشت كرد:
1ـ قلب و دل قوهاي است در درون انسان كه براي افروختن، روشن شدن، گرمي دادن و نور بخشيدن آمادگي دارد؛ ولي اين كارها خود به خود انجام نميگيرد و احتياج به نيرو و تغذيه دارد. همانطور كه بدن ـ به خصوص در سنين طفوليت و جواني ـ آمادگي رشد دارد، ولي خود به خود رشد نميكند و احتياج به تغذيه دارد تا رشد نمايد، قلب هم آمادگي درك حقايق و ابراز احساسات و عواطف را دارد، ولي بايد تغذيه شود و غذاي سالم به آن برسد. از اين رو بايد انرژي لازم را براي قلب تأمين كرد چون بدون داشتن منبع انرژي خاموش خواهد شد.
2ـ نكتة ديگري كه از اين كلام نوراني حضرت علي ـ عليه السّلام ـ استفاده ميشود اين است كه اگر ميخواهيم آتش دل هميشه روشن و آماده پذيرش حقائق و اظهار عواطف باشد بايد به كمك چيزي كه قابليت و توان انرژي زايي دارد، انرژي قلب تأمين گردد. هر چيزي نميتواند تأمينكننده انرژي قلب باشد، همانگونه كه اگر آب يا سنگ در آتش بريزيم، در اشتعال آن هيچ تأثيري ندارد. اگر چيزي را در قلب قرار دهيم كه به جاي شعلهور سازي، آن را خاموش و نابود ميسازد، نبايد انتظار فعاليت از آن داشت. اين چنين نيست كه هر چه به دل وارد ميشود به نفع دل باشد و هر معلوماتي كه به دل عرضه كنيم موجب تقويت احساسات و باعث رشد و كمال دل شود. چه بسا تغذيه اگر از مواد مسموم باشد موجب فساد و نابودي قلب ميگردد و يا فعاليت آن را كند مينمايد. پس بايد قلب را به چيزي تغذيه نمود كه با كمال و تعالي آن تناسب دارد و موجب رشد آن ميشود.
3. نكتة ديگري كه از اين فراز وصيتنامه استفاده ميشود اين است كه قلب به عنوان مركز ادراك و احساس، به تغذيه دمادم احتياج دارد. گاهي ما گمان ميكنيم وقتي مطلبي را فهميديم و به آن عالم شديم ديگر بارمان را بستهايم. در صورتي كه اين طور نيست. همانطور كه براي ايجاد روشنائي بايد مواد سوختي و انرژي لازم را تأمين نمود تا خاموش نشود و فعاليت آن مستمر باشد. قلب آدمي نيز همينطور است و نيازمند تأمين مدام انرژي است. با يك بار دانستن و برهان اقامه نمودن، كار تمام نميشود، توجه به يك مطلب فقط تا مدتي، كم يا زياد، ميتواند اثر داشته باشد. از همين رو بايد از آن مراقبت كرده رشد داده و تغذيه نمود والّا خاموش ميشود و اثرش از بين ميرود.
اگر ميخواهيم دلمان برافروخته و روشن باشد، رشد كند و به حقايق نزديكتر شود، بايد تغذيه و بهداشت دل پيوسته ادامه يابد و افكار صحيح به آن عرضه و افكار مسموم از آن دور گردد. در اين ميان آنچه مايه حيات دل است و دل را زنده نگه ميدارد و موجب رشد قلب ميشود و به برافروختگي نور قلب ميافزايد، ادب است. ادب، معارف صحيح و احساسات الهي و پاك را برميانگيزاند و باعث مصونيت دل از آفاتي همچون غفلت، گناه و ضعف معرفت ميشود و آن را از افكار غلط، اوهام و شبهات دور نگه ميدارد. همانطور كه غذاي سالم موجب رشد بدن و غذاهاي مسموم موجب ضعف آن ميشوند و گاهي هم منجر به مرگ آن ميگردند، دل نيز اگر از غذاهاي سالم، علوم و معارف حق، بهرهمند گردد، رشد ميكند و اگر از اينها محروم بماند و با شبهات و اوهام و افكار مغالطهآميز تغذيه گردد، ايمانش را از دست ميدهد و پس از مدتي فاسد ميشود. پس دل خويش را به وسيلة ادب و آموزههاي صحيح و مؤثر در حُسن رفتار، روشن نما و برافروز؛ آن چنانكه آتش به وسيلة هيزم برافروخته ميشود.[7]در پايان بايد گفت كه شناخت عوامل قساوت قلب، منجر به دوري انسانها از آنها ميشود و با خالي شدن دل از اين عوامل، نور پاكي و روشنائي بر آن وارد ميشود به همين خاطر به بعضي از عواملي كه باعث تيرگي و قساوت قلب ميشوند اشارهاي گذرا ميكنيم:
1. يكي از عوامل مهم قساوت قلب كه بسي جانكاه است، آمال و آرزوهاي دنيوي است. البته بايد توجه داشت كه هر آرزوئي زشت و مذموم نيست. آن آرزوئي مذموم است كه از تعلقات مادي و دنيوي ريشه بگيرد، چنين آرزوهائي عامل قساوت قلب محسوب ميشوند.
2. يكي ديگر از عوامل قساوت قلب فراموش كردن خداست. آنگاه كه انسان خدا و ياد خدا را در زندگي خويش فراموش ميكند، دلش سخت ميشود و هنگاميكه دلي سخت شود، نه موعظه در آن اثر ميكند و نه استدلال و برهان او را رام ميكند.
حرص و طمع نيز باعث قساوت قلب است. پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايند: «از طمع اجتناب ورزيد زيرا حرص و طمع، دل را آشفته و قسي كرده و مُهر بر آن ميزند».[8]4. غذا و لقمة حرام نيز باعث قساوت قلب ميشود. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «اي علي لقمة حرام، دل را سياه ميكند.»[9]5. غفلت نيز از جمله عواملي است كه باعث قساوت قلب ميشود.
6. پُرخوري، شنيدن لهويات، زيادهگويي، قطع رحم، دنياخواهي، ترك عبادت و … از ديگر عواملي است كه در روايات، آنها را باعث قساوت قلب پنداشتهاند.
در آخر بايد گفت، دلي پاك و نوراني است كه اين عوامل را نداشته باشد و اين تنها به صرف گفتار نيست كه «دلت پاك باشد» بلكه در عمل هم بايد اثبات كني كه «دلت پاك است».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پند جاويد. محمّد تقي مصباح يزدي. ج2. انتشارات مؤسسة امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ.
2. حكمتها و اندرزها. مرتضي مطهّري. انتشارات صدرا.
3. خودشناسي در تربيت اسلامي. سيد يوسف ابراهيميان آملي. ج2. چ1. آمل: بيجا.
4. جوان و نيروي چهارم زندگي. محمّدرضا شرفي، انتشارات سروش.
5. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). ابراهيم اميني. قم: انتشارات شفق، 1372.
پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي. محمّد تقي، پند جاويد. قم: انتشارات مؤسسه امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ ، چاپ اول، 1380، ج2. ص86.
[2] . اميني. ابراهيم. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). قم، انتشارات شفق، چاپ دوم. 1372، ص 42.
[3] . شعراء/194.
[4] . شعراء/89.
[5] . همان، خودسازي، ص 53.
[6] . همان، پند جاويد، ج2، ص 85.
[7] . پند جاويد. همان، ج2. ص 85 تا 90.
[8] . ابراهيميان آملي، سيد يوسف، خود شناسي در تربيت اسلامي. آمل، چاپ اول، 1378، ج2. ص44.
[9] . همان. ص44.